دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 11 از 52 نخستنخست ... 23456789101112131415161718192021 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 513

موضوع: عشق ممنوع

  1. #101
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    زنگار گرفته است گلویم گله داری؟
    غم غرق شده در بر و رویم گله داری؟
    بی خانه ام از شیوه چشمان خرابت
    مستانه زدم های به رقیبم گله داری؟
    با شعله ای از عشق به جانم شرری زن
    پیمانه كش هر چه سبویم گله داری؟
    پروانه شده شاهد خودسوزی قلبم
    آشفته ام از لؤلؤ جوی ام ، گله داری؟
    نایم به نوا آمده كمتر گله گی كن
    از حنجره چهچهه گویم گله داری؟
    خورشید به چشمان تو زیباست ! عزیزم !
    از ته دل بگو در این روز های از چه گله داری؟
    مهتاب دلت را به نگاه سیهم بخش
    شهداد ترین خاطره گویم ، گله داری؟
    تا آمده ام از رفتنم گله گویم
    زنگار گرفته است گلویم ، گله داری؟
    دوباره شب شد و من مست عشق، بی خوابم
    چو قطره ای به دل موج ، در تب و تابم
    به شوق غرق شدن در كران چشمانت
    به جان خریده خطر ، رهنورد گردابم
    اگر كه سیب ، همای سعادت حوّاست
    برای چیده شدن از دلت ، چه بی تابم
    قدم قدم به سرای دلم ، قدم بگذار
    شمیم عطر نفس های سرد مهتابم
    برای دیدن لبخند تو ، همه ایام
    درون پرده ی غم نیز هم ، شادابم
    غزلترین غزلم را برای تو گفتم
    شریك ثانیه های لحظه ی نابم
    قسم نمی خورم كه پس از تو نفس بكشم
    كه بعد تو ، بدنم سرد ، قعر مردابم

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  2. #102
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
    بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

    .
    سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد
    گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم

    .
    سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع

    لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم

    .
    همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
    سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم

    .
    سوختم از آتش دل در میان موج اشک
    شوربهتی بین که در آغوش دریا سوختم

    .
    شمع و گل هم هر کدام شعله ای در آتشند
    در میان پکبازان من نه تنها سوختم

    .
    جان پک من رهی خورشید عالمتاب بود
    رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  3. #103
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

    دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
    © چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
    ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
    © زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
    صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
    © سوختم در چاه صبر اربهر آن شمع چگل
    شاه ترکان فارغست از حال ما کورستمی
    © در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
    ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرحمی
    © اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
    رهروی باید جانسوزی نه خانی بی غمی
    © آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
    عالمی دیگر بباید ساخت و زنو آدمی
    © گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
    کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمی

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  4. #104
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    كجا رفتی ای درد كمیاب عشق
    كجا بردی آن چشم پرآب عشق
    تو رفتی شب از فكر فردا تهی است
    خیال شب از رنگ رویا تهی است
    تو رفتی و فردای شب دیر شد
    تو رفتی ستاره زمینگیر شد
    غزلخوان شبهای خلوت كجاست
    هوای شب و حال صحبت كجاست
    سیاهی شب حسرت موی توست
    تمام شب آغشته بوی توست
    چه مستی؟ شراب آتشی خامش است
    چه صبحی شب تیره عاشق كش است
    شب از گفتگوی تو و من تهی است
    صدای شب از حس رفتن تهی است
    تو رفتی و شب خالی از من شده است
    پر از های های شكستن شده است
    تو رفتی و خوشحالی افسانه شد
    شب آشفته و روز دیوانه شد
    چه شد آن همه مستی و سرخوشی
    كجا رام شد آن همه سركشی
    كجا رفتی ای درد دیرین عشق
    كجا بردی آن شور شیرین عشق
    كجا رفتی ای سوز دمساز دل
    كجا بردی آواز همساز دل
    كجا رفتی ای آتش سینه سوز
    نهادی به جا این غم كینه توز
    نمی پرسی از حال خونین دلان
    نمی گیری احوال بی همدلان
    گذشتی نگفتی چه بر من گذشت
    چه عمری به پای شكستن گذشت
    چه زود آن همه كودكی پیر شد
    چه زود آن همه زودها دیر شد
    از آن روزگاران چه مانده به دست
    به جز كوله بار فریب و شكست
    چه مانده به دلهای سست و دو رنگ
    چه مانده به غیر از دروغی قشنگ
    چه مانده به غیر از دروغ و فریب
    سری پر خیال و دلی بی شكیب
    نه غم مانده بر جا نه شادی به بر
    نه راهی به جا مانده نه رهگذر
    نه غم مانده بر جا و نه غمگسار
    نه راهی فراسوی و نه رهسپار
    نه غم چاره كرد و نه شادی علاج
    نمانده به غیر از همین لاعلاج
    به بازی نشستیم و غافل شدیم
    به تكخال غم پای در گل شدیم
    شب سرخوشی رفت ومانده خمار
    نمانده به جا چیزی از این قمار

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  5. #105
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    تو یعنی گونه های غنچه ای را
    به رسم مهربانی ناز کردن
    تو یعنی کوچه باغ آرزو را
    به روی گام یاسی باز کردن
    تو یعنی وسعت معصوم دل را
    به معنای شکفتن هدیه دادن
    تو یعنی بوته ای از رازقی را
    میان حجم گلدانی نهادن
    تو یعنی جستجوی آبی عشق
    تو یعنی فصل پک پونه بودن
    تو یعنی قصه شوق کبوتر
    تو یعنی لذت سبز شکفتن
    تو یعنی با تواضع راز دل را
    به یک نیلوفر بی کینه گفتن
    تو یعنی وسعتی تا بی نهایت
    تو یعنی نغمه موزون باران
    تو یعنی تا ابد ایینه بودن
    برای خاطر دلهای یاران
    تو یعنی در حضور نیلی صبح
    گلی را به بهار دل سپردن
    تو یعنی ارغوانی گشتن و بعد
    هزاران دست تنها را فشردن
    تو یعنی مثل شبنم عاشقانه
    گلوی یاس ها را تازه کردن
    تو یعنی حجم رویای گلی را
    میان کهکشان اندازه کردن
    تو یعنی پونه را زیر باران
    میان کهکشان اندازه کردن
    تو یعنی بی ریا چون یاس بودن
    و یا به شهر شبنم ها رسیدن
    تو یعنی انتظار غنچه ها را
    میان شهر رویا خواب کردن
    تو یعنی غصه های زرد دل را
    به رنگ نقره مهتاب کردن
    تو یعنی در سحرگاهی طلایی
    به یک احساس تشنه آب دادن
    تو یعنی نسترن های وفا را
    به رسم مهربانی تاب دادن
    تو یعنی غربت یک اطلسی را
    ز شوق آرزو سرشار کردن
    تو یعنی با طلوع آبی مهر
    صبور و شوق آرزو سرشار کردن
    تو را آن قدر در دل می سرایم
    که دل یعنی ترا زیبا سرودن
    فدای تو شقایق احساس
    و رویای بی آغاز سرودن

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  6. #106
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع


    تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
    چگونه دل اسیرت شد
    قسم به شب نمی دانم

    تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
    و من در پیش چشمان تو مشتی خاك گلدانم
    تو دریایی ترینی آبی و آرام و بی پایان

    و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
    تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
    و من در آرزوی قطره های پاك بارانم

    نمی دانم چه باید كرد با این روح آشفته
    به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
    تو دنیای منی بی انتها و ساكت و سرشار
    و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  7. #107
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    نیمه شب در دل دهلــیز خـــــموش ضــربــــۀ پائــــی افکــــند طـــــــنین
    دل من چـون دل گلـــهای بـــــــهار پر شـــد از شبنــــم لــرزان یقـــــین

    گفتم این اوست که باز آمده است

    جستم از جــــا و در آئــــینۀ گیـــــج بر خود افکنــــدم با شـــوق نــــگـاه


    آه لــــرزیــــد لبانــــم از عـــشـــــق تـــار شــــد چـــــــهرۀ آئــــــینه ز آه


    شـــا ید او وهمـی را می نگریست

    گیسویم در هـــم و لبـهایم خشــک شانه ام عریان در جامــــۀ خـــــواب


    لیک در ظلمت دهلــیـــز خمـــــوشرهگذر هر دم مـی کــــرد شتـــــاب


    نفسـم ناگـــه در سیـــنه گـــــرفت


    گوئــــی از پنــجــــره ها روح نسیمدیــــد انـــــدوه مــــــن تــنهـــــــا را


    ریخت بر گیسوی آشـــفتــه مـــــن عطـــــر ســــــوزان اقاقــــــی ها را

    تنــــد و بــــی تاب دویـدم سوی در


    ضربـــــۀ پــــاها،در سینـــــۀ مــــــن چون طـــــــنین نی در سینۀ دشـت


    لیک در ظلمت دهـــــــلیز خمـــوشضربۀ پاها لــغــضـیـــــد و گذشــــت


    بــــــــاد آواز حـــــزینــــی ســـر داد

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  8. #108
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    ای كه می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
    عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی كوشش بی ادعا
    عشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر
    عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست
    عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
    عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی
    عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
    عشق یعنی دشت گلكاری شده ؛ در كویری چشمه ای جاری شده
    یك شقایق در میان دشت خار ؛ باور امكان با یك گل بهار
    در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرین برگ درخت
    عشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن
    عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی گنگی گویا شده
    عشق یعنی مهربانی در عمل ؛ خلق كیفیت به زنبور عسل
    عشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باش
    عشق یعنی یك نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا
    زیر لب با خود ترتم داشتن ؛ بر لب غمگین تبسم كاشتن
    عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی ؛ عشق زیبایی ، زلالی ، روشنی
    عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شده
    عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دام
    عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها
    عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای كتاب
    در میان این همه غوغا و شر ؛ عشق یعنی كاهش رنج بشر
    ای توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش
    ای دلاور ، دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل كرده باش
    عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه تر
    عشق یعنی ساقی كوثر شدن ؛ بی پر و بی پیكر و بی سر شدن
    عشق
    یعنی خدمت بی منتی ؛ عشق یعنی طاعت بی جنتی
    گاه بر بی احترامی ، احترام ؛ بخشش و مردی به جای انتقام
    عشق را دیدی خودت را خاك كن ؛ سینه ات را در حضورش چاك كن
    عشق آمد خویش را گم كن عزیز ؛ قوت ات را قوت مردم كن عزیز
    عشق یعنی مشكلی آسان كنی ؛ دردی از درمانده ای درمان كنی
    عشق یعنی خویشتن را گم كنی ؛ عشق یعنی خویش را گندم كنی
    عشق یعنی نان ده و از دین مپرس ؛ در مقام بخشش از آیین مپرس
    هركسی او را خدایش جان دهد ؛ آدمی باید كه او را نان دهد
    در تنور عاشقی سردی مكن ؛ در مقام عشق نامردی مكن
    لاف مردی میزنی مردانه باش ؛ در مسیر عاشقی افسانه باش
    دین نداری مردمی آزاده باش ؛ هرچه بالا میروی افتاده باش
    در پناه دین ، دكانداری مكن ؛ چون به خلوت میروی كاری مكن
    عشق یعنی ظاهر باطن نما ؛ باطنی آكنده از نور خدا
    عشق یعنی عارف بی خرقه ای ؛ عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
    عشق یعنی آنچنان در نیستی ؛ تا كه معشوقت نداند كیستی
    عشق یعنی ذهن زیباآفرین ؛ آسمانی كردن روی زمین
    عشق گوید مست شو گر عاقلی ؛ از شراب غیرانگوری ولی
    هركه با عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد یك راه بی بن بست شد
    كاش در جانم شراب عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق باد
    هركجا عشق آید و ساكن شود ؛ هرچه ناممكن بود ممكن شود
    در جهان هر كار خوب وماندنیست ؛ رد پای عشق در او دیدنیست
    شعرهای خوب دیوان جهان ؛ سر عشق است و سرود عاشقان
    " سالك " آری ، عشق رمزی در دل است ؛ شرح و وصف عشق كاری مشكل است
    عشق یعنی شور هستی در كلام ؛ عشق یعنی شعر ، مستی
    ، و السلام

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  9. #109
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    ز آه سینه سوزان ترانه می سازم

    چو نی ز مایه جان این فسانه می سازم



    به غمگساری یاران چو شمع می سوزم

    برای اشک دمادم بهانه می سازم



    پر نسیم به خوناب اشک می شویم

    پیامی از دل خونین روانه می سازم



    نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام

    کنار لاله رخان آشیانه می سازم
    در آستان به خون خفتگان وادی عشق

    برون ز عالم اسباب ، خانه می سازم
    چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان

    ز یک شراره هزاران زبانه می سازم


    زه پاره های دل من شلمچه رنگین است

    سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم


    سر و دل و جان را به خاک می فکنم

    برای قبر تو چندین نشانه می سازم

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  10. #110
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : عشق ممنوع

    عشق تو کور کرد و کشت مرا


    فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته

    اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته

    رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم

    سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من

    وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور

    دلو سپردم من به تو غصه نخور

    گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات

    تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد

    میگفتی من برمیگردم خیلی زود

    دلو جونم همشون فدای یه تاره موت

    ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام

    آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام

    یه نامه همش دادی همون شده آب غذام

    نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام

    من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو

    فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو

    آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن

    دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن

    شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه

    می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه

    شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد

    فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد

    اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟

    این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟

    خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات

    دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات

    وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم

    یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم

    دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم

    دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم

    تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو

    زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو

    05-24-2009 10:37 PM

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

صفحه 11 از 52 نخستنخست ... 23456789101112131415161718192021 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قوانين احمـقانه! (طنز!)
    توسط SysT3M در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 31st August 2010, 07:39 PM
  2. قوانین جالب
    توسط آبجی در انجمن دانستنیهای آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 12th February 2010, 10:07 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th January 2010, 06:10 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th January 2010, 12:55 PM
  5. خبر: افزايش وسعت مناطق شکار ممنوع در خوزستان
    توسط ØÑтRдŁ§ در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th February 2009, 12:14 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •