دوش مرغی به صبح می نالید / عقل و صبرم ببردو طاقت و هوش
یکی از دوســـــــتان مخلص را / مگر آواز من رســـــــــید به گوش
دوش مرغی به صبح می نالید / عقل و صبرم ببردو طاقت و هوش
یکی از دوســـــــتان مخلص را / مگر آواز من رســـــــــید به گوش
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالار و سرپنجه ای
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
sa.n parnian 80 مهندس " پس کجایید؟ نوبت شماست
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزه ات سحر مبین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
تو و طوبا و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده گزند مباد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)