دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 59

موضوع: درس‏هایی درباره داستان‏نویسی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #10
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مديريت
    نوشته ها
    4,874
    ارسال تشکر
    2,734
    دریافت تشکر: 6,835
    قدرت امتیاز دهی
    110
    Array

    Smile پاسخ : درس‏هایی درباره داستان‏نویسی

    درس شانزدهم

    60- تقسیم روایت


    صفحات متعدد روایت خشک و خالی، خسته کننده است. زیرا اطلاعات راجع به شخصیتها، اتفاقات گذشته، علت و تأثیر این حادثه و آن درگیری یک جا جمع و کم کم کوهی از اطلاعات با هم مخلوط می شوند و دیگر نمی توان مصالح کمکی را از مصالح داستان تمیز داد. روایت باید ضمن اینکه اطلاعاتی به خواننده می دهد، گیرا باشد.
    به علاوه کم و زیاد کردن سرعت پیشروی داستان در روایتی مفصل، بسیار مشکل و تأثیر بصری روایت طولانی بر خواننده که مجبور است همه ی آن را بخواند، ناخوشایند است. و باز احتمال دارد روایت شبیه متن کتابهای درسی شود.
    نویسنده می تواند برای رفع این مشکل از فن ساده ای استفاده کند: با گفتگو ها و صحنه های دیگر روایت طولانی را به چند قسمت تقسیم کند.
    داستان: رمان در قرن دوازدهم یعنی هنگامی که چین سعی می کرد به کره لشکرکشی و بر کره حکمرانی کند اتفاق می افتد.
    نویسنده ابتدا شروع به روایت سابقه ی این تجاوز و خواننده را با بسیاری از حکام، سردارها و رؤسای چینی که قرنهای متمادی نقشه ی تصرف کره را می کشیدند آشنا می کند. ضمناً از طریق همین روایتها نبردها، دسیسه ها، سنن، اصول اخلاقی، قهرمانان (مرد و زن) برجسته و افراد حقه باز را توصیف می کند.
    مثال 1: نویسنده می تواند ضمن یکی از روایتها که چگونگی شورش دهقانان علیه سرباز گیری و مالیاتهای ظالمانه را بیان می کند، صحنه ای را تصویر کند که در آن رهبر انقلابی را دستگیری می کنند. و وقتی او را روی خیابانها می کشند تا ببرند و گردنش را بزنند مردم سوگواری می کنند.
    مثال 2: وقتی نویسنده دوباره روایت کردن را از سر می گیرد و خواننده را به زمانی می برد که رؤسای قبایل مختلف گرد آمده اند تا قوایشان را یکی کنند، می تواند برخی از گفتگوها و نقشه های آنان را نیز در بین روایت بیاورد.
    استفاده از چند صحنه و گفتگو در بین روایتی طولانی، آدمها را قواعی و آن دوره ی تاریخی را زنده تر می کند. هر چه روایت طولانیتر باشد، میزان استفاده ی نویسنده از صحنه یا گفتگو و تقسیم روایت به قسمتهای کوچکتر باید بیشتر باشد و برعکس.

    61- من راوی ذهنی و عینی

    دو شکل اصلی روایت اول شخص عبارت است از: من راوی ذهنی و من راوی عینی. نویسنده باید ابتدا محتوا، میدان عمل و دید داستان و نیز سطح حرفهای من راوی را ارزیابی کند.
    داستانی که طرح پیچیده و شخصیتهای زیادی دارد، نیاز به میدان دید وسیع و تجزیه و تحلیل های مختلف شخصیتها و وضعیتها دارد. در این مورد استفاده از من راوی عینی مناسبتر است. اما اگر طرح داستان ساده و شخصیتهای آن کم باشد، به دلیل اینکه نویسنده نیاز به تأثیر بی واسطه ی راوی، عمق شخصیت و واکنشهای عاطفی دارد، بهتر است از من راوی ذهنی استفاده کند.
    من راوی ذهنی در تمامی روابط، درگیریها، اعمال و حوادث داستان عمیقاً نقش دارد اما به دلیل محدودیتهای طبیعی جسم انسان، صرفاً می تواند برخی از اتفاقاتی را که شاهدش نبوده، تعریف کند. چرا که او هم از اتفاقات جاهای دیگر، مطلع می شود یا می تواند حدس بزند چه اتفاقی رخ داده است. من راوی ذهنی در حقیقت تجسم انسان (تشخیص) «اکنون» است. با این حال، می تواند گذشته، توقعات و پیش بینی هایش را افشا کند با همه ی خوانندگان شخصاً صحبت کند و صمیمانه توضیحاتی درباره ی خودش، اشخاص دیگر و وضعیتهای مختلف به خواننده بدهد.
    اما من راوی عینی، نقش چندانی در روابط و حوادث ایفا نمی کند. و به جای تعریف سرگذشت تقریباً عادی خود، داستان زندگی شخصیتهای اصلی را بازگو می کند. وی در مقیاس با من راوی ذهنی، داستانها و درونکاویهای اشخاص بیشتری را بیان می کند، تحرک بیشتری و بر زمان تسلط دارد و می تواند در موقع لزوم، به راحتی به لحاظ زمانی، جلو و عقب برود.
    من راوی ذهنی فقط هنگامی داستان اشخاص دیگری را بیان می کند که نقشی در داستان او داشته باشند. اما من راوی عینی نقشی فرعی در داستان اصلی دارد و شخصیت اصلی نیست.
    جان جیس همچنان به مراوده اش با لورتا اداه داد. همسرش بعد از اینکه فهمید جان وارث شش میلیون دلار شده است، سه کارآگاه خصوصی را اجیر کرد تا او را پیدا کنند. جان می ترسید که مبادا لورتا ترکش کند. شبی که به لورتا گفت متأهل است، من آنجا بودم. گفت: «اما از زنم متنفرم.» لورتا با غرور و ناباورانه لبخند زد. جان ملتمسانه گفت: «اما ازم جدا نمی شود. فقط اعتبار اجتماعی مذهبش برایش مهم است.»

    مثال (من راوی ذهنی): زنم را ترک کردم چون سردمزاج و ملال آور بود. دوسالی سرگردان بودم و پیشخدمت رستورانی در نیواورلئان شدم. بعد با لورتا: دختری جذاب و با احساس، آشنا شدم. می خواهم با او ازدواج کنم اما از قانون تعدد زوجات می ترسم.
    مثال (من راوی عینی): موقعی که جان جیس پیشخدمت کافه ای در نیواورلئان بود با او آشنا شدم. مرد ساکت و تنهایی بود. گفت که چون همسر اولش سردمزاج و ملال آور بوده، او را ترک کرده است. بعد با لورتا که دختر چاق و بوری بود آشنا شد. لورتا او را به هیجان آورده بود. می خواست با او ازدواج کند، اما می ترسید که مبادا به جرم تعدد زوجات به زندان بیفتد.
    اگر من راوی ذهنی حراف نباشد، وسعت و عمق رمان کم می شود. و با اینکه داستان را بی واسطه برای خواننده تعریف می کند، میدان دید او کم است. چون راوی ذهنی به طور منطقی نمی تواند همه ی اتفاقات پیرامونش را شرح دهد. اما از سوی دیگر، اگر راوی پرحرف باشد، شدت تأثیر داستان از بین می رود. چون بیش از حد توضیح می دهد، و از روایت کردن اتفاقاتی که برایش رخ داده منحرف می شود تا به وصف شخصیتهایی که مستقیماً در کشمکش زندگی او نقشی ندارند، بپردازد. در حالی که فقط اتفاقاتی که در زمان حال برای خود او رخ می دهد، مهم است. شخصیت مصرانه از خواننده می خواهد که به داستانش گوش دهد و در زندگی او شریک شود.
    مثال: نمی توانستم دوری لورتا را تحمل کنم. دختری آتشی مزاج و پراحساس بود. برایش مهم نبود که وضع مالی من حسادت برانگیز نیست. فقط شیفته ی من بود. زن من هرگز این چیزها را درک نمی کرد. چون مثل ماهیِ سردمزاج و بی محبتی بود. اما نمی دانم چرا از من جدا نمی شد. همه ی فکر و ذکرم پیش لورتا بود و اصلاً به زنم فکر نمی کردم.
    من راوی عینی باید حراف باشد، در غیر این صورت نمی تواند شخصیتهایی را با روایت کردن داستانهایشان خلق کند. و باید آنقدر پیچیده باشد که بتوان گفت همه ی وجودش چشم است و آنقدر تحلیلگر باشد که بتوان گفت عمیقاً درون نگر است. و باید خواننده را وادارد که به شخصیتهای دیگر بیشتر علاقه مند شود تا به خود او. و باید اطلاعاتی درباره ی شخصیتهای اصلی در اختیار خواننده بگذارد که من راوی ذهنی نمی تواند چرا که به زحمت می تواند آن اطلاعات را کسب کند. من راوی عینی تقریباً شبیه راوی سوم شخص: او است و فقط بخشی از داستان خویش را بازگو می کند.
    مثال: جان جیس همچنان به مراوده اش با لورتا اداه داد. همسرش بعد از اینکه فهمید جان وارث شش میلیون دلار شده است، سه کارآگاه خصوصی را اجیر کرد تا او را پیدا کنند. جان می ترسید که مبادا لورتا ترکش کند. شبی که به لورتا گفت متأهل است، من آنجا بودم. گفت: «اما از زنم متنفرم.» لورتا با غرور و ناباورانه لبخند زد. جان ملتمسانه گفت: «اما ازم جدا نمی شود. فقط اعتبار اجتماعی مذهبش برایش مهم است.»
    همیشه لازم نیست من راوی عینی، منبع اطلاعاتش را فاش کند. چون او اطلاعاتش را از منابع و مکانهای مختلفی به دست می آورد، خواننده استنباطهایش را می پذیرد. از سوی دیگر، خواننده اگر چه در استنباطهایش از گفته های من راوی ذهنی، آزاد است، اما فقط از چیزهایی که او می داند، مطلع است.
    در داستانهایی که راوی آن من ذهنی است، نویسنده با وارد کردن راوی در درگیریها و با تحلیل شخصیتهای دیگر، در داستان شک و انتظار و کشش ایجاد می کند. اما هنگامی که راوی من عینی است، هر چه جذابیت شخصیتها و داستانهایشان بیشتر باشد، شک و انتظار و کشش بیشتر است و برعکس.

    62- صفات نامشخص


    صفات فرضی و نامشخص، کلمات سهل انگارانه ای است که اشخاص، وضعیت یا اشیا را توصیف می کند. این صفات به این دلیل فرضی است که خواننده، خود باید جزئیات یا تصویر هر چیزی را کامل کند. و به این دلیل نامشخص است که تصویر عینی یا جزئیات دقیق چیزی را به دست نمی دهد.
    صفاتِ زیبا، خوش تیپ، جذاب، زشت، شرور، افسونگر، خوب، ناز، دنیا دیده، خوشگل، عالی، مطبوع، ناخوشایند و غیره مبهم و کلی هستند و فقط باید از آنها در گفتگوها یا درون نگری ها استفاده کرد.

    مثال: زنی جذاب وارد سالن مد شد. زن موهای زیبا و بلند و دندانهای قشنگی داشت. مرد قدبلند و خوش تیپی به سوی او رفت و بر دست ظریفش بوسه زد. آنها زوج نازی بودند.
    در حقیقت تنها چیزی که خواننده با خواندن جزئیات بالا درباره ی این زوج، می فهمد این است که زنی که موهای بلند و دندان داشت به اتاق وارد شد و مردی قدبلند دستش را بوسید. بقیه ی صفات نامشخص یا فرضی هستند و خواننده خود باید آنها را بنویسد و صحنه را خلق کند.
    برای توصیف اشخاص، وضعیت و یا اشیا می توان از رهنمود عملی زیر استفاده کرد: اگر بتوانید برای توصیف ظاهر اشیا یا احساساتتان در پنج مورد مختلف زیر، از صفت واحدی استفاده کنید، باید آن صفت را به دلیل اینکه نامشخص یا فرضی است کنار بگذارید.
    مثال، خوب: غذای خوبی خوردم. احساس خوبی دارم. مرد خوبی است. سگ نگهبان خوبی است. پیپ خوبی است. دیدار خوبی داشتیم.
    عالی: غذای عالی یی خوردم. احساسی عالی دارم. مردی عالی است. سگ نگهبان عالی یی است. پیپ عالی یی است. دیدار عالی یی داشتیم.
    فقط خواننده حق دارد کلی گویی کند. اما نویسنده باید صریح باشد. باید صحنه، شخصیت و وضعیت را بر صراحت بنیاد نهاد. نمایش با دقت و وضوح نثر شکل می گیرد کلمات مبهم لحظات نمایشی را رقیق می کند.

    اللهم عجل لولیک الفرج

    اگر حجاب ظهورت وجود پست من است
    دعا كن كه بميرم چرا نمي آيي؟

  2. 2 کاربر از پست مفید MR_Jentelman سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سایتهای معتبردر زمینه مهندسی معدن
    توسط امید عباسی در انجمن معرفی سایتها و وبلاگها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 8th May 2013, 02:31 PM
  2. معرفی: سایتهای معتبردر زمینه مهندسی معدن
    توسط ØÑтRдŁ§ در انجمن سایر موضوعات مهندسی معدن
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th February 2009, 01:05 PM
  3. مقاله: ايران و مسائل بین‌المللی راهبري اينترنت (نوشته دکتر کاظم معتمدنژاد)
    توسط diamonds55 در انجمن بخش مقالات وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd January 2009, 04:07 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •