دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
در نمازم خم ابروی توبایادآمد.....حالتی رفت که محراب به فریادآمد
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایـــــم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار بنام من دیوانه زدند
دل تمنا میکند تا من بسازم خانه ای
عاشقان کی خانه دارن دل مگر دیوانه ای؟
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند....اما....خداوند به فکر کودکی بود که کفش هایش سوراخ بود
راز این گفته فقط باد صبــــــــــا می داند
دارمت دوست به قدری که خدا می داند
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما در دل دیوانه نهادیم
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه
صد بار بگفتم من
کم خور دو سه پیمانه
هرکه ز آموختن ندارد ننگ
دُر بر آرد ز آب و لعل از سنگ
گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز
که سایه از سر هیزمشکن هم وا نمیگیرد
دلم تنگه پرتقالِ من!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)