دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 237 از 297 نخستنخست ... 137187227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247287 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 2,361 تا 2,370 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #2361
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    شیمی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    2,189
    دریافت تشکر: 865
    قدرت امتیاز دهی
    246
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز خیلی زود گذشت ولی نسبت به دیروز خیلی بهتر بود
    خیلی خسته شدم
    ولی شکر وقتم با حرف زدن تلف نشد
    امروز بهم گفتن خودت رو باور کن
    کار سختی هست خیلی سخته وقتی استرس داری خودتو باور کنی
    فقط میتونم همه چی رو بسپارم به خدا
    چون اون قادر ومن ناتوان
    کاش قدر روزایی که بود رو میدونستم و خودم باعث این اتفاقاتی که در این بین بود نمیشدم
    حداقل دوستی ام ادامه داشت
    ولی شاید صلاح بود، نمیدونم خدایا لطفا دوستی ات رو با من بیشتر کن و منو به خودت امیدوارتر
    من خیلی آدم خوبی نیستم ولی کنار تو خدایم آرومم
    خداوندا لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار

  2. 4 کاربر از پست مفید aisan. سپاس کرده اند .


  3. #2362
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3683
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    فک کردن به اشتباهم ازارم میده امشب بازم یخورده ریختم بهم
    به نظرمن مسخره ترین جمله دنیا اینکه بادیگران همونطور رفتارکن که دوس داری باهات رفتارکنن
    ازمهربان بودن بدم میاد
    بخدا هی میخوام مهربان نباشم اما نمیشه
    ادما چرا اینجوری شدن
    بغض ته گلوم گیر کرده
    بدجور دلم واسه بچگی هام تنگ شده
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ​بازم خدایاشکرت عاشقتم
    زندگی بهتر ازاین ​نمیشه

  4. 5 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


  5. #2363
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)






    دیدم پروفت بسته است آبجی


    ولادت باسعادتت شاد باد !

  6. 2 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  7. #2364
    همکار تالار شیمی عمومی
    رشته تحصیلی
    ♥♥♥♥
    نوشته ها
    757
    ارسال تشکر
    5,978
    دریافت تشکر: 4,121
    قدرت امتیاز دهی
    9174
    Array
    1=1+1's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza-1369 نمایش پست ها

    بلاتکلیفی خیلی سخته
    ادم دیوانه میشه اقا اره یا نه دیگه کی حوصله داره این همه منتظر بمونه اخه.بنارو گذاشتم بهترین حالت ممکن نمیتونم فکر بدترین حالت کنم اصلااااااااااااااا.نمیدون ــــــــــــــــم دیــــــــــــــــــــگه.. ....

    امیدوارم خبر خوش بتونم بدم به امید خدا.............
    93/11/03
    جواب چی شد اقا دکتر ؟

  8. 2 کاربر از پست مفید 1=1+1 سپاس کرده اند .


  9. #2365
    دوست آشنا
    نوشته ها
    715
    ارسال تشکر
    4,706
    دریافت تشکر: 9,662
    قدرت امتیاز دهی
    2686
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط 1=1+1 نمایش پست ها
    جواب چی شد اقا دکتر ؟
    هنوز بلاتکلیفم
    تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ... ... روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده و احســـــاس نام گرفته شده است ...ارزان نمی فروشمش...

  10. 2 کاربر از پست مفید reza-1369 سپاس کرده اند .


  11. #2366
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    نوشته ها
    1,185
    ارسال تشکر
    1,675
    دریافت تشکر: 6,529
    قدرت امتیاز دهی
    24597
    Array
    "مهدی"'s: جدید17

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    حتی ساده ترین حقوق اولیه زندگی رو نداریم....
    شکر گذاری....هه
    تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای

  12. 3 کاربر از پست مفید "مهدی" سپاس کرده اند .


  13. #2367
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    حال دختری را دارم که می خواست دست به خودکشی بزند
    اما
    هیچ کس را نداشت منصرفش کند ...
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  14. 2 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  15. #2368
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سرم خیلی درد میکنه....
    اتفاقات جالبی داره دورو برم میفته.....به قدری عصبیم کرده که دوست دارم تمام اطرافیانمو بکشم...
    از امروز صبح شروع میکنم
    زنگ اول،فوق برنامه فیزیک داشتیم....و از اونجایی که امروز امتحان فیزیکم داشتیم،کل کلاس درگیر حل مسائل فیزیک بودن...منم هیمن طور...
    تا زنگ تفریح اول کتاب کار فیزیکم رو میز بود!زنگ خورد....اومدم تو کلاس دیدم خبری از کتابم نیست....همه جارو زیر رو کردیم با نازنین....مردشو تمام بچه های کلاسمونو ببرن...اینقدر خودخواهن....من و ....کلی حنجرمونو پاره کردیم....حدود 9 بار وسط کلاس داد زدم هیچکس هیچی نگفت....دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم از قصد برداشتن....اینقدر کثافتن بچه هامون که بخاطر درس این کارام امسال میکنن....یه مشت روانی جمع شدن تو این کلاس...دوستام گفتن برو از کلاسای دیگم بپرس شاید اونا.....اونجام رفتم اما نع!
    اشکم در اومد....!فقط دلم میخواست برم تمام کیفای بچه هارو بریزم بیرون....تا زنگ سوم حرص خوردم!منو نازنین به یه نفر تو کلاس شکمون برد....اونم از قصد رفت کنارش نشست....طرف روانی و.....ضایع بازی در اورد کتاب کار من تو کیف این .....پیدا شد....بخدا اون لحظه که کتابو اورد بهم بده.....میخواستم یه دعوای جانانه بکنم باهاش....بزنم تو دهنش....ولی خیلیییییییییییییییی به خودم فشار اوردن این اتفاق نیفته...فقط با چنتا تیکه خودمو اروم کردم!اینجا نمونه دولتی........جایی که بچه ها قراره بخاطر درس همو بکشن....شاید مدارس دیگم باشه...ولی کنترل میشه!رقابتشون عین ما نیست!عادیه....ما پارسالم از این موضوعات زیاد داشتیم!
    زنگ دوم....
    امار داشتیم....برگه های امتحانای ترم امارو دبیر خواست بده...اینقدر این عقده ای بد صحیح کرده بود که میانگین کلاسمون اومد رو 16 !حتی از ریاضیو و....پایین تر...!همه نگران بودیم خدایی.....ولی هرکسی سعی میکرد خودشو یه جوری اروم کنه...
    اما میون ما یه نفر تو این بهبهه برگشت گفت حالت تهوع دارم....
    بعد از اون رفت تو کما....یعنی سرشو برگردوند به سمت ما و فقط با تعجب نگاه میکرد و جوابم میداد!منم که ای کیو، فکر کردم عین خودمه که وقتی حالت تهوع دارم نباید کسی بهم دست بزنه...
    تا ما اومدیم که به خودمون بیایم و یه ظرف بیاریم.....تشنج کرد....خیلی بد بود خیلی....تمام بچه ها زدن زیر گریه....از کلاس پریدن بیرون....
    چشماش برگشته بود!دستاش خشک.....کف....و دبیرمون با تمام قدرتش محکم دهنشو نگه داشته بود که یه وقت زبونش....
    بنده خدا صرع داشت...یعنی برای باره اولش بود!من تا حالا ندیده بودم که از نزدیک.....
    شد زنگ سوم....و برگه های امتحان شیمی....
    دبیرا کلا لج کردن که دیگه برگه نمیدن تا روز کارنامه ها...
    اما باز اصرار بچه ها اجازه نداد
    بعد از اتفاق زنگ پیش همه حالمون بد بود.....دونه دونه برگه هامونو میگرفتیم و میشستیم....
    که....نوبت فاطمه شد....داشت با برگه اش میومد که اونم تشنج کرد.....من اول فکر کردم پاش گیر کرد به میز....(خیلی خوش بینم)
    در این لحظه دبیر شیمی با چهههههههههههه سرعتی....مقنعه خودشو در اورد و کرد تو دهن فاطمه...ماهام تو شوک بودیم!
    مدیر مدرسه و مشاور خلمون وارد کلاس شدن....عوض دل داری.. و ارامش....مدیر برگشت گفت:لعنت به همتون.....این جمله اش وااااقعا به همه ما برخورد!
    مشاور خلمونم که در هر حالت تیکه کلامش اینه:خانوم خوشــــــــــــــــــــــ گلاع.....دوستون دارم و...
    میاد استرس هی به ما وارد میکنه اخرشم زبون میریزه
    صحنه ای که امبولانس اومد واقعا خنده دار بود!دبیرمون مونده بود بدون مقنعه و هی داد میزد بچه هاااااااااااااااا یه چیزی بدبد بندازم رو سرم...مام عین خیالمون نبوداخر سر مشاور واسش یه روسری گل گلی اورد

    زنگ چهارمم که امتحان فیزیک پرید و زنگ ارامش بود....یه خورده دبیرمون برامون حرف زد و اروم شدیم....
    و اومدم خونه....
    هرکدوم تو خونه رفتارای عجیب از خودشون نشون میدن....
    خوابیده بودم که یه دفعه ای صدای تلویزیون زیاد شد....خیلیییییییییییییییی ترسیدم....این چهارمین شوکی بود بهم وارد شد!
    یه لحظه پریدم از خواب فکر کردم صبح شده خواب موندم...
    با کلی دادو بیداد ارومشون کردم...
    دوباره به خواب فرو رفتم...
    این دفعه خواب دیدم منو مامانم تو ماشین هستیم......داریم از یه پل مثل پل هوایی با ماشین میریم...بعد عین سیاه چاله بود!یه جاهایی از پل سوراخ بود و مامانمم جای خالی میداد!هی که جلوتر میرفتیم....زیاد تر میشد.....اونم هی تکرار میکرد: وای نه....منم میگفتم: نه نرو دیگه.....ولی خب چون شیب رو به پایینم داشت میرفت دیگه.....اون لحظه با خودم گفتم اخ جون مردم دیگه...ولی چرا مامانم؟!پنچمین شوک امروزم خوردم!
    اینجام از خواب پریدم....با تپش قلب شدید....دیگه ترجیح دادم نخوابم....احساس میکنم میخوام همه رو بکشـــــــــــــــــم.....ا مدم نارنگی بخورم مزه ی خون اومد تو دهنماینم یه مدل جدید از چل شدنه!
    قصه ی مام به سر رسید....
    من باید برم خداروشکر کنم امروز تشنج نکردم با این همه شوک های رنگارنگ...

    چهارشنبم کارنامه یه مااااه تلاش بیهوده ی مارو میدن....

    شرمنده دیگه یه خورده توهین و بی ادبیام زیاد شد...نمیشد ....باید یجوری خالیشون میکردم!
    ویرایش توسط solinaz : 26th January 2015 در ساعت 08:07 PM



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  16. 6 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  17. #2369
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3683
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    کسی خونه نیس خودم تنهام
    این جمعه یه ازمون جمع بندی داریم بدجور کلافه م کرده

    امیدوارم حداقل بتونم ازطریق زیست سال دوم وپیش سال سوم وجبران کنم
    خب دیگه کنکوره کاریش نمیشه کرد چی میشداگه ماهم شبیه این خارجی ها کنکور نداشتیم

    همیشه به مامانم میگم نمیشد توبا بابام عروسی نمیکردی اخه اینجوری شایدمن الان تواسترالیا المان.....
    نمیدونم یه جایه عالی بودم

    بعدش میتونستم خواننده ومانکن وارایشگرو کوه نوردودریانوردو .......بشم
    بعدش مامانم میخنده ومیگه خدا......شناخت شاخش نداد بعدش همه میزنیم زیرخنده
    خیالات دیگه کاریش نمیشه کردخداعاقبتمون وبخیرکنه
    ولی خداییش از زندگی الانمم فوق العاده راضی ام
    خدایا بازم شکرت

    زندگی بهتر ازاین ​نمیشه

  18. 2 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


  19. #2370
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    شیمی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    2,189
    دریافت تشکر: 865
    قدرت امتیاز دهی
    246
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز روز جالبی بود
    چون بازم درس خوندم و تونستم برنامه ام رو تا حد عملی کنم
    خیلی بخاطر راهنمایی ممنونم وگرنه الان خوب درس نمیخوندم و بلاتکلیف بودم
    از امروز 10روز مونده به کنکور
    آخ جون کنکور میدم و راحت میشم
    هرجا قبول بشم که نه چون فقط 4تا دانشگاه رو میخوام بستگی داره به رتبه ام
    ولی حداقل بعدش تا عید آرومم
    کاش این روزا بتونم کاری کنم که کنکورم رو خوب بدم و غلط هام کمتر بشن
    یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
    خداوندا لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار

  20. 5 کاربر از پست مفید aisan. سپاس کرده اند .


صفحه 237 از 297 نخستنخست ... 137187227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247287 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •