
کاربر جدید
کوتاه ولی پند آموززاهد پیری به بارگاه قدرتمند ترین پادشاه دوران دعوت شد.
پادشاه گفت:به مرد مقدسی که با اندک چیزی راضی می شود غبطه می برم.
زاهد گفت:ای حضرتا،من به شما غبطه می خورم که زود تر از من راضی می شوید.
پادشاه با آزردگی گفت:منظورت چیست؟تمام این سرزمین از آن من است.
زاهد گفت:دقیقاً.من آهنگ کرات را دارم.رودها و کوهسارهای سراسر جهان را دارم.ماه و خورشید را دارم؛چون در روان خود،خدا را دارم.اما شما فقط همین قلمرو را دارید.
چای روزگار بکامتان شیرین باد........از آرزو.....
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.


پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (Bookmarks)