آن می که چو اشک من زلال است در مذهب عاشقان حلال است
آن می که چو اشک من زلال است در مذهب عاشقان حلال است
تاکنون کردی گنه دیگر مکن / تیره کردی آب افزون تر مکن
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت / دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
تفنگ نقره کوبم را فروختمبرای یار قبای ترمه نوختم
قبای ترمه ام را پس فرستادتفنگ نقره کوب ای داد و بیداد
در محبت باش همچون افتابدر رضا"چون مرده ای اندر مزار
در سخا" اب و فروتن همچو ارضبهر سر خلق چون شب رازدار
اینچنین اماده خواهی گشت باز تا شود منزلگهت ان شاخسار
عبدالرضا پالیزدار
ره کاروان شیر مردان زنند / ولی جامه مردم بر ایشان برند
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو ک با دلــــــــدار پیوندی
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت ان مونس جان مارابس
ستمگر جفا بر تن خویش کرد / نه بر زیردستان دلریش کرد
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)