نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدعالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدعالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
يا صاحب الزمان
دعا کن به شب چون گدایان بسوزاگر میکنی پادشاهی به روز
يا صاحب الزمان
زمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ر زاه و رسم منزل ها
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند....اما....خداوند به فکر کودکی بود که کفش هایش سوراخ بود
یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوهی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
راز دلت را، مکن فاش به نامحرمان
در بر ما محرمان، راز گشودن خطاست
توتی زدرختی افتادو نام گرفت ان توت سفید نالان از اوفتادم گرفت!!شاعر هیچ کس
نماز مخوان بر پیکر ان هیچ کس که هیچ نکرد!!
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
ویرایش توسط مهندس نوجوان : 21st October 2013 در ساعت 12:36 PM
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
نیازارم زخود هرگز دلی را
که می ترسم در او نام تو باشد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)