دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
کاربر فعال سایت
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
دوست آشنا
این ره ، آن زاد راه و آن منزل / مرد راهی اگر ، بیا و بیار
ویرایش توسط Majid_GC : 29th May 2012 در ساعت 09:31 PM
"آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"
کاربر فعال سایت
رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
نوید رجعت جان را به جسم بی جان گفت
دوست آشنا
تا به جایی رسی که می نرسد / پای اوهام و پایه ی افکار
"آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"
کاربر فعال سایت
رفتی بر غیر و ترک ما کردی
ای ترک ختن بسی خطا کردی
دوست آشنا
یار بی پرده از در و دیـــوار / در تجلــی است یا اولی الابصــــار
"آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"
کاربر فعال سایت
رهزن ایمان من شد نازنین تازهای
رفتم از کیش مسلمانی به دین تازهای
دوست آشنا
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمــــــد / از بــــس که دیر ماندی چون شام روزه داران
"آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"
کاربر فعال سایت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)