هانس کريستين آندرسن پدر ادبيات کودک
هانس کريستين آندرسون در دوم آوريل 1805 در شهرک اودنسه در کشور دانمارک به دنيا آمد. مادرش رختشوي بود و پدرش پينه دوز. خانه اي که آندرسن در آن به دنيا آمد بر جاي نمانده است اما جايي که در آن بزرگ شده هنوز باقي است. در پيچ و خم هاي کناره رودخانه همين شهر کوچک هانس با طبيعت عجين شد و راه و رسم زندگي ساده ، قديمي و روستايي مردم آنجا، بر غناي افسانه هايش افزود. آندرسن مي نويسد:« گويي من در زمانهاي دور زندگي کرده ام.» هانس هشت ساله بود که پدرش به ارتش نا پلئون پيوست. پدر سلامتي خود را از کف داد و زود به خانه بازگشت و سه سال بعد از همين بيماري در گذشت. پدري که او را با آثار نمايشنامه نويسان بزرگ دانمارک و داستانهاي هزار و يکشب آشنا کرد. با مرگ پدر، روزگار خوش شنيدن افسانه ها در خانه فقيرانه اما گرم و پر از مهر و محبت نيز پايان يافت و هانس کوچک وارد بازار بي رحمي کار شد: شاگرد بافنده ، شاگرد خياط، کار گر کارخانه تنباکو و... اما سرنوشت او له شدن در زير چرخهاي بي شفقت نبود. خود نمي خواست، نمي پذيرفت که سر نوشتش اين باشد؛ و از آنجا که چشمي جستجو گر و اراده اي بي بازگشت داشت، روزن پرواز را يافت: هنر ! رشته نور هايي که او را به سوي اين روزن رهنمون شد . کتاب بود و تئاتر. بخت ، ديگر او وجود يک تئاتر در اودنسه بود و نيز تئاتر سلطنتي کپنهاک، هانس زود خيلي زود به رشته هاي نور آويخت و پرواز شگفت انگيز خود را آغاز کرد. چهارم سپتامبر 1819 آندرسن چهارده ساله به کپنهاگ رفت تا بخت خود را در تئاتر بيازمايد. سه سال نخست براي او سالهاي مبارزه ، مرگ و زندگي بود. سالهاي تلاش دشوار و نوميدانه براي يافتن يک جا پا به عنوان خواننده، بازيگر، رقصنده باله، و با لاخره نمايشنامه نويس ؛ و اين آخري باعث شد تا مديران تئاتر او را به مدرسه بفرستند. هانس در کپنهاگ حامياني پيدا کرد و با رفت و آمد به خانه هاي آنان امکان يافت در همان حال که شاهد، مبارزه پايين ترين اقشار زحمتکش براي بقا زير خط فقر بود، با بالاترين لايحه هاي سرمايه دار پايتخت نيز آشنا شود . در همه اين سالها آندرسن جوان فقط يک هدف داشت ، در عرصه هنر پيش برود و پيش برود. او شهر کوچک و دنياي محدود خود را ترک کرد بي آنکه در دنياي بر تر( پايتخت ) جاپايي داشته باشد. اين همان راه دردناک اما رو به سوي بالا نيست که پري کوچک دريايي نيز تجربه مي کند؟ تحصيل در السينور( اين شهر شما را به ياد هاملت نمي اندازد؟) و کپنهاک از آندرسن زحمت کش کم سواد مرد تحصيلکرده و با فرهنگي ساخت که در آخرين سالهاي عصر طلايي به حلقه سرمايه داري راه يافت. تاثير اين دو قطب در تمامي افسانه هاي آندرسن آشکار شد. آندرسن از 22 سالگي سفر هاي خود را به عنوان نويسنده و شاعر آغاز کرد . پنج سال بعد در 1833 در دانمارک مورد توجه قرار گرفت و حکومت دانمارک هزينه سفرهاي او را پذيرفت تا تجربه اش را گرد آوري و منتشر کند از اين پس زندگي آندرسن از نظر مالي تغيير کرد و اين درست زماني بود که مادرش، آن ماري آندرسن داتر در يک نواخانه جان سپرد .
آندرسن به حق لقب پدر ادبيات کودک را دارد، بزرگترين جايزه ادبيات کودکان به نام اوست. و آثارش تا کنون به بيش از صدو پنجاه زبان ترجمه و بارها و بارها به شکل هاي گونه گون تجديد چاپ شده است .
بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!
- – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -
آندرسن . هانس کریستین
آندرسن، هانس کریستین Andersen, Hans Christian شاعر، قصهپرداز و نمایشنویس دانمارکی (1805-1875). پدر هانس کریستین، کفاش بود و مادرش زنی خرافی. هانس کودکی را در فقر گذراند و جوانی متفکر و حساس بود. در چهارده سالگی پدر را از دست داد و پس از ازدواج مجدد مادرش به کوپنهاگ رفت تا بازیگر شود و اگرچه در این راه توفیقی نیافت، در 1822 به حمایت یکی از مدیران تئاتر که به شوق او پی برده بود، توانست به تحصیلات بپردازد و در 1828 به دریافت دیپلم دبیرستان نایل گردد. پس از آن آندرسن در زمینه تئاتر و اپرا کوششی به کار برد که بینتیجه ماند، اما قطعههای کوتاه منظوم هجوآمیز یا شاعرانهای ساخت که پیروزیهایی به دست آورد، مانند این اشعار: عشق بر برج نیکولا Kjaerlighed paa Nicolai Taarn، خیالانگیز و طرحها Phantasier og Skizzer، در مدت تابستان I Sommeren و دوازده ماه سال Arets 12 Maanader در 1831 نخستین دیوان آندرسن انتشار یافت. در 1833 وی به سفر پرداخت و از کشورهای فرانسه و ایتالیا دیدن کرد و مایههای لازم را برای خلق داستان معروفش به نام بدیههگو Improvisatoren فراهم آورد که در 1836 انتشار یافت. قهرمان این داستان که از مشهورترین داستانهای آندرسن است، جوانی است ایتالیایی که به وسیله بدیههگویی خاص توجه دیگران را جلب میکند و با کمک مردم از تنگدستی بیرون میآید و به تحصیل میپردازد، سپس با حوادث گوناگون از جمله حوادث عاشقانه و افسانهای روبرو میگردد؛ داستان بدیههگو در واقع سرگذشت شخصی آندرسن است و حتی عنوان آن از لقبی گرفته شده که به خود او داده بودند. داستان سرشار از تصویرهای ذهنی است که بهتر از بسیاری از آثار نویسندگان رمانتیک توانسته است ایتالیای ویران شده از آتشفشان، راهزنان و میخانههای مملو از میگساران را پیش چشم بگذارد. داستان بدیههگو، آندرسن را به شهرت رساند. در زیر آفتاب گرم ایتالیا بود که گلهای شگفتانگیز قصههای پریان شکفته شد و آندرسن در آنها دو جنبه از استعداد خود را به هم پیوست؛ عشق به امور خارقالعاده و طنزنویسی. سپس اولین مجموعه را به نام قصه برای کودکان Eventyr fortalte for Born در 1835 انتشار داد و پیروزی پرهیاهویی به دست آورد. پس از آن تا 1882 هرسال یک مجموعه قصه منتشر ساخت که تعداد آنها به صدو شصت و هشت رسید. از معروفترین این قصهها جوجه اردک زشت، پری آبی، درخت صنوبر و کفشهای قرمز است. سرچشمه دستهای از این افسانهها قصههای مردم دانمارک است که آندرسن در کودکی خود آنها را شنیده و با لحنی مستقیم و سبکی آراسته و پاکیزه نقل کرده است، دستهای دیگر از حکایتها از افسانههای قدیمی کشورهای اسکاندیناوی و همچنین از تاریخ اقتباس شده، و تعدادی نیز از منابع ادبی گرفته شده است؛ اما بیشتر آنها مخلوق ذهن آندرسن است که در آنها مایههای جهانی را به قصههای قدیم کشورش افزوده است. قهرمانان اصلی این قصهها یا از گلها و گیاهان گرفته شده است، مانند قصه آخرین رؤیای کاج پیر یا از حیوانات مانند قناری کوچک شرور یا از اشیا مانند آسیای بادی. آندرسن به شیوه خاص قصهنویسی به همه قهرمانها جان میدهد، انسان گونه به آنها قوه تکلم میبخشد و آنها را مظهری از مردم گمنام میسازد که در زندگی روزمره با واقعیتها روبرو میشوند، مجموعه قصهها پیروزمندترین و مردمپسندترین آثار آندرسن است و اگرچه داستان بدیههگو او را به شهرت رساند، مجموعه قصهها نام او را جاویدان ساخت و در سراسر جهان، در میان خانوادهها رسوخ داد. پس از آن آندرسن که به شهرت رسیده بود، زندگی خود را در سفر و اقامت در کنار دوستان متنفذی چون شاهان، شاهزادگان و نویسندگان گذراند و هرلحظه دنیای خیال خود را وسعت و غنا بخشید. آندرسن جز قصهها که نامش را جاودان ساخت، آثار دیگری نیز انتشار داد، از آن جمله است: کمانچه زن مزدور Kun eu Spillemand (1837)، کتاب تصاویر بیتصاویر Billedbog uden Billeder (1840)، بودن یا نبودن At Vaere ikke Vaere (1857)، پیر خوشبخت Lykke Peer (1870) و مانند آن که کم و بیش سرگذشت نویسنده است؛ خاطرات سفر مانند: در اسپانیا i Spanien (1863)، دیداری از پرتغال Et Besog i Portugal (1866). آندرسن زندگی واقعی خود را به صورت قصهای زیبا درآورده که ابتدا با عنوان زندگی من Levnedsbogen در 1833 و سپس به نام قصه زندگی من Mit livs Historie انتشار داده است. در این کتاب زندگی کامل شاعر و ماجراهایی که خود شاهد آنها بوده وصف شده و حال قصهای را یافته که گویی در کشور پریان و در شهر کوچک و محیط غمانگیزی جریان یافته است. از زمان کودکی، مرگ زودرس پدر، از همگسیختگی رشته خانوادگی، تحصیلات دشوار و مسائلی که نشان میدهد این نویسنده بزرگ چه دوره تیره و تاری را در آغاز زندگی و در نوجوانی گذرانده است و با این حال هرگز جز نیکیها، مهربانیها و حمایتها چیزی در خاطرش نمانده است؛ سپس سفرها و جاذبههای کشورهای اروپایی، تئاترها، موزهها و مردان بزرگ وصف میشود. بخش دوم نوعی راهنمایی است از اروپا در عصر رمانتیک. آندرسن از پاریس و ایتالیا، آلمان و انگلیس همه پردههای رنگین و زیبا و باشکوهی ساخته همراه با تحلیل روانی خاص، و از نویسندگان و هنرمندانی که در هرکشور با آنان برخورد کرده، سخن گفته است. در واقع کتاب ارتباط نزدیکی میان زندگی واقعی و خیالانگیز شاعرانه برقرار میکند. آندرسن خود گفته است: «زندگی من قصه زیبایی است. هنگامی که هنوز کودکی فقیر و تنها بودم در راه سفر به پری نیرومندی برخوردم که گفت: راه آینده خود را برگزین! ببین میخواهی چه بشوی! من اندرزهای خود را از تو دریغ نمیکنم و در همهجا راهنمایت خواهم بود. اکنون کتاب قصه زندگی من آنچه را پری به من آموخت به مردم عرضه میکند.»
آندرسن نهتنها از بزرگترین نویسندگان دانمارک، بلکه از بزرگترین داستانپردازان جهان به شمار میآید.
ترجمه شده به فارسی: پری دریایی- هزار دستان- بلبل- قصهها- باغ بهشت- داستانهای دلپذیر- صندوق پرنده- فندک جادو- شاهزاده خانم و نخود و داستانهای دیگر- دختر دریا- قوهای وحشی- عروس گلها.
بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!
- – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)