کاربر جدید
سلام
امیدوارم شما به شعر علاقه داشته باشید و با یه مشاعره خوب بیشتر از شعر لذت ببرید اولین شعر هم خودم میگم:
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
ت بده....
وقتی آدمهای کوچک رو برای خودمون خیلی بزرگ کنیم
هم اونها رو به اشتباه می اندازیم هم خودمون رو...
کاربر جدید
هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد
چو گدایی است که حاجت زگدا می طلبد
از خدا پروا کنید؛
تا پَر وا کنید ...
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت وتمکین من است
کاربر جدید
توو صبحِ سرد و دلگیر زمستون
کنار برف زیبای توو ایوون
دو تا چشمِ نیازِ رو به رویا
اسیرِ قصّه های تلخ فردا
الف بده...
وقتی آدمهای کوچک رو برای خودمون خیلی بزرگ کنیم
هم اونها رو به اشتباه می اندازیم هم خودمون رو...
کاربر جدید
ali mobini شعر من با "ت" تموم شد بهتر بود شما شعرتون با حرف "ت" شروع میکردید. ممنون
وقتی آدمهای کوچک رو برای خودمون خیلی بزرگ کنیم
هم اونها رو به اشتباه می اندازیم هم خودمون رو...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)