دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: از چاه تا ماه

  1. #1
    دوست آشنا
    نوشته ها
    707
    ارسال تشکر
    9,787
    دریافت تشکر: 5,088
    قدرت امتیاز دهی
    16343
    Array

    پیش فرض از چاه تا ماه

    سلام
    این خاطره برای من خیلی زیبا و دوست داشتنیه امیدوارم برای شما هم همین طور باشه فقط چون نمیدونم افرادی که در آن نقش داشتند راضی هستند ازشون نام برده بشه یا نه با اجازه تون اسامی شونو تغییر می دم:
    یازده سالم بود که یکی از دوستانم به نام زهرا با یک پسر دوست شد، برای همین زیاد ازش خوشم نمی آمد اما به خاطر نسبت فامیلی ای هم که داشتیم به هر حال با او همراه بودم. او روز به روز بدتر می شد تا اینکه هانیه، دوست مشترکمان که از ما بزرگتر بود و خیلی دختر خوب و مومن و مهربانی بود گفت: نمی توانم سقوط هر روزه ی زهرا رو شاهد باشم و هیچ کاری نکنم.
    از اون به بعد هانیه خودش رو وقف زهرا کرد کم کم ارتباطش با او صمیمی تر شد طوری که هر جا می رفت زهرا را با خودش می برد هیچ وقت نفهمیدیم چه شد که یک روز زهرا به مسجد آمد و در طول مراسم به من گفت می خواهم از محرم چادر سرم کنم
    من خیلی تعجب کردم، بعدش شنیدم ارتباطش رو با اون پسر هم کامل قطع کرده با این حال باورم نمی شد که او چادری بشه.
    ماه محرم که رسید زهرا هم چادر گذاشت ، کم کم تغییر کرد و بعد از مدتی زهرا اصلا اون آدم قبلی نبود.
    چند سال گذشت توی زندگی من اتفاقی افتاد که باعث شد شدیدا افسرده شوم ، پدرم از زهرا خواست تا بیشتر با من بگرده و حواسش به من باشه زهرا هم همیشه جویای احوالم بود چشم باز کردم و دیدم او برای من شده مثل آن وقتهای هانیه . دلسوزی ها و محبت خالصانه ی او باعث شد خیلی با هم راحت باشیم مثل دو تا خواهر، اونقدر صمیمی شدیم که من یک روز خیلی راحت برگشتم و به او گفتم: زهرا باور می کنی من قبلا خیلی ازت بدم می اومد اما حالا خیلی دوستت دارم انگار اون زهرای قبلی مرده و تو یک زهرای دوباره متولد شده ای.
    یک روز یک چیزی را کشف کردم و هیجان زده گفتم:: زهرا یادته کوچیک بودی مریض شدی جوری که نزدیک بود بمیری و عموت بهت خون داد. (عموی زهرا چند روز بعد از آن جریان شهید شد) حتم داشته باش خون یک شهید توی رگهات جاری هست که تو اینقدر عوض شدی اینقدر با خدا شدی...
    آخه من می دیدم که او چقدر تحسین برانگیز شده بود، زهرا هرگز با هیچ نامحرمی صحبت نمی کرد مگر اینکه واقعا ضرورت ایجاب می کرد ، او واقعا به نماز اهمیت می داد حتی یک بار که با هم بیرون بودیم و به دلیلی چند دقیقه از اذان گذشته بود و ما در محیط و شرایطی نبودیم که نماز بخوانیم با چشم های خودم دیدم همان زهرای آرام و دوست داشتنی چقدر بی تاب و ناراحت است، اشک هایش آرام و بی صدا جاری بود و تا تکبیر نماز را نگفت آرام نشد...
    ایمان او واقعی بود و در تمام زندگیش متجلی شده بود در اخلاق و رفتار و ظاهر و باطنش برای همین خیلی خواستگار داشت آخرش هم با یک انسان خوش قلب و با ایمان ازدواج کرد که همه آرزو داشتند چنین دامادی نصیبشون بشه.
    یک مساله ی بسیار زیبا و در عین حال عجیب در زندگی مشترک او محبت عجیب و فوق العاده او و همسرش نسبت به هم هست، همه ی زوج ها نسبت به هم محبت دارند و این هدیه ی خداوند است اما من هیچ کسی را مثل این دو ندیده ام که این محبت در آنها رو به روز رشد کند گاهی فکر می کنم این محبت شدید به خاطر شدت اهمیت دادن آن دو به ارتباطشان با نامحرم هاست خیلی مواظبند که هیچ احساس غیر حلالی هرچند کوتاه نسبت به هیچ نامحرمی به دلشان راه پیدا نکند؛ نگاه ها، لبخندها، شوخی ها و خودمانی بودن هایی که ما ساده می گیریم و برایمان عادی شده برای آنها وجود ندارد و اصلا هم برایشان مهم نیست کسی آنها را خشک یا سخت گیر بداند.
    آن دو را که می بینم خیلی برای چادرم خدا رو شکر می کنم و می فهمم که باید بیشتر در رفتار و کردارم دقت داشته باشم تا آنچه حلال به دست می آید را با حرام هدر ندهم چون یقین دارم خدا این نعمت ها را برای همه ی بندگانش پسندیده و این ما هستیم که آن را با بی دقتی ها و غفلت ها و عدم اعتماد به دستورالعملهای دین از دست می دهیم وگرنه وعده های زیبای خدا در همین دنیا هم برای بنده های پاک و راستینش بهشت می سازد، بهشتی که دیگران همه جا آن را جستجو می کنند اما بوی آن را نیز استشمام نمی کنند
    من نماز شب خوندن هامو مدیونم زهرام
    ایمانم رو مدیون زهرام
    حتی با اینکه قبل از او چادری بودم عشق به چادرم رو مدیون زهرام
    م. الف..................................
    ​​​

  2. 7 کاربر از پست مفید aty.a سپاس کرده اند .


  3. #2
    دوست آشنا
    نوشته ها
    289
    ارسال تشکر
    1,009
    دریافت تشکر: 1,219
    قدرت امتیاز دهی
    564
    Array
    z.000's: جدید37

    پیش فرض پاسخ : از چاه تا ماه


  4. کاربرانی که از پست مفید z.000 سپاس کرده اند.


  5. #3
    در انتظار ایمیل تایید(ثبت نام ناقص)
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    82
    ارسال تشکر
    271
    دریافت تشکر: 716
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    *masoumeh*'s: جدید98

    پیش فرض پاسخ : از چاه تا ماه

    مرسی عزیز خوب بود

  6. کاربرانی که از پست مفید *masoumeh* سپاس کرده اند.


  7. #4
    دوست آشنا
    نوشته ها
    707
    ارسال تشکر
    9,787
    دریافت تشکر: 5,088
    قدرت امتیاز دهی
    16343
    Array

    پیش فرض پاسخ : از چاه تا ماه

    یادم می آید دوران راهنمایی یک معلم قرآن و دینی داشتیم که همیشه دعاگویشان هستیم. ایشان در به مسیر آوردن ما برای حرکت به سمت خدا سهم زیادی دارند. یادم هست آنقدر زیبا از خدا و بهشت و زیبایی های آن برای ما صحبت کرده بود که با وجود سن کم ، من و یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم یک سری کارهای پسندیده را شروع کنیم. یکی از آن کارها انتخاب پوشش چادر بود. چون فکر می کردیم اینطوری به خدا و بهشت زیبایش نزدیکتر می شویم
    وقتی تصمیمان را با خانواده در میان گذاشتیم آنها برای ما چادر تهیه نکردند شاید به خاطر مشکل مالی و یا شاید فکر می کردند این تصمیم، یک هوس کودکانه و زودگذر هست. برای همین ما چاره ای نداشتیم جز اینکه چادرهای مادرمون رو بپوشیم الان که بهش فکر می کنم خنده ام می گیره؛ یه دختر با قد کوتاه و چادر بزرگ، از مدرسه که تعطیل می شدیم چادرهامونو سر می کردیم و کلی جمعش می کردیم تا رو زمین نکشه
    و اصلا برامون مهم نبود که دیگران چی فکر می کنند یا چی می گن یا حتی مسخره کنند
    ما اول به عشق رفتن به بهشت زیبای خداوند چادری شدیم اما به مروز که بزرگتر شدیم متوجه رایحه ی بهشت در روی همین زمین خاکی شدیم؛ عشق و محبت خانوم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و اینکه چادر نشونه ای از این بانوست و وسیله ای برای خشنودی خدای متعال
    و حالا من به چادرم و آدابش حساسم، آن را امانت حضرت زهرا می دانم و سعی می کنم تا همه ی رفتار و کردار و گفتارم به گونه ای باشد تا به امانتداری ام خدشه ای وارد نشود ، این را به حضرت زهرا قول داده ام
    برای چادری شدن همه دختران محب حضرت زهرا و بهتر بگویم فاطمی شدن همه مان دعا می کنم
    یا زهرا
    معصومه
    .................................
    ​​​

  8. #5
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,311
    ارسال تشکر
    12,105
    دریافت تشکر: 7,437
    قدرت امتیاز دهی
    31773
    Array
    masoume.a.92's: جدید33

    پیش فرض پاسخ : از چاه تا ماه

    نقل قول نوشته اصلی توسط aty.a نمایش پست ها
    یادم می آید دوران راهنمایی یک معلم قرآن و دینی داشتیم که همیشه دعاگویشان هستیم. ایشان در به مسیر آوردن ما برای حرکت به سمت خدا سهم زیادی دارند. یادم هست آنقدر زیبا از خدا و بهشت و زیبایی های آن برای ما صحبت کرده بود که با وجود سن کم ، من و یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم یک سری کارهای پسندیده را شروع کنیم. یکی از آن کارها انتخاب پوشش چادر بود. چون فکر می کردیم اینطوری به خدا و بهشت زیبایش نزدیکتر می شویم
    وقتی تصمیمان را با خانواده در میان گذاشتیم آنها برای ما چادر تهیه نکردند شاید به خاطر مشکل مالی و یا شاید فکر می کردند این تصمیم، یک هوس کودکانه و زودگذر هست. برای همین ما چاره ای نداشتیم جز اینکه چادرهای مادرمون رو بپوشیم الان که بهش فکر می کنم خنده ام می گیره؛ یه دختر با قد کوتاه و چادر بزرگ، از مدرسه که تعطیل می شدیم چادرهامونو سر می کردیم و کلی جمعش می کردیم تا رو زمین نکشه
    و اصلا برامون مهم نبود که دیگران چی فکر می کنند یا چی می گن یا حتی مسخره کنند
    ما اول به عشق رفتن به بهشت زیبای خداوند چادری شدیم اما به مروز که بزرگتر شدیم متوجه رایحه ی بهشت در روی همین زمین خاکی شدیم؛ عشق و محبت خانوم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و اینکه چادر نشونه ای از این بانوست و وسیله ای برای خشنودی خدای متعال
    و حالا من به چادرم و آدابش حساسم، آن را امانت حضرت زهرا می دانم و سعی می کنم تا همه ی رفتار و کردار و گفتارم به گونه ای باشد تا به امانتداری ام خدشه ای وارد نشود ، این را به حضرت زهرا قول داده ام
    برای چادری شدن همه دختران محب حضرت زهرا و بهتر بگویم فاطمی شدن همه مان دعا می کنم
    یا زهرا
    معصومه
    .................................
    جالب و زیبا

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •