ديــــــــــدهاى نيست نبيند رخ زيبــــــــــــاى تو را نيست گـوشى كه همىنشنود آواى تو رهيچ دستـــــــــى نشـــــــــود جز بر خوان تو دراز كـــس نجويد به جهـــــــان جز اثر پاى تو ر
ديــــــــــدهاى نيست نبيند رخ زيبــــــــــــاى تو را نيست گـوشى كه همىنشنود آواى تو رهيچ دستـــــــــى نشـــــــــود جز بر خوان تو دراز كـــس نجويد به جهـــــــان جز اثر پاى تو ر
در اینجا انتسابم با حسین است در آنجا هم حسابم با حسین است
کجا ارباب ما فردا گذارد غلام او در آتش پاگذارد
روزها گر رفت گو رو، باک نیست
تو بمان، ای آنکه چون تو پاک نیست
موسیقی کلامیست آسمانی که از هر فلسفه و منطق بالاتراست
تـــــاراج كـــــــــرد روى گلش، هستى مرا افزود چشم مىزدهاش، مستى مراافــــــــــروخت آتشى به روانم، ز غمزهاش بـــــر باد داد سركشـى و پستى مرا
در اینجا انتسابم با حسین است در آنجا هم حسابم با حسین است
کجا ارباب ما فردا گذارد غلام او در آتش پاگذارد
آبروی حسین به كهكشان می ارزد
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم كه بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا كه حسین بیش از آن می ارزد
دست آن شيخ ببوسيـــــد كه تكفيرم كرد محتسب را بنوازيــــــــد كــــــــــــه زنجيرم كردمعتكف گشتــم از اين پس، به در پير مغان كه به يك جرعه مى از هر دو جهان سيرم كرد
در اینجا انتسابم با حسین است در آنجا هم حسابم با حسین است
کجا ارباب ما فردا گذارد غلام او در آتش پاگذارد
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
يــــــــــا رب، ايــن پرده پندار كه در ديده ماست بـــاز كن تــــا كــــه ببينم همــــه عالم نور استكــــــــــاش در حلقه رندان خبرى بود ز دوست سخن آنجا نه ز "ناصر" بــــــود از "منصـور" است
در اینجا انتسابم با حسین است در آنجا هم حسابم با حسین است
کجا ارباب ما فردا گذارد غلام او در آتش پاگذارد
تـــــمام روز ازان همچو شمع خاموشیم
که خرج آه ســــحر میشود نفس ما را
اسير عشقــــم و اين رتبه، پـــــــــــادشاه ندارد قتيل دلبــــــرم و همچـــــو جــاه، شاه ندارداگـــر در آينـــــه بينى جمال خويش، بگــــــويى اسير عشق من آن كس كه شد، گناه ندارد
در اینجا انتسابم با حسین است در آنجا هم حسابم با حسین است
کجا ارباب ما فردا گذارد غلام او در آتش پاگذارد
در کارگه کوزه گری رفتم دوش ، دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش ، کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)