باتو از تو دور می شوم
ظاهرا که با تو حرف میزنم حداقل پنج بار در روز ؛ اما بعد از حرف زدن نمیدانم که لیاقت بوده یا جسارت؟
چون همصحبتی با خالق و مدیر و مدبر همۀ مخلوقات و کهکشانها که در آن واحد میتواند بدون اشاره همه چیز را نابود کند و برهرکاری تواناست«إِنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر» واقعا چیز کمی نیست، بنده ای که اندازه ای نیستم حتی یک پشه می تواند از پا مرا دربیاورد(داستان فرعون) چطور می توانم چنین چیزی را باور کنم؟
فردی که اگر یک مسئول کشوری باهاش حرف بزند خودش را آنچنان آماده می کند که گویی با قدرت مطلق میخواهد حرف بزند حرفهایش را میسنجد، تمام حواسش را جمع میکند تا بی ادبی نکندو... چنین فردحقیری چطور می تواند با منبع عظمت مطلق حرف بزند؟
چطور دست و پایش را گم نمی کند؟و...
اما بعد از حرف زدن متوجه می شود که اگر به این شکل با یک بچه حرف بزند حتی بچه هم قبولش نمیکند. حالا اسم این را چی میشود گذاشت؟
من قدرتمندم یا بی ادب؟
آنقدر هیبت و قدرت و... دارم که این جسارت را میکنم و متوجه حرفهایم نیستم و به تو خالق و رازق همه چیز، توجهی نمیکنم؟
اگر اینطور است چرا در مقابل یک مسئول ناچیز وا میدهم؟
یا آنقدر بی ادب شده ام که نمیفهمم در برابر چه عظمتی ایستاده ام؟
خدایا با توام و از تو دور میشوم
وقتی که به کلام اولین حجتت فکر میکنم میفهمم که راز این دور شدن چیست. همان که فرمودند:
«مردم سوارانی در خوابند که رانده می شوند»
برگرفته از دل تمام بینواها
علاقه مندی ها (Bookmarks)