دموکرات   های امریکایی همیشه خود را پیشگام و مدافع تمدن و آزادی و عدالت و حقوق   بشر معرفی کرده اند. در این نوشتار حقایقی از تاریخ ذکر خواهند شد که اوج   بربریت و بیرحمی و ستمگری امریکایی ها را نشان می دهد.     
چگونه یک نازی آلمانی گرفتار عدالت آمریکایی شد 
 در باب یولیوس اشترایخر و اعدام وی در دادگاه نورنبرگ
 نویسنده: حمید رضا نیک بخش
        اشترایخر در 12 فوریه 1885 میلادی به دنیا آمد. با آغاز جنگ جهانی اول   به ارتش آلمان ملحق گردید. طی جنگ نشان جنگی صلیب آهنین دریافت کرد. وقتی   که جنگ تمام شد، اشترایخر درجه ستوانی داشت. 
      پس از پایان جنگ   جهانی اول و شکست آلمان، در چند حزب و گروه سیاسی ملی گرا عضویت یافت و  در  نورنبرگ به فعالیت سیاسی پرداخت. در سال 1922 به مونیخ رفت، پس از  اینکه  صدای آدولف هیتلر را شنید، با پیروان خود که تعداد قابل توجهی را  شامل می  شدند، به حزب نازی پیوست. در سال 1923 هفته نامه «اشتورمر»  (مهاجم) را  تأسیس کرد که منحصراً یک هفته نامه یهودستیزانه بود. این هفته  نامه اعلام  کرد: «ما برده یهودیان خواهیم بود، پس او باید برود.» 
      در ماه نوامبر   سال 1923، اشترایخر در کودتای مونیخ همراه با هیتلر شرکت نمود. او نیز مثل   هیتلر در صف جلویی راهپیمایان بود. کودتا شکست خورد، اما وفاداری اشترایخر   در ذهن آدولف هیتلر باقی ماند و پس از احیای حزب، اشترایخر به عنوان   گائولایتر (رهبر محلی) حزب نازی در منطقه باواریاییِ فرانکِن (با مرکزیت   نورنبرگ) منصوب گردید و تا ماه فوریه سال 1940 میلادی در این مقام باقی   ماند. عزل وی از این مقام بخاطر اتهامات گوناگونی بود که از جانب تعدادی از   اعضای حزب بر او وارد شد. اگرچه رابطه دوستانه اشترایخر با هیتلر کماکان   باقی ماند و به علاوه او اجازه داشت که هفته نامه اشتورمر را کماکان منتشر   کند. از این زمان تا پایان جنگ، اشترایخر هیچ گونه مقام دولتی نداشت و  تمام  فعالیت او صرف نوشتن مقالات در این هفته نامه بود. در ماه می 1945 و  پس از  تسلیم آلمان، اشترایخر توسط نیروهای آمریکایی دستگیر و در دادگاه  نورنبرگ  محاکمه و اعدام شد. 
  
  (بالا: یولیوس اشترایخر)
(بالا: یولیوس اشترایخر) 
 یولیوس   اشترایخر به عنوان یهودستیز ترین عضو حزب نازی شهرت داشت، اما جالب است  که  بدانیم حتی دادگاه نورنبرگ پذیرفت که اشترایخر هیچ گونه ارتباطی به  قضیه  هولوکاست ندارد! اشترایخر حتی یک نفر را هم به قتل نرسانده بود و  تقریبا در  طول جنگ جهانی دوم هیچ مقامی در دولت آلمان نداشت. اما در  دادگاه نورنبرگ  او را اعدام کردند. چرا؟ زیرا او ناشر یک هفته نامه  یهودستیز بود و مقالات  یهودستیزانه منتشر کرده بود. او در برخی از مقالات  خود خواستار نابودی  یهودیان شده بود و به همین دلیل در دادگاه نورنبرگ  متهم شد که فضای روانی  را فراهم کرده و آلمانی ها را از نظر ذهنی برای  پذیرش هولوکاست (قتل عام  یهودیان) آماده کرده است. در اینجا کاری به  محتوای هفته نامه اشتورمر و یا  دیگر آثار چاپی انتشارات اشتورمر نداریم و  نمی خواهیم در این مورد بحث و  جدل کنیم. فرض می کنیم یولیوس اشترایخر  بدترین و رکیک ترین مطالب را در  هفته نامه اش نوشته است. 
  
     قسمت دوم: تئودور کافمان 
  در ماه مارس 1941،   در آمریکا کتابی تحت عنوان «آلمان باید نابود شود!» منتشر گردید. نویسنده   کتاب یک یهودی به نام تئودور کافمان بود. زمان انتشار کتاب از دو لحاظ   اهمیت دارد. باید توجه داشت که تصمیم گیری و تفکر درباره نوشتن چنین کتابی،   سپس نوشتن مطالب اولیه، تنظیم نهایی و انتشار کتاب قاعدتاً حداقل یک   فرایند چند ماهه می باشد. اما چرا انتشار این کتاب از نظر زمانی از دو جهت   اهمیت دارد؟ نخست اینکه باید توجه داشت که این کتاب تقریباً شش ماه پیش از   ورود امریکا به جنگ جهانی دوم نوشته شد. می توان چنین تصور کرد که انتشار   چنین کتابی برای آماده سازی روانی مردم امریکا برای پذیرش ورود کشورشان  به  جنگ نقش داشته است. ضمن اینکه این کتاب نشان می دهد که چگونه یهودیان  مردم  امریکا را با تلقینات فکری خود آمادۀ جنگ می کردند. 
        مورد دوم که از اهمیت بسیار بیشتری از مورد قبلی برخوردار است، این   حقیقت می باشد که این کتاب مدت ها پیش از انتشار داستان های مربوط به   هولوکاست (قتل عام شش میلیون یهودی توسط نازی ها) منتشر گردید. به عبارت   دیگر، این کتاب زمانی منتشر گردید که هنوز هیچ کس به طور جدی از قضیه   هولوکاست چیزی نشنیده بود. امروز در تاریخ نویسی رسمی که مورد پذیرش   صهیونیست ها و متفقین سابق قرار دارد، معمولا زمان کنفرانس وانزه (ژانویه   سال 1942) یا زمان آغاز تهاجم ارتش آلمان به اتحاد شوروی (اواسط سال 1941)   را زمان آغاز هولوکاست می دانند. با این فرض، در ماه مارس 1941 (زمان   انتشار کتاب آلمان باید نابود شود)، هنوز هولوکاست رخ نداده بود. بنابراین   اگر ادعا شود که کافمان این کتاب را به عنوان یک تلافی بر ضد هولوکاست   نوشت، چنین ادعایی کذب محض خواهد بود، زیرا سخنی از اتاق های گاز، کوره های   آدم سوزی در آشویتس و داستان های مشابه که امروز ادعا می شود، به میان   نیامده بود. 
 (بالا: تئودور کافمان)
(بالا: تئودور کافمان) 
«جنگ امروز بر ضد آدولف هیتلر نیست. 
این جنگی بر ضد نازی ها هم نیست. 
این   جنگ ملت ها علیه ملت ها است. جنگ ملت های متمدنی که رویای روشنایی را در   سر می پرورانند، علیه وحشی های نامتمدنی که ظلمت را گرامی می دارند. جنگ   مردم آن ملت هایی که با امید به یک دورۀ نوین و بهتر در زندگی، خروشان به   سوی جلو می روند، بر ضد مردم یک ملتی که مشتاقانه به سوی دوران تاریک قبل   باز می گردند. جنگ حاضر نبردی است میان ملت آلمان و بشریت.»  
         این طرح که عملاً یک نسل کشی کاملاً بیرحمانه و با وسعتی بسیار   پیشنهاد می کرد، در شماری از روزنامه های کثیر الانتشار امریکایی تبلیغ و   بازبینی شد که از جمله می توان به نیویورک تایمز و واشنگتون پست و همینطور   مجلۀ مشهور تایم اشاره داشت. مجلۀ تایم در 24 مارس 1941، این کتاب را   «شورانگیز» دانست. در تبلیغ این کتاب در نیویورک تایمز نوشته شده بود: «یک   برنامه برای صلح دائمی در میان ملت های متمدن!»  (بالا: نقشه پیشنهادی کافمان: در این نقشه کشوری به نام آلمان وجود ندارد.)
(بالا: نقشه پیشنهادی کافمان: در این نقشه کشوری به نام آلمان وجود ندارد.) 
                          
علاقه مندی ها (Bookmarks)