انشاا.................
انشاا.................
که عشششششششششششششششششششششششش شق آسان نمود اول
ولی افتاد مشکلهاااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!
شوخى
عجب آدم بامزه اى بود، تا حال چنين انسان شوخ طبعى نديده بودم . از آخرين بار كه او را ديده بودم زمان زيادى مى گذشت . خدا مى داند اين مدت كجا بود و چه مى كرد...
آمد و بين دوستان نشست . بعد از سلام و احوالپرسى با همه ، امام (عليه السلام ) پرسيد: خب ، بگو ببينم حالت چطور است .
- اى ، نفسى مى آيد و مى رود و روزگار را مى گذرانم ، ولى بر خلاف ميل خدا و خودم و شيطان .
همه از اين حرف او خنديدند، امام هم خنديد و پرسيد: يعنى چه ؟!
- خدا مى خواهد همواره از او اطاعت كنم و هرگز گناه نكنم ، ولى افسوس ؛ خودم هم از مرگ بيزارم و نمى خواهم بميرم ، ولى چه كنم كه روزى به سراغم خواهد آمد؛ شيطان هم مى خواهد هميشه گناه كنم ، اما گاه گاهى عبادتى هم مى كنم (و دوباره حاضران خنديدند.)
در اين فكر بودم كه او اين لطيفه ها را از كجا مى آورد، خودش آنها را مى سازد يا از كسى مى شنود، كاش من هم مى توانستم مثل او همه را خوشحال كنم و لبخندى بر كنج لبى بنشانم .
يكى از حاضران كه هنوز خنده بر لب داشت پرسيد: اى پسر رسول خدا، راستى چرا از مرگ مى ترسيم و آن را دوست نداريم ؟
امام حسن (عليه السلام ) فرمود: چون شما دنيايتان را آباد و آخرتتان را خراب كرده ايد، طبيعى است كه براى انسان كوچيدن از آبادى به ويرانى بسيار ناگوار است .
همه از شنيدن پاسخ امام تكانى خورديم ؛ حقا كه عين حقيقت بود، و او كه اين سوال را پرسيده بود پس از شنيدن اين جواب منطقى ، خنده بر لبش خشك شد و مدت ها به فكر فرو رفت .
كسى چه مى دانست ، شايد به اين مى انديشيد كه خرابى آخرتش را چگونه آباد سازد.
معانى الاخبار، ص 389، ج 29.
ویرایش توسط tarannom101 : 30th December 2012 در ساعت 06:18 AM
مفید و عاااااااااااااااااااااااا ااااااااااالی
سلام دوست عزیز . تشکر وسپاس از متن خوبت ولی به نظر من کار هر کسی نیستش اونم تو این زمونه .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)