دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 136

موضوع: صندلی داغ با حضور خانم shiny7

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    1,850
    ارسال تشکر
    8,023
    دریافت تشکر: 11,669
    قدرت امتیاز دهی
    29798
    Array
    shiny7's: جدید44

    پیش فرض پاسخ : صندلی داغ با حضور خانم shiny7

    نقل قول نوشته اصلی توسط *FATIMA* نمایش پست ها
    سلام.اول عذر خواهی کنم که دیر جواب دادم.ماه رمضونه همش این ور اون ور دعوت میشیم خونه نیستم واسه همینه دیر میشه خیلی ببخشید!!!

    دوست داشتى اسمت چى باشه ؟!
    تو یکی از پست ها گفتم که!!
    آرام...غروب...بارا...ویولت...

    يكى از جالب ترين خاطرات دوران كودكيت ؟!
    جشن الفبای سال اول دبستان بودیم...مدیریت یه نمایش رو به عهده گرفته بودم و خودمم توش بازی می کردم...
    نمایش از روی یکی از کتاب قصه هام انجام می شد اسمشو یادم نیست(قضیه یه خواهر برادر بود که داداشه طلسم میشه میوفته دست یه جادوگر که یه آینه جادویی داشت...آخرم آینه هه می شکنه جادوگره میمیره تا پسر خوب بشه)...خلاصه نیم ساعت تموم جلوی کل بچه های مدرسه و مادر پدراشون همه نمایشو خودم اجرا کردم و بقیه بازیگرا فقط نقش مجسمه داشتن!!!دیالوگاشونم خودم از روی کتاب می خوندم!!!!آخرشم همه بازیگرا گریه می کردن که چرا نذاشتم بازی کنن و خودم کل نمایشو اجرا کردم!!!توانایی رو داشتی آخه

    وقتى خودت رو تو آينه ميبينى چه احساسى دارى ؟!
    گاهی حس خوب...اونوقت به خودم لبخند می زنم...گاهی هم زوووم می کنم تو صورتم هی از خودم ایراد در میارم!!!!!

    بهترين و بدترين خوابى كه ديدى چه بود ؟!
    بهترینشو گفتم که یبار دیدم تو یه باغی مثل بهشت روی یه گل خیلی بزرگ نشسته بودم عین فرشته ها هم لباس پوشیده بودم...یه بارم دیدم مثل یه ملکه هستم و از روی دریاچه یخ زده با سورتمه دارم میرم یه جایی...یه چند باری هم دیدم که از روی پشت بوم ها می پرم!!!(زن عنکبوتی شده بودم!!!)
    بدترینا هم روی یه پشت بوم بلند گیر کرده بودم بارون هم میومد هیچ جا نمی تونستم برم همشم یه جوری یمی شد نزدیک بود پرت شم از پشت بوم پایین!!یه بارم خواب دیدم مادرم بیماری صعب العلاج گرفته!!
    خلاصه زیادن ولی الان اینا یادم میاد...


    دوست داشتى غير از شهر خودت بچه كدوم شهر باشى ؟!
    فرق نداره...
    اگه از بهترين دوستت بخواى تو رو توصيف كنه به نظرت در مورد تو چى ميگه ؟!
    اتفاقا پرسیدم!!!میگه خیلی مهربونی و اصلا حسود نیستی!حساسی و یار روزای دلتنگی هستی.
    چه مهارت هايى رو بلدى و دوست دارى چه مهارت هايى ياد بگيرى ؟!
    یه نمه آشپزی!!!!(خسته نباشم)...طراحی دکور...طراحی لباس...ایروبیک یه کم همچین...اسکیت...رانندگی...شعر و داستان نوشتن...
    چیزایی که دوست دارم یاد بگیرم:ویالون و پیانو بزنم...برنامه های توپ واسه مدار های الکتریکی بنویسم...زندگی مو توپ اداره کنم(مهارت های زندگی یاد بگیرم)...بازم یادم بیاد میگم...

    حاضرى يك شب رو تو خونه اى كه گفته ميشود جن زده است بگذرونى ؟!
    نه اصلا تحملشو ندارم!!!اعصابم در این زمینه ها ضعیفه!!!!ولی جالبه ذهنم به قدری تو این مسئله فانتزی و تخیلیه که فکر کنم اگه به تصویر کشیده بشه و فیلمش دربیاد هیچ کس نتونه نگاه کنه!!!!!
    خونه تان با همه دار و ندارتان آتيش ميگيره ، بعد از نجات دادن عزيزانتان فقط ميتوانيد يك چيز را برداريد ٠ آن چى ميتونه باشه ؟!
    تلفن همراهم!!!تا بتونم بعدش به کسی زنگ بزنم ازش کمک بخوام!
    ولی بیشتر ترجیه میدم خانوادمو نجات بدم چیزی هم برنداشتم مهم نیست!!!!!!

    تا حالا تو كلاس هاى دانشگاه سوتى دادى ؟! اگه آره چه سوتى ؟!
    تو کلاسا نه سوتی ندادم ولی حال گرفتم!!!!!!
    اگه اینم سوتی حساب بشه راستی تعریف کنم:
    یه بار پای کوکتل و مرغ پخته بودم بردم یونی...ردیف اول نشسته بودم و ظرفو هم گذاشته بودم رو میز صندلی بغلیم.استاد هی میومد درست وای میستاد جلو طرف و موقع توضیح با ماژیک محکم می کوبید رو میزی که ظرف روش بود!!!منم همش رنگ عوض می کردم می گفتم الانه که یا ظرف بیوفته یا استاد ماژیکو فرو کنه توش و روغنی بیرون بیاد!!!!خندمم گرفته بود ولی هیچی نمی تونستم بگم!!!!
    آخر سر یکی از پسرا از صندلی عقبی برگشت گفت استاد این دوست ما سکته رو زد نکن دیگه!!!
    تازه استاد دوزاریش افتاد چرا من هی دارم می خندم!!حالا باز ورداشت با ماژیک از عمد محکم زده رو غذا میگه این چیه اینجا؟؟!!!
    منم گفتم غذاست استاد داشت به مرحمت شما پودر می شد!!!

    اولين و آخرين بارى كه تقلب كردى با نمره هايى كه گرفتى ؟!ه
    آخریش سوم راهنمایی ریاضی...18 شدم.اولینو یادم نیست
    چه چيزى به زندگيت ارزش ميده ؟!
    عشق...درک...محبت
    اولين بار كه بچه هاى كلاس در دانشگاه رو ديدى چه حسى داشتى ؟! آيا حست تغيير كرد ؟!
    اووووم....حسم این بود که زودتر با همشون مثل خواهر و برادرام صمیمی بشم و با هم خوب باشیم هوای همو داشته باشیم و با هم درس بخونیم!کمک هم باشیم!
    آره 360 درجه تغییر کرد فهمیدم خیلی هاشون کلا تو خطای دیگه هستن!!!


    چرا پسرا ميگن استادا به پسرا بهتر نمره ميدن ؟!
    نه اصلا هم اینطور نیست!!!!
    استادای دانشگاه ما هوای دخترارو بیشتر دارن!!

    خودت رو ميشناسى ؟! چند درصد ؟! چرا بقيه درصدهات رو نميشناسى ؟!
    تقریبا 50%.....چون تو موقعیت کشف بقیه خودم قرار نگرفتم!!!
    نقل قول نوشته اصلی توسط *FATIMA* نمایش پست ها


    مهمترين و پرتكرار ترين نصيحتى كه بابات بهت كرده چيه ؟!
    درس بخون!!!!!!!!!


    دوست داشتى به جاى خانواده ايرانى تو يه خانواده خارجى به دنيا مى اومدى ؟!
    نچ!!
    اگه عزيزت با لباس كار بياد محل كار ، تحمل ميكنى ؟!
    ها؟؟متوجه نشدم!
    اگه مهمان صندلى داغ خدا بود و شما اجازه داشتى سؤال بپرسى ، اول از همه چه سؤالى ميپرسيدى ؟!
    منو می بخشی؟
    و یا اینکه می پرسم:راز های سرپوشیده خلقتت چین خدا؟؟اونایی که هیچ کس ازشون خبر نداشته!!

    تجربه اى كه بهاى زيادى براش پرداختى ؟!
    دلبستگی اشتباهی!!
    از بين اختراعات و اكتشافاتى كه از اول تاريخ روى داده ، دوست داشتى كدومش به نام شما ميبود ؟! الان دوست دارى چى كشف يا اختراع كنى ؟!
    دوست ندارم هیچ کدومش مال من می شد!!دوست دارم برنامه ای بنویسم که با در نظر گرفتن همه شرایط و جوانب بهترین طرح رو برای لباس تن شما و دکور مناسب منزلت طراحی کنه و مخارجش رو هم برات تخمین بزنه و بهترین نوع اجناس و فروشگاه هایی که بتونی ازش خریدتو انجام بدی رو هم بهت معرفی کنه!البته شاید بعدا چیزای دیگه ای هم به نظرم بیاد!

    به نظرت هميشه هواى بارونى معنى دلتنگى ميده ؟!
    نه برای من گاهی هم معنی طراوت و سرزندگی می ده!!
    تا حالا شده به فكر خودكشى بيوفتى ؟!
    نــــــــــــــــــــه!!!!!
    تو مواقعى كه ذهنت زيادى مشغوله عادت دارى خودت رو تو تفكرات فانتزى غرق كنى ؟!
    کلا ذهنم همینطوریه!!!
    اينكه ميگن حقيقت با واقعيت متفاوته رو چجورى توصيف ميكنى ؟!
    نشنیده بودم!!!واقعا متفاوته؟؟


    GOD is Watching YOU

    insta:
    _shiny7_



  2. 4 کاربر از پست مفید shiny7 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به سبک shiny7*(نظر بدید!)*
    توسط shiny7 در انجمن طراحی لباس
    پاسخ ها: 122
    آخرين نوشته: 19th February 2015, 02:29 AM
  2. داستان: قلب خشک شده(نویسنده:shiny7)
    توسط shiny7 در انجمن داستان های کوتاه
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 21st July 2013, 04:42 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •