شعر و شاعری های مندر آوردی d:

[Majid_GC]

اجازه هست شعر جدی از خودم بنویسم؟

نه شرمنده من راضی نیستم

[kahrupay]

نه شرمنده من راضی نیستم

هیچ راهی به خدا ختم نشد
مومنان چاره ی کارم بکنید
چند سالی است در این خاک، خاکی شده ام
مومنان دوزخ اگر هست نثارم بکنید

[sr hesabi]

هیچ راهی به خدا ختم نشد
مومنان چاره ی کارم بکنید
چند سالی است در این خاک، خاکی شده ام
مومنان دوزخ اگر هست نثارم بکنید

دوزخ هم تحریم گرفته
یغه اش را سخت
هیزم چینی و هندی و یخ زده
نمیسوازند و آتش جهنم هم انگار یخ زده
چاره ایی نیست ای دوست
بمان در همین خاک
که حتی آب هم نیست کند ما را پاک

[kahrupay]

دوزخ هم تحریم گرفته
یغه اش را سخت
هیزم چینی و هندی و یخ زده
نمیسوازند و آتش جهنم هم انگار یخ زده
چاره ایی نیست ای دوست
بمان در همین خاک
که حتی آب هم نیست کند ما را پاک

ترس من از تب و تاب نیست بر گوشه کنار
مومنان ترسم از آن آب ، نارم بکنید
من از آن نورم، از آن اشک، جاری
مومنان ساده اگر هست، رازم بکنید
عاقبت می روم از خاک به آن روزن عشق
مومنان رفتید و ماندید، یادم بکنید

[sr hesabi]

ترس من از تب و تاب نیست بر گوشه کنار
مومنان ترسم از آن آب ، نارم بکنید
من از آن نورم، از آن اشک، جاری
مومنان ساده اگر هست، رازم بکنید
عاقبت می روم از خاک به آن روزن عشق
مومنان رفتید و ماندید، یادم بکنید

اینو خودت گفتی؟؟؟
خیلی خوب بود

ای دوست نار را آوردند در این دنیا
آتش زدند ما را
دیگر وعده نار نداریم،فقط سنگ است
روزن عشق را سیمان کشیدند
پروانگان را به زنجیر کشیدند
سبزه و گل و را همه را به آتش کشیدند
نرو که اگر رفتی دیگر نیست یار
باید بکشی برای این ملهدان بار

[kahrupay]

اینو خودت گفتی؟؟؟
خیلی خوب بود

ای دوست نار را آوردند در این دنیا
آتش زدند ما را
دیگر وعده نار نداریم،فقط سنگ است
روزن عشق را سیمان کشیدند
پروانگان را به زنجیر کشیدند
سبزه و گل و را همه را به آتش کشیدند
نرو که اگر رفتی دیگر نیست یار
باید بکشی برای این ملهدان بار

بله، در دم!!!
اینم داغ اومد :
من اگر انسانم، من اگر آواره
خواهم امد به این خاک دمی چند ساله
مومنان گر به خدا نیک سپارید مرا
شاید در روزنی از سنگ بیابید مرا

[sr hesabi]

بله، در دم!!!
اینم داغ اومد :
من اگر انسانم، من اگر آواره
خواهم امد به این خاک دمی چند ساله
مومنان گر به خدا نیک سپارید مرا
شاید در روزنی از سنگ بیابید مرا

به به آفرین
خیلی خوبه
من نیک رو برای خدا صفت گرفتم و اینو گفتم

شرمنده ای دوست،پول نبود
خدا نیک را با درهمی تاخت زدیم
شعر کلاسیک را خواهان نبود
با سپید تاخت زدیم
سهراب بیامد و آسمان ابری بود
با سنگهای این جهان برایش طاق زدیم


تاخت زدن رو املاش رو مطمئن نیستم منظور همون مبادله بود ومنظور از طاق هم سقف بود

[kahrupay]

به به آفرین
خیلی خوبه
من نیک رو برای خدا صفت گرفتم و اینو گفتم

شرمنده ای دوست،پول نبود
خدا نیک را با درهمی تاق زدیم
شعر کلاسیک را خواهان نبود
با سپید تاق زدیم
سهراب بیامد و آسمان ابری بود
با سنگهای این جهان برایش طاق زدیم


تاق زدن رو املاش رو مطمئن نیستم منظور همون مبادله بود ومنظور از طاق هم سقف بود

راستش منظورم از نیک این بود که من رو به خوبی به خداوند بسپارید
ولی به هر حال زیبا بود
فیض بردیم بسی از دوست

[sr hesabi]

راستش منظورم از نیک این بود که من رو به خوبی به خداوند بسپارید
ولی به هر حال زیبا بود
فیض بردیم بسی از دوست

ببخشید بابت اشتباهی که تو تاخت و تاق داشتم
خب نمیدونستم چرا دروغ؟؟

خب برای اینکار شما باید بین این دوتا ویرگول بزاری
خیلی خوب فلبداهه میگی ،آفرین

بسی خندیدیم

[mamadshumakher]

برو درس میخون مگو چیست درس
که جان دارد و جان شیرین خوش است

تو کلا از غم دیگران بی غمی
بخواهی نخواهی همین هست که هست

کمی عقل کمی فکر کمی رحم و درک
تو باشی نباشی مهم نیست,هست؟