غضنفر آهی سرکشد و رو به سوی کوتوله ای فرسنگ, نام ؛ نهاد و وضعیت شهر شاطرشهر را جویا گشته و باز چشم از کلبه, فروبست
گلشاد که از چهره ی غضنفر سر مست و شادمان و در یک کلام دل داده ی وی شده بود
دلشاد را به آوردن مشکی آب از چشمه سارهای جنگل ترغیب نموده, و طی حرکتی تکاوری !
به غضنفر "در عین رعایت شعونات!" تنفس مصنوعی داده و وی را از مرگ حتمی نجات داد
غضنفر وقتی چشمانش را باز کرد, رویش به چهره ی دلفریب و زیبا و کوتاه و چشم های رنگی ! گلشاد
افتاده و سر مست, در آن واحدی که بیمار بود و دغدغه ی شهر و حکومت و شکار و سلامتی داشت
هوس تجدید فراش را با تفکرات خود حمل میکرد
که ناگه دلشاد وارد شده, رو به سوی غضنفر نهاده و مشک را بر دهان وی فرو برد!
گلشاد ازین کار دلشاد بسی آزرده شد, غضنفر این بار خود را عمداً به خفگی زد
تا باز گلشاد وی را تنفس مصنوعی دهد !
اما او در اشتباه بود! برادر بزرگ کوتوله ها دلشاد با نگاهی تند بر صورت گلشاد
وی را ازین کار بر حضر داسته و خود با دهانی بد بو و لبهای برجسته , غضنفر را نفس "مصنوعی" داد
و مقداری از آب دهان خود را نیز بر دهان غضنفر به یادگار نهاد
غضنفر ازین کار کوتوله ها بسیار شاد و مسرور و خوش آهنگ گشته و آهنگ سفر به شاطرشهر را
با گلشاد به میان نهاد, اما مشکلی به وجود آمده بود!
او دل را ز کف رهانیده بود و اندر چشمان رنگی و چهره ی نیمه معصوم ! گلشاد مانده بود
اما مشکلی هم درینجا به وجود آمده بود !
گلشاد یک کوتوله بود و غضنفر یک پهلوان !
درین حین غضنفر یادی از آهنگ یه دل میگه برم برم , یه دلم میگه نرم نرم... عارف و عهدیه نمود
و آن را زمزمه می کرد, گلشاد ازین طبع هوس جوی و شاعرانه و فرهنگ دوستانه ی غضنفر بسی لذت برده
و در حال ساختن جمله ای خطاب به وی بود ! که ناگه دلشاد و شمشاد هم آهنگ با هم
غضنفر را هو کردند و تهدید به بیرون کردن از کلبه !
غضنفر لب فرو بست از طعام و از سخن !
....
ادامه بعدا !
علاقه مندی ها (Bookmarks)