مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم…
خدا پاسخ داد: چرا!!!! محدود چیزهایی داری!
یک صورت که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان که می توانی از دیگران تمجید کنی وحرف خوب بزنی!
یک قلب که می توانی بروی دیگران بگشایی!
چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحــــی ست.دل آدم ها خیلی ساده گرم میشود.
پدري فرزند خود را خواند
دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟
پسر با تعجب پاسخ داد:
چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد.
پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلم هستي
هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد.
ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري
سوره: علق آيه: ۱۴
« آيا انسان نمي داند كه خدا او را مي بيند »
موعظه و نصیحت عامل تبعید به سامرا...
چون که انسان فراموشکار است و گاهی از نتیجه و حاصل کارها غافل میشود، باید
با موعظه و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر، او را متذکر وظایف خود کرد
و به او هشدار داد که نتیجه عمل او چه خواهد شد و این یکی از شیوههای
تربیتی امام علی النقی الهادی (علیه السّلام) برای تربیت افراد بود.
آن حضرت همیشه افراد جامعه را با بیان نورانی و الهی خویش موعظه و
نصیحت میفرمود و آنان را متحوّل و متذکّر میساخت؛
چنان که در روایت آمده است:
عباسی، پیشنماز دستگاه خلافت در مکه و مدینه، در حضور متوکل عباسی،
از شخصیت امام علی النقی الهادی (علیه السّلام) و خطر او در میان شیعیان
به شدت انتقاد کرد و از خلیفه خواست که او را از مدینه تبعید سازند و همین
گونه هم شد. هنگامی که امام علی النقی الهادی (علیه السّلام) را از مدینه
به سمت سامرا میبردند، بریحه با امام همراه بود و به حضرت چنین گفت:
« تو خود میدانی که عامل تبعید تو (به سامرا) من بودم.
با سوگندهای محکم و استوار قسم میخورم که اگر شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین
یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش میزنم
و بردگان و خدمتکارانت را میکشم و چشمههای مزرعههای
تو را کور خواهم کرد و بدان که این کارها را میکنم.
امام علی النقی الهادی (علیه السّلام) متوجه او شد
و در مقام موعظه و نصیحت به او چنین فرمود:
« نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم
و من شکایت تو را که بر خدا عرضه کردم، نزد بندگانش نخواهم برد.»
بریحه چون این سخنان حکیمانة و موعظهآمیز امام را شنید، به دامان حضرتافتاد و با تضرع و انابه تقاضای بخشودن کرد
امام نیز در جواب فرمود : تو را بخشیدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)