تئاتر چیست؟ واژه نمایش چیست؟ نگاهی بر تاریخچه تئاتر و پیدایش سینما
در اين بحث يعني تعريف تئاتر ابتدا به شرح مفصل و مختصري از نمايش مي پردازيم. واژه نمايش به دليل تفاوت در سنت و سابقه فرهنگي ،تاريخي،با مفهوم تاتر متفاوت است.نمايش ارتباط بيشتر و غني تري با آيين دارد و جدا از بستگي هاي گوهري اش به گونه هاي كهن تر «روايت» و «اسطوره» مهمترين تفاوتش با تئاتردر اين است كه نمايش با قصد وهدف حل شدن انسان در تماميت هستي ورسيدن به حقيقت وجود اجرا مي شود و در اين قصد تمايز و تفكيكي ميان نمايشگر و تماشاگر وجود ندارد. هردو براي رسيدن به هدفي واحد كه گم شدن از خود و مستحيل شدن در ذرات هستي است به نمايش مي پردازد همچون نمايشگر و تماشاگر «نو»ي ژاپن كه مقصودشان رسيدن به «گدين» است. به اين ترتيب در نمايش ،هرگونه در فرديت ،نفي مي شود وحل شدن در ناخودآگاه جمعي و پيوستن به روح و سنت و آيين جاي آنرا مي گيرد.
تئاتر برعكس زميتي تر و انساني تر است، و در آن نمايشگر به عنوان «فردي» با حق «بدعت» با مقصود و هدف مشخص مي كوشد معنا، فضا، حس و حال يا پيامي را به تماشاگر، كه به عنوان «فرد» با «حق نقد» به قصد تماشا ،لذت بردن ،آگاه شدن از موضوعي ،يابرقرار كردن رابطه با اثر هنري انساني به تماشاخانه آمده،منتقل و در نهايت جايگاه انسان را در شرايط و موقعيت اجتماعي تعريف شده مشخص كند و تئاتر در جهت تعريف، تمايز و تشخيص بخشيدن به هر فرد از كليت ظاهراً تعريف ناشدني و به بيان در نيامدني هستي حركت مي كند.
همگان در اين نكته متفق القولند كه تئاتر زاييده برخي مراسم مذهبي و اجتماعي است و منشاء آن مراسم تمايل آدمي به شركت در احساسات خدايان تا از اين راه خود را در قدرت آنان سهيم سازد. بر طبق يك افسانه زيباي هندي منشاء تئاتر مراسم پيروزي خداي ايندرا بر شياطين است در اين مراسم هم خدايان و هم شياطين شركت مي جستند و بازيگران مبارزات آنان را با حركات گوناگون جسم مي ساختند هنگامي كه شياطين پي مي بردند كه اين درام نمايشگر شكست آنان خواهد بود ،عصيان كردند و با خدايان بدخواه كوچكتر متحد شدند و اين وضع چنان آشفتگي در بازيگران ايجاد كرد كه ديگر قادر به حركت و سخن گفتن نبودند. آن زمان بود كه خداي ايندرا پرچم خود را به دست گرفت ،به ميان صحنه آمد و غالب آن خدايان بدخواه و شياطين هم دست آنانرا نابود كرد پس بنايي بر پا ساختند كه بعدها نام تئاتر به خود گرفت. ليكن براي آن كه بازيگران در برابر بازمانده شيطان محافظت شوند، خدايان متعددي حفظ و حراست اين را بر عهده گرفتند و پرچم ايندرا به صورت نشاني از حمايت بازيگران در آمد. اين افسانه نشان دهنده اين حقيقت است درام يك پيكار است اين افسانه شياطين را به روي صحنه مي آورد و سياست تئاتر جز راندن شياطين و آزاد كردن بشر چيزي نيست.
تئاتر همان هنري است كه نشان دهنده پيكار و رهايي است. نشان اضطراب و تزكيه نفس هست.
به اين ترتيب مي توان گفت كه تئاتر يكي از اولين ابزارهاي تجزيه و تحليل معيني روح بشر است و علم و فن همه روانكاوان امروز نيز جز براي نيل به اين هدف نيست. تئاتر در تمام طول حيات خود انسانها را ياري كرده تا ضمير خود را به روشني باز بيشتر با اشباح دروني را پيش چشم سازند و حقيقت دنياي نهاني درون را، چون واقعيتي بروني و آشكار به شيوه محققان علمي و نه قربانيـان وحشتزده تماشا كند تئاتر صحنه را مي سازد.
در تحقيق دوره قبل از پيدايش پرده در سینما، اغلب اين سنت تئاتري ناديده گرفته مي شود. اما چنانچه نيكلاس وارداك كد كتاب خود را به نام «از صحنه تماشا خانه تا پرده سينما » اين نكته را تاكيد مي كند، تئاتر نوزدهم چه در آمريكا و چه در انگلستان هنگام پیدایش سینما كمك موثري به رواج آن كرد. تئاتر هم از لحاظ انتخاب موضوع ،و هم از لحاظ اجرا كه عبارت بود از تاكيد ملودرام و تمايل به تطبيق با واقعيت ،تماشاگران را براي چيزي كه سینما بهتر از عهده نشان دادن آن بر مي آمد آماده كرد. قرن نوزدهم در ادبيات و شعر و موسيقي و تئاتر عصر رئاليسم مگام گسيخته اي بود كه اصرار داشت جزئيات اثر هنري با واقعيت تطبيق كند. اين آميزش عجيب رئاليسم شايد بيش از هر جا در تئاتر به چشم مي خورد. نمايش نامه نويسان مي توانستند به گذشته پرواز كنند تهيه كنندگان مي توانستند به ميل خود طرح پانتوميم مفصل و عجيبي را در سرزمين هاي خيالي بريزند، ولي براي اين كه اين آثار در تماشا خانه قبول عام يايد، بايست كه طراحان صحنه را قابل لمس و واقعي سازند.
ماك كي هم نويسنده و هم تهيه كننده تئاتر بود فقط نمايشهاي واقعي و چشم پر كن به روي صحنه مي آورد. نمايشهاي او نمونه پيشترين فیلمهاي چندين ميليون دلاري امروز بودند. بلاسكو يك بار «تفريه مسيح»را با شركت چهار صد دوزن و بچه و دويست خواننده و يك «گله گوسفند واقعي»به روي صحنه آورد. اين علاقه به واقعيت و عظمت نمايش ،از مشخصات اواخر قرن نوزدهم بود، در آن زمان تئاتر مثل امروز منحصر به چند مركز بزرگ نبود و سر تا سر كشور را فرا مي گرفت و بازيگراني كه نمايشي مقبول عام مي دادند مي توانستند سالها شهر به شهر و ده به ده آن را نمايش دهند. طبعاً همه صحنه ها براي نمايشهاي بزرگ مجهز بودند و اگر هم نبودند همه شركتهاي تئاتري مي توانستند از عهده مخارج حمل و نقل تجهيزات بزرگ بر آيند. به اين ترتيب بود كه به تدريج تئاتر از روي صحنه محو شد مردم را ندانسته از دو راه براي سينما حاضر كرد يكي از راه اهميتي كه براي شكوه و عظمت نمايشها قائل مي شد و يكي از راه ساختن ضعف تماشاخانه ها براي اين قبيل نمايشها.

منبع: http://mehrdad55002002.blogfa.com