دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

[mogan/k]

روزای خوبی نبود که گذروندم
الانم خوب نیست.
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود
فقط باخودم عهد بستم
خداکنه پای عهدی که با خودم بستم بمونم.
دوستم همیشه این بیت رو برام میخونه

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران

["VICTOR"]

خسته م
خیلی
از زندګی
مزخرفه

[mogan/k]

...

["مهدی"]

داشتم خاطرات اخیر رو میخوندم.
همه یا عصبی بودن یا ناراحت و غمگین....

و این اصلا نشونه خوبی برای یک جامعه نیست!

[سروه74]

داشتم به این فک میکردم که چرااین ادم ها انقد اززندگی کردم خسته ن
واقعابرام عجیبه مگه چه چیزی اذیتشون میکنه
نمیدونم
من واقعا عاشق زندگی گردنم
چندشب پیش 4شب بیدارشدم ازخواب ی لحظه احساس کردم سروصدامیاد رفتم توحیاط توکوچه پشتی یکی ازخونه هاپسرشون فوت کرده بود
برگشتم اتاقم به این فک کردم که اگه الان من میمردم چی میشد
خدامیدونه چقدنارحت شدم
خدااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااایام ن اصلا نمیرم
امین

[solinaz]

.
.
.
.
.
نفس عمیق...
مهم نیست!

["VICTOR"]

["مهدی"]

حرف های تو بحث های هنری. مغزای پر
یه فضای دوپ.......اینا نیست فدای فول
هنر همینه که اینا برات تداعی شد.......
رد بده بام..........روانـــــــــــــ ــــــی شو

["VICTOR"]

دوست دارم بنویسم بعد پاک کنم ، خوشم میاد

["مهدی"]

میخوام خیلی خاص باشم در عین حال عادی