یه روزایی هست ادم میره به گذشته قدر گذشتش میدونه
به اون چیزایی که داشته و الان نداره البته من گذشته ای نداشتم خیلی فشار کشیدم خیلی سختی کشیدم ولی با این همه نذاشتم کسی متوجه بشه الانم همین طورم ولی باز نمیذارم کسی متوجه بشه تا مبادا ناراحت بشه که همیشه چوب این کارم خوردم و خواهم خورد.از تصادف کردن و رفتن تا حد مرگ و دوران دانشگاه که متنفرررررررررررررم به شدت
خیلی بی مهری بهم شده خیلی بی توجهی.بودن کسانی که به چشم یه ابزار بهم نگاه میکردن میگفتن دوستت داریم.
خیلی وقت ها وقتی با کسی هستم میگم خب نکنه براش مزاحمم حتی یه زنگ میزنم به کسی میگم نکنه مزاحمش شدم.وقتی چیزی میگم سر سری جواب میشنوم خدا میدونه چه قدر دلم میگیره نه به خاطر جوابش میگم باز مزاحم بودم!!!! وقتی کسی ازم چیزی میخواد با جون و دل براش انجام میدم تا خوشحالش کنم ببا این که ممکنه خودم گرفتاری هایی داشته باشم ولی با همه این وجود یه لبخند طرف مقابلم ارومم میکنه
راستش خیلی وقتها خودم برا این رفتارم اخلاقم سرزنش کردم.که چرا اخه کی با تو این جوری هست تو این رفتار داری.بارها دیدم با هرکی بد باشی یه جوری دنبالت میکنه یه جوری محبت بهت میکنه ولی برعکس کسی رو دوست داشته باشی .........برابر خیلی چیزا کوتاه اومدم خودم شکستم خورد کردم ولی وقتی طرفت یه ذره تغییر نمیکنه یعنی حق به خودش میده ادم بیشتر از خودش بدش میاد.یه روزی پا میذارم رو این دلم سنگش میکنم سنــــــــــــــــــگ.تا خود امروز شیشه بود هر کی اومد یه ضربه زد و رفت با خودش نگفت اینم دل ادم................
باز سکوت میکنم مثل همیشه ولی درونم غوغایی هست که...........
خدایا دلم یه دنیا ارمش میخواهد من دیگه خسته شدم کم اوردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)