دود اگر بالا نشیند کسرو شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالا تر است
دود اگر بالا نشیند کسرو شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالا تر است
ویرایش توسط omitis : 27th August 2014 در ساعت 10:18 PM
تا تو نگــــــــاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
تا اینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن اینه هم جز تو کسی نیست
تا کی این چنین نامهربانی / تا کی قدر مردم را ندانی / تا کی میتوانی اسب خشمت را برانی / تا کی می توانی / تا کی تیر زلفت در دل مردم نشانی
(دقیقش رو خاطر ندارم )
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
شهریار
. . . آینده ای بساز که گذشته ات جلویش زانو بزند . . .
دردیست غیر مــــــردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
دانی چمن از چیست چنین خرم و شاد ؟
بهر آن است که دل های حزین شاد کند
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد درین کوه که فرهاد نکرد
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می رو که با دلــــدار پیوندی
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)