Desde que te conocí
(از وقتی با تو آشنا شدم(تو رو شناختم
creo que he vuelto a vivir
فکر می کنم به زندگی برگشته ام
fuiste abriendo la pasión
تو در حال بازگشایی عشق بودی
y me fui entregando a ti.
و من داشتم خودم را به تو تحویل می دادم
Desde que te conocí
از وقتی با تو آشنا شدم
la razón se desvanece toda
عقل و منطقم رو به طور کامل از دست داده ام
no hay arrugas ni pasados
نه گذشته ای هست نه چین و چروکی
ni habrá sol sobre las olas
و نه خورشیدی روی موجها خواهد بود
y te entregas toda en un solo corazón
و همه وجود خودت را تسلیم فقط یک قلب می کنی
y nos amamos juntos
و ما یکدیگر را دوست داریم
y nos queremos toda una eternidad
و ما یکدیگر را برای ابد دوست خواهیم داشت
sin importar la edad
بدون اینکه سن اهمیتی داشته باشد
desde que te conocí
از وقتی تو را شناختم
no pensé que estaba sola…
فکر نکردم که تنها هستم(احساس تنهایی نمی کردم) ...