.صفات جزئى: در دستهاى ديگراز روايات، صفات از حالت كلى در آمده و به نحو جزيى تبيين شده است. چنان كه درروايتى از امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) منقول است كه:
على (ع) به مجلسى از قريش برخورد مىكنند و بعد بهمجلسى ديگر از اوس و خزرج و مىبينند كه در مجلس اول سخنان بيهوده مىرانند اما درمحفل دوم كارهاى متين و صحيح انجام مىدهند. على (ع) از اين حال شگفت زده مىشوند وخدمت رسول الله مىرسند و حكايت هر دو مجلس را باز مىگويد. سپس از پيامبر (ص) بيانصفات مؤمن را طلب مىفرمايند. در اين هنگام رسول الله (ص) كه سرشان را به زيرانداخته، سرشان را بلند كرده، فرمودند:
عشرون خصلة فى المؤمن
بيست خصلت در مؤمن است.
*فان لم يكن فيه لم يكمل ايمانه: إن من أخلاقالمؤمنين، يا على: الحاضرون الصلاة
اگر اين خصال در او نباشد ايمانش به كمال نرسيدهاست، يا على مؤمنين در وقت نماز به نماز حاضر مىشوند.
*و المسارعون الى الزكوة
در پرداخت حقوق مالى شرعى تسريع مىكنند.
و* المطعمون المساكين
مساكين و فقرا را اطعام مىكنند.
الماسحون رأس اليتيم
دست محبت بر سر ايتام مىكشند.
المطهرون اطمارهم
لباسشان كهنه، اما تميز است.
كنايه از اين است كه آنچه شرع از نظر پوشش تعيينفرموده است، مىپوشد.
الذين ان حدثوا لم يكذبوا
آنچه به آنها مىگويند فورا تكذيب نمىكنند.
مقصود اين نيست كه مؤمن آنچه را مىشنود سادهلوحانهتصديق مىكند، چه بسا آنچه را كه به مؤمن مىگويند دروغ باشد، اما فورا تكذيبنمىكند. و اذا وعدوا لم يخلفوا
اگر وعده كنند تخلف نمىكنند.
و اذا ائتمنوا لم يخونوا
در امانت خيانت نمىكنند.
و اذا تكلموا صدقوا
به راستى و صداقت تكلم مىكنند.
رهبان بالليل و اسد بالنهار
پارسايان شبند و شيران روز.
صائمون النهار قائمون الليل
روزها روزهدار است و شبها در قياماند براىعبادتاند.
لا يؤذون جارا و لا يتأذى بهم جار
همسايگان را نمىآزارند اذيت ارادى و به گونهاىنيست كه همسايگان از آنها در آزار باشند. غير ارادى.
شايد هم مقصود اين است كه نه تنها خود اذيت نمىكند،مراقب است كه عائلهاش هم موجبات اذيت همسايگان را فراهم نكنند.
الذين مشيهم على الارض هون
(در زمين با نرمى و تواضع گام بر مىدارند). حالتتكبر ندارند.
و خطاهم الى بيوت الارامل گامهايشان به سوى خانههاىبى سرپرستان است.
و على اثر الجنائز[3]
در تشييع جنازه مؤمنان شركت مىكنند.
در روايتى ديگر، ابو حمزه ثمالى از امام سجاد (ع) نقل مىكند:
المؤمن خلط علمه بالحلم
مؤمن علمش با حلمش در آميخته است.
علم در مؤمن تكبر و خود خواهى پديد نمىآورد.
«و يجلس ليعلم»
(مىنشيند تا بياموزد).
و مجلسى كه بهره علمى نداشته باشد شركت نمىكند.
«و يصمت ليسلم»
(سكوت مىكند تا سالم بماند).
از آفات سخن گفتن احتراز مىكند
«و ينطق ليفهم»
(اگر صحبت مىكند براى طلب فهم است).
«لا يحدث امانته الاصدقاء»
(آنچه از دوستانش به رسم امانت مىداند به دوستانشنيز باز گو نمىكند).
امانت به معنى مطلق آن منظور است. «و لا يكتم شهادتهاعداء»
(حق را كتمان نمىكند، اگر چه به نفع دشمنش باشد).
دو جمله فوق به نحو بسيار زيبايى كنار هم آمده است. چيزهايى كه از دوستان به امانت پيش او گذاشته شده است به دوستان نمىگويد، چه رسدبه دشمنان. در جمله بعد مىفرمايد، در موضع كتمان حقيقت حتى عليه دشمنان هم كتمانحق نمىكند چه رسد عليه دوستان، يعنى دوستان را با كتمان شهادت آنها، تضعيفنمىكند!
و لا يفعل شيئا من الحق ريائا و لا يتركه حياء
هرگز چيزى را كه در آن شائبه ريا هست، انجام نمىدهدو به دليل خجالت و حيا كار درست را ترك نمىگويد.
توضيح آنكه براى عمل نيك دو آفت است كه يكى پسينىاست يعنى پس از تحقق، در حال وقوع موجب تضييع آن مىشود و ديگر پيشينى است يعنىپيشينى كه مانع تحقق كار نيك مىشود. ريا آفت پسينى است و حيا آفت پيشينى و شيطاندر هر دو موضع فعال است.
ان زكى خاف ما يقولون
نسبت به آنچه دربارهاش مىگويند بيم دارد.
و يستغفر الله مما لا يعلمون
نسبت به آنچه ديگران نمىدانند از بديها استغفارمىكند.
لا يغره قول من جهله
از تعريفهاى جاهلانه و متملقانه مغرور نمىشود.
ويخشى احصاء من قد علمه[4]
بيم دارد لغزشهايش از ناحيه كسى كه از آنها با خبراست بر ملا شود.
مؤمن گول تعريفهاى جاهل را نمىخورد، چون خودش راخوب مىشناسد و از اينكه عيوبش بر ملا شود، نيز مىهراسد. خدا و رسول و مؤمنان وفرشتگان الهى از اعمال آدميان با خبرند و مؤمن همواره از بر ملا شدن سيئاتشمىترسد.
المؤمن من طاب مكسبه و حسنت خليقته و صحت سريرته
درآمدش پاكيزه است و خلقش نيكو و باطنش سالم است.
و انفق الفضل من ماله
بيش از مورد احتياجش را انفاق مىكند.
و امسك الفضل من كلامه
از گفتار اضافى در كلام خوددارى مىكند.
و كفى الناس من شره و انصف الناس من نفسه[5]
مردمان از شرش در امان هستند و درباره مردم، هر چندبه زيان خود، انصاف مىدهد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)