عباس ترابيان در حالي كه تماي دستاوردهاي او در يك ماه پس از شكست از تيم كره جنوبي و ماهها پس از اعلام عدم تمديد قرارداد قطبي به كوئيرش ختم شد و با انصراف او بر باد رفت در پاسخ به رسانه هائي كه اعلام كردند " داستان كلمنته تكرار شد " تنها مي گويد كه" بگذاريد با اين نوشته ها سر گرم باشند" واو نشان داد كه همچنان بر همان فرهنگ گفتماني سخن مي راند كه در مورد ملي پوشان و دريا نرفتن آنها گفته بود و يا با تيم سالني داشت عباس ترابيان همچنان مشغول خواهد بود و سرگرمي آوردن مدير فني براي تيمهاي اميد و جوانان و ملي او را فرصت كمي مي دهد كه به اين بيانديشد كه تيم ملي جوانان ماهها است خوابيده است و تيم اميد كه قرار است براي المپيك مسابقات انتخابي دهد همچنان بدون سر مربي به روز مرگي نزديك به مرگ سردر گريبان است و تيم ملي هم كه آنقدر حقير شده كه حالا كسي چون علي منصوريان هم مدعي است كه در اين تيم بماند حتي اگر تمامي سرمايه مربيگري او همان چند ماه كار ناموفق در پاس همدان و زير سايه منصور پور حيدري باشد و از سوي ديگر فدراسيون فوتبال براي تيم نوجوانان هم با كادر فني برگشت خورده از تيم جوانان نتوانسته است قرار داد ببندد چون بودجه ندارد همان كمبود بودجه اي كه باعث شده جلسه اضطراري براي بانوان فوتباليست ايران تشكيل شود تا بلكه بودجه براي اعزام آنها براي مسابقات انتخابي المپيك را سازمان تربيت بدني تهيه كند زيرا كميته المپيك و همان آقاياني كه پس از به گردن آويخته شدن مدالها توسط دختران ايراني در مسابقات گوآنجو مسابقه دو براي عكس گرفتن در كنار آنها داشتند بدون هيچ دليلي حاضر نشدند براي دختران ايراني بودجه اي تامين كنند كه در مسابقات المپيك شركت كنند و فدراسيون فوتبال هم كه به فوتبال بانوان چون ديگر امورش رسيدگي مي كند دست به دامان رئيس تربيت بدني شد تا بلكه بتواند براي دختران ايراني كه فقط موقع مدال آوردن خانم و نصف جامعه و دختر و مادر و افتخار هستند پولي دهد اما درد امروز ما در مورد كارلوس كوئيرش است مردي كه باز مي گويند چون كلمنته خانواده اش مانع حضور او در ايران شدند و حتي عده اي مي گويند لابي ها برخي در ايران با او آنقدر قوي است كه از تمامي مذاكرات فدراسيون نشينها موثر تر مي شود و او را نا اميد از حضور در ايران مي كند و كسي هم نمي داند اگر چنين افرادي وجود دارند كه دامنه نفوذشان تا اين اندازه بالا است چرا بجاي امثال اين آقايان در فدراسيون ناكار آمد ما جاي ندارند تا بلكه امورات اين فدراسيون بهتر بگذرد و شايد هم داستان همان سخن هوشنگ نصير زاده باشد كه فدراسيون فوتبال نمي دانسته است كه كوئيرش بعلت محروميت اجازه عقد قرار داد تا دو ماه آينده را نداشته است اما آن چيزي كه هنوز در پرده ابهام است اين مي تواند باشد كه چگونه يك سر مربي تنها با دو بند پاداش و مرخص مشكل داشته باشد و حتي حاضر باشد كمكهاي خود را به فدراسيون فوتبال معرفي كند و به به و چه چه از آقايان دريا ديده و خارج رفته بشنوند اما خود از آمدن به ايران منصرف شود ؟ براستي چه كسي مي تواند باور كند براي بار دوم در كشور ما از يك سر مربي كه در حال مذاكره با او هستند استقبالي در حد يك سرمربي قهرماني آورده شود اما او به يك باره پشت به ما كند اين نكته مهم نيست كه سر مربي تصميم مي گيرد كه با جائي قرار داد نبندد اما اين كه اين گونه حقير شده ايم كه براي بقاي خود با مربي كه در حال مذاكره با جيب خالي هستيم نمايش تبليغاتي دهيم و نيروي رسانه يا را به ميدان بخوانيم و يك هفته از او تمجيد كنيم و حتي در عالم خيال برايش خط و نشان بكشيم و بعد اين گونه او را بي توجه به خود ببينيم و روحيه سر خوردگي و بي توجهي و از دست دادن اعتبار( البته اگر داشته باشيم ) را به هيچ بگيريم و براي مربي كه ماهها است بي كار است تبليغات مجاني كنيم و بعد بگوئيم با يكي ديگر مذاكره بكنيم و شايد دو باره دست به دامان امثال قلعه نوئي و... شويم چه چيزي جز سر گرمي و نامديريتي و ناكاررائي و بي برنامگي و حتي خوار و خفيف كردن ملت و كشورمان دارد ؟سرمربي كه براي اين كه او چلو كباب مي خورد يا نمي خورد مصاحبه مطبوعاتي برايش مي گذارند و او حتي حاضر نمي شود بازي ايران و روسيه را تا آخر ببيند چون پرواز خود را بيشتر از شاگردان احتمالي آينده خود دوست داشته است و سر انجام اين گونه مي رود و تازه آقايان مي گويند با نوشته هايتان سرگرم باشد چه چيزي جز تحقير و سر خوردگي و بي اعتباري برايمان مي تواند داشته باشد؟ فوتبال ما تنها بايد با بي اعتنائي و بي اعتباري و بي دانشي و حقارت و... سر گرم باشد؟