دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: انیو موریکونه Ennio Morricone

  1. #1
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    Ok انیو موریکونه Ennio Morricone

    انیو موریکونه (متولد 10 نوامبر 1928 ؛ برخی اوقات Dan Savio یا Leo Nicholas نیز نامیده می شود.) آهنگسازی ایتالیایی است که بیشتر به علت ساختن موسیقی فیلم معروف میباشد. وی برای بیش از 400 فیلم و تولید تلویزیونی آهنگ ساخته و تنظیم نموده ؛ بیشتر از هر آهنگساز زنده دنیا و آنهایی که در قید حیات نیستند.
    اگرچه از میان کارهای وی تنها 30 اثر متلعق به سینمای وسترن است ، علت عمده معروفیت وی همین فیلمها می باشند. همانطور که ذکر شد وی چهره ای شناخته شده برای ساختن موسیقی فیلم می باشد؛ فیلم هایی مانند : The Mission (Roland Joffé, 1986), The Untouchables (Brian DePalma, 1987), Cinema Paradiso (Giuseppe Tornatore, 1988), Lolita (Adrian Lyne, 1997) و Malèna (Giuseppe Tornatore, 2000).
    موسیقی معروف دو فیلم spaghetti westerns The Good, the Bad and the Ugly 1966 و Once Upon a Time in the West 1968. (سرجیو لئون) ، نیز اثر وی می باشند.

    وی در سال 2007 جایزه اسکار افتخاری (جایزه یک عمر فعالیت) را دریافت کرد و دومین آهنگسازی است که چنین جایزهای را دریافت میکند (اولین نفر Alex North بود) ، اگرچه که هیچگاه موفق به بردن اسکار نشده است.
    موریکونه هیچ تفاوتی از لحاظ کیفیت میان آنچه که برای فیلم میسازد (و آن را موسیقی کاربردی مینامد) و 100 موسیقی مختص کنسرتی که ساخته است (و آن را موسیقی مطلق نام نهاده است) ، قائل نیست.
    وی نامزد دریافت جایزه "بزرگترین آهنگساز زنده دنیا" شده است





    بیوگرافي

    موریکونه در رم متولد شد و در Conservatorio ، Accademia Nazionale di Santa Cecilia نواختن ترومپت ، موسیقی همسرایی و رهبری گروه همسرایان را فراگرفته ،و زیر نظر Goffredo Petrassi آهنگسازی را آموزش دید .
    وی که به اجبار پدرش ساز تروپت را انتخاب کرده بود ، در ابتدا برای یادگیری مطالبی در مورده این آلت موسیقی به Santa Cecilia رفت؛ در حالی که 9 سال بیشتر نداشت.
    انیو در سن 12 یا 14 سالگی وارد هنرستان موسیقی شد. سالهای که مصادف بود با بمباران شهر آزاد در جنگ جهانی دوم: وی عنوان می کند که اغلب گرسنگی آن روزها را به یاد میآورد. سالهای زیاد مطالعه در مورد موسیقی باعث ارتقا سطح تکنیک موسیقی وی شد. (تجربههای دوران جنگ در موسیقی فیلمهایی که در آن زمان ساخت، آشکار است.)
    در آغاز، وی قصد داشت که به موسیقی کلاسیک مدرن بپردازد؛ اما زمانی که برای تنظیم ترانه های محبوب ایتالیايی از وی دعوت به عمل آمد، تصمیم خویش را تغییر داد. این حوزه فعالیت در آن زمان کاملا برای وی ناشناخته بود. یکی از موفقیت های وی در این زمینه یک ترانه ساخته خودش بود به نام Se telefonando که توسط مینا (Mina) اجرا شد.
    در سال 1956 با ماریا تراویا (Maria Travia) ازدواج نمود و ماریا 3 پسر و یک دختر به دنیا آورد.( فرزندان وی به ترتیب تولدشان: مارکو ، آلسنادرا ، آندرا و جیووانی) . ماریا ترانه های بسیاری را به منظور ستایش کارهای همسرش نوشته است (که شامل متنهای لاتین برای فیلم The Mission نیز می شود.)
    در سال 1061 آنیو نوشتن موسیقی برای فیلم را آغاز نمود، اما کار در حیطه تنظیم و آهنگسازی کلاسیک را ادامه داد. وی با اینکه که تحت تاثیر جان کیج بود –مخصوصا استفاده از سکوت- اما بیشتر در فضای پیشگامان موسیقی ایتالیایی مانند Luigi Nono و Luciano Berio کار می کرد.


    در سال 1964 وی همکاری خویش با Sergio Leone و Bernardo Bertolucci را آغاز کرد. برای لئونه موسیقی فیلم A Fistful of Dollars , 1964 ( یک مشت دلار) را نوشت و این همکاری در دیگر فیلمهای Spaghetti Western ادامه داشت. در سال 1968 فعالیت خود در زمینه های خارج از فیلم کاهش داده و 20 آهنگ فیلم ساخت. از همکاری وی با لئون به عنوان یکی از بهترین همکاری ها بین یک کارگردان و آهنگساز یاد میشود.
    وی آهنگسازی همه آثار لئون از یک مشت دلار تا روزی روزگاری در غرب را بر عهده داشته است. موسیقی فیلم خوب ، بد ، زشت یکی از معروفترین آثار موریکونه میباشد. در این میان، موسیقی the Silent period از William Tell Overture و The Magnificent Seven اثری از Elmer Bernstein ، از شاخص ترین قطعات موسیقی مربوط به فیلمهای وسترن میباشند. علارغم همکاری معروف وی با لئونه ، موریکونه با کارگردانهایی مانند Giuliano Montaldo و Gillo Pontecorvo. راحتتر بود . موریکونه گاها با دوست دوران کودکی خود Alessandro Alessandroni ، که در اغلب آهنگ های فیلم های سرجیو لئونه نواختن فلوت را برعهده داشته است ، همکاری می کرد. علاوه بر آن ، موریکونه با 'Cantori Moderni' ، گروهی از خوانندگان مدرن ، مخصوصا Edda Dell'Orso ، خواننده سوپرانو گروه همکاری داشته است. موریکونه قطعه های زیادی برای وی ساخت تا استعداد و صدای استثنایی وی را شکوفا و معرفی کند.

    وی در سال 1970 و برای اولین بار Nastro d'Argento را برای موسیقی Giuseppe Patroni Griffi, دریافت کرد و تنها یک سال بعد برای فیلم Sacco and Vanzetti بار دیگر این جایزه را دریافت کرد. در این فیلم وی همکاری به یاد ماندنی با خواننده افسانه ای موسیقی Folk آمریکا Joan Baez داشت.
    وی در سال 1979 برای موسیقی فیلم Days of Heaven (Terrence Malick) 1978 برای اولین بار کاندید دریافت جایزه اسکار شد و این اتفاق در سالهای 1986 برای فیلم The Mission ، سال 1987 برای فیلم The Untouchables (Brian De Palma, 1987) 1991 برای Bugsy (Barry Levinson) و 2001 برای Malèna (Giuseppe Tornatore) 2000 تکرار شد.
    می توان گفت ، موسیقی فیلم The Mission که متعلق به کمپانی Virgin بود ، در آن زمان پرفروشترین موسیقی فیم دنیا شد. یکی از درخشان ترین قسمتهای این موسیقی مربوط به موسیقی آخر فیلم است؛ ترکیبی از آواز و ساز همراه با ترانه 'On Earth as it is in Heaven' ؛ ترانه ای که نام آن از نیایشهای مذهبی گرفته شده است. در سال بعد موریکونه The Untouchables را 'The Strength of the Righteous' (نیروی پرهیزگاری) نامید. بنابرین بسياری به تفسیر معنویت و بسیاری دگر به تعبیر انساگرایی وی پرداختند؛ در حالی که موریکونه مشغول بازی شطرنج بود.
    مانند جری گلد اسمیت ، موریکونه در اهنگسازی برای تلویزیون هم فعالیت داشته است؛ از یک قطعه کوچک برای تیتراژ ابتدای فیلم تا اهنگسازی برای سریال های طولانی مدت و مجموعه ای از فیلمهای مستند و واریته های تلویزیونی.
    اما وی مانند گولد اسمیت از ساختن موسیقی برای فیلمهای حماسی تلویزوینی ابایی نداشت، مدت یکی از همین اهنگ ها 6 ساعت بود. در سال 1971 موسیقی فیلم Moses را ساخت که نقش اصلی آن را برت لنکستر بازی میکرد در همین دهه آهنگسازی مارکوپلو با بازی Ken Marshall را بر عهده گرفت. در دهه 1980 آهنگسازی برای سریال ایتالیای La Piovra را آغاز کرد؛ یکی از بهترین قطعه های موسیقی ساخته موریکونه متعلق به این سریال 'Droga e Sangue' (مواد مخدر و خون) می باشد.
    در دهه 90 نظارت بر آهنگسازی پروژه تلویزیونی ، La bibbia (انجیل) را بر عهده داشت؛بزرگترین پروژه ای از این نوع که تا به حال کسی چنین مسئولیتی از آن را بر عهده داشته است.
    در اواخر دهه 90 با فرزندش آندرا در نمایشهای جنایی Ultimo همکاری کرد.

    آندرا موریکونه ، خود نیز آهنگساز زبر دستی است، اما با پدرش در چندین پروژه همکاری کرده است که مهمترین آنها Nuovo Cinema Paradiso بوده است.
    در سال 2003 ، وی بار دیگر برای یک اثر حماسی تلویزیونی ،Japanese Taiga drama ، آهنگسازی کرد. اما این بار پروژه متعلق به کشور ژاپن و در موردMiyamoto Musashi ، جنگجوی افسانهای ژاپن بود. حال دیگر اکثر موسیقی کاربردی وی متعلق به فیلمهای ایتالیایی می باشد.
    در بسیاری از موارد موسیقی فیلم موریکونه توسط دیگر هنرمندان هم مورد استفاده قرار گرفته است. Hugo Montenegro ، با نسخه ای از تم موسیقی خوب ، بد ، زشت ساخت که با موفقیت زیادی در آمریکا و انگلیس روبرو شد و در سال 1968 آلبومی از موسیقی موریکونه به بازار داد.
    John Zorn ، در نیمه دهه 80 ، آلبومی از آهنگهای موریکونه به نام The Big Gundown منتشر کرد. بسیاری از ترانه سراها و شاعران کمک کردند تا برخی از ملودیهای وی به کتاب آواز مبوسطی تبدیل شود.
    اخیرا موریکونه با هنرمندان موسیقی جهانی مانند Dulce Pontes خواننده پرتغالی (در سال 2003 و در Focus؛ آلبومی که Paulo Coelho بسیار از آن تمجید کرد.) و Yo-Yo Ma ،استاد موسیقی که خود ویلون سل می نوازد ( 2004) همکاری کرده است.
    هر دو این هنرمندان آلبومهایی از موسیقی کلاسیک موریکونه با ارکستر the Roma Sinfonietta و رهبری خود موریکونه اجرا و به بازار داده اند.
    متالیکا از Ecstasy of Gold موریکونه برای شروع کنسرتهای خود استفاده می کنند. (Opie و Anthony نیز از این ترانه برای شروع برنامه رادیویی ماهواره ای XM و CBS Show استفاده می کنند.). ارکستر سمفونی لوس آنجلس نیز این ترانه را برای آلبوم راک سمفونیک متالیکا ، S&M، اجرا کرد. تمی از موسیقی دو فیلم خوب ، بد ، زشت و یک مشت دلار به عنوان آهنگهای آغاز کننده کنسرتهای Ramones و The Mars Volta استفاده می شوند.

    تاثیر گذاری این آهنگساز از مایکل نیمان تا Muse گسترده می باشد. گروه موسیقی به احترام موریکونه دراسترالیا شکل گرفته و توری برگزار می کنند با عنوان The Ennio Morricone Experience (تجربه آنیو موریکونه). در سال 2006 موریکونه در آلبوم Morrissey به نام Ringleader of the Tormentors ، قطعه ای به نام Dear God, Please Help Me را ساخته و آن را در استودیو Forum Music Village رم ضبط نمود. این استودیو مکانی است که موريکونه از آن برای ضبط و میکس (Mix،ترکیب) موسیقی استفاده میکند و نام قبلی این استودیو Orthophonic Recording بوده و زیر یک کلیسا واقع شده است.
    از سال 2000 موریکونه همراه با ارکستر Roma Sinfonietta در تور میباشد و به لندن ، پاریس ، توکیو ، ورنا صفر کرده است. اسپانسر قسمت آخر این کنسرت جورجیا آرمنیا (طراح معروف) می باشد.

    در اول و دوم دسامبر 2006 ، در تئاتر Hammersmith Apollo در لندن ، موسیقی فیلمهای کلاسیک خود را اجرا کرد. وی در سوم فوریه 2007 در Radio City Music Hall نیویورک ، کنسرت آمریکای شمالی خود را اجرا کرد. روز قبل از آن، موریکونه در محل سازمان ملل کنسرتی را برگزار کرد و برای خوش آمد گویی دبیر کل سازمان ملل بن کیمون ، برخی از موسیقی فیلمهای خود و نیز آواز Voci dal silenzio را اجرا کرد. مجله لوس انجلس تایمز مروری بر آکوستیک (صوت شناختی) داشته و در مورده موریکونه چنین ابراز عقیده کرد:"تکنیک وی کافی است، اما به عنوان یک رهبر ارکستر گیرایی و جذبهای ندارد.". و استاد در جواب گفت :"رهبری ارکستر هیچگاه برای من مهم نبوده است. اگر شنوندگان تنها به خاطر حرکات دست و سر من بیانند ،همان بهتر که بیرون بمانند".

    در 25 فوریه 2007 ،جایزه اسکار افتخاری به علت "همکاری و کمک چشمگیر و چند بعدی وی به هنر اهنگسازی فیلم" از کلینت ایستوود (Clint Eastwood) دریافت کرد. با اینکه وی تا کنون 5 بار نامزد جایزه اسکار شده است، اما تا پیش از این نتوانسته بود آن را تصاحب کند. علاوه بر این اسکار افتخاری ، آلبومی به احترام و در ستایش موریکونه انشار یافت به نام We All Love Ennio Morricone (ما همه آنیو موریکونه را دوست داریم.). در این آلبوم قطعهای از سلین دیون به نام "I Knew I Loved You" وجود دارد (این قطعه بر اساس تم Deborah از موسیقی فیلم روزی روزگاری در امریکا می باشد) و دیون در شب اسکار این ترانه را اجرا کرد. شعر این ترانه توسط زوج دارنده جایزه اسکار ، مرلین و آلن برگمان نوشته شده بود. سخنرانی موریکونه در هنگام دریافت جایزه به زبان مادری وی ، ایتالیایی بود و توسط ایستوود که در کنار وی ایستاده بود ترجمه می شد. ایستوود و موریکونه برای اولین بار در طی 40 سال گذشته ، دو روز پیش از مراسم با یکدیگر ملاقات کرده بودند. در هنگام ملاقات، ایستوود به روزنامه نگاران گفت :" در ذهن بسیاری از ما "موریکونه و ایستوود" درکنار هم هستند ، اما در هنگام ساخت یک فیلم ما به ندرت یکدیگر را ملاقات کرده و با هم صحبت کرده ایم."

    وجه مشخص آثار موریکونه



    موسیقی موریکونه در فیلمهای وسترن بسیار مشخص و برجسته بود زیرا بسیار نو و بدیع بود و ساز بندی بسیار خلاقانه و نا متعارف آن (با استفاده از گیتار الکتریکی، ساز دهنی و آوای دوردست زنبورک) به علاوه ترکیبات صوتی زیبا موفق شده بود صحنه های نمای نزدیکی که در آن شخصیتها یکدیگر را برانداز میکنند و منتظر حرکتی از جانب یکدیگر هستند، پر از تحرک میکند. سپس صحنه پر تحرک بعدی را با تاکیدهای مناسب، قویتر کرده و حرکتی را که به سرعت برق پایان میابد را به یاد ماندنی میکند. حس غریزی او در موسیقی موجب شده است که موریکونه در تشدید حالت افسانه ای قهرمانهای بزرگ و بی مانند بسیار موفق باشد. همین حس غریزی توانست او را در ساختن حال و هوایی احترام انگیز برای داستانی که دوره های مختلف زندگی قهرمانش را بازگو میکند، سینما پارادیزو، و همچنین جادوی پایان ناپذیر قهرمانان فیلم "روزی روزگاری در آمریکا" (Once upon a Time in America) یاری کند.

    موسیقی "روزی روزگاری در آمریکا" علاوه بر تم کند اصلی، در جاهایی با موسیقی رقص متعلق به آن دوران جایگزین میشود و همچنین در آن از سازهای نامتعارفی چون بانجو و پن فلوت Pan-Flute (سازی شامل چندین ساز فلوت مانند با ارتفاع متغیر که مانند ساز دهنی در کنار هم قرار گرفته اند) استفاده کرده است.

    انیو موریکونه در سال 1970 برای فیلم Metti, una Sera a Cena موفق به دریافت اولین جایزه نوار نقره ای (Nastro d’Argento) شد که جوایزی است که سالانه از طرف نویسندگان مطبوعات ایتالیا به دست اندرکاران سینمای جهان اعطا میشود و از مهمترین جوایز سینمایی ایتالیا به شمار میرود.

    اجراهای دیگر از موسیقی موریکونه

    آثار سینمایی موریکونه بارها توسط هنرمندان دیگر اجرا وضبط شده است. هوگو مونته نگرو (Hugo Montenegro) با نسخهای برگرفته از تم "خوب، بد، زشت" در انگلستان و آمریکا به موفقیت بسیاری دست یافت و در سال 1968، این موفقیت را با آلبوم دیگری از او ادامه داد.

    در میانه دهه هشتاد، جان زورن (John Zorn) نیز آلبومی به نام The Big Gundown با موسیقی موریکونه تهیه کرد. در سالهای اخیر، موریکونه با هنرمندان موسیقی بین المللی همکاری میکند از جمله دولچه پونتس (Dulce Pontes) خواننده پرتغالی (در 2003) و یویوما (Yo-Yo Ma) نوازنده ویولون سل گروه Virtuoso (در 2004) که هردو آلبومهایی از موسیقی کلاسیک او را به همراهی ارکستر سمفونیک رم، به رهبری موریکونه اجرا کرده اند.

    گروه متالیکا (Metallica) نیز برای آغاز کنسرت خود از قطعه Ecstasy of Gold موریکونه استفاده کردند.

    در سال 2003، موریکونه برای فیلم ژاپنی "داستان تایگا" (Taiga drama) را که درباره جنگجوی افسانه ای ژاپن میاموتو موساشی است موسیقی متن ساخت.

    او در سال 2005، با ارکستر سمفونیک رم به اجرای یک تور دست زد و در شهرهایی چون نیویورک، بیلبائو در اسپانیا، براتیسلاوا در مجارستان و توکیو، برنامه اجرا کرد.

    موریکونه در سال 2006 با ساختن قطعه زهی ترانه Dear God, Please help me آماده حضور افتخاری در جدیدترین آلبوم گروه موریسی Morrissey به نام Ringleader of the Tormentors میشود.

    از جمله فیلمهای موفق و مشهوری که او موسیقی فیلم آنها را تهیه کرده و در ایران نیز مورد توجه سینمادوستان قرار گرفته است می توان به موارد زیر اشاره کرد :
    به خاطر یک مشت دلار

    سرتو بدزد رفیق (جیبی پر از دینامیت)

    خوب، بد، زشت روزی روزگاری در غرب دسته سیسلی ها سریال مارکوپولو - کارگردان: جولیانو مونتالدو

    سکوت طولانی

    سینما پارادیزو

    تشریفات ساده

    افسانه 1900
    موریکونه در شب اسکار چه گفت...
    ممنون ، متشکرم .. بسیار متشکرم...

    (وی سپس به زبان ایتالیایی صحبت می کند و کلینت ایستوود ترجمه سخنان وی را بر عهده می گیرد.)
    ایستوود: آری .. من صحبتهای وی را به شما می گویم. آنیو می خواد از آکادمی
    و از همه مردمی که حقیقتا خواسته بودند که وی این افتخار بزرگ را داشته باشد ، تشکر کند.

    وی سپاسگذاری صمیمانه اش را تقدیم کارگردانهایی می کند که به وی ایمان داشتند. او می گوید بدون انها ، من نیزاکنون اینجا حضور نداشتم.

    اندیشه وی اکنون متوجه هنرمندانی است که هیچ گاه به این افتخار نائل نشده اند، ولو اینکه با استعداد و تعهد زیادی کار می کنند. وی آرزو دارد روزی کارهای ایشان نیز شناخته شود ،مانند اتفاقی که امشب برای وی افتاده است.
    وی می گوید این اسکار خط پایان نیست،بلکه نقطه آغازی است تا وی نوشتن موسیقی را با همان اشتیاق و فداکاری که تا به حال داشته است،ادامه دهد.
    وی این جایزه را به همسرش ماریا تقدیم می کند. کسی که در تمام این سالها با عشق و تعهد عظیمی در کنارش بوده است.او نیز چنین احساسی را در مورد ماریا دارد.
    چهارصد موسیقی در چهل سال؛داستان موریکونه پایان ندارد
    مطلبی جالب و خواندنی در مورد انیوموریکونه آهنگساز موسیقی فیلم های سالهای دور و نزیک سینما

    دوستان نزديك او به من توصيه كردند كه وقتي با او حرف ميزنم هيچگاه از واژه <وسترنهاي اسپاگتي> استفاده نكنم. آنها به من ميگفتند كه <اين واژه او را به شدت عصباني و ناراحت ميكند. او فكر ميكند كه اين واژهنژادپرستانه است...> اما مساله اين است كه نام انيوموريكونه با نام <وسترنهاي اسپاگتي> پيوند خورده است. انيوموريكونه هفتاد و هشت ساله آدم عجيبي است. درونگرا بودن وكم حرف بودن اين موسيقيدان برجسته كه موسيقي بسياري از فيلمهاي شاخص چهار دهه اخير را ساخته است باعث شده كه چيزهاي زيادي در مورد مردي كه براي بيش از چهارصد فيلم موسيقي ساخته است ندانيم.


    انيوموريكونه آپارتماني دنج در محله <ييازا ونيتزيادر> رم دارد در ماه جاري به لندن سفر كرد تا دو كنسرت را در آيولوهامر اسميت به همراه اركستر فيلارمونيك گيور و گروه موسيقي چايرنر برگزار كند. اين كنسرتها با اجراهايي در ورونا و ميلان ادامه خواهند يافت.
    موريكونه بين ساختن موسيقي براي فيلمها و كارهاي شخصياش در زمينه موسيقي كلاسيك تفاوت قائل است. از نظر او موسيقي كلاسيك فرم موسيقي خالص است. اما حتي طرفداران موسيقي كلاسيك هم كه براي شنيدن قطعات او در لندن گردهم آمده بودند از او ميخواستند كه برخي قطعاتي را كه در فيلمهايي مثل سينما پاراديزو، افسانه 1900 ، ماموريت، و البته وسترنهاي سرجيو لئونه (خوب، بد، زشت، به خاطر يك مشت دلار و به خاطر چند دلار بيشتر و ...) ساخته است را روي صحنه اجرا كند. خود موريكونه هم ميپذيرد كه موسيقي متن فيلمها در حال حاضر بسيار بيشتراز قطعات كلاسيك طرفدار دارد، البته او معتقد است كه برخي از اين گرايشها هم به دليل خاطراتي است كه هركس از ديدن برخي فيلمهاي خاص در ذهنش دارد. انيوموريكونه موسيقي را با نواختن ويالون آغاز كرد، سپس به مدرسه موسيقي سانتاسيسيليا در رم رفت و آنجا بود كه براي يك فيلم قطعهاي ساخت.<بعد از آن فكر كردم كه ميتوانم موسيقي فيلم بسازم اما هيچ وقت فكرش را هم نميكردم كه در اين حيطه معروف شوم. من قطعات موسيقيايي زيادي ساختهام و قطعات زيادي هم نواختهام، اما خيلي ها مرا به خاطر موسيقي فيلمهايي كه ساختهام ميشناسند. با اين وجود ناراحت نيستم. به هر حال <موسيقي خالص> هم طرفدار خاص خودش را دارد.


    انيوموريكونه هيچ نشانهاي از سالخوردگي و رفتن به سمت بازنشستگي را در كارهايش نشان نميدهد. او درست قبل از سفر به لندن نوشتن موسيقي متن فيلم <زن ناشناس> آخرين فيلم جوزپه تورناتوره را به پايان برده بود. او در مورد اين فيلم ميگويد:<اين فيلم خيلي زيبا اما خيلي پيچيده است. داستان فيلم چند لايهاي و به شدت متفاوت است و شايد براي طرفداران سينماي تورناتوره اندكي عجيب باشد.> موريكونه در مورد علاقهاش به ساختن موسيقي براي فيلمهاي تورناتوره ميگويد:<كاركردن با او خيلي لذتبخش است. او بسيار موسيقيايي است، اما سبك كار من ربطي به اينكه با چه كارگرداني كار ميكنم ندارد. ممكن است سبك كار كارگردانهاي مختلف متفاوت باشد اما من بسته به نوع فيلم و استيل كار خودم براي آن موسيقي ميسازم.


    و سوالي كه بلافاصله به نظر ميرسد اين است كه كاركردن با سرجيولئونه چگونه بوده است؟ در مورد لئونه وضعيت كاملا فرق كرد. او خيلي علاقهمند به موسيقي نبود و شناخت چنداني هم از موسيقي نداشت، اما در عوض دقيقا ميدانست چه ميخواهد. او فيلمهايش را به من نشان ميداد و سپس منتظر ميماند تا ببيند من چه پيشنهادي به او ميدهم. معمولا وقتي قطعهاي را براي او ميزدم خوشش ميآمد و همان را انتخاب ميكرد... اما خب معمولا بعد كه موسيقي ساخته ميشد او دچار شك ميشد. ميدانيد كه سرجيو هميشه و در مورد همهچيز ترديد داشت.


    آيا موريكونه موسيقي را براي تصاوير ميساخته يا اينكه اول ملودي كل فيلم را انتخاب كرده و سپس آن را بسط ميداده؟ <من گاهي بعد از صحبت با كارگردانها موسيقي را ميساختم و گاهي هم بعد از خواندن فيلمنامه. اگر كارگردان را خيلي خوب ميشناختم با همان توضيحات او به قطعهاي كه ميخواستم ميرسيدم. برخلاف نظرات برخي كه ميگويند ساختن موسيقي براي فيلم كار سختي است من اين طور فكر نميكنم. به نظر من موسيقي يك خاصيت جالب دارد و آن هم اين است كه به خوبي بر تصوير مينشيند، يعني موسيقي به خوبي با سينما هماهنگ ميشود. اگر به اين فكر كنيد كه شنيدن يك قطعه موسيقي بدون تصوير، با شنيدن همان قطعه روي يك سري تصاوير چقدر احساس متفاوتي ايجاد ميكند ميتوانيد متوجه منظور من شويد... در ضمن يك قطعه موسيقي براي دو نفر دو تصوير متفاوت ايجاد ميكند. شما ممكن است با شنيدن يك قطعه از موتزارت فكر كنيد قطعهاي رومانتيك ميشنويد،در حالي كه فرد ديگري ممكن است فكر كند قطعهاي دراماتيك ميشنود...> انيوموريكونه فلسفه جالبي در مورد موسيقي فيلم دارد. او ميگويد:<يك آهنگساز فيلم بايد يك ساختار موسيقي درست براي هر فيلم بسازد نه اينكه فقط چند قطعه پراكنده موسيقي بسته به صحنههاي مختلف فيلم بسازد. در واقع كل يك موسيقي فيلم بايد ساختار مستقلي داشته باشد و بتوان از كل آن به عنوان يك اثر هنري مستقل نام برد. اگر قطعه موسيقيايي استقلال كامل ، ساختار، فرم و استيل مناسب داشته باشد و هماهنگ با تصاوير فيلم هم باشد، ميتواند به تصوير كمك زيادي كند...


    سوالي كه بسياري از علاقهمندان سينما در ذهن خود دارند اين است كه سبك كاري موريكونه چيست؟ آيا آنطوري كه خيليها ميگويند سبك او بين موسيقي پاپ و موسيقي كلاسيك است؟ <نميدانم چه جوابي بايد به اين سوال بدهم. به هر حال موسيقي شاخهها و دستهبنديهاي مختلفي دارد اما شايد نتوان تمام قطعات موسيقي را در يكي از اين شاخهها جاي داد. به هر حال موسيقي پاپ به موسيقي اوليه وغريزي انسان نزديكتر است و صرفا به پارامترهاي ملوديك ارتباط دارد اما موسيقي كلاسيك و مثلا اپراها به پارامترهاي تكنيكي، تلفيق ساختاري و حتي جهشهاي موسيقيايي متكي است. نميدانم كه نوع موسيقي من در كدام گروه بيشتر جاي ميگيرد امابه نظر خودم انواع موسيقيهايي كه در طي سالها ساختهام بسيار متنوع هستند.


    انيوموريكونه موسيقي جاز را (كه در فيلمهاي <افسانه 1900 > ، <روزي روزگاري در آمريكا> بسيار از آن استفاده كرده) ستايش ميكند و ميگويد جاز مثل موسيقي پاپ نوعي از موسيقي بدوي و غريزي است. او ميگويد موسيقي جازي كه در اين دو فيلم به كارگرفته است در واقع يك موسيقي آفريقايي است. اين موسيقي نوعي از موسيقي آفريقايي است كه سپس به اروپا رفت واز اروپا هم به آمريكا برده شد و سپس با انواع ديگر موسيقي تلفيق شد و يك نوع جديد شد كه هويتي نسبتا مستقل دارد.


    انيوموريكونه در پاسخ به اين سوال كه فكر ميكند آيا مردم بهدنبال مفاهيم ماوراطبيعي و مذهبي در موسيقيهاي او هستند يا نه ميگويد:<سالها است كه مردم به من ميگويند كه در قطعات موسيقي من مسالهاي روحاني و ماوراطبيعي وجود دارد... من هميشه تلاش كردهام آنچه كه ميسازم صرفا قطعات موسيقيايي بيروح نباشد بلكه چيزي فراتر از يك قطعه صرف موسيقي باشد. مثلا در فيلم <ماموريت> فكر نميكنم اين نكته را به كارگردان فيلم <رولند جافي> گفته باشم - به اين نكته فكر كردم كه داستان فيلم مربوط به سال 1750 است، زماني كه موسيقي اركستري در اروپا گسترش يافته بود اما تحولات جديد موسيقي و آثار آهنگسازاني مثل پيرلوئيجي پاسترينا باعث شده بود كه آرام آرام موسيقي به سبك و نوعي جديد برسد. قطعههاي من هم تلفيقي از موسيقيهاي قديم و جديد آن دوران است... در اين فيلم پدر روحاني كه يك اروپايي است براي بوميها موسيقي مينوازد و گاه نيز صداي موسيقيهاي بومي را ميشنويم. اين گونه است كه گاه در فيلم موسيقي اروپايي با شكوه اركستري داريم و گاه موسيقي بدوي آمريكاي جنوبي با همراهي سرخپوش ملودي فيلم در انتها اما تركيبي از اين دو با هم است.> انيوموريكونه بارها به ساختن يك اپراي راك فكر كرده است:<بارها اين مساله مطرح شده است اما من اين پيشنهاد را رد كردهام، چرا كه كارگردانهايي كه ميخواهند اين كار را بكنند دنبال بازيگراني هستند كه بتوانند آواز بخوانند، اما من شخصا دنبال خوانندههايي هستم كه بتوانند بازي كنند. اين باعث ميشود كه هيچگاه نشود در اين مورد به تفاهم رسيد.


    و شايد مهمترين مساله در مورد انيوموريكونه اين است كه او به بازنشستگي فكر نميكند:<هرگز به اين فكر نكردهام كه آهنگسازي را كنار بگذارم. زماني كه 38 ساله بودم به زنم گفتم كه وقتي چهل ساله شدم آهنگسازي فيلم را كنار ميگذارم. بعد كه پنجاه ساله شدم هم همين را گفتم. و وقتي شصت ساله شدم... فكر كنم وقتي هشتاد ساله شدم هم همين را بگويم. با اين وضع فكر نميكنم كه هرگز بازنشسته شوم.... Ennio Morricone اسكارافتخاري
    امروز حتي سادهترين و عاميترين مردم وقتي كلمه وسترن را ميشنوند يا هفتتيري به دستشان ميافتد، ناخواسته و بلافاصله همان يك خط معروف را از ملودي فيلم(خوب، بد، زشت) سرجولئونه زمزمه ميكنند يا سوت ميزنند.

    طبيعتاً كسي سرجولئونه را كه كارگردان فيلم است نميشناسد چه برسد به مرد عينكي و ظريفي كه در حقيقت خالق اين آهنگهاست. اين مرد ظريف عينكي سالها پيش و با ظهور اولين وسترن اسپاگتيهاي ايتاليايي در موسيقي متن فيلم شناخته شد و اگرچه محدوده فعاليتش فقط در فيلمهاي ايتاليايي باقي نماند اما شماري از بهترين و به ياد ماندنيترين كارهايش را در سينماي ايتاليا ارائه كرده است

    انيوموريكونه متولد دهم نوامبر 1928 در شهر رم است، خانواده او از همان ابتدا، مطابق معمول ديگر بزرگان اين عرصه متوجه استعداد او شده بودند و او را از شش سالگي به كنسرواتوار ملي سانتاسيسيليا فرستادند. در آنجا موريكونه نواختن ترومپت و آهنگسازي را زيرنظر استادي به نام گافردو پتراسي فراگرفت. شايد همين پيشينه موريكونه در نوازندگي ترومپت است كه بعدها در رنگآميزي آكوستيك ملوديهاي او با سازهاي بادي جلوهگر شده است. اگر همان ملودي معروف «خوب، بد، زشت» را به ياد آوريم متوجه ميشويم كه در اين اثر نمونهاي او غلبه بر سازهايي چون فلوت، ترومپت، سازهاي باديبرنجي، كلارينت و هورن كاملاً قابل تشخيص و واضح است.

    استفاده ويژه موريكونه از سازهاي بادي به مرور سازهايي را كه در دهههاي 60 و 70 در موسيقيهاي متن فيلم غالب بودند، به حاشيه راند و به عنوان مثال گيتارهاي آكوستيك و الكترونيكهاي اوليه در كارهاي او حداكثر نقش همراهي (Accompariment) را داشتند. اگر به اين دههها كه روزگار طلايي و افسانهاي حضور موريكونه در عرصه فيلمهاي سينمايي است، نگاه كنيم و از اين زاويه آثار وي را به بررسي بنشينيم شايد بتوان گره اصلي مشكل عدم اعتناي اعضاي آكادمي را به موريكونه دريافت.

    در همان سالها كه لئونه با موسيقي متن موريكونه و بازي ايستوود يكهتاز ميدان وسترن اسپاگتي بود، تمامي ساختههاي موريكونه برخلاف آمريكا در اروپا مورد توجه قرار ميگرفتند و مرتب جايزه ميبردند. دليل اوليه موفقيت موسيقي موريكونه در اروپا، شايد اقبال اروپاييها و روي خوش آنها به گونه وسترن اسپاگتي بود. در آمريكا هنوز هم منتقدان متعصبي وجود دارند كه اسپاگتي را حتي در حد يك ژانر و گونه سينمايي به حساب نميآورند و ساخت اين آثار را بهمثابه هجويه و توهيني بر سينماي وسترن تلقي ميكنند. بحث اينكه تا چه حد اين منتقدان حق دارند و چقدر دفاع از وسترن كلاسيك منطقي و موجه است كار ما نيست اما اين احتمالاً اولين دليلي بود كه باعث شد اعضاي آكادمي گوش بر معروفترين و محبوبترين ملوديهاي موريكونه ببندند. اما دليل ديگري هم در مورد اين مساله ميتوان با بررسي آثار موريكونه رديابي و بررسي كرد كه شايد اين دليل، اگرچه توضيح آن مشكل است، اما از دليل اول كه پيشتر گفتيم موجهتر و درستتر باشد.

    اگر به سابقه موسيقي مردمي و گونههاي بعد از آن در آمريكا توجه كنيم متوجه ميشويم كه در اين گونهها، سازهايي نظير گيتار، پيانو، ويولن و انواع باديها همه در كنار هم رشد كردند اما از يك تاريخ خاص به بعد هر كدام شخصيتي كاملاً متفاوت با گذشته خود در اروپا كه خاستگاه اين سازهاست، يافتهاند. زهيها يعني پيانو و ويولن به خاطر اشكالات بسيار بديهي و ساده در حمل و نقل و بهخصوص نوازندگي به مرور كمرنگ شدهاند و در اين ميان با اختلاط با فرهنگ اسپانيولي آمريكاي مركزي و جنوبي گيتار به عنوان شاخصترين ساز موسيقي آمريكايي، نمو يافت و تكامل پيدا كرد. در اين عرصه صداي گيتار به خاطر ضعف آكوستيك و طنين كمتر به نسبت سازهاي ديگر، اغلب يا همراهي بود يا تكنوازي ميكرد و به خاطر اينكه آسانتر و بيشتر به گوش اين مردم نشست از تكنوازي آن در غياب و سكوت سازهاي ديگر بيشتر استفاده شد.

    هرچند در يك دوره طولاني دوباره پيانو و باديها و بهخصوص ترومپت با رونق بلوز و جز (Jazz) جاني يافته و از سايه به درآمده بودند. اما ديگر گيتار و موسيقي خاص آن راه خود را پيدا كرده بود. گوش غالب آمريكايي به مرور تشخيص و تفكيك نتهاي اجراشده با باديها را از دست داد، يا از زاويهاي ديگر، با قدرت رو به تزايد گيتار ديگر صداي بادي را به اندازه گيتار مطبوع و زيبا نميشنيد. از سابقه و غلبه باديها در آثار موريكونه پيشتر گفتيم و به احتمال زياد ميتوان همين عدم اعتناي اسكار به موريكونه را در سايه اين كمرنگي سازهاي بادي نزد آمريكاييها توجيه كرد.

    نگاهي به تاريخچه زندگي انيوموريكونه صحت اين نظر را بيشتر توجيه ميكند. او در سال 1965 كه اولين موسيقي متن فيلم عمر خود را ميساخت، 37 سال داشت و ديگر در كار خود به عنوان يك آهنگساز كلاسيك كه قطعاتش را براي اركستر فيلارمونيك مينوشت، سرآمد و استاد شده بود. طبعاً در اين احوال شنيدن ملودي اي نظير «خوب، بد، زشت» از موريكونه بايستي بسيار براي آشنايان وي جالب بوده باشد اما به هر حال هنوز در آن موسيقي ميشود رد پاي نگاه به رنگبندي سازهاي اركستر فيلارمونيك را يافت. قدرت بيشتر باديها در چيدمان اركستر هميشه آنها را به رديفهاي عقبي ميراند و طبيعي است كه يك آهنگساز براي افزودن قدرت صداي اركسترش روي آنها به عنوان تعيينكنندهترين عامل كارش، تمركز خاصي خواهد داشت.

    اينگونه است كه موريكونه موقع ساخت آثار اسپاگتي به عنوان فيلمهايي مردمپسند، از زهيهايي كه معمولاً خطهاي ملوديك پيچيدهتر را به آنها ميسپرند، صرفنظر ميكند و با ياري از قدرت باديها، ملودي آسان و صريح خود را به گوش شنونده مينشاند. از اين منظر ميتوان توجيه خوبي براي مساله جدا شدن و چربيدن قوت موسيقي آن فيلم بر متنش به دست داد. سالها بعد ميبينيم كه چگونه موريكونه با ملوديهاي مشكلتر و پيچيدهتر در روالي منطقي به سازهاي غيربادي مجال و عرصه خودنمايي بيشتري ميدهد و همزمان براي فيلمهايي مانند «ماموريت» و «تسخيرناپذيران» نامزد اسكار ميشود.

    اين چرخش البته هرگز به نفع اسكار و فيلمهاي آمريكايي نيست و موريكونه در اين برهه نشان ميدهد كه پيش از همه چيز به خود فيلم و نيازهاي آن متوجه است. چنانكه در همان سالهايي كه اين دو فيلم از آنها ياد كرديم، ساخته شدند. موسيقي سحرانگيز موريكونه را روي متن فيلم به يادماندني «سينما پاراديزو» با ساختي كاملاً متفاوت از آثار قديمي او ميشنويم. در اين اثر ويولن به عنوان ساز اصلي با همراهي اركسترزهي نوايي را به گوش تماشاگران رساند كه در عين زيبايي و سادگي روستايياش، پيچيدگي خاص موسيقي فولك را نيز در خود داشت و طبعاً چنين ملودي لازم بود كه توسط سازي چون ويولن نواخته شود.

    اتفاقي كه براي اين فيلم افتاد و سيل جوايز معتبر اروپايي كه تورناتوره و موريكونه را در افتخار و جايزه و تقدير غرق كرد، در آمريكا و در مراسم اسكار، باز با سكوت تلقي شد و «سينما پاراديزو» حتي در ميان نامزدهاي جايزه موسيقي متن فيلم نبود.

    در اينجا باز نگاه خاص و اصيل موريكونه به ساختار موسيقي متن فيلمهايش خودنمايي ميكند و ما او را به عنوان مولفي در خدمت كامل متن فيلم ميبينيم. اگرچه در سال 90 كه «سينما پاراديزو» جوايز اصلي كن را ميگرفت، همه از موسيقي اين فيلم ميگفتند اما فراموش نكنيم كه آواهاي اين فيلم همگي اصالتاً برگرفته از موسيقي مردمي و فولك روستاهاي سيسيلاند و طبعاً براي مخاطب اروپايي شنيدنيتر.

    به هر حال امسال موريكونه به عنوان دومين آهنگسازي كه تا به حال اسكار افتخاري دريافت كرده، روي صحنه جشن آكادمي ميرود. اما اگر به كارنامه او به عنوان سازنده بيش از 500 موسيقي متن فيلم و سريال و فيلم تلويزيوني نگاه كنيم، تمامي جوايز معتبر سينمايي دنيا را در آن ميبينيم و البته چهار مورد نامزدي اسكار را. از اين منظر موريكونه در جايي نشسته كه به گفته خودش موسيقي متن فيلم را تنها به عنوان يك تفريح دنبال ميكند و چندان اين كار برايش جدي نيست. در ايتاليا موريكونه را به عنوان يك ترانهساز و آهنگساز ترانههاي معروفي چون (Se telephonardo) براي هينا خواننده مطرح ايتاليايي نيز ميشناسند. اين ترانه در سال ساخت بهترين ترانه سال شد و هينا را به اوجي رساند كه هيچوقت ديگر نتوانست تكرار كند. موريكونه غولي است كه همراهي با او اولين ثمرهاش پيروزي است. غولي كه به همراهي هيچكس نيازي ندارد. حتي اسكار.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  2. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  3. #2
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  4. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پكيج آهنگهاي بي كلام
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن موسيقي بي كلام
    پاسخ ها: 74
    آخرين نوشته: 1st September 2013, 08:11 PM
  2. دانلود موسیقی متن فیلم Malena
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن موسیقی متن فیلم
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 5th April 2011, 03:34 PM
  3. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 16th August 2010, 06:27 PM
  4. چهارصد موسیقی در چهل سال؛داستان موریکونه پایان ندارد
    توسط neginekimiya در انجمن معرفی هنرمندان موسیقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th June 2010, 06:06 PM
  5. نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
    توسط ØÑтRдŁ§ در انجمن نقد و بررسی
    پاسخ ها: 121
    آخرين نوشته: 5th November 2009, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •