دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: مقام‌ ادبیات‌ فارسی‌ پس‌ از اسلام‌ ( قسمت اول )

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    125
    Array

    پیش فرض مقام‌ ادبیات‌ فارسی‌ پس‌ از اسلام‌ ( قسمت اول )

    مقام‌ ادبیات‌ فارسی‌ پس‌ از اسلام‌


    ادبیات‌ فارسی‌ در نخستین‌ روزگاران‌





    نخستین‌ بازمانده‌ی‌ زبانهای‌ آریایی‌ ایران‌ (كه‌ جهان‌ باستان‌ برای‌ ما واگذاشته‌) زبان‌ اوستا یعنی‌ كتاب‌ مقدّس‌ كیش‌ زردشتی‌ است‌.
    تا حدود نهصد سال‌ مردم‌ ایران‌ هیچ‌گونه‌ خطّی‌ كه‌ با آن‌ بتوانند اوستا را بنویسند نداشتند. از این‌ روی‌ آن‌ را همچنان‌ سینه‌ به‌ سینه‌ فرا می‌گرفتند و بدین‌سان‌ آن‌ را درست‌ از سده‌ی‌ هفتم‌ قبل‌ از میلاد تا سده‌ی‌ سوم‌ میلادی‌ از نسلی‌ به‌ نسلی‌ دیگر انتقال‌ می‌دادند.







    سرانجام‌ خطّی‌ مخصوص‌ برای‌ این‌ كتاب‌ در سده‌ی‌ سوم‌ میلادی‌ ابداع‌ شد. اوستایی‌ كه‌ به‌ این‌ خط‌ ویژه‌ نگاشته‌ شده‌ به‌ زنداوستا معروف‌ است‌. این‌ دست‌نوشته‌ گه‌گاه‌ تنها به‌ نام‌ زند خوانده‌ شده‌ است‌. دانشمند فرانسوی‌ آنكتیل‌ دوپرّون‌( Anquetil du Perron) ، كه‌ نخستین‌ كسی‌ بود كه‌ آن‌ را در هندوستان‌ در پایان‌ سده‌ی‌ دوازدهم‌/هیجدهم‌ مورد بررسی‌ قرار داد، آن‌ را به‌ غرب‌ شناساند. این‌ نوشته‌ تا مدّتی‌ نسبتاً طولانی‌ در اروپا همچنان‌ به‌ زبان‌ زند شهرت‌ داشت‌. البته‌ در حال‌ حاضر اصطلاح‌ دقیق‌تر «زبان‌ اوستایی‌» متداول‌ است‌ خطی‌ را كه‌ اوستا بدان‌ ضبط‌ شده‌ باید «خطّ زند» دانست‌.







    تحقیقات‌ بسیار در باب‌ اصل‌ و روزگار زردشت‌ صورت‌ گرفته‌ و نظریّات‌ مختلف‌ در این‌ خصوص‌ از فدیمی‌ترین‌ زمانها پیش‌ كشیده‌ شده‌ است‌. ولی‌ آنچه‌ در حال‌ حاضر موثّق‌تر می‌نماید این‌ است‌ كه‌ زردشت‌ دین‌ خود را بین‌ سالهای‌ 660 و 583 ق‌.م‌، در منطقه‌ی‌ شمال‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ در آسیای‌ مركزی‌، تعلیم‌ می‌كرده‌ است‌. این‌ امر توجیه‌پذیر است‌ كه‌ وی‌ نژاد از قوم‌ ماد داشت‌، در شمال‌ غرب‌ ایران‌ كنونی‌ می‌زیست‌، و از آنجا از سمت‌ مشرق‌ به‌ آسیای‌ مركزی‌ سفر كرد. از میان‌ زبانها و گویشهای‌ موجود فلات‌ ایران‌ «پشتو» یا «پختو» نزدیك‌ترین‌ خویشاوندی‌ را با زبان‌ اوستایی‌ دارد. این‌ بدان‌ نظریّه‌ قوّت‌ می‌بخشد كه‌ در نواحی‌ شمال‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ در سده‌ی‌ هفتم‌ ق‌.م‌ به‌ زبان‌ اوستایی‌ تكلّم‌ می‌شده‌ است‌. اوستا اثری‌ عظیم‌ است‌ كه‌ بخش‌ عمده‌ی‌ آن‌ به‌ علت‌ تصاریف‌ روزگار و تسلّط‌ اقوام‌ بیگانه‌ بر ایران‌ نابود و فراموش‌ گشته‌ است‌. آنچه‌ امروز از این‌ كتاب‌ باقی‌ است‌ در اوان‌ عصر مسیحیّت‌ تألیف‌ شده‌ است‌. این‌ مقدار پانزده‌ بخش‌ از بیست‌ و یك‌ بخش‌ اصلی‌ را شامل‌ می‌شود و اگر بخشهای‌ مفقود به‌ نسبت‌ قسمتهای‌ موجود سنجیده‌ شود، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ در حدود یك‌ چهارم‌ كتاب‌ از میان‌ رفته‌ است‌.









    ترتیب‌ زمانی‌ تحریر اوستا چگونه‌ بوده‌ است‌؟

    از دیدگاه‌ ریشه‌شناسی‌، بخشهای‌ موجود اوستا تنها در یك‌ برهه‌ از تاریخ‌ نوشته‌ نشده‌ است‌. برعكس‌، نحوه‌ی‌ نگارش‌ آن‌ را می‌توان‌ بر سه‌ بخش‌ تقسیم‌ كرد. گاتها كه‌ به‌ شعر نگاشته‌ شده‌ بی‌تردید قدیمی‌ترین‌ بخش‌ كتاب‌ را تشكیل‌ می‌دهد. اوستا مجموعه‌ای‌ است‌ از قوانین‌ شرعی‌ و احكام‌ دین‌ زردشتی‌ كه‌ در ازمنه‌ی‌ مختلف‌ تدوین‌ یافته‌ است‌. آخرین‌ آنها مقارن‌ با ظهور قدرت‌ هخامنشیان‌ در سده‌ی‌ ششم‌ ق‌.م‌ است‌. احتمالاً هنگامی‌ كه‌ فارسی‌ باستان‌، و عبارت‌ دیگر زبان‌ مسكوكات‌ و كتیبه‌های‌ هخامنشی‌، در نواحی‌ غربی‌ و جنوبی‌ كشور یعنی‌ ماد و پارس‌ رواج‌ داشت‌، زبان‌ اوستایی‌ به‌ صورت‌ زبان‌ ولایات‌ شرقی‌ و به‌ هر حال‌ ولایات‌ شمال‌ شرقی‌ ایران‌ درآمد.





    از لحاظ‌ ریشه‌شناسی‌، زبان‌ اوستایی‌ به‌ موازات‌ و هم‌زبان‌ با سانسكریت‌ جریان‌ دارد و ظاهراً منشأ این‌ هر دو زبان‌ را می‌توان‌ به‌ زبان‌ باستانی‌ دیگری‌ نیز كه‌ شاید زبان‌ اصلی‌ شاخه‌ی‌ هند و ایرانی‌ باشد، بازگرداند.
    زبان‌ مسكوكات‌ و كتیبه‌های‌ هخامنشیان‌، از همان‌ زمان‌ كه‌ اینان‌ در نیمه‌ی‌ سده‌ی‌ ششم‌ ق‌.م‌ به‌ قدرت‌ رسیدند، مشخصاً دارای‌ ویژگی‌ آریایی‌ است‌ و به‌ فارسی‌ باستان‌ معروف‌ است‌. همچنین‌ این‌ زبان‌ با اوستایی‌ هم‌زمان‌ است‌ و رشد و گسترش‌ هر دو به‌ همان‌ روزگار باز می‌گردد. دلایلی‌ بر این‌ باور وجود دارد كه‌ وقتی‌ زبان‌ اوستایی‌ نخستین‌ مراحل‌ گسترش‌ خود را در ولایات‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ طی‌ می‌كرد، زبان‌ فارسی‌ باستان‌ نیز راه‌ خود را در غرب‌ و جنوب‌ غربی‌ ایران‌ می‌گشود.







    با برپایی‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌، مردم‌ ایران‌ به‌ ناگهان‌ خود را در مجاورت‌ ملل‌ گوناگون‌ سامی‌ آسیای‌ غربی‌ و از جمله‌ نواحی‌ غرب‌ ایران‌ یافتند. زبانهای‌ سامی‌ به‌ این‌ كشور یورش‌ آوردند و نفوذشان‌ آن‌چنان‌ نیرومند بود كه‌ زبان‌ و خطّ آرامی‌ از سوی‌ ایرانیان‌ رسماً به‌ كار گرفته‌ شد. پادشاهان‌ هخامنشی‌ دارای‌ افكار آزادیخواهانه‌ بودند و به‌ اقوام‌ تابعه‌ آزادی‌ كامل‌ عقیده‌ و همچنین‌ آزادی‌ ترویج‌ زبانهای‌ خودشان‌ را اعطا كردند. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ كتیبه‌های‌ خط‌ میخی‌ هخامنشی‌ نه‌ تنها به‌ فارسی‌ باستان‌ بلكه‌ به‌ صورت‌ ترجمه‌ی‌ موازی‌ با امتدادهای‌ یكسان‌ به‌ زبانهای‌ سریانی‌، ایلامی‌، نَبَطی‌ و آرامی‌ ثبت‌ شده‌ است‌.






    تأسیس‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ ناظر بر تقسیم‌ مردم‌ غرب‌ ایران‌ به‌ دو گروه‌ عمده‌ یعنی‌ مادها و پارسیها بود. مسلّم‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ دو یا به‌ زبانی‌ واحد یعنی‌ فارسی‌ باستان‌ تكلّم‌ می‌كردند و یا زبانهای‌ ایشان‌ قرابت‌ بسیار با یكدیگر داشتند. ما هیچ‌ ردّ پایی‌ از زبان‌ مادی‌ در كتیبه‌های‌ هخامنشی‌ نمی‌یابیم‌. ظاهراً چنانچه‌ مادها به‌ زبانی‌ متفاوت‌ سخن‌ می‌گفتند، فرمانروایان‌ هخامنشی‌ كه‌ زبانهای‌ سریانی‌، ایلامی‌ و نبظی‌ را در كتیبه‌های‌ خود به‌ كار گرفته‌ بودند، محققاً از زبان‌ مادی‌ غافل‌ نمی‌ماندند. علاوه‌ بر این‌، تعدادی‌ از كلمات‌ این‌ زبان‌ و اسامی‌ سركردگان‌ مادی‌ كه‌ به‌ ما رسیده‌ كافی‌ است‌ كه‌ بر پیوند نزدیك‌ زبان‌ مادی‌ با فارسی‌ باستان‌ صحّه‌ بگذارد.





    از سال‌ 330 ق‌.م‌ كه‌ مقدونیها بر ایران‌ غلبه‌ یافتند، یونانی‌ زبان‌ رسمی‌ كشور شد و تا روزگاری‌ دراز از این‌ موقعیّت‌ برخوردار بود. زبان‌ یونانی‌ درست‌ تا عصر مسیحیّت‌ تنها زبانی‌ است‌ كه‌ در نوشته‌های‌ سلوكی‌ و پارتی‌ دیده‌ می‌شود. نیازی‌ به‌ ذكر این‌ نیست‌ كه‌ در خلال‌ این‌ دوره‌ی‌ سه‌ قرن‌ و نیمه‌، زبانهای‌ ایرانی‌ همچنان‌ رونق‌ داشتند. البته‌ فارسی‌ باستان‌ كه‌ به‌ تدریج‌ از رواج‌ افتاد، از این‌ حكم‌ مستثنی‌ است‌. ما می‌توانیم‌ نشانه‌های‌ مشخصی‌ از افول‌ را در نوشته‌های‌ فارسی‌ باستان‌ در دوره‌ی‌ متأخر هخامنشی‌ به‌ خلاف‌ نوشته‌های‌ دوره‌ی‌ اوّلیّه‌ مشاهده‌ كنیم‌.





    در سرآغاز عصر مسیحیّت‌ دو زبان‌ در فلات‌ ایران‌ می‌یابیم‌ كه‌ به‌ موازات‌ یكدیگر جریان‌ دارند. یكی‌ از اینها در نواحی‌ شرقی‌ نضج‌ گرفت‌ و توسعه‌ یافت‌. ایرانیان‌ همواره‌ این‌ زبان‌ را «دری‌»«پهلوی‌» معروف‌ بود. این‌ دو زبان‌ تا به‌ روزگار ما نیز ادامه‌ یافته‌اند. بسیاری‌ از گویشهای‌ «دری‌» هنوز هم‌ در نواحی‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ تا مرزهای‌ چین‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ می‌دهند؛ مهم‌ترین‌ اینها در ناحیه‌ پامیر رواج‌ دارد. خوانده‌اند. زبان‌ دیگری‌ كه‌ در بخشهای‌ غربی‌ كشور روایی‌ داشت‌، به‌
    زبان‌ پهلوی‌ به‌ صورت‌ اشعار مشهور به‌ « فهلویّات‌ » در كتابهایی‌ كه‌ درباره‌ی‌ فنّ شعر به‌ فارسی‌ نوشته‌ شده‌ و در گویشهایی‌ كه‌ در شمال‌، جنوب‌ و مغرب‌ این‌ سرزمین‌ رواج‌ دارد باقی‌ مانده‌ است‌.





    دو زبان‌ یاد شده‌ پیوندی‌ تنگاتنگ‌ با یكدیگر دارند و ظاهراً از منشأ واحدی‌ مشتق‌ شده‌اند. البته‌ تعدادی‌ واژه‌ی‌ آرامی‌ وارد پهلوی‌ شده‌ و اینها به‌ « هُزوارش‌ » یا « زُوارِشن‌ » معروف‌ شده‌ است‌. این‌ واژه‌ها به‌ كتابهای‌ لغت‌ نیز راه‌ 2یافته‌ است‌. در شبه‌ قارّه‌ی‌ هند این‌ واژه‌ها را به‌ غلط‌ زبان‌ « زند و پازند » نام‌ نهاده‌اند. بُعد فاصله‌ی‌ «دری‌» از زبان‌ آرامی‌ بیش‌ از آن‌ بود كه‌ از این‌ زبان‌ تأثیر بگیرد. در عوض‌ از زبانهای‌ شرقی‌ همچون‌ تُخازی‌ ، سُغدی‌ و خوارزمی‌ نفوذ پذیرفت‌.



    در آغاز، خطّ آرامی‌ برای‌ هر دو زبان‌ به‌ كار می‌رفت‌. ولی‌ بعداً تغییری‌ واقع‌ شد و حروف‌ بخصوصی‌ از آرامی‌ به‌ پهلوی‌ منضم‌ گردید تا آنچه‌ را بعدها به‌ خطّ پهلوی‌ شهرت‌ یافت‌ تشكیل‌ دهد.





    شرقشناسان‌ اهمیت‌ این‌ تفاوتهای‌ ظریف‌ فنّی‌ را به‌ درستی‌ درك‌ نكرده‌ و پهلوی‌ كهن‌ و دری‌ را زبانی‌ واحد انگاشته‌اند. در نتیجه‌، اصطلاحهای‌ «پهلوی‌ شمالی‌» یا «پهلوی‌ پارتی‌» را برای‌ زبان‌ دری‌ به‌ كار گرفته‌اند. البته‌ در این‌ اواخر بعضی‌ از ایشان‌ آن‌ را به‌ زبان‌ پارتی‌ تعریف‌ كرده‌اند و حال‌ آنكه‌ خود پهلوی‌ با عنوان‌ جنوبی‌ یا ساسانی‌ ذكر می‌شود.



    تعداد آثاری‌ كه‌ از دوره‌ی‌ قبل‌ از اسلام‌ به‌ این‌ دو زبان‌ باقی‌ است‌ بسیار اندك‌ است‌. مهم‌ترین‌ اثر باستانی‌ به‌ زبان‌ دری‌ شامل‌ متون‌ مانوی‌ و ترجمه‌ی‌ بخشهای‌ اوستا به‌ دری‌ كهن‌ معروف‌ به‌ پازند است‌ . زبان‌ دری‌ آن‌ عصر نیز در برخی‌ كتیبه‌های‌ شاهان‌ ساسانی‌ به‌ كار رفته‌ است‌.
    هر دو زبان‌ دری‌ و پهلوی‌ قبل‌ از ورود اسلام‌ دارای‌ ادبیّات‌ خاص‌ خود بوده‌اند.





    این‌ ادبیات‌ بدبختانه‌ به‌ دست‌ ما نرسیده‌ است‌.
    تاریخ‌ نخستین‌ سلسله‌های‌ ایرانی‌ در دوره‌ی‌ اسلامی‌ از سال‌ 205/820 آغاز می‌شود. سلسله‌هایی‌ كه‌ در نواحی‌ شرقی‌ ظهور كردند، سیاستهای‌ ملّی‌ خود را بر پایه‌ی‌ زبان‌ بر پای‌ داشتند. از آنجا كه‌ زبان‌ این‌ خطّه‌ها «دری‌» بود، ادبیاتی‌ كه‌ به‌ این‌ زبان‌ ایجاد شد ناگزیر ادبیات‌ پهلوی‌ را تحت‌الشعاع‌ قرار داد.
    در سال‌ 429/1038 تركان‌ سلجوقی‌ برای‌ تهاجم‌ به‌ ایران‌ از تركستان‌ سرازیر شدند. آنان‌ به‌ تدریج‌ بر سراسر مملكت‌ غلبه‌ یافتند. چون‌ آنان‌ از سمت‌ مشرق‌ می‌آمدند و عمّال‌ اداری‌ ایشان‌ نیز به‌ این‌ منطقه‌ تعلّق‌ داشتند، طبیعی‌ بود كه‌ فارسی‌ دری‌ را به‌ عنوان‌ زبان‌ دربار خود اختیار كنند، زبانی‌ كه‌ آن‌ را تا اقصی‌ نقاط‌ ایران‌ با خود بردند. در نتیجه‌ در ربع‌ اول‌ سده‌ی‌ پنجم‌/یازدهم‌، دری‌ جایگاه‌ زبان‌ ادبی‌ رایج‌ در سراسر كشور را به‌ دست‌ آورده‌ بود. این‌ زبان‌ در مناطق‌ دیگری‌ نیز كه‌ پهلوی‌ تا بدان‌ وقت‌ زبان‌ رایج‌ آنها بود تفوّق‌ یافت‌. از این‌ تاریخ‌ دری‌ ادبی‌ زبان‌ بلامنازع‌ ایران‌ شد و پهلوی‌ همچون‌ بسیاری‌ گویشهای‌ دیگر كه‌ در مملكت‌ شایع‌ بود به‌ حالت‌ یك‌ گویش‌ تنزّل‌ كرد. آخرین‌ بقایای‌ پهلوی‌ به‌ صورت‌ كتیبه‌ها و مسكوكات‌ موجود در طبرستان‌ واقع‌ در شمال‌ ایران‌ به‌ نیمه‌ی‌ قرن‌ پنجم‌/یازدهم‌ باز می‌گردد.






    نخستین‌ نمونه‌های‌ ادبیات‌ پهلوی‌ كه‌ به‌ قرون‌ اولیه‌ی‌ هجری‌ تعلق‌ دارد، شامل‌ تعدادی‌ كتاب‌ با ماهیت‌ مذهبی‌ است‌ که‌ زردشتیان‌ ایرانی‌ دقیقاً به‌ قصد حفظ‌ مبانی‌ دینی‌ خویش‌ نگاشته‌ بودند. این‌ كتابها را هنگامی‌ كه‌ زردشتیان‌ به‌ شبه‌قاره‌ی‌ هند مهاجرت‌ كردند به‌ آنجا بردند. دانشمندان‌ اروپایی‌ از قرن‌ گذشته‌ تاكنون‌ متون‌ آنان‌ را طبع‌ و نشر كرده‌اند. از این‌ میان‌ در مورد كتابهای‌ بخصوصی‌ چنین‌ ادعا می‌شود كه‌ آنها اصلاً متعلق‌ به‌ عصر ساسانیان‌ در قبل‌ از اسلام‌ بوده‌اند. گو اینكه‌ شواهد فراوان‌ برای‌ اثبات‌ این‌ مدعا وجود دارد كه‌ این‌ كتابها در دوره‌ی‌ اسلامی‌ تألیف‌ شده‌اند.





    آنچه‌ اكنون‌ از آثار ادبی‌ پهلوی‌ شناخته‌ شده‌ محدود به‌ همین‌ كتابها و رساله‌هاست‌. اینها مؤیّد آن‌ است‌ كه‌ ادبیّات‌ پهلوی‌ به‌ هر حال‌ تا اواخر دوره‌ی‌ ساسانی‌ به‌ مقیاس‌ وسیعی‌ رونق‌ داشته‌ است‌. این‌ حقیقتی‌ انكارناپذیر است‌ كه‌ در حالی‌ كه‌ زبان‌ دری‌ در طی‌ چهارصد سال‌ مقدم‌ بر عصر سلجوقی‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ ادبی‌ كشور شناخته‌ می‌شد، پهلوی‌ در شمال‌، جنوب‌ و غرب‌ ایران‌ امروزی‌ رونق‌ داشت‌. از این‌ زبان‌ فقط‌ شكل‌ خاصّی‌ از شعر معروف‌ به‌ «فهلویّات‌» به‌ دست‌ ما رسیده‌ كه‌ دوبیتیهای‌ باباطاهر عریان‌ همدانی‌ بارزترین‌ نمونه‌ی‌ آن‌ است‌.









  2. #2
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    125
    Array

    پیش فرض مقام ادبیات فارسی پس از اسلام

    مقام ادبیات فارسی پس از اسلام



    قسمت دوم






    آغاز ادبیات‌ جدید فارسی‌


    زبان‌ امروزین‌ ایران‌ آخرین‌ صورت‌ تكامل‌یافته‌ی‌ دری‌ است‌ و به‌ زبان‌ فارسی‌ معروف‌ است‌.




    گو اینكه‌ خود مردم‌ ایران‌ واژه‌ی‌ «فارسی‌» را همیشه‌ بر هر گونه‌ زبانی‌ كه‌ در مملكت‌ رواج‌ داشته‌ اطلاق‌ كرده‌اند. در گذشته‌، دو زبان‌ مورد بحث‌ كه‌ به‌ طور هم‌زمان‌ رونق‌ داشته‌اند به‌ «فارسی‌ دری‌» و «فارسی‌ پهلوی‌»
    مشهور بوده‌اند.


    زبان‌ فارسی‌ امروز یعنی‌ دری‌، همچنان‌ كه‌ در بالا ذكر شد، در خلال‌ دوره‌ی‌ اسلامی‌ در مشرق‌ ایران‌ نشئت‌ یافت‌. مراكز مهم‌ این‌ زبان‌ ماوراءالنهر و خراسان‌ یعنی‌ سمرقند، بخارا، بلخ‌، مرو، هرات‌، طوس‌ و نیشابور بود. این‌ مراكز حتی‌ تا سیستان‌ كشیده‌ می‌شد. این‌ امر بازمی‌نماید كه‌ چرا بر جسته‌ترین‌ شاعران‌ این‌ زبان‌ تا به‌ عصر سلجوقی‌ از همین‌ شهرهای‌ مشخّص‌ برخاسته‌اند. زبان‌ دری‌ تدریجاً از خراسان‌ و ماوراءالنهر به‌ دیگر بخشهای‌ ایران‌ گسترش‌ یافت‌، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ مقارن‌ دوره‌ی‌ غزنوی‌ تا گرگان‌، دامغان‌ و ری‌ توسعه‌ یافت‌ و در عصر سلجوقی‌ تا آذربایجان‌، اصفهان‌ و همدان‌ نیز سیر كرد. در ولایت‌ فارس‌ حتی‌ در ایام‌ سعدی‌ و حافظ‌ به‌ مقام‌ زبان‌ رایج‌ نائل‌ نشد. هم‌ از این‌ روست‌ كه‌ این‌ دو شاعر بزرگ‌ از تسلط‌ بر این‌ زبان‌ و ابراز نبوغ‌ شاعرانه‌ی‌ خویش‌ از طریق‌ آن‌ لذت‌ می‌بردند. هر دوی‌ آنان‌ به‌ لهجه‌ی‌ پهلوی‌ فارس‌ نیز كه‌ عرفاً به‌ زبان‌ شیرازی‌ شهرت‌ دارد شعر می‌سرودند.





    قواعد عروضی‌ شعر عربی‌ به‌ دست‌ خلیل‌ بن‌ احمد تدوین‌ یافت‌. این‌ قواعد را سرایندگان‌ ایرانی‌ در آثار فارسی‌ خود سخت‌كوشانه‌ رعایت‌ می‌كردند. آثار ادبی‌ بالنّسبه‌ زیادی‌ در این‌ باره‌ چه‌ در ایران‌ و چه‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند به‌ وجود آمد. در نتیجه‌، همان‌ نامهای‌ عربی‌ برای‌ اوزان‌ و قوافی‌ فارسی‌ ابقا شد، تا بدانجا كه‌ حتی‌ همان‌ لغت‌ عربی‌ «افاعیل‌» در باب‌ تقطیع‌ به‌ كار می‌رفت‌.


    اوزان‌ شعری‌ را می‌توان‌ در سه‌ دسته‌ طبقه‌بندی‌ كرد:

    1. 1-اوزانی‌ كه‌ بین‌ عربی‌ و فارسی‌ مشترك‌ است‌،
    2. 2-اوزانی‌ كه‌ زاده‌ی‌ نبوغ‌ ایرانیان‌ بوده‌ و قبل‌ از آن‌ وجود نداشته‌ است‌،
    3. 3-و اوزانی‌ كه‌ به‌ عكس‌ از خصایص‌ شعر عربی‌ و مختصّ بدان‌ است‌.

    از میان‌ اوزان‌ مختصّ فارسی‌، معروف‌تر از همه‌ همان‌ است‌ كه‌ در دوبیتیهای‌ باباطاهر عریان‌ همدانی‌ به‌ كار رفته‌ است‌. در روزگاران‌ قبل‌ از اسلام‌ تا دوران‌ هخامنشی‌، تنها شعر شناخته‌ شده‌ شعر منثور بود. نمونه‌های‌ شعری‌ باقی‌ مانده‌ در اوستا و فارسی‌ باستان‌ همگی‌ به‌ صورت‌ شعر منثور سروده‌ شده‌ است‌. این‌ نوع‌ شعر در پهلوی‌ و دری‌، یعنی‌ دو زبانی‌ كه‌ پیوندی‌ این‌ چنین‌ نزدیك‌ با یكدیگر دارند، نیز متداول‌ بود.





    همچنین‌ شكلهای‌ شعر فارسی‌ دارای‌ ماهیّتی‌ مستقل‌ است‌ و همیشه‌ از الگوی‌ عربی‌ پیروی‌ نكرده‌ است‌. «مثنوی‌»، «ترجیع‌بند»، «تركیب‌بند»، «مسمّط‌»، «مثلّث‌»، «مربّع‌»، «مخمّس‌»، «مُستَزاد» و «رباعی‌» همگی‌ منحصر به‌ شعر فارسی‌ است‌ و تنها از نبوغ‌ ایرانیان‌ مایه‌ گرفته‌ است‌. شعر فارسی‌ در شعر اردو و تركی‌ نیز تأثیر كرده‌ است‌. به‌ همین‌ سان‌، شعر مقفی‌ و بسیاری‌ از صنایع‌ بدیعی‌ اصل‌ و اصالت‌ خود را مدیون‌ نبوغ‌ خلاّق‌ ذهن‌ ایرانی‌ است‌. « موشّح‌ » و « ملمّع‌ » نیز اصلاً ایرانی‌ است‌.





    دوره‌های‌ مختلف‌ شعر فارسی‌

    قدیمی‌ترین‌ نمونه‌های‌ موجود شعر فارسی‌ به‌ اواسط‌ سده‌ی‌ سوم‌/نهم‌ باز می‌گردد. لكن‌ این‌ قطعات‌ برای‌ آنكه‌ به‌ ما تصویری‌ راستین‌ از شعر فارسی‌ آن‌ روزگار بدهد كافی‌ نیست‌. البته‌ آنچه‌ از ورای‌ ظنّ و تردید ظاهر می‌شود این‌ حقیقت‌ است‌ كه‌ طاهریان‌ (205/820-259/872) و سپس‌ صفاریان‌ (254/867-296/908) نقشی‌ ارزنده‌ در رهگشایی‌ به‌ عصر جدید ادب‌ فارسی‌ ایفا كردند.





    در سراسر سده‌ی‌ چهارم‌/دهم‌، ادب‌ فارسی‌ در دربار سامانی‌ و در نواحی‌ وسیعی‌ كه‌ بین‌ مرزهای‌ چین‌ و گرگان‌ در دریای‌ خزر واقع‌ است‌ با توفیقی‌ چشمگیر به‌ درخشش‌ خود ادامه‌ داد. به‌ ویژه‌ دربار نصر بن‌ احمد امیر سامانی‌ به‌ سبب‌ تعداد فراوان‌ شاعرانی‌ كه‌ با آن‌ مراوده‌ داشتند، مشهور است‌. از این‌ پس‌ جریان‌ ادبیات‌ فارسی‌ پیوسته‌ ادامه‌ داشته‌ است‌.





    شعر جدید فارسی‌ در مراحل‌ اولیّه‌اش‌ با صبغه‌ی‌ واقع‌گرایی‌ مشخص‌ می‌شود. مكتب‌ واقع‌گرا این‌ خصیصه‌ی‌ خود را به‌ مدت‌ دو قرن‌ تا پایان‌ سده‌ی‌ پنجم‌/یازدهم‌ حفظ‌ كرد. بزرگ‌ترین‌ شاعران‌ ایرانی‌ در این‌ مكتب‌ كه‌ در طی‌ سده‌ی‌ چهارم‌/دهم‌ درخشیدند، عبارت‌ بودند از رودكی‌ (329/941)، شهید بلخی‌ (325/937) و دقیقی‌ (341/952). در اوایل‌ سده‌ی‌ ششم‌/دوازدهم‌ این‌ خصیصه‌ به‌ طبیعت‌گرایی‌ راه‌ داد. در این‌ اثنا صوفیان‌ ایرانی‌ شعر را مناسب‌ترین‌ وسیله‌ برای‌ نشر پیام‌ فلسفی‌ خویش‌ در بین‌ مردم‌ یافتند. تصوف‌ یا عرفان‌ اسلامی‌ در اواسط‌ سده‌ی‌دوم‌/هشتم‌ در عراق‌ رایج‌ شد. این‌ مكتب‌ در نخستین‌ مراحل‌ خود صرفاً بر زُهد و تألّه‌ تأكید می‌ورزید و هنوز هیچ‌گونه‌ نظام‌ دقیقی‌ معمول‌ نشده‌ بود. كوفه‌ و بصره‌ نخستین‌ مراكز این‌ جنبش‌ بودند.



    اما بعداً بغداد این‌ موقعیت‌ درخشان‌ را تصاحب‌ كرد و با نامهای‌ بزرگ‌ در عالم‌ تصوّف‌ قرین‌ شد. این‌ مكتب‌ از بغداد در دو جهت‌ گسترش‌ یافت‌، یعنی‌ از یك‌ طرف‌ شمال‌ آفریقا و كشور مغرب‌ و از طرف‌ دیگر شمال‌ شرق‌ ایران‌ یعنی‌ خراسان‌ و ماوراءالنهر در غرب‌ با اندیشه‌ی‌ یونانی‌، به‌ ویژه‌ با مكتب‌ نوافلاطونی‌ و پاره‌ای‌ نظریّات‌

    یهود، ارتباط‌ پیدا كرد. در شرق‌، خصوصاً خراسان‌ و ماوراءالنهر، پیوندهای‌ خود را با تعالیم‌ مانویّت‌ و آیین‌ بودا ، كه‌ قرنها در این‌ نواحی‌ از رواج‌ فراوان‌ برخوردار بود، افزایش‌ داد. از اینجا به‌ هند رفت‌ و در هیئت‌ آن‌ چیزی‌ كه‌ می‌توان‌ مكتب‌ تصوّف‌ هندوایرانی‌ خواند گسترش‌ یافت‌. مكتب‌ تصوف‌ هندوایرانی‌ محبوبیّت‌ شگرف‌ كسب‌ كرد و از طریق‌ ایران‌ به‌ آسیای‌ غربی‌ و حتی‌ شمال‌ آفریقا نشر یافت‌. این‌ مكتب‌ هنوز در تمامی‌ جهان‌ اسلامی‌ از مرزهای‌ چین‌ گرفته‌ تا مراكش‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ می‌دهد. متصوّفان‌ بزرگ‌ ایرانی‌، زبان‌ فارسی‌ را برای‌ ابلاغ‌ اندیشه‌های‌ اصیل‌ خود به‌ تمام‌ طبقات‌ مردم‌ برگزیدند. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ بیشتر كتابهای‌ مكتب‌ تصوّف‌ هندوایرانی‌ به‌ نثر یا شعر فارسی‌ نوشته‌ شده‌ و زبان‌ تصوف‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند همواره‌ فارسی‌ بوده‌ است‌. زبان‌ رمز (سمبولیسم‌) در آیین‌ تصوّف‌ به‌ گونه‌ای‌ اجتناب‌ناپذیر از اهمیتی‌ شگرف‌ برخوردار است‌. شاعران‌ متصوف‌ از بیم‌ مخالفت‌ از جانب‌ مذهبیان‌ مجبور بودند كه‌ آراء و معتقدات‌ خود را به‌ زبان‌ رمز بیان‌ كنند. بدینسان‌ آنان‌ به‌ گونه‌ای‌ محترم‌ به‌ مكتب‌ خاص‌ سخن‌ گفتن‌ به‌ زبان‌ رمز در شعر فارسی‌ كمك‌ كردند. این‌ سنّت‌ هنوز در شعر عارفانه‌، خواه‌ فارسی‌ و اردو و خواه‌ تركی‌، زنده‌ است‌. نخستین‌ كسی‌ از زمره‌ی‌ صوفیان‌ بزرگ‌ كه‌ به‌ این‌ شیوه‌ شعر سرود، شاعر نامور ابوسعید ابوالخیر (357/967-440/1049) بود. سنایی‌ (437/1046-525/1131)، فریدالدّین‌ عطار (627/1229) و مولانا جلال‌الدّین‌ رومی‌ (604/1208-672/1273) را می‌توان‌ بزرگ‌ترین‌ شاعران‌ ایرانی‌ دانست‌ كه‌ به‌ زبان‌ رمز شعر سروده‌اند.



    حدیقة‌الحدیقه‌ سنایی‌، منطق‌الطیر عطّار و مثنوی‌ مولوی را شاید بتوان‌ مهم‌ترین‌ كتابهای‌ مكتب‌ تصوّف‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ فارسی‌ تصنیف‌ شده‌ به‌ شمار آورد. از بابت‌ این‌ سنّت‌ بزرگ‌، آثار شعری‌ فارسی‌ كه‌ در سراسر این‌ دوره‌ در ایران‌ و شبه‌ قاره‌ی‌ هند به‌ وجود آمده‌ مستغرق‌ عرفان‌ است‌. خواندن‌ این‌ نوع‌ شعر در محافل‌ دعا و ذكر در میان‌ فِرَق‌ مختلف‌ صوفیّه‌، گاهی‌ با نغمه‌ی‌ موسیقی‌ و گه‌گاه‌ همراه‌ با رقص‌، یكی‌ از مهم‌ترین‌ آداب‌ طریقت‌ صوفیانه‌ دانسته‌ شده‌ است‌. حتی‌ افرادی‌ كه‌ به‌ هیچ‌ مكتبی‌ از تصوّف‌ منتسب‌ نبودند، خواه‌ آن‌ را دوست‌ می‌داشتند و خواه‌ نه‌، ناگزیر بودند آثار شعری‌ خود به‌ ویژه‌ غزلهایشان‌ را به‌ شیوه‌ای‌ عارفانه‌ بسرایند.





    شعر عرفانی‌ ایران‌ و شبه‌ قاره‌ی‌ هند موضوعی‌ را تشكیل‌ می‌دهد كه‌ مستلزم‌ بحثی‌ بسیار سنجیده‌ است‌. در حقیقت‌، این‌ موضوع‌ یكی‌ از عمیق‌ترین‌ زمینه‌های‌ ادبی‌ و فلسفی‌ در همه‌ی‌ اعصار است‌. عارفان‌ ایرانی‌، گذشته‌ از تبیین‌ آن‌ عقاید بنیادی‌ و اصول‌ اساسی‌ كه‌ دارای‌ مفهوم‌ عمیق‌ علمی‌ و فلسفی‌ و مشغله‌ی‌ ذهنی‌ خاصّ كسانی‌ است‌ كه‌ تماماً مستغرق‌ عرفان‌اند، به‌ عامه‌ی‌ مردم‌ نیز آنچه‌ را كه‌ به‌ نام‌ « فتوّت‌ » از طریق‌ فتوت‌ نامه‌ها و فتیان‌ مصطلح‌ است‌ تعلیم‌ كرده‌اند. این‌ تعالیم‌ عمدتاً شامل‌ مواعظ‌ اخلاقی‌ و هدف‌ آن‌ این‌ بود كه‌ احساس‌ مردانگی‌، دلاوری‌، گذشت‌ و بخشش‌ را در میان‌ توده‌ی‌ عوام‌ رسوخ‌ دهد و آن‌ را می‌توان‌ با نهاد دلاوری‌ و « شوالیه‌گری‌ » رایج‌ در اروپای‌ قرون‌ وسطی‌ مقایسه‌ كرد. كتب‌ فراوانی‌ درباره‌ی‌ این‌ موضوع‌ به‌ عربی‌ و فارسی‌ ایجاد شد و این‌ آثار به‌ نام‌ فتوّت‌نامه‌ معروف‌ شده‌ است‌. این‌ نهاد خاصّ از ایران‌ به‌ كلیّه‌ی‌ ممالك‌ اسلامی‌ تا شمال‌ آفریقا و كشور مغرب‌ سیر كرد و هنوز در بسیاری‌ قسمتهای‌ این‌ سرزمینها زنده‌ است‌.





    می‌توان‌ این‌ مطلب‌ را خاطرنشان‌ كرد كه‌ شعر عارفانه‌ در زبان‌ فارسی‌ جهان‌دوستانه‌ترین‌ نوع‌ شعر را برای‌ بشر متمدّن‌ به‌ حاصل‌ آورده‌ ، و این‌ شاخه‌ از ادب‌ فارسی‌ تمامی‌ اصناف‌ شعر را هم‌ از لحاظ‌ جنب‌ و جوش‌ و هم‌ از نظر جذابیّت‌ به‌ یك‌ سو افكنده‌ است‌.





    شعر حماسی‌ و پهلوان‌ نامه‌های‌ ملّی‌ در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ همواره‌ از محبوبیّتی‌ گسترده‌ برخوردار بوده‌ است‌. در دوره‌ی‌ اسلامی‌، این‌ سنّت‌ نه‌ تنها تداوم‌ یافت‌، بلكه‌ نیروی‌ محركه‌ی‌ بیشتری‌ پیدا كرد. این‌ نوع‌ شعر كه‌ به‌ دست‌ تنی‌ چند از شاعران‌ متقدم‌ بنیاد نهاده‌ شده‌ بود، در شاهنامه‌ ، اثر عظیم‌ ادبی‌ فردوسی‌ (411/1020) كه‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از برجسته‌ترین‌ منظومه‌های‌ حماسی‌ همه‌ی‌ اعصار همچنان‌ بر جای‌ مانده‌ است‌ به‌ اوج‌ اعتلای‌ خود رسید. او نخستین‌ نسخه‌ی‌ اثرش‌ را در سال‌ 384/994 و دومین‌ نسخه‌ را در 400/1010 به‌ پایان‌ برد. ادبیات‌ فارسی‌ در این‌ زمینه‌ نیز همچون‌ بسیاری‌ از زمینه‌های‌ دیگر بسیار غنی‌ است‌. چندین‌ منظومه‌ی‌ داستانی‌ در اعصار بعدی‌ در ایران‌ و شبه‌ قاره‌ی‌ هند تصنیف‌ شد و این‌ سنّت‌ تا یك‌ قرن‌ و نیم‌ پیش‌ از این‌ برقرار بود.





    مهم‌ترین‌ آنها به‌ ترتیب‌ زمانی‌ عبارتند از: گرشاسپنامه‌ از اسدی‌ طوسی‌ (465/1073) كه‌ به‌ سال‌ 458/1066 به‌ اتمام‌ رسید ویس‌ و رامین‌ فخرالدّین‌ اسعد گرگانی‌ (میانه‌ی‌ سده‌ی‌ پنجم‌ هجری‌)، و خمسه‌ی‌ نظامی‌ گنجوی‌ كه‌ از سال‌ 572/1176 تا سال‌ 599/1202 وقت‌ خود را وقف‌ سرودن‌ آن‌ كرد. شیوه‌ی‌ داستانسرایی‌ نظامی‌ چه‌ در داخل‌ و چه‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند با اقبال‌ خاص‌ رو به‌ رو شد و چندین‌ شاعر تحت‌ تأثیر منحصر به‌ فرد او شعر سرودند كه‌ بعضی‌ از مهم‌ترین‌ آنها عبارتند از: امیرخسرو دهلوی‌ (651/1253-725/1325)، خواجوی‌ كرمانی‌ (689/1290-763/1362) و جامی‌ (817/1414-898/1493). این‌ شیوه‌ی‌ رایج‌ داستانسرایی‌ تأثیری‌ ژرف‌ در زبان‌ تركی‌ گذارده‌ و بسیاری‌ از شاعران‌ ترك‌ از آن‌ تقلید كرده‌اند، كه‌ بعضی‌ از ایشان‌ صرفاً عین‌ همان‌ مطالب‌ را به‌ زبان‌ خویش‌ ترجمه‌ كرده‌اند. از میان‌ آنها می‌توان‌ اینها را برشمرد: منظومه‌ی‌ میرعلی‌ شیر نوایی‌ (844/1440-960/1500) كه‌ به‌ جَغتایی‌، یعنی‌ لهجه‌ی‌ تركی‌ مناطق‌ شرقی‌، سروده‌ شده‌ و منظومه‌ی‌ فضولی‌ بغدادی‌ (970/1562) به‌ آذری‌، یعنی‌ لهجه‌ی‌ تركی‌ مناطق‌ غربی‌.







    از دیگر ویژگیهای‌ عمده‌ی‌ شعر فارسی‌، سرودن‌ شعر فلسفی‌ و مطرح‌ كردن‌ مباحث‌ كلی‌ فلسفی‌ در اشعاری‌ است‌ كه‌ به‌ زبانی‌ ساده‌ گفته‌ شده‌ است‌. در منابع‌ مربوط‌ به‌ قدیم‌ترین‌ نمونه‌های‌ شعر فارسی‌ است‌ كه‌ می‌بینیم‌ شعر و فلسفه‌ از روزگاری‌ كه‌ شعر فارسی‌ در خراسان‌ و ماوراءالنّهر ریشه‌ گرفت‌ با یكدیگر رابطه‌ای‌ نزدیك‌ برقرار كرده‌ بودند. مهم‌ترین‌ اثر درباره‌ی‌ حكمت‌ عملی‌ كه‌ در عصر اول‌ اسلامی‌ معروفیّت‌ فراوان‌ در میان‌ مسلمانان‌ عموماً و ایرانیان‌ خصوصاً كسب‌ كرد كلیله‌ و دمنه‌ بود كه‌ ابتدا از متن‌ اصلی‌ سانسكریت‌ پَنچه‌ تَنتره‌ به‌ پهلوی‌ برگردانده‌ شد و به‌ قرار معلوم‌ در سده‌ی‌ ششم‌ میلادی‌ و در زمان‌ پادشاهی‌ خسرو انوشیروان‌ (نوشیروان‌ دادگر) به‌ ایران‌ آورده‌ شد. این‌ كتاب‌ در همان‌ اوان‌ از پهلوی‌ به‌ سریانی‌ درآمد.



    در نخستین‌ دوره‌ی‌ اسلامی‌، ادیب‌ مشهور ایرانی‌ ابن‌ مقفّع‌ آن‌ را از پهلوی‌ به‌ عربی‌ درآورد. این‌ اثر بعدها به‌ دست‌ رودكی‌، بزرگ‌ترین‌ شاعر دوره‌ی‌ سامانی‌ و یكی‌ از نام‌آوران‌ شعر فارسی‌ در تمام‌ طول‌ تاریخ‌ دوازده‌ قرن‌ گذشته‌، منظوم‌ گردید.
    كتاب‌ دیگری‌ كه‌ همچون‌ كلیله‌ و دمنه‌ مربوط‌ به‌ حكمت‌ عملی‌ می‌شد، اثر مشهور سندبادنامه‌ بود. این‌ كتاب‌ را نیز رودكی‌ به‌ نظم‌ كشید. هم‌ از این‌ روست‌ كه‌ نام‌ او از دیرباز با پیشنام‌ حكیم‌ همراه‌ بوده‌ است‌. این‌ خود گویای‌ آن‌ است‌ كه‌ در آثار شعری‌ او عنصر قابل‌ توجّهی‌ از حكمت‌ وجود داشته‌ است‌. معاصر بزرگ‌ دیگر رودكی‌ ، یعنی‌ شهید بلخی‌ ، یكی‌ از حكمای‌ مشهور عصر خویش‌ شناخته‌ می‌شد. وی‌ همچنین‌ وارد عرصه‌ جدل‌ با پزشك‌ و فیلسوف‌ شهیر دیگر آن‌ عصر، محمد بن‌ زكریّای‌ رازی‌ شد و رسالاتی‌ در ردّ آراء او نگاشت‌. بعدها بسیاری‌ از شاعران‌ ایرانی‌ به‌ تبیین‌ مطالب‌ ارزشمند فلسفی‌ در آثار خویش‌ پرداختند و به‌ عنوان‌ فیلسوف‌ معروف‌ شدند. كسائی‌ مروزی‌ یكی‌ از آنان‌ بود. فردوسی‌ و عنصری‌ نیز به‌ سبب‌ وارد كردن‌ موضوعات‌ فلسفی‌ در آثارشان‌ از لقب‌ حكیم‌ برخوردار گردیدند. شاعر بزرگ‌ ناصر خسرو (394/1004-481/1088) اندیشه‌های‌ فلسفی‌ را در تمام‌ آثار شعری‌ خود علاوه‌ بر كتابی‌ چند در باب‌ حكمت‌ كه‌ به‌ نثر فارسی‌ و از نظرگاه‌ عقاید اسماعیلی‌ نوشت‌، تشریح‌ كرد. اسماعیلیان‌ ایران‌ همواره‌ اهمیت‌ فراوانی‌ برای‌ زبان‌ فارسی‌ در نشر و رسوخ‌ فلسفه‌ی‌ فرقه‌ی‌ خویش‌ در بین‌ فرق‌ دیگر قائل‌ بودند. هم‌ بدین‌ سبب‌ است‌ كه‌ به‌ «تعلیمیان‌» هم‌ شهرت‌ داشتند. شاعران‌ وابسته‌ به‌ این‌ فرقه‌ همیشه‌ عنصری‌ از فلسفه‌ را در آثارشان‌ مطرح‌ می‌كردند. از میان‌ فیلسوفان‌ و متفكران‌ ایرانی‌، اشعاری‌ فارسی‌ به‌ اینان‌ نسبت‌ داده‌اند: ابونصر فارابی‌ (متوفی‌ 339/950)، ابن‌ سینا (متوفی‌ 428/1037)، خواجه‌ نصیرالدّین‌ طوسی‌ (597/1201-672/1274)، امام‌ فخرالدّین‌ رازی‌ (554/1159-606/1209)، افضل‌ الدّین‌ كاشانی‌ (متوفی‌ 615/1218)، شهاب‌ الدّین‌ سهروردی‌ مقتول‌ (587/1191)، جلال‌ الدّین‌ دوانی‌ (830/1426-908/3/1502)، میرسید شریف‌ جُرجانی‌ (740/1339-716/1413)، میرمحمدباقر داماد (متوفی‌ 1041/1631)، صدرالدّین‌ شیرازی‌ یا ملاّصدرا (متوفی‌ 1050/1/1640) و حاجی‌ ملاّ هادی‌ سبزواری‌ (1212/1797-1295/1878).

    می‌توان‌ گفت‌ كمتر فیلسوفی‌ در ایران‌ بوده‌ كه‌ عقاید خود را به‌ زبان‌ شعر بیان‌ نكرده‌ باشد. بعضی‌ از آنان‌ همچون‌ افضل‌ الدّین‌ كاشانی‌ مقدار مُعتنی‌ بهی‌ نظم‌ سروده‌ است‌. همچنین‌ افكار فلسفی‌ در هیئت‌ رباعیات‌ عالم‌ و فیلسوف‌ شهیر عمر خیام‌ (متوفی‌ 517/4-1123) تجلی‌ كرده‌ است‌. مجموعه‌ی‌ این‌ رباعیّات‌، امروزه‌ یكی‌ از مشهورترین‌ آثار جهان‌ را تشكیل‌ می‌دهد و تقریباً به‌ تمام‌ زبانهای‌ دنیای‌ متمدن‌ از جمله‌ بسیاری‌ از گویشهای‌ پاكستان‌ و هندوستان‌ ترجمه‌ شده‌ است‌. یكی‌ از مهم‌ترین‌ خصایصی‌ كه‌ در ادب‌ فارسی‌، چه‌ نثر و چه‌ شعر، با آن‌ مواجه‌ می‌شویم‌، كوششی‌ است‌ كه‌ از سوی‌ فلاسفه‌ی‌ ایران‌ صورت‌ گرفته‌ برای‌ ایجاد هم‌سازی‌ نزدیك‌ میان‌ اندیشه‌ی‌ یونانی‌ یعنی‌ حكمت‌ سقراط‌، افلاطون‌، ارسطو، افلوطین‌، رواقیانی‌ چون‌ زنون‌، و مذهب‌ شكاكان‌ و همچنین‌ بخشی‌ از تعالیم‌ فلسفی‌ منتشره‌ در اسكندریه‌ و اِدِسا (= الرّها، = رها) و مبانی‌ اسلام‌. بعضی‌ از ایشان‌ تصوف‌ را با فلسفه‌ و احكام‌ الهی‌ هماهنگ‌ ساخته‌اند و زبان‌ فارسی‌ در این‌ زمینه‌ قطعاً غنی‌ترین‌ زبان‌ روی‌ زمین‌ است‌.





  3. #3
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    125
    Array

    پیش فرض مقام ادبیات فارسی پس از اسلام ( قسمت سوم )

    مقام ادبیات فارسی پس از اسلام




    قسمت سوم

    شعرای‌ بزرگ‌ پارسی‌گوی‌ هند


    در سده‌ی‌ هشتم‌/چهاردهم‌، حافظ‌ شاعر بزرگ‌ جاودانی‌ ایران‌ ، در عین‌ پیروی‌ از مكتب‌ ناتورالیسم‌ كه‌ در اشعار مولانا (606/1200-691/1292) به‌ اوج‌ شكوه‌ خود رسیده‌ بود، مكتب‌ امپرسیونیسم‌ را در شعر فارسی‌ بنیاد نهاد. این‌ مكتب‌ تا حدود یك‌ قرن‌ در ایران‌ ریشه‌ نگرفت‌ و تنها در پایان‌ سده‌ی‌ نهم‌/پانزدهم‌ بود كه‌ تنی‌ چند از شاعران‌ بزرگ‌ ایران‌ جاذبه‌ و جلای‌ جدیدی‌ به‌ آن‌ بخشیدند. این‌ همان‌ روزگاری‌ بود كه‌ دودمان‌ مغول‌ به‌ برترین‌ درجه‌ی‌ قدرت‌ و جلال‌ خود در شبه‌ قاره‌ی‌ هند نائل‌ شده‌ بود. زبان‌ فارسی‌ از مقام‌ زبان‌ رسمی‌ دربار گوركانی‌ بهره‌مند گشت‌. همه‌ی‌ افراد متشخّص‌ در این‌ شبه‌ قاره‌، فرهنگ‌ ایرانی‌ را در تمام‌ طرق‌ زندگی‌ جذب‌ كردند. همه‌ ساله‌ شمار فراوانی‌ از روشنفكران‌ و هنرمندان‌ ایرانی‌، خواه‌ برای‌ اقامت‌ دائم‌ و خواه‌ به‌ قصد سكونت‌ موقت‌، به‌ شبه‌ قاره‌ی‌ مذكور سفر می‌كردند. این‌ دانشوران‌ همین‌ مكتب‌ شعری‌ را در هند رواج‌ دادند كه‌ در آنجا به‌ محبوبیتی‌ شگرف‌ دست‌ یافت‌. این‌ مكتب‌ برترین‌ جلوه‌ی‌ خویش‌ را در دربارهای‌ جلال‌ الدّین‌ اكبر (سلطنت‌: 963/1556-1014/1605) و جانشینانش‌ یعنی‌ جهانگیر (سلطنت‌: 1014/1605-1037/1628)، شاهجهان‌ (سلطنت‌: 1037/1628-1068/1658) و اورنگ‌ زیب‌ (سلطنت‌: 1069/1658-1118/1707) یافت‌. تحت‌ حمایت‌ این‌ دربارها آثار شعری‌ پرمایه‌ و عالی‌ خلق‌ شد. تعداد بسیاری‌ شاعر هستند كه‌ در این‌ سبك‌، كه‌ در ایران‌ به‌ سبك‌ هندی‌ شهرت‌ دارد، بارز شدند. از آن‌ جمله‌ عرفی‌ شیرازی‌ (963/1556-999/1591)، نظیری‌ نیشابوری‌ (متوفی‌ 1023/1614)، ظهوری‌ ترشیزی‌ (متوفی‌ 1024/1615)، طالب‌ آملی‌ (متوفی‌ 1036/1627)، قدسی‌ مشهدی‌ (متوفی‌ 1056/1646)، كلیم‌ كاشانی‌ (متوفی‌ 1061/1651)، و صائب‌ تبریزی‌ (1012/1603-1083/1672) از ایران‌ به‌ هند جذب‌ شدند و اینان‌ هم‌ انگیزه‌ و هم‌ آموزش‌ را برای‌ بسیاری‌ از شاعران‌ معروف‌ هندی‌الاصل‌ فراهم‌ آوردند.





    درخشان‌ترین‌ اختران‌ این‌ كهكشان‌ شاعران‌ عبارت‌ بودند از: فیضی‌ دَكَنی‌ (953/1546-1004/1596)، ابوالبركات‌ مُنیر لاهوری‌ (1055/1645-1099/1688)، غنی‌ كشمیری‌ (متوفی‌ 1072/1661)، ناصرعلی‌ سرهندی‌ (متوفی‌ 1108/1696)، غنیمت‌ كنجاهی‌ (متوفی‌ 1107/1695)، نعمت‌ خان‌ عالی‌ (1121/1709)، عبدالقادر بیدل‌ (متوفی‌ 1134/1722)، نورالعین‌ واقف‌ (متوفی‌ 1190/1776)، سراج‌الدّین‌ علی‌ خان‌ آرزو (متوفی‌ 1306/1889)، غالب‌ دهلوی‌ (1213/1798-1285/1868)، عبیدی‌ سهروردی‌ (متوفی‌ 1306/1889)، شِبلی‌ نُعمانی‌ (1274/1857-1332/1914)، گرامی‌ جالندهری‌ (متوفی‌ 1345/1926)، و بسیاری‌ دیگر. سنّت‌ شعری‌ بازمانده‌ از ایشان‌ هنوز در شبه‌ قاره‌ی‌ هند زنده‌ است.





    آخرین‌ شاعر بزرگ‌ زبان‌ فارسی‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند محمد اقبال‌ لاهوری‌ (1289/1873-1357/1938) بود كه‌ حیاتی‌ تازه‌ در كالبد شعر فارسی‌ دمید، مكتب‌ امپرسیونیسم‌ را كه‌ پیش‌ از او دائر بود به‌ یك‌سو افكند و سنّت‌ سمبولیسم‌ را با نتایجی‌ عالی‌ زنده‌ كرد.







    در ایران‌، در اواخر سده‌ی‌ دوازدهم‌/هیجدهم‌، نهضتی‌ جدید در شعر ظهور كرد كه‌ وعده‌ی‌ تازه‌ كردن‌ آیین‌ گذشته‌ را می‌داد. در نتیجه‌، اغلب‌ شاعران‌ به‌ ناتورالیسم‌ رجعت‌ كردند. گرایش‌ به‌ تجدید حركت‌ و حیات‌ نظم‌ فارسی‌ و نزدیك‌ كردن‌ آن‌ به‌ شعر غربی‌ مشخصاً در ایران‌ مشهود است‌. حتی‌ كوششهایی‌ در حركت‌ به‌ سمت‌ غایاتی‌ از نوع‌ سورئالیسم‌ وجود دارد. گو اینكه‌ نسل‌ جوان‌تر شاعران‌ ایرانی‌ در حال‌ عبور از دوره‌ای‌ انتقالی‌ است‌ و هنوز رأی‌ نهایی‌ خود را اختیار نكرده‌ است‌، مع‌ذلك‌ به‌ قطعات‌ شعری‌ عالی‌ برمی‌خوریم‌ كه‌ بعضی‌ شاعران‌ و شاعرگان‌ نسل‌ جوان‌تر خلق‌ كرده‌اند. این‌ نویدی‌ نیكو از آینده‌ای‌ بزرگ‌ است‌. نامحتمل‌ نیست‌ كه‌ مكتب‌ شعری‌ جدیدی‌ در آینده‌ای‌ نه‌ چندان‌ دور سر برآورد.




    كسی‌ كه‌ می‌خواهد در باب‌ تحوّل‌ شعر فارسی‌ و مكاتب‌ و اسالیب‌ آن‌ تحقیقی‌ همراه‌ با تفاصیل‌ دقیق‌ بكند به‌ ناچار می‌باید پژوهشی‌ ژرف‌ در آثار چند صد تنی‌ از شاعران‌ ایران‌، افغانستان‌، آسیای‌ مركزی‌، پاكستان‌، هند و تركیّه‌ داشته‌ باشد - یعنی‌ افرادی‌ كه‌ این‌ زبان‌ را به‌ عنوان‌ واسطه‌ی‌ بیانی‌ خود اختیار كردند و وابستگی‌ به‌ سنّت‌ شعری‌ ایرانی‌ داشتند.





    این‌ نكته‌ را باید ملحوظ‌ داشت‌ كه‌ همه‌ی‌ شعرای‌ مهمّ زبان‌ فارسی‌، خواه‌ اصل‌ ایرانی‌ یا هند و پاكستانی‌ داشتند و خواه‌ از مناطقی‌ از آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز كه‌ سابقاً قسمتهایی‌ از ایران‌ به‌ شمار می‌آمد برخاسته‌ بودند، مسلمان‌ بودند. تنها در مورد دقیقی‌ ، شاعر برجسته‌ی‌ عصر سامانی‌، تنی‌ چند از دانشمندان‌ درباره‌ی‌ اینكه‌ او به‌ آیین‌ زردشتی‌ وابستگی‌ داشته‌، به‌ مباحثه‌ پرداخته‌اند. لیكن‌ حتی‌ این‌ امر را نمی‌توان‌ مسلم‌ انگاشت‌. گو اینكه‌ در سده‌ی‌ هشتم‌/چهاردهم‌، شاعری‌ زردشتی‌ به‌ نام‌ بهرام‌ پژدو دو كتاب‌ كیش‌ زردشتی‌، یعنی‌ زردشت‌نامه‌ و ارداویراف‌نامه‌ ، را به‌ نظم‌ كشید.





    نثر فارسی‌

    امروزه‌ زبان‌ فارسی‌ جدید یكی‌ از غنی‌ترین‌ زبانهای‌ جهان‌ است‌. این‌ زبان‌ با تمام‌ زبانهای‌ آریایی‌، اعم‌ از زبانهای‌ شرق‌ و غرب‌، رابطه‌ای‌ نزدیك‌ یا دور حفظ‌ كرده‌ است‌. بنابراین‌ شباهتی‌ نزدیك‌ به‌ همه‌ی‌ این‌ زبانها از لحاظ‌ صرف‌، نحو و تركیب‌ دارد. البته‌ زبان‌ فارسی‌ از بابت‌ وابستگی‌ عمیق‌ دانشمندان‌ ایرانی‌ از یك‌سو به‌ تعالیم‌ و معارف‌ اسلامی‌ و از سوی‌ دیگر به‌ زبان‌ عربی‌، به‌ گونه‌ی‌ فزاینده‌ای‌ غنی‌تر و وسیع‌تر شده‌ است‌.







    در میانه‌ی‌ سده‌ی‌ اول‌/هفتم‌، هنگامی‌ كه‌ مردم‌ ایران‌ اسلام‌ اختیار كردند، زبان‌ عربی‌ در این‌ سرزمین‌ سیطره‌ای‌ كامل‌ كسب‌ كرد. این‌ زبان‌ را نه‌ تنها به‌ عنوان‌ زبان‌ دین‌ لحاظ‌ می‌كردند، بلكه‌ آن‌ را به‌ چشم‌ زبان‌ فنون‌ و ادبیات‌ نیز می‌نگریستند. در خلال‌ عصر اول‌ خلافت‌ عباسی‌، هنگامی‌ كه‌ جنبشی‌ نیرومند برای‌ ایجاد آثار علمی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ به‌ راه‌ افتاد، ایرانیان‌ نقشی‌ بس‌ مهم‌ در آن‌ ایفا كردند. همچنین‌ آنان‌ در ارائه‌ی‌ ترجمه‌های‌ آثار پهلوی‌، سُریانی‌ و گاه‌ حتی‌ یونانی‌ انگشت‌نما بودند. تعداد فراوانی‌ از آثار اصلی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ نیز تألیف‌ كردند. از این‌ پس‌ عربی‌ رواجی‌ آن‌ سان‌ زیاد یافت‌ و بر ایران‌ استیلایی‌ آن‌چنان‌ گسترده‌ پیدا كرد كه‌ مهم‌ترین‌ كتابها در زمینه‌ی‌ صرف‌ و نحو و فرهنگ‌نویسی‌ عربی‌ به‌ دست‌ ایرانیان‌ نوشته‌ شد. بسیاری‌ از شاعران‌ ایرانی‌ شعر عربی‌ سرودند و بعضی‌ آثار ایشان‌ در عداد زیباترین‌ و عالی‌ترین‌ نمونه‌های‌ شعر عربی‌ شناخته‌ شده‌ است‌. فلاسفه‌ی‌ ایرانی‌ از همان‌ ابتدا عربی‌ را به‌ عنوان‌ واسطه‌ی‌ بیانی‌ خود به‌ كار بردند. تنها معدودی‌ از آنان‌ می‌كوشیدند تا آثار فلسفی‌ خود را به‌ فارسی‌ تصنیف‌ كنند. كتابهایی‌ كه‌ درباره‌ی‌ نجوم‌، ریاضیات‌ و طب‌ در ایران‌ به‌ وجود آمد، غالباً به‌ عربی‌ نوشته‌ شده‌ بود. بعضی‌ مورّخان‌ ایرانی‌ نیز عربی‌ را به‌ عنوان‌ وسیله‌ی‌ بیانی‌ خویش‌ اختیار كردند. همچنین‌ اغلب‌ آثار دینی‌، شامل‌ فقه‌، حدیث‌ و تفسیر قرآن‌ كریم‌ به‌ زبان‌ عربی‌ ایجاد شد. زبان‌ فارسی‌ از اوان‌ دوره‌ی‌ اسلامی‌ عناصر عربی‌ را به‌ درون‌ خویش‌ راه‌ داد. فارسی‌ به‌ ویژه‌ در قلمرو اصطلاحات‌ فنّی‌ كاملاً تحت‌ تسلط‌ عربی‌ قرار داشت‌. ولی‌ باید گفت‌ كه‌ ایرانیان‌ به‌ بسیاری‌ از الفاظ‌ عربی‌، كه‌ با مفهوم‌ تغییریافته‌ و فارسی‌ شده‌ی‌ آنها وارد زبان‌ اردو شده‌ است‌، معانی‌ خاصّ خود داده‌اند. نفوذ فراگیر عربی‌ را در زبان‌ فارسی‌ در ادوار مختلف‌ تاریخ‌ ایران‌ می‌توان‌ پی‌گیری‌ كرد.





    البته‌ ما مشاهده‌ می‌كنیم‌ كه‌ بعضی‌ دانشمندان‌ ایران‌، مانند ابن‌سینا، ناصرخسرو، افضل‌ الدّین‌ كاشانی‌ و ابوریحان‌ بیرونی‌ گاهی‌ در آثار فارسی‌ خودشان‌ تمایلی‌ به‌ وضع‌ لغات‌ تازه‌ی‌ فارسی‌ به‌ جای‌ استخدام‌ مصطلحات‌ فنّی‌ و علمی‌ رایج‌ به‌ زبان‌ عربی‌ را ابراز می‌دارند. بعضی‌ نویسندگان‌ دیگر نیز در آثارشان‌ گرایش‌ به‌ كاربرد القاب‌ جدید مركبی‌ كه‌ ریشه‌ی‌ خالص‌ فارسی‌ دارد نشان‌ می‌دهند. نمونه‌های‌ برجسته‌ی‌ این‌ جریان‌ در ادبیات‌ فارسی‌ متداول‌ در هند و و پاكستان‌ در آیین‌ اكبری‌ از ابوالفضل‌ دكنی‌ مشهود است‌.





    استعمال‌ مفرط‌ الفاظ‌ عربی‌ در نثر فارسی‌ در سده‌ی‌ پنجم‌/یازدهم‌ آغاز شد. كلیله‌ و دمنه‌ را كه‌ نصراللّه‌بن‌ محمدبن‌ عبدالحمید منشی‌ از متن‌ عربی‌ ابن‌ مقفع‌ به‌ فارسی‌ برگردانده‌ بود، می‌توان‌ نخستین‌ نمونه‌ از این‌ نگارش‌ دانست‌. از كتابهای‌ دیگری‌ كه‌ به‌ این‌ شیوه‌ نگاشته‌ شده‌ است‌، اینها را می‌توان‌ برشمرد: مرزبان‌نامه‌ اثر سعدالدّین‌ وراوینی‌ ، تاریخ‌ وصّاف‌ ، تاریخ‌ معجم‌ و درّه‌ی‌ نادره‌ ، كه‌ كتاب‌ اخیرالذكر اثر میرزا مهدی‌ خان‌ مورخ‌ دربار نادرشاه‌ است‌. اما تعداد این‌ گونه‌ كتابها بسیار قلیل‌ است‌. در حقیقت‌ نود و نه‌ درصد از آثار فارسی‌ به‌ سبك‌ ساده‌ و روشن‌ نوشته‌ شده‌ و همواره‌ منعكس‌كننده‌ی‌ مصطلحات‌ زبانی‌ عصر خود بوده‌اند ، مگر آنجا كه‌ نویسنده‌ عمداً از سبك‌ طبیعی‌ عدول‌ می‌كند و عبارات‌ عربی‌ را به‌ كار می‌گیرد، یعنی‌ تمایلی‌ كه‌ به‌ عنوان‌ یك‌ نوع‌ روش‌ ادبی‌ تلقّی‌ شده‌ است‌.





    در نتیجه‌ی‌ گسترش‌ منظم‌ شعر فارسی‌ و كاربرد سمبولیسم‌، نثر فارسی‌ به‌ صورت‌ اسلوب‌ جدیدی‌ تحول‌ یافت‌ كه‌ در آن‌ نویسنده‌ بیش‌ از هر چیز بر كنایات‌، استعارات‌ و صنایع‌ بدیعی‌ تكیه‌ می‌كرد. ما شاهد همین‌ جریان‌ در شیوه‌های‌ نثر متأخّر بعضی‌ از زبانهای‌ فرنگی‌ هستیم‌. این‌ اسلوب‌ بسیار فاضل‌مآبانه‌ی‌ نثر فارسی‌ كه‌ در آن‌، ابهامات‌ بیانی‌ و بدیعی‌ و جملات‌ مطنب‌ و مكرر مطالب‌ را گنگ‌ می‌كرد، در سده‌ی‌ نهم‌/پانزدهم‌ و دهم‌/شانزدهم‌ به‌ اوج‌ خود رسید. این‌ اسلوب‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند نیز رخنه‌ كرد كه‌ در آنجا برجسته‌ترین‌ نمونه‌های‌ آن‌ را در سه‌ نثر ظهوری‌ و رسائل‌ طغرایی‌ مشهدی‌ می‌یابیم‌.





    این‌ سبك‌ رواج‌ معتنی‌ بهی‌ در زمینه‌ی‌ اسناد درباری‌، فرامین‌ و مناشیر سلطنتی‌ و مكاتبات‌ اداری‌ به‌ دست‌ آورد. این‌ سنّت‌ به‌ شبه‌ قاره‌ی‌ هند منتقل‌ شد و زیباترین‌ جلوه‌ی‌ خود را در منشآت‌ ابوالفضل‌ علاّمی‌ یافت‌. این‌ شیوه‌ حتی‌ به‌ تركیه‌ی‌ عثمانی‌ نیز راه‌ یافت‌ و در خلال‌ این‌ دوره‌، مكاتبات‌ رسمی‌ خلیفه‌های‌ عثمانی‌ تماماً به‌ همان‌ سبكی‌ سوق‌ داده‌ می‌شد كه‌ در فارسی‌ معمول‌ بود. این‌ «اسلوب‌ درباری‌» در ایران‌ در سده‌ی‌ ششم‌/دوازدهم‌ نشئت‌ گرفت‌، از یك‌ دوران‌ طولانی‌ و بی‌وقفه‌ی‌ اشتهار برخوردار شد و بهترین‌ نمونه‌اش‌ را در منشآت‌ میرزاطاهر وحید متعلق‌ به‌ سده‌ی‌ یازدهم‌/هفدهم‌ یافت‌. البته‌ ضربه‌ی‌ مهلك‌ بر آن‌ از جانب‌ میرزاابوالقاسم‌ قائم‌ مقام‌ فراهانی‌ (1193/1779-1251/1835) كه‌ نثر او به‌ سبب‌ سادگی‌ و پیراستگی‌ سبكی‌ آن‌ ممتاز بود، وارد شد.

    نثر فارسی‌ معاصر دارای‌ بیانی‌ بسیار ساده‌، آسان‌یاب‌ و لطیف‌ است‌. این‌ نثر خود را از آرایشهای‌ قراردادی‌ و شیوه‌ی‌ پیچیده‌ رها كرده‌ است‌. امروزه‌ این‌ طرز نگارش‌ بیش‌ از هر زمانی‌ به‌ بیان‌ فارسی‌ مصطلح‌ و محاوره‌ای‌ تقرّب‌ جسته‌ است‌.
    در خلال‌ تاریخ‌ طولانی‌ نثر فارسی‌، تعداد بسیار زیادی‌ كتاب‌ در تمامی‌ شاخه‌های‌ دانش‌ از قبیل‌ فقه‌، تفسیر قرآن‌ كریم‌، علم‌ كلام‌، عرفان‌، فلسفه‌، طبّ، ریاضیات‌، نجوم‌، فنون‌، اخلاقیّات‌، قصه‌ها و فابلها و حتی‌ موضوعاتی‌ چون‌ هنرهای‌ مستظرفه‌ نوشته‌ شده‌ است‌. البته‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از آثار منثور در زبان‌ فارسی‌ همواره‌ اختصاص‌ به‌ تاریخ‌ و اخلاق‌ عملی‌ داشته‌ است‌. این‌ امر همچنین‌ توضیح‌ می‌دهد كه‌ چرا تمام‌ كتب‌ درباره‌ی‌ تاریخ‌ شبه‌ قاره‌ی‌ هند در طی‌ دوره‌ی‌ اسلامی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ خلق‌ شده‌ است‌. از همین‌ بابت‌ است‌ كه‌ مقداری‌ اطلاع‌ از فارسی‌، پیش‌ شرط‌ اساسی‌ برای‌ آموختن‌ تاریخ‌ برخی‌ از ممالك‌ آسیایی‌ شمرده‌ می‌شود (1) .

    پایان

    پی نوشت:
    1
    -م‌.م‌.شریف‌، تاریخ‌ فلسفه‌ در اسلام‌، جلد دوم‌، تهران‌، مركز نشر دانشگاهی‌، 1367، صص‌ 100-87 برگرفته از کتاب تاریخ فلسفه در اسلام جلد دوم





اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حقوق تجارت
    توسط MR_Jentelman در انجمن حقوق بین الملل
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 16th September 2010, 09:20 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th August 2010, 05:16 PM
  3. سپیده‌ كاشانی‌
    توسط MR_Jentelman در انجمن مشاهیر ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th August 2010, 12:19 AM
  4. اخبار تلفن همراه و شرکت های آنها
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار تلفن همراه
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: 15th August 2010, 10:22 PM
  5. حقوق تطبيقي
    توسط MR_Jentelman در انجمن حقوق بین الملل
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 11th August 2010, 11:47 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •