دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 72 از 297 نخستنخست ... 22626364656667686970717273747576777879808182122172 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 711 تا 720 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #711
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سلام
    امیدوارم خوب باشید
    این خاطره امروز نیست ولی امروز خیلی بدم خورد
    1سال و نیم پیش بود من(البته بیشتر)که من به جز 3 نفر که دوتاشونم مثل اینجا مجازی بودند،بیشتر رفیق نداشتم(اون یکی هم فکر کنم سر 13 سال رفاقتمون هنوز باهام در ارتباط بود)
    من کلا آدم خیلی خیلی مغروری هستم یعنی بودم
    اونموقع خیلی ها بهم گفتند که دیگه این غرور رو نداشته باش،و به خاطر غرور که کسی باهات زیاد رفیق نمیشه
    از اونموقع به بد اومدم همه چیز تو زندگیم رو تغییر دادم،سلایق و...
    دیگه هیچی نمیگفتم در مورد دیگران و حرفاشونو گوش میکردم(همه رو حتی برای بعضی هاشون فکر هم نمیکردم)
    خیلی رفیق و دوست پیدا کردم(خیلی واقعا خیلی)
    تو کتابخونه به همه چیز یاد میدادم و به متلکاشون یخندیدم(بقول خودشون باحال بودم)
    ولی الان دارم میبینم،اونموقع خیلی موفقتر بودم،هدفام بزرگتر بود،علایقم بهتر بود
    من شاید اونموقع ها سالی 30 بیت شعر خارج از کتاب درسی نمیخوندم ولی تو این 3 ماه اخیر 3تا شاعر رو کامل خوندم
    الان شدم آدمی که مسخره دست دیگرانه،هرکی به خودش اجازه فکر به بالاتر بودن از من رو میده
    ولی میخوام برگردم به همون امیر اونو بیشتر میخوام
    دیگه داشت چیزایی که زمانی براشون زندگی میکردم رو یادم میرفت
    داشتم از کارهای مورد علاقم دور میشدم
    امروز دوتا تلنگر کوچیک خوردم
    که جفتش بهم گفت،دارم مسیر رو اشتباه میرم

    شاید بخندید،وقتی اینو میخونید،ولی مهم نیست
    فقط میخواستم،یه جا بنویسم
    چراغ اتاقم سوخت،مجبور شدم اینجا بنویسم
    شاید ....

  2. 17 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  3. #712
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندس فناوری اطلاعات(it)
    نوشته ها
    1,099
    ارسال تشکر
    2,556
    دریافت تشکر: 3,904
    قدرت امتیاز دهی
    12376
    Array
    maryam kia's: نیشخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr hesabi نمایش پست ها
    سلام
    امیدوارم خوب باشید
    این خاطره امروز نیست ولی امروز خیلی بدم خورد
    1سال و نیم پیش بود من(البته بیشتر)که من به جز 3 نفر که دوتاشونم مثل اینجا مجازی بودند،بیشتر رفیق نداشتم(اون یکی هم فکر کنم سر 13 سال رفاقتمون هنوز باهام در ارتباط بود)
    من کلا آدم خیلی خیلی مغروری هستم یعنی بودم
    اونموقع خیلی ها بهم گفتند که دیگه این غرور رو نداشته باش،و به خاطر غرور که کسی باهات زیاد رفیق نمیشه
    از اونموقع به بد اومدم همه چیز تو زندگیم رو تغییر دادم،سلایق و...
    دیگه هیچی نمیگفتم در مورد دیگران و حرفاشونو گوش میکردم(همه رو حتی برای بعضی هاشون فکر هم نمیکردم)
    خیلی رفیق و دوست پیدا کردم(خیلی واقعا خیلی)
    تو کتابخونه به همه چیز یاد میدادم و به متلکاشون یخندیدم(بقول خودشون باحال بودم)
    ولی الان دارم میبینم،اونموقع خیلی موفقتر بودم،هدفام بزرگتر بود،علایقم بهتر بود
    من شاید اونموقع ها سالی 30 بیت شعر خارج از کتاب درسی نمیخوندم ولی تو این 3 ماه اخیر 3تا شاعر رو کامل خوندم
    الان شدم آدمی که مسخره دست دیگرانه،هرکی به خودش اجازه فکر به بالاتر بودن از من رو میده
    ولی میخوام برگردم به همون امیر اونو بیشتر میخوام
    دیگه داشت چیزایی که زمانی براشون زندگی میکردم رو یادم میرفت
    داشتم از کارهای مورد علاقم دور میشدم
    امروز دوتا تلنگر کوچیک خوردم
    که جفتش بهم گفت،دارم مسیر رو اشتباه میرم

    شاید بخندید،وقتی اینو میخونید،ولی مهم نیست
    فقط میخواستم،یه جا بنویسم
    چراغ اتاقم سوخت،مجبور شدم اینجا بنویسم
    شخصیتتون عالی بوده.
    اگه غرور نداشته باشید خیلیا سعی میکنن ک شمارو خورد کنن.
    تجربه داشتم ک میگم.
    منتها رفقاتون کم میشن ک این بعضی وقتا بده.
    باعث میشه افسرده بشید.
    موفق باشید

    - - - به روز رسانی شده - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr hesabi نمایش پست ها
    سلام
    امیدوارم خوب باشید
    این خاطره امروز نیست ولی امروز خیلی بدم خورد
    1سال و نیم پیش بود من(البته بیشتر)که من به جز 3 نفر که دوتاشونم مثل اینجا مجازی بودند،بیشتر رفیق نداشتم(اون یکی هم فکر کنم سر 13 سال رفاقتمون هنوز باهام در ارتباط بود)
    من کلا آدم خیلی خیلی مغروری هستم یعنی بودم
    اونموقع خیلی ها بهم گفتند که دیگه این غرور رو نداشته باش،و به خاطر غرور که کسی باهات زیاد رفیق نمیشه
    از اونموقع به بد اومدم همه چیز تو زندگیم رو تغییر دادم،سلایق و...
    دیگه هیچی نمیگفتم در مورد دیگران و حرفاشونو گوش میکردم(همه رو حتی برای بعضی هاشون فکر هم نمیکردم)
    خیلی رفیق و دوست پیدا کردم(خیلی واقعا خیلی)
    تو کتابخونه به همه چیز یاد میدادم و به متلکاشون یخندیدم(بقول خودشون باحال بودم)
    ولی الان دارم میبینم،اونموقع خیلی موفقتر بودم،هدفام بزرگتر بود،علایقم بهتر بود
    من شاید اونموقع ها سالی 30 بیت شعر خارج از کتاب درسی نمیخوندم ولی تو این 3 ماه اخیر 3تا شاعر رو کامل خوندم
    الان شدم آدمی که مسخره دست دیگرانه،هرکی به خودش اجازه فکر به بالاتر بودن از من رو میده
    ولی میخوام برگردم به همون امیر اونو بیشتر میخوام
    دیگه داشت چیزایی که زمانی براشون زندگی میکردم رو یادم میرفت
    داشتم از کارهای مورد علاقم دور میشدم
    امروز دوتا تلنگر کوچیک خوردم
    که جفتش بهم گفت،دارم مسیر رو اشتباه میرم

    شاید بخندید،وقتی اینو میخونید،ولی مهم نیست
    فقط میخواستم،یه جا بنویسم
    چراغ اتاقم سوخت،مجبور شدم اینجا بنویسم
    شخصیتتون عالی بوده.
    اگه غرور نداشته باشید خیلیا سعی میکنن ک شمارو خورد کنن.
    تجربه داشتم ک میگم.
    منتها رفقاتون کم میشن ک این بعضی وقتا بده.
    باعث میشه افسرده بشید.
    موفق باشید
    <a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>

  4. 6 کاربر از پست مفید maryam kia سپاس کرده اند .


  5. #713
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندس فناوری اطلاعات(it)
    نوشته ها
    1,099
    ارسال تشکر
    2,556
    دریافت تشکر: 3,904
    قدرت امتیاز دهی
    12376
    Array
    maryam kia's: نیشخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    از اینکه زندگیم شده همونی ک میخوام خیلی خوشحالم
    <a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>

  6. 5 کاربر از پست مفید maryam kia سپاس کرده اند .


  7. #714
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندس فناوری اطلاعات(it)
    نوشته ها
    1,099
    ارسال تشکر
    2,556
    دریافت تشکر: 3,904
    قدرت امتیاز دهی
    12376
    Array
    maryam kia's: نیشخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    2نفر توی زندگیم الگومن
    از زندگی کلاسیک 4نفر خوشم میاد.
    3نفرو خیلی دوست دارم و براشون میمیرم.
    امروز به این نتیجه رسیدم
    <a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>

  8. 4 کاربر از پست مفید maryam kia سپاس کرده اند .


  9. #715
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز هم مثل روز های دیگه خوب بود
    توی مدرسه کلی خندیدیم
    دستگیره دری که به سمت حیاط باز می شد شکست بعد ما هم از ترس این که کلاسمون رو عوض نکن از پنجره تردد می کردیم و می کنیم
    یک صندلی اون ور توی بالکن گذاشتیم یکی هم اینور ، فقط یکی از معاون آموزشی هامون ببینن کله همه مون کندس هم باید کلاسمون رو عوض کنیم هم نمرمون کم میشه
    البته این حرکت تزش با من بود
    اول بعضی از بچه ها بلد نبودن با یکی دو بار پرش از این سمت به اون سمت یاد گرفتن
    چون هیچکدوم از بچه ها علاقه ای به تعویض کلاس نداشتن من هم این پیشنهاد رو دادم خوشم اومد هر 15 نفر هم راضی بودن ، خلاصه تصویب شد دیگه
    حدودا تا دو ماه دیگه اجرایی هست تا این که چشم کسی بخوره
    هیچی دیگه نینجا شدیم رفـــــــــــــــت
    ویرایش توسط Sa.n : 28th September 2013 در ساعت 08:25 PM
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  10. 10 کاربر از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند .


  11. #716
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24668
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sa.n نمایش پست ها
    امروز هم مثل روز های دیگه خوب بود
    توی مدرسه کلی خندیدیم
    دستگیره دری که به سمت حیاط باز می شد شکست بعد ما هم از ترس این که کلاسمون رو عوض نکن از پنجره تردد می کردیم و می کنیم
    یک صندلی اون ور توی بالکن گذاشتیم یکی هم اینور ، فقط یکی از معاون آموزشی هامون ببینن کله همه مون کندس هم باید کلاسمون رو عوض کنیم هم نمرمون کم میشه
    البته این حرکت تزش با من بود
    اول بعضی از بچه ها بلد نبودن با یکی دو بار پرش از این سمت به اون سمت یاد گرفتن
    چون هیچکدوم از بچه ها علاقه ای به تعویض کلاس نداشتن من هم این پیشنهاد رو دادم خوشم اومد هر 15 نفر هم راضی بودن ، خلاصه تصویب شد دیگه
    حدودا تا دو ماه دیگه اجرایی هست تا این که چشم کسی بخوره
    هیچی دیگه نینجا شدیم رفـــــــــــــــت

    الهی منو یاد دبیرستانمون انداختی!
    تو دبیرستان ما هم ساختمون تجربی و ساختمون ریاضی و ساختمون انسانی جدا بود ساختمون مدیر و اون مرکز مشاوره و کتابخونه هم جدابودن..
    اما دو تا حیاط بود که به هم راه داشت .. مدیر ناظم اینا از ما خیلی دور بودن
    پشت کلاس ما یه تیکه زمین بود که توش درخت و چمن هم بود خیلی بزرگ نبود! به هیج کدوم از حیاط های مدرسمون هم راه نداشت فقط یه درب داشت به طرف بیرون مدرسه که قفل بود
    کلاس ما هم خیلی خوب نبود و چون بالاترین معدل ها از کلاس ما بود بار ها میخواستن کلاسمونو عوض کنن که بچه ها میگفتن نه خوبه همینجا! پشت پنجره منظره خوبی هست!!

    درصورتی که همیشه زنگ تفریح ها یا ساعت هایی که دبیر نداشتیم ، نوبتی یکی پشت در کشیک میداد بقیه صندلی میذاشتیم و میرفتیم توو اون باغ مینشستیم رو چمنا...یکی دو هفته گذشت دیدیم نه کسی متوجه نشده! از بعدش ازون دیوار پشتی ویولن و گیتار وارد میشد ( البته شما ازین کارا نکنینا!) اونجا میموند هر زنگ تفریح، اون پشت کنسرتی برپا بود!!!!
    زنگ که میخورد پنجره رو میبستیم و کیفو اینا میذاشتیم ..طبیعی جلوه داده میشد...
    تازشم! چون هیچ وقت توو راهرو و حیاط مدرسه شیطنتی نداشتیم! ( آخه اصلا درین مکانها نبودیم همش تو همون حیاط مخفی بودیم در حال اجرای کنسرت....)
    لوحه منظبط ترین کلاس رو گرفتیم خدایی حقمون نبود!! ولی خب شرط مدرسه راهرو و حیاط و سکوت در کلاس بود که شامل حال ما میشد...

    جالب اینجاست که در طی اون دو سال و خورده ای بجز دبیر آمارمون که مجرد بودن هیچکس متوجه نشد!
    البته یبار مانتوی یکی گیر کرد و نرسید کامل بیاد تو کلاس که دبیر زمین شناسیمون رسیدن دیدنش!
    آقا بودن زیاد نگاه نکردن فقط گفتن بیا پایین دختر



    ویرایش توسط سونای : 28th September 2013 در ساعت 10:07 PM

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  12. 9 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


  13. #717
    همکار تالار شیمی عمومی
    نوشته ها
    419
    ارسال تشکر
    6,615
    دریافت تشکر: 4,285
    قدرت امتیاز دهی
    16985
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز اولین کار سیاه قلمم رو تموم کردم البته من قبلا هم نقاشی کار میکردم ولی اونجا زیاد خوب یاد نمیدادن
    ولی این استاد جدیدممرحله مرحله جلو فوق العاده عالی جلو میره اول طراحی بعد کار کردن با مداد پلی کروم و سایه زدن با اون
    بعد با محو کن وسایه و بعد هم بطور جدی وارد سیاه قلم میشیم و با کف دریا وکنته و محو کن و ....
    لازمه ی رد کردن هر مرحله هم کشیدن یک پیرمرد است
    اینم اولین کار سیاه قلم من
    سعی کن تنها کسی را که در تنهایی ات راه می دهی خدا باشد؛
    و سعی کن تنهایی ات آنقدر بزرگ باشد که خدا در آن جای گیرد ...

  14. 7 کاربر از پست مفید یاسمین5454 سپاس کرده اند .


  15. #718
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز...
    از خ معلم و چهار راه قصر (محل سماجا "ستاد مشترک ارتش) عبور میکردم...
    زنی را دیدم...
    به شدت می گریست...
    دختری با نوزادی بر بغل ، نزد وی آمد و گفت گریه نکن...
    اما خودش از درون فریاد می کشید و بغض اش ترکید...

    گفتن که پسر اون زن به جرم استعمال و حمل مواد مخدر صنعتی
    به 10سال زندان محکوم شده...

    شاید اون نوزاد بچه ی اون محکوم باشه...

    واقعا ناراحت شدم...

  16. 8 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  17. #719
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    وای خدا همین جور از درور دیوار داره میاد
    چند دقیقه پیش اروم و ریلکس نشسته بودم پای لپ تاب داشتم نقاشی میکشیدم که دیدم نور اتاق کم شد اهمیت ندادم
    چند دقیقه بعدش دیدم صدای ترکیدم اومدفیوز پرید...لامپ توی اتاق منفجر شد!یعنی 2 متر یا شایدم بیشتر از جام پریدم هواااااااااااااااااااااا
    این وسط بابامم تو حموم بود رفته بودم پشت در صدای شبح درمیوردمبه عقلم شک کرد
    یه بار 6-7 سالگی با مامانم از این کارا کردم یکی خوابوند تو گوشمدیگه جرات نکردم از این حرکات پخ پخی و...انجام بدم ولی حالا همون جرات بگشته
    فقط یــــــــــــــــــه ذره فاصله داشتم از لامپ وسط اتاق وگرنه جرقش میفتاد روم میسوختم
    چــــــــــــــــه صحنه ی ترسناکی بود واقعا!موقع قطعی برق اول رفتم سراغ در 7 قفلش کردم اومدم
    ولی الان خداروشکر روشنایی کامل هست!
    الان حالم خرابه!
    حالم داره از یه سریا تو سایت بهم میخورهخیلی صادقانهمیخوام خفشون کنممیخوام بکشمشون،میخوام لهشون کنم البته خودشون میدونن اینا کیا هستن
    ویرایش توسط solinaz : 28th September 2013 در ساعت 11:05 PM



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  18. 8 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  19. #720
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    نانو تکنولوژی
    نوشته ها
    611
    ارسال تشکر
    3,796
    دریافت تشکر: 2,840
    قدرت امتیاز دهی
    5189
    Array
    yasaman hedayati's: سکوت

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    همین الساعه دارم میمیرم...
    جمیعت نخبگان ...حلال کنین
    چراق خاموش
    گاد بلس می

  20. 4 کاربر از پست مفید yasaman hedayati سپاس کرده اند .


صفحه 72 از 297 نخستنخست ... 22626364656667686970717273747576777879808182122172 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •