21. بخارايي: زبان بخارايي بنابر نوشته اصطخري همان زبان سغدي بوده است با اندک اختلافي، و مي نويسد که زبان "دري" نيز داشته اند. مقدسي مينويسد که در زبان ايشان تکرار فراوان است. مثلاً ميگويند "يکي مردي ديدم" يا "يکي ادرمي دادم"؛ و در ميان گفتار کلمه "دانستي" را بيهوده مکرر ميکنند. سپس ميگويد که زبان ايشان "دري" است و هر چه از آن جنس باشد دري ناميده مي شود. زيرا که آن زباني است که بدان نامه سلطنتي را مينويسند و عريضه و شکايت به اين زبان نوشته ميشود؛ و اشتقاق اين لفظ از "در" است يعني زباني که در "دربار" به آن گفتگو ميکنند.
22. مروي: مقدسي مينويسد که در زبان ايشان سنگيني و درازي و کششي در آخـرهـاي کـلـمـات هـسـت و مـثـال مي آورد که «مردم نيشابور ميگويند "براي اين" و مرويان ميگويند "بتراي اين" و يک حرف مي افزايند، و اگر دقت کني از اين گونه بسيار مي يابي». و جاي ديگر مينويسد: «اين زبان براي وزارت مناسب است.» ياقوت در کلمه "ماشان" که نام نهري است مينويسد: «مردمان مرو آن را با جيم بجاي شين ادا مي کنند.»
23. خوارزمي: اصطخري مينويسد: زبان مردم خوارزم يکتاست و در خراسان هيچ شهري نيست که مردمانش به زبان ايشان سخن بگويند. ياقوت در ذکر قصبه "نوزکاث" مينويسد: شهرکي است نزديک جرجانيه خوارزم و "نوز" به زبان خوارزمي به معني جديد است، و آنجا شهري است که نامش "کاث" است، و اين را يک "کاث جديد" خوانده اند.
ابوعلي سينا در رساله "مخارج الحروف" تلفظ حرفي را که سين زائي خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمي ذکر ميکند.
24. سمرقندي: مقدسي مينويسد: مردم سمرقند را که ميان کاف و قاف است به کار مي برند و ميگويند "بکردک(ق)م"، "بگفتک(ق)م" و مانند اين، و در زبانشان سرديي هست.
25. صغدي (سغدي): مقدسي مينويسد مردم ولايت صغد زباني جداگانه دارند که با زبانهاي روستاهاي بخارا نزديک است، اما بکلي جداست. اگر چه زبان يکديگر را مي فهمند.
26. زبان باميان و طخارستان: به نوشته مقدسي با زبان بلخي نزديک بوده، اما پيچيدگي و دشواري داشته است.
27. بلخي: زبان مردم بلخ در نظر مقدسي زيباترين زبانها بوده اما بعضي کلمات زشت در آن وجود داشته است. و مينويسد که اين زبان براي پيام آوري مناسب است.
28. جوزجاني: به نوشته مقدسي زبان اين ناحيه ميانه زبان مروزي و بلخي بوده است.
29. بستي: همينقدر نوشته اند که زباني زيبا بوده است.
30. زبان طوس و نسا: نزديک به زبان نيشابوري بوده است.
31. سجستاني: مقدسي نوشته است که «در زبان ايشان ستيزه جويي و دشمني وجود دارد. صوتها را از سينه بيرون مي آورند و آواز را بلند ميکنند.» و ميگويد اين زبان براي جنگ خوب است.
32. غوري: شايد زبان اين ناحيه همان بوده باشد که اکنون پشتو خوانده مي شود. در هر حال با فارسي دري متفاوت بوده است. بيهقي مينويسد: «امير... دانشمندي را به رسولي آنجا فرستاد با دو مرد غوري از آن بوالحسن خلف و شيروان تا ترجماني کنند.»
33. زبان چاچ (شاش): مقدسي نوشته است که زبان اين ناحيه زيباترين زبان هيطل است و از اين نکته درست معلوم نيست که رابطه آن با زبانهاي ايراني چه بوده است.
34. قزويني: درباره زبان مردم اين شهر تنها اين نکته را ذکر کرده اند که قاف به کار مي برند و بيشتر ايشان براي معني جيد ( = خوب) ميگويند بخ.
35. گويشهاي روستائي خراسان: مقدسي مينويسد: کوچکترين شهري از خراسان نيست مگر آنکه روستاهاي آن زبان ديگري داشته باشند.
36. شيرازي: در "گلستان" سعدي بيتي هست که در بعضي نسخه ها در عنوان آن نوشته اند "ترکيه" و گاهي "شيرازيه" و در هر حال به گويش محلي شيراز است.
در کليات سعدي نيز يک مثنوي ملمع با عنوان "مثلثات" به عربي و فارسي و شيرازي باقي است. در ديوان حافظ هم غزل ملمعي متضمن بعضي مصراعها به گويش شيرازي ثبت است. چندي پس از زمان حافظ شاعري از مردم شيراز به نام "شاه داعي" منظومه هايي به اين زبان سروده است.
37. نيريزي: در يک جنگ خطي مکتوب در قرن هشتم اشعاري با عنوان "نيريزيات" ثبت شده است و در همين جنگ فصلي ديگر با عنوان "فهلويات" آمده که شايد به گويش شيرازي باشد.
38. اصفهاني: اوحدي اصفهاني چند غزل به گويش محلي اصفهان سروده است که در ديوانش ثبت است. عبارتي به گويش اصفهاني نيز در لطايف عبيدزاکاني آمده است.
39. آذري: يکي از گويشهاي ايراني که تا اواخر قرن دهم هجري در آذربايجان متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمين را فارسي ميخواند که مراد از آن يکي از گويشهاي ايراني است و به تعدد اين گويشها نيز اشاره ميکند. مسعودي (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبانهاي ايرانيان را فارسي خوانده به اختلاف گويشها اشاره کرده و نام گويش "آذري" را در رديف پهلوي و دري آورده است. ياقوت حموي نيز زبان مردم آذربايجان را يکجا "آذريه" و جاي ديگر "آذربيه" نوشته است و ميگويد که جز خودشان کسي آنرا نمي فهمد.
همام تبريزي غزلي به گويش محلي تبريز داد که متن آن را عبيد زاکاني در مثنوي "عشاقنامه" خود درج کرده است. در ديوان شاه قاسم انوار تبريزي نيز چند غزل به اين گويش وجود دارد و در رساله روحي انارجاني فصلهائي به زبان عاميانه تبريز در قرن دهم ثبت است.
40. اردبيلي: ابن بزاز در "صفوةالصفا" جمله هائي را از زبان شيخ صفي الدين با قيد زبان اردبيلي نقل کرده و سپس دو بيتي هاي متعددي را از شيخ آورده که به احتمال کلي به همان گويش اردبيل است. شايد با آذري متداول در تبريز و شهرهاي ديگر آذربايجان تفاوتهائي جزئي داشته است.
اما چنانکه از مطلب مذکور در فوق دريافته مي شود، آگاهي ما از گويشهاي متعددي که در قرون پيشين در سرزمين پهناور ايران رايج بوده است، اجمالي است و غالباً تنها به نام آنها منحصر است. فقط گاهي جمله هاي کوتاه يا مصراعي و بيتي از آنها قيد کرده اند و در موارد معدود نمونه گويشهاي مزبور به يک تا چند صفحه ميرسد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)