مخرج مشترکِ همه جنبش‮های سیاسی این است: ما بر حق‮ایم و دیگران نه. آدم‮هایی که طرف ما بوده‮اند و بعد با ما مخالف شده‮اند ملحد‮اند و به مرور به دشمنان ما بدل می‮شوند، و به این ترتیب....
1. وقتی صاحب یک کتابخانه‮ای آزادی چون جو سیاسی حاکم نمی‮تواند پروبالت را ‮بندد. کتابخانه نهادی است دمکراتیک که هیچ‮کس و هیچ‮کس نمی‮تواند در آن به تو بگوید که چه بخوان، چه موقع بخوان و کجا بخوان.


2.
غلط بیاندیش، ولی لطفاً مستقل فکر کن.


3.
مخرج مشترکِ همه جنبش‮های سیاسی این است: ما بر حق‮ایم و دیگران نه. آدم‮هایی که طرف ما بوده‮اند و بعد با ما مخالف شده‮اند ملحد‮اند و به مرور به دشمنان ما بدل می‮شوند، و به این ترتیب برتری مطلق اخلاقی ما بر مخالفان و دشمنان ما آغاز می‮شود. این کار ساده کردن مسایل پیچیده است که به ترور انعطاف و نرمش می‮انجامد.


4.
بعضی اوقات کتابی را در دستم می‮گیرم و خطاب به نویسنده آن می‮گویم: «خب پس تو اول این را نوشته‮ای، آفرین، چه بهتر؛ چون من دیگر لازم نیست بنویسمش.»


5. جل‮الخالق، هر چه پیرتر می‮شوم زندگیم بهتر می‮شود.


6.
قهقهه شرح و توصیفی است از تندرستی.


7.
آدمی زاده کیست؟ بدتر از آن که ساختة خداوند باشد وخوب‮تر از آن که تصادفاً به وجود آمده باشد.


8.
اگر پدر و مادرها روی هر کتابی بنویسند: «خواندن این کتاب برای بچه‮ها ممنوع» بچه‮ها حتماً آن کتاب را خواهند خواند.


9.
درست است. در طول جنگ سرخ بودیم چرا که همگی آرمان واحدی داشتیم. اما جنگ سرد شروع شد و یک‮شبه دوستان صمیمی دشمن هم شدند. به آن سوی خیابان رفتند تا ما را نبینند.


10.
درست‮کاری سیاسی دنبالة طبیعی حزب‮بازی است. ولی بارها و بارها دیده‮ایم که مناهیان از منکر دیدگاه‮های خود را بر دیگران تحمیل می‮کنند. این میراث کمونیسم است ولی خود این را باور ندارند.


11.
رازی است که تنها پیرها آن را می‮دانند. ما در طول دورة هفتاد، هشتاد سالة زندگی خود در واقع تغییری نمی‮کنیم؛ جسممان شاید ولی خودمان مطمئناً نه. البته این باید پریشان‮خاطرمان کند.


12.
چرخ این دنیا به دست کسانی می‮گردد که می‮دانند چه‮‮طور آن را بگردانند؛ آن‮ها در جریان امور هستند. آن‮ها فاتحانند. آن بالا گروهی از مردمانند که می‮دانند چه‮طور سروته هر چیز را به هم آورند. ولی ما رعایا هر از بر نمی‮دانیم و نمی‮توانیم قدم از قدم برداریم.


13.
فقط اگر بنویسی و بنویسی و بنویسی نویسندة بهتری می‮شوی. من چیز زیادی از برنامه‮ریزی نویسندگی خلاق نمی‮دانم؛ تنها می‮دانم که اگر 1: در درس‮های‮شان اشاره نکنند که نوشتن چه کار شاقی است و 2: نگویند که تو برای آن‮که بنویسی زندگی شخصی‮ات را باید قربانی کنی، حقیقت را نگفته‮اند.


14
.
همیشه از جداسازی‮ها و طریق‮هایی که ما را از هم متفاوت می‮سازند شگفت‮زده می‮شوم. ما هرگز به مشترکات مردم نگاه نمی‮کنیم. باریک که می‮شوی می‮بینی که مرد و زن، پیر وجوان و سیاه و سفید خود را از هم جدا می‮دانند و این به باور من بیماری ذهنی ما است؛ زیرا در واقع ما انسان‮ها، چه مرد و چه زن، به هم شبیه‮‮تر از آن هستیم که خود را از هم متمایز بدانیم.


15
. احمقانه است تصویری را که کسی از خودش دارد به خاطر حقیقت و یا انگارة ذهنی خاصی خراب کنیم.


16
. در دانشگاه به ما یاد نمی‮دهند که مهم‮ترین قسمت قانون این است که یاد بگیری احمق‮ها را تحمل کنی.


17.
اگر ماهی تجسم تحرک آب باشد آن‮گاه گربه طرح و نقش ونگاری از ظرافت و نازک‮اندیشی هوا است.


18.
یادگیری چیست؟ این که آن‮چه را در طول حیاتت دریافته‮ای غفلتاً به صورت تازه‮ای ببینی.


19.
ادبیات تجزیه وتحلیل رخ‮دادهاست.


20.
هرچه بیشتر داستان‮ات را دست‮کاری و بازنویسی کنی بهتر است، در این صورت ذهن‮ات فکروذکر دیگری جز همان داستان نخواهد داشت. چه خواب باشی و چه بیدار. به نظر من رویاها می‮توانند خیلی مفید باشند، وقتی می‮خواهم بخوابم هی به داستانم فکر می‮کنم و اغلب جوابم را در رویاهایم می‮گیرم.


21.
بعضی‮ها به شهرت می‮رسند در حالی‮‮که بعضی دیگر مستحق آن هستند.

22.
رمان هیچ قائده و قانونی ندارد، هیچ‮وقت نداشته و هیچ‮گاه نخواهد داشت.


23.
به هیچ دوستی بیش از حد اعتماد نکن، زن را دوست بدار ولی پی فرشته نگرد.


24.
مهم این است که ما از زندگی می‮آموزیم.