همه داشتند سوار قایق می شدند.
می خواستیم بریم عملیات.
یکی از بچه ها ، چند ماهی دست کوموله ها اسیر بود.
هنوز جای شکنجه روی بدنش بود.
وقتی سوار شد ، داد زد پدر شون رو در می آریم.انتقام می گیریم.
آقا مهدی تا شنید گفت: تو نمی خواد بیای. ما واسه ی انتقام جایی نمی ریم.


 
            
            
 
             
	

.gif) تو نمی خواد بیای
 تو نمی خواد بیای
                
 
                    
                    
                    
                         پاسخ با نقل قول
  پاسخ با نقل قول 
			

علاقه مندی ها (Bookmarks)