دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 48

موضوع: نوشته های دکتر شریعتی

  1. #11
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    ای آزادی ، مرغک پر شکسته زیبای من ! کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی ، پروازت می دادم !
    ( خودسازی انقلابی ، ص ۱۱۸ )
    عشق خواهر آزادی است و آزادی برادرش و غصب و اسارت مادر و پدرشان.
    ( گفتگوهای تنهایی ، ص ۹۲۷ )
    عشق به آزادی ، سختی جان دادن را بر من هموار می سازد.
    ( گفتگوهای تنهایی ، ص ۳۶۵ )
    ای آزادی ، تو را دوست دارم ! به تو نیازمندم ! به تو عشق می ورزم !
    ( خودسازی انقلابی ، ص ۱۱۸ )
    ای آزادی ، قامت بلند و آزاد تو ، مناره زیبای معبد من است !
    (خودسازی انقلابی ، ص ۱۱۸ )
    هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت ... دیگر چه می خواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند.
    ( گفتگوهای تنهایی ، ص ۱۲۰۹ )

  2. 5 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  3. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    علوم کامپیوتر
    نوشته ها
    806
    ارسال تشکر
    3,312
    دریافت تشکر: 3,315
    قدرت امتیاز دهی
    57
    Array

    Wink پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    ای آزادی،



    تو را دوست دارم، به تو نیازمندم،

    به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشواراست،

    بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛

    یک موجودی خواهم بود

    توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ، بیزار ،

    بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ،

    بی روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ، منی بی تو

    یعنی هیچ! …


    ای آزادی،

    من از ستم بیزارم،

    از بند بیزارم،

    از زنجیر بیزارم،

    از زندان بیزارم،

    از باید بیزارم،

    از هر چه و هر که تو را در بند می کشد بیزارم.



    ای آزادی،



    چه زندان ها برایت کشیده ام !

    و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد.

    اما خود را به استبداد نخواهم فروخت،



    من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی بیمو بی ضعف و پر صبر

    و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید



    من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد.

    اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می کنی؟

    نا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟ …



    « دکتر علی شریعتی »



    روحش شاد
    sokutam miad... slm,hamin:-)

  4. 6 کاربر از پست مفید 7raha7 سپاس کرده اند .


  5. #13
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    · من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..
    · وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
    · دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
    · اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
    · اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
    · وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
    · hگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری
    دکتر علی شریعتی
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    بعضی ها می شوند دریا،بعضی ها می شوند کوزه های آبی که از دریا برایمان آب می آورند کوز های رنگین ، به رنگ شعر و موسیقی و فیلم و عکس و مجسمه و نوشته و…
    بعضی هامی شوند چشمه وبعضی ها می شوند کوزه هایی که …
    بعضی ها رود و …
    بعضی ها باران
    و
    .
    .
    و شریعتی از جنس باران های تند و کوبنده ی بیابانی بود ! از جنس دریاهایی که کنار کویر موج می زنند و از جنس چشمه هایی که زمزم می شوند تا برای همیشه از او آب برداریم برای ابد

  6. 5 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  7. #14
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    داستان من داستان عطار است . ما صوفیان همه خویشاوندان یکدیگریم و پروردگان یک مکتبیم . مغولی او را از آن پس که ریختند و زدند و کشتند و سوختند و غارت کردند و بردند و رفتند ، اسیر کرد و ریسمانی بر گردنش بست و به بندگی خویشتن آورد و بر بازار عرضه اش کرد تا بفروشدش . مردی آمد خریدار که این بنده چند ؟ مغول گفت به چند خری؟ گفت به هزار درهم . عطار گفت مفروش که بیش از این ارزم . نفروخت . دیگری آمد و گفت به یک دینار ! عطار گفت بفروش که کمتر از این ارزم! مغول در غضب آمد و سرش به تیغ برکند. عطار سر بریده خویش را از خاک برگرفت . می دوید و در نای خون آلودش نعره ی مستانه شوق میزد و شتابان می رفت تا بدان جا که هم اکنون گور او است . بایستد و سر از دست بنهاد
    و آرام گرفت.
    آری در این بازار سوداگری را شیوه ای دیگر است و کسی فهم کند که سودازده باشد و گرفتار موج سودا که همسایه دیوار به دیوار جنون است و چه میگویم ؟ جنون همسایه ارام و عاقل این دیوانه ناآرام خطرناک است که در کوه خاره می افتد و موم نرمش میکند و در برج پولاد میگیرد و شمع بیزارش می سازد
    و وای که چه شورانگیز و عظیم است عشق و ایمان !
    و دریغ که فهم های خو کرده به ‹اندک ها› و آلوده به پلیدیها آن را به زن و زر و هوس و پستی شهوت و پلیدی زر و دنایت زور و… بالاخره به دنیا و به زندگیش آغشته اند!
    و دریغ!
    و دریغ که کسی در همه عالم نمی داند که چه می گویم ؟
    این عشق که در من افتاده است نه از انهاست که ادمیان می شناسند که ادمیان عشق خدا می شناسند و عشق زن و عشق زر را و عشق جاه را و از این گونه… و آنچا من با اویم با این همه رنگها بیگانه است ، عشقی ست به معشوقی که از میان ادمیان است ..اما..افسوس که نیست!
    معشوق من چنان لطیف است که خود را به بودن نیالوده است که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد نه معشوق من بود.
    منتظری که هیچگاه نمی رسد ! انتظاری که پس از مرگ پایان می گیرد ، چنان که این عشق هم!
    …….
    راست می گفت آن ندا که مفروش ، برو در پایان این راه شاهزاده ی اسیری آن را گران خواهد خرید ،
    در ازای آن گرامی ترین جایگاهی را که در این جهان است به تو خواهد بخشید.


    آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.

  8. 5 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  9. #15
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    من ان تازه مسلمانی نیستم که به امام مذهب خویش بگوید حقیقت را بگو ، آنچه هست بگو ، به مصلحت حرف نزن ، با همکیشانت تعارف نکن ،ایمانت را از مومنت پوشیده مدار نه! من یک نو مسمان احساساتی نیستم که با چهار تا مجلس روضه و منبر اسلام شناسی مطالعه ی تاریخ ادیان مذهبی شده باشم و مسلمان و یا با یک «بشنو از نی» عارف شده باشم …من دینم را در فطرتم دارم و اسلامم را در وجدانم و ایمانم با آب و گل خلقت من عجین شده است …
    نه من از طریق پیغمبر که به دین معتقد نشده ام . من یک « روح مذهبی ام » بوده ام و نمی توانم نباشم ( نوشته ی من کدامم همین را میخواهد بگوید که پرستش در جان ادمی سرشته است و اگر آدمی به معبود هم نرسد و او را نیابد یک پرستنده خواهد ماند و خواهد مرد. اگر مردی متوسط و معمولی باشد معبود هایی متوسط و ابلهانه جانشین خواهد کرد، بت ، سنگریزه ، قبر ، وطن، پرچم، خون، و گر نه کارش دشوار است و مومنی میماند بی ایمان و عاشقی بی معشوق و کسی که میداند چه کسی را گم کرده است اما نمی یابد . و این است که ای خدا تو چه باشی چه نباشی من به تو محتاجم ، محتاجم که باشی)
    این روح به ارث آمده است و خود منم و چگونه کسی میتواند خود را از خودش بزداید و کنار زند و از خودش آزاد شود؟ کار پیغمبر چیست؟ کسانی که به وسیله ی پیغمبر مذهبی می شوند آدم های سطحی و بی ارزش اند. مذهب در سطح روحشان قرار می گیرد مثل رطوبت اندکی که از یک باران تند گذرا روی خاک را می گیرد اما درون خاک خشک است و رطوبت را هم زود خشک می کند اما خاک هایی است که خود مرطوبند هرچه بیشتر می کاویم مرطوب تر… تا می رسد به اقنوس مواجی از از آب صاف و زلالی که رنگ هوا و خورشید و گرد و خاک را هم ندیده اند …
    و پیغمبر کارش ابر اسفندی است بر سرزمینی بایر . زمینی با درونی خشک یا مواج از آب.


    یک انسان می تواند مسلمان شود بی آنکه یک روح مذهبی باشد و میتواند مذهبی باشد بی آنکه مسلمان شود و میتواند مذهبی مسلمان باشد! وقتی میتواند مذهبی مسلمان باشد و بعد او و اسلام از یکدیگر دور افتند و او مذهبی یا مومن باقی بماند موئمنی که دیگر مسلمان نیست یعنی به احکام اسلام عمل نمی کند و میتواند بی هیچ مذهبی باشدو تنها صورت غیر ممکن که در فقه رد شده است این است که خروج از اسلام و ورود به مذهب دیگری ممکن نیست زیرا پس از اسلام دیگر منزلی نیست ….هیچ مسافری از آخرین منزل به منزل های پیش باز نمی گردد.

    همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا! به سوی آنجا که بتوانی انسان تر باش و از آنچه که هستی و هستند فاصله بگیری! این رسالت دائمی توست.

  10. 5 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  11. #16
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    نگاهی که شهر ها و آبادی ها را می نگرد ،
    در« کویر» هیچ نمی یابد.
    نگاهی دیگر هست که آنچه را در آبادی ها و شهر های شلوغ و پر هیاهو و رنگارنگ نیست در کویر می تواند یافت.
    برای دیدن برخی رنگ ها و فهمیدن برخی حرف ها ، از نگریستن و اندیشیدن کاری ساخته نیست ، باید « از آنجا که همیشه هستیم برخیزیم» .
    آدمی در برش های گوناگونش ، حقیقت های گوناگون می یابد . در هر برشی ، بعدی دارد و در هر بعدی موجود دیگری است و جهانش نیز جهان دیگری می شود و لاجرم نگاهی دیگر و زبانی دیگر می یابد.
    در اوج آگاهی ، آدمی خود را در زندانی چهار «زندگی» می یابد:
    «طبیعت» ، «تاریخ»، «جامعه» و «خویشتن»!
    و سخن گفتن از «معانی و عواطف» و «درد ها و نیازها»ی آدمی است، که در هر یک از این چهار زندگیش ، بر گونه ای است:
    گاه در هستی سخن می گوید ، سخنش «فلسفه»است، گاه در تاریخ و سخنش «انسان» گاه در جامعه و و سخنش «سیاست»و گاه در خویشتن و سخنش «شعر».

    مقدمه کویر شریعتی

  12. 5 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  13. #17
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    انسان گمگشته ی این خاکستان نا آشنا ، که خود را در زیر این آسمان کوتاه و غریب گرفتار می دیده ، سراسیمه و پی گیر ، در راه جستجوی آن «بهشت گمشده ی»خویش که می داند هست ، بر هر چه می گذشته که از او نشانی می یافته ، به نیایش زانو می زده و هرگاه که بر بیهودگی آن آگاه شده است ، بی آنکه در یقینش به بودن ِ آن نمی دانم کجا خللی راه یابد ، بیدرنگ نشانه ی دیگری را سراغ میکرده و در این به هر سو دویدن های خستگی ناشناس ، آنچه هرگز خاموش نگشته ، فریاد های رقت بار این گرفتار غربت بوده است که هنوز بیتابانه دست به دیواراین عالم می کشد تا به بیرون روزنه ای باز کند.
    چرا انسان هرگاه دور از غوغای روزمرگی و برتر از ابتذال زیستن به خود و به این دنیا می اندیشد و در تا مل های عمیق و تپش های پر طنین و خیالات بلند غرق می گردد ، بر دلش درد پنجه می افکند و سایه ی غمی ناشناس بر جانش می افتد ، و دور از نشاط و شعف ، در تنهایی اندوه ناک خویش می نشیند ،سر به دو دست می گیرد و نم اشکی و با خود گفت وگویی دارد ،و بر خلاف ، هر چه به روزمرّ گی و ابتذال این جهان نزدیک تر میشود ، به پایکوبی و دست افشانی و شوق و شعف های کودکانه و گنجشک وار بیشتر رو می کند ؟
    چرا همواره عمق و تعالی حال و روح و اندیشه و هنر با اندوه و حمق و پستی و ابتذال با شادی توام است؟
    چرا از روزگار ارسطو ، قاعده ی مکتوب بر این است که در هنر ، هر چه عمیق است و جدی غمناک است و هر چه سطحی و مبتذل، خنده آور و شاد ؟ چرا انسان ها ، و هر که انسان تر بیشتر ، به عمد در طلب آثار غم آور هنری اند و دوستدار اندوه ؟ مگر نه اینکه اندوه تجلی روحی است که چون برتر و آگاه تر است ، تنگی و تنگ دستی جهان را بیشتر احساس کرده است ؟ چرا مستی و بیخودی را دوست می دارند ؟ مگر نه این که در این حالت است که پیوند های بسیار آنان با آنچه زیستن اقتضا می کند ، میگسلد و بار سنگین هستن از دوش روح می افتد ، فشار خفقان آور و ملامت بار ِ بودن سبک میشود و تنها در این لحظات بی وزنی است که یاد تلخ غربت فراموش میشود و چهره ی زشت هستن از پیش چشم محو میگردد
    چرا روح های بلند و عمیق ، اندوه پاییز ، سکوت و غروب را دوست می دارند؟ مگر نه این است که در این لحظه ها است که خود را به مرز پایان این عالم نزدیکتر احساس می کنند؟…

    سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت

  14. 5 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  15. #18
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    خداوند : «بنده ی من مرا پیروی کن تا همچون خویشت سازم» ….
    انسان را خدا بر گونه ی خویش آفرید….
    و اکنون بر فراز مناره ی معبد خویش که از قلب تاریخ بشری سر کشیده است به تماشا می نگرم و به اعجاب می شنوم که به زبان کفر و دین ، دین و شرک , مادیت و معنویت ، فلسفه و حکمت ، قدیم و جدید ، شرق و غرب ، عقل و اشراق ، علم ادب ، مذهب و هنر ، رونشناسی و عرفان ، همه این ایه را تفسیر می کنند .
    تناقض ها شما را از دیدن و فهمیدن شباهت ها باز ندارد و اکنون همین روح است که در انسان جدید عصیان کرده است.
    خواهید گفت آن عصیان کجا و این کجا؟ این را می دانم دیدن اختلاف این عصیان ها که تنها پلک های گشوده می می خواهد ، در زیر این کثرت صورت ، وحدت جوهر را می خواهم نشان دهم . طغیان علی و طغیان کامو!
    دو زندانی مجردی که از تاریکی و تنگنا بستوه آمده اند ، آهنگ فرار دارند . یکی به آنجا دیگری به «هر جا که اینجا نیست».
    بودا زندگی را رنج ، علی دنیا را پلید ، سارتر طبیعت را بی معنی و بکت انتظار را پوچ و کامو…..* عبث یا فته اند . همه شان به روی یک قله رسیده اند و از انجا این جهان و حیات را می نگرند . هر چند فاصله شان به دوری کفر و دین .
    «در انچه هست» همگی پیروان یک امتند .
    امتی که در خاکستان اندک و زشت و بی احساس غریب می یابند . امتی که آنچه هست را بیانه ، اندک و زشت می یابند و در «آنچه باید باشد» نیز پیروان یک مذهبند که اصولش سه تاست :
    حقیقت و خوبی و زیبایی
    پس میبینید که چه پیوند های مشترکی با هم دارند ؟
    پس اختلافشان در چیست؟
    تنها در این «آنچه باید باشد » هست؟ یا نیست؟


    در زندگی طوری باش که انانکه خدا را نمی شناسند ،تورا که می شناسند خدا را بشناسند!

  16. 6 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


  17. #19
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    1,188
    ارسال تشکر
    5,235
    دریافت تشکر: 5,016
    قدرت امتیاز دهی
    218
    Array
    NameEly's: جدید19

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    سلام به دوستان عزیز :

    نمی دونم اجازه دارم سخنرانی های دکتر شریعتی رو بزارم یا نه

  18. 6 کاربر از پست مفید NameEly سپاس کرده اند .


  19. #20
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوشته های دکتر شریعتی

    بله.
    هر اثری از ایشون دارید میتونید بذارید

  20. 6 کاربر از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آموزشی: فن آوری نانو و کاربرد آن در ساخت تجهیزات زیست محیطی
    توسط faridbensaeed در انجمن نانو تکنولوژی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 2nd August 2011, 12:25 AM
  2. مقاله: کاربردهای لیزر در سلاح های اینده : مزایا و معایب قسمت دوم و پایانی
    توسط Joseph Goebbels در انجمن هواپیماهای نظامی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 9th March 2011, 08:47 PM
  3. Nokia N8
    توسط داداشی در انجمن Nokia
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th February 2011, 05:18 PM
  4. تاریخچه موزه و موزه داری در ایران و جهان
    توسط nourooz در انجمن موزه و موزه داری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th October 2010, 01:13 PM
  5. نوآوری و شکوفائی (نیاز استرا تژیک سازمان ها)
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 26th September 2010, 06:24 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •