دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: اعجاز عددی و نظم ریاضی در قرآن

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    اول عمومی
    نوشته ها
    2
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 6
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    Post اعجاز عددی و نظم ریاضی در قرآن

    با سلام. این مطلبی که گذاشتم خیلی طولانی هستش ولی حتما بخونین. ممنون.


    سال پیش شیمیدانى مصرى به نام دکتر رشاد خلیفه که در آمریکا اقامت داشت، پس از سه سال کار مداوم و استفاده از کامپیوتر! ادعا نمود که نظم حیرت‌انگیزى را در قرآن کشف نموده است.
    ایشان گفت: تعداد تکرار حروف و کلمات در قرآن، کاملاً سنجیده و حساب شده است و از تناسب و نـظمى شگفت‌انگیز حکایت مى‌کند و نتیجه گرفت که چون هیچ مؤلف و نویسنده‌اى نمى‌تواند در ضـمـن نـگـارش کـتاب، مراعات تعداد تکرار حروف و کلمات خود را نموده و نظمى خاص در میان آنها تعبیه کند، پس این ویژگى خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمار مى‌رود.
    اولین مثال ایشان براى اثبات ادعایش، حروف مقطعه قرآن بود که مدعى شد راز و رمز این حروف اسرارآمیز را کشف کرده است.
    ایـشـان گفت تکرار حروف مقطعه در سوره‌ی مربوطه، بیش از تکرار حروف دیگر است و نیز معدل تکرار این حروف نسبت به مجموع حروف سوره‌ی خاص، بیش از معدل تکرار این حروف در سورهاى دیگر است.

    هـمـچنین در هر یک از 29 سوره‌اى که در افتتاح آن حروف مقطعه آمده است، مجموع تعداد آن حـرف یا حروف در آن سوره دقیقاً و بدون استثنا مضرب 19 مى‌باشد و مطالب دیگرى از این دست که در ادامه این مقاله‌ به آنها خواهیم پرداخت.
    بـا اعـلان ایـن خبر و پخش آن توسط رسانه‌هاى گروهى و جرائد آن روز، این موضوع به گونه‌اى غیرمنتظره در همه جا صدا نمود و موجى از شادى و شعف در میان مسلمانان برانگیخت.
    راقـم ایـن سـطـور نیز آن روز از جمله کسانى بود که از خوشحالى در پوست خود نمى‌گنجید و مى‌پنداشت که مسلمین سنگرى بسیار قوى در برابر ملحدین گشوده‌اند.
    انـتشار این خبر در میان روشنفکران کشورهاى اسلامى، نه تنها موجب شعف و شادى بلکه موجب آن شـد تـا بـسـیـارى از آنـهـا خود به میدان آمده و با آمارگیرى از تعداد حروف و کلمات قرآن، پـرده‌هاى دیگرى از اسرار و رموز این کتاب آسمانى را برملا سازند! البته از این عده، جمعى بعد از مدتى سرگردانى و راه به جایى نبردن، دست از کار کشیدند.
    اما گروهى دیگر که اعتقادى راسختر به اعجاز قرآن داشتند، به این کاوش ادامه دادند و مقالات و تأالـیـفـاتى نیز منتشر کردند که در مقام نقد یکایک آنها نیستیم، بلکه در این مقاله درصدد آنیم تا اثـبات کنیم، این جریان، انحرافى بوده وکسانى که در این وادى افتادند، جز سرگردانى و ناکامى چیزى عائدشان نشد و اشکالات نقضى و حلى فراوانى بر دعاوى آنها وارد است.
    قـبـلاً متذکر شویم که ایشان اولین نفر در این وادى نبوده و ردپاى این فکر در کتاب «الاتقان فى علوم القرآن» سیوطى نیز دیده مى‌شود.
    (2/112). اسـاسـاً بـایـد بـبینیم قرآن خود را چگونه معرفى کرده است، پیشوایان معصوم ما قرآن را چـگونه معرفى کرده‌اند! آیا آن را کتابى اسرارآمیز، معماگونه، عجیب و غریب وصف نموده‌اند و یا آن را کتابى روشن و پرمحتوى خوانده‌اند؟
    حـقیقت آن است که قرآن خود را کتاب هدایت و رستگارى مى‌داند و پیوسته ما را به تلاوت و تدبر در خود دعوت مى‌کند.
    قـرآن مـا را بـه تماشاى حروف و کلمات خود دعوت نمى‌کند، بلکه همواره ما را به قرائت و تدبر و توجه به هشدارهاى خود فرامى‌خواند.
    قرآن خود را احسن الحدیث مى‌خواند که باز جنبه‌ی معنایى آن مد نظراست نه ساختار لفظى آن، لذا بعد از آن مى‌فرماید:
    «تـقـشـعـر مـنه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه یهدى به من یشا» (23/39).
    «تصور تصادفى بودن این ترکیبات غیرمعقول است، زیرا سازگارى عجیبى بین آنها وجود دارد».
    ایشان مى نویسد: «فرمت خاص این اعداد به این شکل است ?1 ? 2 ? 3 ? 4 ?=n: اما در واقعیت شماره 8 این فرمت را رعایت نکرده و آن را برعکس نموده است: = 5 ؟
    ?1 ? 2 ? 3 ? 4 ? 5 =n
    ثـانـیـاً: بـر فرض که چنین روابطه‌ی پیچیده ریاضى در حروف و کلمات «بسم اللّه الرحمن الرحیم» مستتر باشد، این ارتباطى به قرآن ندارد.
    زیرا بسم اللّه الرحمن الرحیم قبل از قرآن نیز ترکیبى آشنا و شناخته شده بوده است.
    خـود قـرآن مى‌فرماید: حضرت سلیمان که قرن‌ها قبل از نزول قرآن مى‌زیسته است، نامه‌ی خود را با بسم اللّه الرحمن الرحیم شروع کرده است.

    نقد کتابِ الاعجاز العددى فى القرآن الکریم
    از دیگر کسانى که در این زمینه دست به تألیف زده‌اند، استاد عبدالرزاق نوفل است. عنوان کتاب ایشان «الاعجاز العددى فى القرآن الکریم» مى‌باشد.
    عمده کار ایشان نیز کشف تناسب در تکرار الفاظ قرآن است.
    به قسمتى از مطالب ایشان توجه فرمائید:
    لفظ «ابلیس» و «استعاذه» از ابلیس هر کدام 11 مرتبه.
    لفظ «مصیبت» و مشتقات آن و لفظ «شکر» و مشتقات آن هرکدام 75 مرتبه.
    لفظ «اسراف» و مشتقات آن با لفظ «سرعة» و مشتقات آن هرکدام 23 مرتبه.
    لفظ «سلطان» و مشتقات آن با لفظ «نفاق» و مشتقات آن هرکدام 37 مرتبه.
    لفظ «حرب» و مشتقات آن با لفظ «اسرى» و مشتقات آن هرکدام 6 مرتبه.
    لفظ «سیئات» و لفظ «صالحات» 180 مرتبه.
    لفظ «نفع» و لفظ «فساد» 50 مرتبه.
    لفظ «الناس» و لفظ «الرسل» 368 مرتبه.
    لفظ «الاسباط» و لفظ «الحواریون» 5 مرتبه.
    لفظ «ضلالة» و مشتقات آن 191 مرتبه و لفظ «آیات» دو برابر آن 382 مرتبه.
    لفظ «ضیق» و مشتقات آن و لفظ «طمانینه» و مشتقات آن هرکدام 13 مرتبه.
    لفظ «دین» و مشتقات آن با لفظ «مساجد» و مشتقات آن هرکدام 92 مرتبه.
    لفظ «عجب» با مشتقات آن و لفظ «غرور» و مشتقات آن هرکدام 27 مرتبه.
    لفظ «تلاوت» با همه مشتقات آن به تعداد لفظ «صالحات» 62 مرتبه.
    لفظ «سلام» و «طیبات» با مشتقات آنها هرکدام 50 مرتبه.
    لفظ «احسان» و همه مشتقات آن با لفظ «خیرات» و همه مشتقات آن روى هم رفته 382 مرتبه به تعداد لفظ «آیات» و مشتقات آن.
    لفظ «رکوع» و لفظ «قنوت» با احتساب مشتقات آنها هرکلام 13 مرتبه.
    اشکال وارد بر ایشان نیز این است که بسیارى از این ارقام خوشبینانه است. یعنى وقتى به دقت به شمارش مى‌نشینیم، به ارقام ایشان نمى‌رسیم.
    مثلاً لفظ «ابلیس» یازده مرتبه در قرآن آمده است، اما «استعاذه» بیش از این رقم است.
    بـراى رفـع تردید آیات مربوطه را ملاحظه فرمائید:.
    1 ـ «انى عذت بربى و ربکم من کل متکبر لا یومن بیوم الحساب» (27/40).
    2 ـ «و انى عذت بربى و ربکم ان ترجمون» (20/44).
    3 ـ «قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ باللّه ان اکون من الجاهلین».
    4 ـ «قال رب انى اعوذ بک ان اسئلک ما لیس لى به علم».
    5 ـ «قالت انى اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا».
    6 ـ «و قل رب اعوذبک من همزات الشیاطین».
    7 - «و اعوذ بک رب ان یحضرون».
    8 ـ «و اعوذ بک برب الفلق».
    9 ـ«قل اعوذ برب الناس».
    10ـ «و انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم».
    11ـ «و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه».
    12ـ «فاذا قرات القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم».
    13ـ«ان فى صدورهم الاکبر ماهم ببالغیه فاستعذ باللّه».
    14ـ «و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه».
    15ـ «قال معاذ اللّه انه ربى احسن مثواى».
    16ـ «قال معاذ اللّه ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده».
    چـنـانکه ملاحظه مى‌کنید، تمام این موارد، استعاذه به خداست که اگر کسى بخواهد از میان آنها مواردى را که صریحاً استعاذه به خداوند از ابلیس است جدا کند، تنها به 7 مورد دست خواهد یافت؛ وانگهى این موارد استعاذه از شیطان و شیاطین است نه ابلیس.
    اشـکـال دیـگر این است که در بعضى واژه‌ها، ارتباط مفهومى روشن بین دو واژه وجود ندارد؛ مثلاً بـیـن مصیبت و شکر چه ارتباطى هست؟
    آیا در برابر مصیبت باید«صبر» نمود و یا باید «شکر» کـرد؟
    مـگـر قـرآن نمى‌فرماید: «و اصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور» به احتمال قوى آقـاى عـبـدالـرزاق نـوفل وقتى دیدند تعداد واژه‌ی صبر و مشتقات آن (103) با تعداد واژه مصیبت مساوى نیست، سراغ واژه شکر رفته‌اند.
    واژه‌ی شـکـر را هـم نباید در ردیف مصیبت قرار داد؛ زیرا از منظر قرآن «شکر»همواره با زیادت و افزایش توام است.
    ایـشـان حـتماً سراغ واژه‌ی زیادة و دیگر مشتقات آن رفته‌اند و چون تعداد (62) آن را کمتر از تعداد واژه شکر دیده‌اند، شکر را معادل با «مصیبت» قرار داده‌اند.
    مورد دیگر واژه‌ی اسباط و حواریون است.
    اسـباط دوازده قبیله از بنى‌اسرائیل بوده که هریک از نسل یکى از فرزندان یعقوبند و حواریون نام یاران خاص حضرت مسیح‌اند که مسیحیان آنها را دوازده تن می‌دانند.
    اگـر تـعـداد تکرار هرکدام در قرآن دوازده مرتبه بود، جا داشت ایشان بگویند، پس تعداد اسباط و حواریون نیز دوازده مى‌باشند که در جواب به ایشان مى‌گفتیم، نیاز به این تکلف نیست؛ چون خود قـرآن اسـبـاط را دوازده قبیله مى‌داند: «و قطعنا هم اثنتى عشرة اسباطا امما» به هر حال روشن نیست از تکرار پنجگانه این دو واژه ایشان، چه نتیجه‌اى مى‌خواهند بگیرند.
    مـورد دیگر واژه «اسراف» و «سرعت» است که روشن نیست تکرار 23 مرتبه‌اى این دو واژه چه چیزى را اثبات مى‌کند؟
    آیـا نـویـسنده مى‌خواهد بگوید اسراف توأم با سرعت است؟
    یا نباید با سرعت اسراف کرد و یا اسراف مـوجـب نـابـودى سریع است و یا مسرف با سریع‌العقاب طرف خواهد بود؟
    دو احتمال اول معقول نـیـست و دو احتمال دوم مى‌طلبد تا اسراف را با واژه‌ی «عقاب» و «هلاکت» بسنجیم، نه با واژه‌ی «سرعت».
    بـاز ارتـبـاط«سـلام» و «طیبات» ـ «تلاوت» و «صالحات» ـ «دین» و «مساجد» روشن نیست و ناچاریم از پیش خود چیزى به هم ببافیم.
    اشکال دیگر، قافیه‌سازی‌هاى تکلف‌آمیز ایشان است.
    در مـورد دو واژه‌ی سیئات وصالحات مى‌گوید: اگر هر دو را با همه مشتقات آنها حساب کنیم، به عـدد 167 مـى‌رسـیم، البته به شرطى که نام حضرت صالح و اصلح و اصلحنا و یصلح و اصلح را از مشتقات «صالحات» حذف کنیم. معقول بود، ایشان سیئات را با حسنات بسنجند نه صالحات.
    مـلاحـظـه مـى‌کـنـیـد در ایـن مثال، ایشان صالحات را با مشتقات آن مطرح مى‌کنند به نتیجه نمى‌رسند. شمارى از مشتقات را حذف می‌کنند تا قافیه جور شود.
    در جاى دیگر «تلاوت» را با «صالحات» مـى‌سـنـجـند، مشروط بر آنکه مشتقات را دخالت ندهیم و به این ترتیب شمارش صالحات به 62 مـى‌رسـد کـه بـه تعداد واژه‌ی تلاوت و همه‌ی مشتقات آن است؛ یعنى در یک طرف مساوى مشتقات دخالت دارد در یک طرف دخالت ندارد و اینها همه براى به کرسى نشاندن نظم ریاضى قرآن است.
    از این‌گونه لغزش‌ها در کتاب آقاى عبدالرزاق نوفل فراوان است تا آنجا که مترجم کتاب ایشان نیز در پاورقى در موارد زیادى به ایشان خرده مى‌گیرد.

    نقد کتابِ من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الکریم
    شـخـص دیـگـرى کـه کارهاى عبدالرزاق نوفل و دکتر رشاد خلیفه را ادامه داده و از ایشان خیلى تجلیل نموده است، دکتر ابو زهرا نجدى مى‌باشد.
    ایـشـان مـى‌نـویـسـد: من نـیـز کار آنها را پیگیرى نمودم و بر اثر تلاش فراوان و شب زنده‌دارى، درهاى رحمت الهى بر من گشوده شد و به حقائق مهمى از اعجاز قرآن دست یافتم.
    ایشان مى‌گوید: با خود گفتم، اگر تعداد کلمه‌ی «شهر» دوازده مرتبه و تعداد کلمه «یوم» 365 مـرتـبـه بـاشد، باید لفظ ساعة نیز 24 مرتبه در قرآن آمده باشد. کتاب «المعجم المفهرس لالفاظ القرآن» را گشودم و شمارش را آغاز کردم، ولى به عدد 48 رسیدم. مى‌رفت تا مأیوس شوم، ولى کار را ادامـه دادم و نـاگـاه مـتوجه شدم در 24 مورد از این 48 مورد لفظ «ساعة» مسبوق به حرف است، یعنى کلمه‌اى قبل از آن است که نه اسم است و نه فعل.
    پـس خـرسـنـد گـشتم و از این بابت نگرانى‌ام برطرف شد. سؤال این است که تقدم حرف بر لفظ «ساعة» چه نقشى در ماجرا دارد؟
    به هر حال واژه‌ی «ساعة» در قرآن 48 مرتبه آمده که اگر قرار باشد در شمارش، مسبوق به حرف را از مسبوق به فعل و اسم تفکیک کنیم، این کار را باید در همه جا انجام دهیم.
    نه آنکه هرجا قافیه تنگ آید، دست به این اقدام‌ها بزنیم.
    نکته‌ی دیگر اینکه «ساعت» در لسان قرآن و روایات به معناى برهه‌اى از زمان است که بتوان در آن یک کار عرفى را به انتها رسانید.
    نـه بـه مـعـنـاى 60 دقـیقه اصطلاحى مثلاً در آیه‌ی شریفه «لقد تاب اللّه على النبى و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فى ساعة العسرة» ساعة به معناى ساعت اصطلاحى نیست.
    اشکال دیگر اینکه در اکثر موارد «ساعة» به معناى قیامت است، نه برهه‌اى از زمان.
    دکـتـر ابوزهرا نجدى مى‌گوید: در ضمن این سلسله تحقیقات متوجه شدم، واژه‌ی سجده در قرآن 34 مرتبه آمده است که اشاره به 34 سجده‌اى است که در هفده رکعت نماز یومیه تعبیه شده است.
    البته ایشان با 35 مورد برخورد کرده‌اند، ولى یک مورد را به حساب نمى‌آورند و آن آیه «و النجم و الشجر یسجدان» مى‌باشد.
    ایشان مى‌گوید: این آیه نباید به حساب بیاید چون راجع به سجده غیرعاقل است.
    تـلاش ایشان نیز مثل دیگر همفکرانش روشى منطقى ندارد؛ زیرا بحث بر سر مفهوم سجده است و این مفهوم در تمام موارد سى و پنجگانه یکى است. وانگهى در آیه «واللّه یسجد ما فى السموات و ما فى الارض» لفظ «ما» عموم موجودات زمینى و آسمانى را شامل مى‌شود و مختص عقلا نیست و سجده‌ی غیرعاقل از دیدگاه قرآن امرى معقول است.
    چـنانکه قرآن براى همه موجودات نماز و تسبیح ثابت مى‌کند و مى‌فرماید: «شما انسان‌ها از نماز و تسبیح آنها سر درنمى‌آورید».
    از دیگر مثال‌هاى ایشان که به مساله خلافت اهل بیت (ع) مربوط مى‌شود، مثا‌ل‌هاى زیر است:
    تعداد تکرار واژه‌ی «امام» و مشتقات آن، «خلیفة» و مشتقات آن، «وصیة» و مشتقات آن، «شهادة» و مـشـتـقـات آن، «یـعـصـم» و مشتقات آن، «شیعه» و مشتقات آن، «اجتبى»و مشتقات آن، «رهـبـان» و مـشـتـقات آن، «نجم» به صورت مفرد و جمع همه، عدد 12 مى‌باشد و این دلیل حقانیت پیروان ائمه اثنا عشر(ع ) مى‌باشد.
    آیاتى که در آنها کلمه امام آمده دوازده آیه است.
    اما با احتساب آیه «فانتقمنا منهم وانهما لبامام مبین» در این آیه امام به معناى راه است، یعنى دو شـهـر قـوم لـوط و قـوم شعیب در راهى هستند آشکار؛ زیرا راهى که از حجاز به شام مى‌رفتند، از ویرانه‌هاى این دو شهر مى‌گذشت.
    بدون شک اگر مجموعه آیات 13 مورد بود، ایشان این آیه را به خاطر آنکه امام معناى دیگرى دارد، به حساب نمى‌آورد.
    چـنـانکه در شمارش کلمات نجم و سجده آیه «و النجم و الشجر یسجدان» را به حساب نیاورده است.
    آیـاتى که کلمه شیعه در آن آمده است 12 آیه است، ولى با احتساب آیه «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم».
    در مورد خلیفه و مشتقات آن چون به عددى بسیار بیشتر از نصاب لازم رسیده‌اند مى‌نویسد:.
    «ورد لفظ خلیفة و مشتقاتها من الاسما فى حالة المدح، 12 مرة».
    قید «در حال مدح» کار را خراب کرده است.
    در مـورد واژه‌ی «وصـیـة» مـى‌نویسد: «و مما یوکد وصیة رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم بان الائمـة من بعده اثنا عشر ورود «الوصیة» من اللّه تعالى الى المخلوقین 12مرة حیث وردت مادة «الوصیة» و مشتقاتها من الخالق الى المخلوقین 12 مرة». . واژه‌ی «وصیة» و مشتقات آن در قرآن 32 مرتبه آمده است.
    ایـشـان بـا تـکـلـفاتى نظیر «من اللّه الى المخلوقین» مى‌کوشد به عدد 12 برسد که باز با ندیده گرفتن «یوصیکم اللّه فى اولادکم» (11/4) مى‌باشد.
    چون در این مورد نیز فاعل «ایصا» خداوند است و ایشان باید این آیه را هم به حساب آورد، چنانکه آیه‌ی دوازدهم همین سوره را به حساب آورده است.
    در مـورد «نـجـم» بـا سیزده آیه روبرو هستیم که اگر به فرمایش ایشان آیه «و النجم والشجر یسجدان» را که اکثر مفسرین نجم را به معناى گیاه بدون ساقه گرفته‌اند ازحساب خارج کنیم، به نصاب لازم مى‌رسیم.
    نـمـى‌دانـیـم چرا در اینجا واژه‌ی «النجوم» را باید در شمارش منظور کنیم، ولى در شمارش واژه‌ی «یوم» براى آنکه به نصاب لازم برسیم، «ایام» را باید از حساب خارج کنیم؟
    چـنـانـکه ملاحظه نمودید، اکثر این آمارها باطل است و صغراى آن دعاوى کذائى محقق نیست و جـاى بـسـى تعجب و شگفتى است که چگونه این تئورى تا این حدمورد استقبال عام و خاص قرار گـرفـتـه تـا جایى که علماى ما نیز تحت تأثیر واقع شده و آن را در تألیفات نفیسى مثل «تفسیر نمونه» مطرح کرده‌اند. اینک فرض را بر آن مى‌گذاریم که این آمارها صحیح باشد. آیـا نتیجه‌گیری‌ها صحیح است؟
    دوگونه نتیجه قابل تصور است: نتیجه خاص، مثل اینکه بگوئیم: چون لفظ زکات و برکت در قرآن به تعداد مساوى تکرار شده است، پس زکات همیشه توأم با برکت بـوده و از موجبات ازدیاد اموال است و یا چون لفظ دنیا و آخرت به تعداد مساوى در قرآن آمده‌اند، پس مى‌فهمیم که باید به هر دو به یک اندازه عنایت داشته باشیم نه دنیا را فداى آخرت و نه آخرت را فداى دنیا کنیم و یا چون 3 مرتبه در قرآن آمده است که «ان مع العسر یسرى» نتیجه بگیریم که پس در پى هر دشوارى3 راحتى نهفته است و از این قبیل استنتاجهاى خاص.
    واقعیت این است که هیچ ارتباط منطقى بین مقدمه و نتیجه وجود ندارد.
    چنانکه مى‌دانیم، ممکن است نتیجه‌اى صحیح را بر مقدماتى خطا مترتب سازیم. اما با این کار قیاس منتجى بنا نکرده‌ایم.
    مـثل اینکه من بگویم چون قد این دو نفر یک اندازه است پس سن آنها هم یکى است و وزن آنها هم با هم برابر است و تصادفاً هم سن آنها و هم وزن آنها یکى باشد.
    گـویـنـد: شخصى عامى از شیعیان براى یکى از سنیان استدلال مى‌کرد که حق با امیرالمؤمنین، على بن ابیطالب است و باید آن حضرت جانشین بلافصل پیامبر باشد.
    او در مقام استدلال مى‌گفت: انگشت شصت نماینده شخص پیامبر و 3 انگشت بعد سمبول ابوبکر و عمر و عثمان و انگشت کوچک نیز جاى حضرت على به حساب مى‌آید.
    (آن حضرت از رقباى خود کوچکتر بودند)، بعد مى‌گفت: انصاف دهید وقتى در مقام وجب کردن هستیم، کدام انگشت جاى انگشت شصت قرار مى‌گیرد!؟
    فرد سنى مذهب که سخت به انگشت‌هاى وى خـیره شده بود و وجب کردن‌هاى او را مى‌نگریست، لب به تحسین گشود و گفت: از تو بسیار متشکرم.
    عمرى در ضلالت و گمراهى بودم و اینک به برکت این برهان قوى و دلیل قاطع هدایت شدم و به مذهب تشیع تشرف حاصل نمود.
    مـى‌بـیـنیم که هم نتیجه صحیح است (حقانیت خلافت بلافصل حضرت على) و هم این استدلال موجب استبصار و هدایت مخاطب شده است.
    امـا این استدلال در جمع صاحبنظران و اندیشمندان هیچ بهائى ندارد و به عنوان فکاهى و طنز با آن برخورد مى‌شود.
    نـتـیـجه عامى که بر این‌گونه آمارها، بر فرض صحت، بار است، این است که بگوئیم: چون مؤلفین و نـویسندگان در حین کار توجه به آمار کلمات خود ندارند، پس چنین پدیده‌اى در قرآن حاکى از خارق‌العاده بودن قرآن و وجهى از وجوه اعجاز آن است.
    در پـاسـخ مـى‌گـوئیم: بر فرض که چنین تناسب و توازن‌هایى در حدى از کثرت باشندکه اتفاقى بودن این آمار و ارقام عادة محال باشد، باز غیر بشرى بودن قرآن را نمی‌توان نتیجه گرفت؛ زیـرا عـقـلا و عادة محال نیست، کسى کتابى تدوین کند و درعین حال چنین معادلاتى را در آن بگنجاند.
    چنانکه نوابغى پیدا مى‌شوند و کتاب‌هایى مى‌نویسند که اینگونه هنرنمائى‌ها در آن به چشم مى‌خورد. در بعضى موزه‌ها تفسیرى از قرآن مجید مشاهده نمودم که تمام آن بى‌نقطه بود.
    یـا بـعـضى خطاط‌ها قرآنى نوشته‌اند که نظمى شگفت‌انگیز در میان حروف اول خطوط آن تعبیه شده است و این امر هنر و نبوغ نویسنده و خطاط را مى‌رساند، نه چیزى بیشتر را. البته اگر آمار و ارقام ارائه شده از سوى رشاد خلیفه و همفکران وى درست از آب درمى‌آمد، براى مـا مسلمانان تأکیدى بر اعجاز قرآن و موجب ازدیاد ایمان ما بود، اما براى کسانى که قرآن و رسول اکرم را به رسمیت نمى‌شناسند، صرف آمار و ارقام و تناسب و تناظر بعضى از واژه‌ها چیزى را اثبات نمى‌کند.
    پـیش فرض این‌گونه کنجکاوی‌ها از سوى روشنفکران، نظریه‌اى باطل است و آن نظریه این است که چـون خـداوند جامع همه کمالات است، باید اثر وى نیز حاوى همه کمالات و از جمله نظم ریاضى باشد.
    بـه ویژه اینکه خود قرآن مى‌فرماید: «لارطب و لا یابس الا فى کتاب مبین» (همه چیز در کتاب مبین وجود دارد). بطلان این نظریه نیازمند شرح و بسط نیست.
    مخلوق و مصنوع خداوند نمى‌تواند در آن واحد همه‌‌ی کمالات را دارا باشد و این قصور از ناحیه خود مخلوق است.
    اگـر قـرار بـاشـد سـیـب خواص همه‌ی میوه‌ها را دارا باشد و هر عنصرى به علت آنکه مخلوق خداى نـامتناهى است، خواص نامتناهى داشته باشد، بساط عالم ماده برچیده مى‌شود و اصلاً چیزى پا به عرصه وجود نخواهد گذارد. کثرات در پرتو همین تفاوت‌ها بر جاى مى‌مانند.
    چگونه ممکن است عناصر مختلف که هویت آنها به آثار خاص آنهاست، حاوى خواص یکدیگر باشند؟
    در بحث خودمان نیز باید بگوئیم، اگرچه قرآن کلام خداوند و معجزه‌ی جاودان است، اما توقع نظم ریاضى توقع بى‌جایى از قرآن است.
    ایـن توقع مثل توقع آشنایى به موسیقى از کسى است که بزرگ‌ترین نقاش یا معمار جهان شناخته شده است.
    قـرآن نیز خود را بزرگ‌ترین کتاب هدایت و سعادت معرفى مى‌کند و از قرآن نیز همین مقدار باید تـوقـع داشت، نه آنکه توقع داشته باشیم همه‌ی مجهولات حوزه‌هاى مختلف معارف بشرى به کمک قرآن حل شود و یا اسامى همه‌ی شهرها و روستاها و رجال سیاسى و علمى در قرآن وجود داشته باشد.
    جـمله‌ی «لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین» نیز نباید ما را به اشتباه بیندازد؛ زیرا معلوم نیست منظور از «کتاب مبین» قرآن باشد و ثانیاً این جمله به این معناست که هرچه مربوط به سعادت و هدایت انسان است در قرآن پیدا مى‌شود.
    نـظـیـر آنـکه شخصى کتاب بزرگى در پزشکى تألیف کند و به ما بگوید: «هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى‌کنید» که قطعاً منظورش این خواهد بود که هرچه از مقوله پزشکى بخواهید در این کـتـاب ثبت شده است، نه آنکه راجع به فن تعبیرخواب هم این کتاب جوابگوست و اگر چیزى از فـن تعبیر خواب در آن پیدا نکردیم، روا باشد، به او اعتراض کنیم که تو گفتى هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى‌کنید.
    ممکن است کسى که طرفدار تئورى نظم ریاضى باشد، بگوید این مطالب چیزى را اثبات نمى‌کند.
    شـمـا در نـهایت مى‌توانید بگوئید رشاد خلیفه و امثال وى نتوانسته‌اند نظم ریاضى قرآن را کشف کنند، ولى حق ندارید به کلى منکر نظم ریاضى قرآن بشوید.
    شـایـد انسان‌ها در قرون آینده چنین نظمى را کشف کنند. در پاسخ مى‌گوئیم: با شما در این نظر موافقیم که شاید صدها سال بعد چنین نظمى کشف شود ما نیز عدم الوجدان را معادل عدم وجود نمى‌دانیم.
    امـا ایـن مـطـلب صرف احتمال عقلى است و این مقدار کافى نیست تا انگیزه‌ی تحقیق و صرف عمر باشد. با احتمال عقلى در هر بیابانى اگر کاوش کنیم، شاید به گنج برسیم.
    ولى این مقادر انگیزه، عقلا را براى کندوکاو تحریک نمى‌کند.
    آرى، اگـر دسـتـگـاه‌‌هاى گنج‌یاب علائمى دال بر وجود گنج یا فلز دیگر نشان دهند، عقلا به کاوش و جستجو مشغول مى‌شوند.
    سـخـن مـا این است که دستگاه‌هاى گنج‌یاب، یعنى خود قرآن و پیشوایان معصوم هیچ ردپایى از نـظـم ریـاضـى در قـرآن به ما نشان نداده‌اند، بلکه پیوسته ما را به محتواى قرآن توجه داده‌اند، تا ساختار لفظى آن.
    قـرآن و روایـات ایـن کـتـاب آسـمـانـى را نسخه پزشک خوانده و آن را داروى دردهاى روحى ما شـنـاخـتـه‌انـد و کـسـى کـه به جاى عمل به قرآن، به جستجوى آمارى در الفاظ و کلمات قرآن مـى‌پـردازد، شبیه شخص مریضى است که بعد از مراجعت از مطب دکتر به جاى تهیه دارو و عمل بـه نسخه در گوشه‌اى بنشیند و به نوشته‌هاى نسخه چشم بدوزد و ناگهان متوجه شود خط اول نـسـخـه دقـیقاً از ده کلمه، خط دوم از 9 کلمه، خط سوم از 8 کلمه، خط چهارم از 7 کلمه و خط پـنجم از 6 کلمه تشکیل شده است و تعداد حروف موجود در هر خط به ترتیب مضرب صحیحى از اعداد 10 و 9 و 8 و 7 و 6 باشند.
    یـا خـط اول نسخه را اگر از سمت چپ بخوانیم به نام و فامیل دکتر مى‌رسیم و خط آخر را اگر از سمت چپ بخوانیم، به نام و فامیل مریض مى‌رسیم و با کشف این حقائق مشعشع چنان شگفت‌زده و خـوشـحـال شود که بیمارى خود را از یاد ببرد و روزها و هفته‌ها به آمارگیرى حروف و کلمات نسخه از زوایاى مختلف مشغول شود تا مریضى، او را از پاى درآورد.
    مـمـکـن اسـت طرفداران اعجاز عددى قرآن بگویند: بر فرض ما را از آمارگیرى در کلمات قرآن مـنـصـرف کـنـیـد، ولـى با حروف مقطعه قرآن چه مى‌کنید؟

    حروف مقطعه‌ی قرآن خود دلیلى بر اسرارآمیز بودن این حروفند و شاید اشخاصى باشند که حقیقت و سر آنها را فهمیده باشند.
    عـرض مـى‌کـنیم ممکن است آحادى از اولیا الهى از راز و رمز این حروف مطلع باشند، ولى بدون شک آنها غیر از این آقایانند.
    ایـن آقـایـان بـعـد از چـنـد سال کاوش و به قول یکى از آنها در سومین نمایشگاه قرآن، بعد از 32 سـال جـستجو در تعداد حروف و کلمات قرآن مطالبى چنان ناهماهنگ تحویل مى‌دهند که آدمى هـرچه مى‌خواهد صدر و ذیل دعاوى آنها را بهم پیوند دهد، عاجز مى‌ماند! به نظر ما این حروف در هاله‌اى از ابهام و راز ناگشودنى قرار دارند و تا امروز کسى نتوانسته است به طور قطع و یقین پرده از اسرار این حروف بردارد.
    مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان بعد از نقل اقوال یازده‌گانه مفسرین مى‌فرماید:
    «هـذه الحروف رموز بین اللّه و بین رسوله صلى اللّه علیه و آله خفیة عنا، لا سبیل لافهامنا العادیة الـیـهـا الا بـمـقـدار ان نستشعر ان بینها و بین المضامین المودعة فى السور، ارتباطا خاصا و لعل الـمـتـدبـر، لو تدبر فى مشترکات هذه الحروف و قایس مضامین السور التى وقعت فیها بعضها الى بعض، تبین له الامر ازید من ذلک».
    چـنانکه ملاحظه مى‌کنید، ایشان نیز اظهار عجز مى‌نمایند و مى‌فرمایند: فهم‌هاى عادى و بشرى راهى براى کشف قطعى راز و رمز این حروف پیدا نمى‌کنند. تـنها چیزى که مى‌توان فهمید، این است که ربط خاصى بین این حروف و بین مضامین سوره‌هاى مربوط وجود دارد.
    امـا ایـن ربـط چـیست؟
    براى کسى فاش نشده است، بعد هم با لفظ «لعل» مى‌گویند: شاید اگر کسى حروف مشترک و مضامین سوره‌هاى آنها را مقایسه کند، مشابهت‌هایى در مفاد سوره‌هایى که حروف مقطعه مشابه دارند بیابد.
    پس از دیدگاه ایشان نیز مسأله اسرارآمیز و معماست.
    در مورد حروف مقطعه، روایاتى نیز نقل شده است.
    در حـاشـیه‌ی تفسیر طبرى ابن عباس روایت مى‌کند که: وقتى پیامبر (ص) براى علماى یهود سوره‌ی بقره را مى‌خواند، الم را به حساب جمل برده و گفتند:
    آیـا در دیـن پـیـغمبرى وارد شویم که مدت حکومت او و سرآمد امتش 71 سال است؟
    پیامبر اکرم (ص) در پاسخ خندیدند.
    حى بن اخطب گفت: مگر حروف دیگرى هم هست؟
    رسول اکرم (ص ) فرمودند: آرى المص.
    بعد چند بار پرسید مگر حروف دیگرى هم هست؟
    و در هر مرتبه پیامبر اکرم (ص) حروف خاصى را نام مى‌بردند.
    سرانجام علماى یهود گفتند: مطلب بر ما مشتبه شده است.
    در این هنگام آیه‌ی هفتم سوره‌ی آل عمران نازل شد که از پیگیرى آیات متشابه ما را نهى مى‌کند.
    پـاسـخ تـوأم با خنده‌ی حضرت و ذیل حدیث نشان مى‌دهد، کار علماى یهود، مورد تأئید آن حضرت نبوده است.
    گویا حضرت مى‌خواهند بفرمایند این‌گونه استنتاج‌ها به کلى بیراهه رفتن است.
    (تـبـسـم حـضـرت شـاهدى بر این مطلب است) ثانیاً: اگر بیراهه نباشد، شما باید همه‌ی جوانب را بسنجید نه آنکه از 14 حروف مقطعه فقط 3 حرف آن را در استدلال راه دهید.
    ثالثاً: این کار جستجو از آیات متشابه است که قرآن از آن نهى مى‌کند.
    بـه نظر مى‌رسد، پرسش از حقیقت حروف مقطعه، از زمره پرسش‌هایى باشد که باید به دنبال پاسخ آن نباشیم.
    چـنـانـکه مى‌دانیم بعضى پرسش‌ها طرحش خطاست یا بدان جهت که راهى براى پاسخ آن نیست، مثل سؤال از حقیقت روح، حقیقت مرگ، حقیقت وحى، حقیقت معراج و امثال آنها. یا بدان جهت که پاسخ آن هیچ مشکلى از مشکلات انسان را حل نمى‌کند. بعضى از پرسش‌ها ناشى از هوس وخامى و تنبلى در عمل است.
    دیـن و قـرآن بـراى عـمل است و آنهائى که مى‌خواهند از عمل فرار کنند، آن را به صورت مسائل نظرى صرف و عجیب و غریب درآورده و به بحث پیرامون آن مشغول مى‌شوند.
    عـجیب است، کسانى که هنوز از ضروریات زندگى و آداب تربیت خانواده و فرزندان و معاشرت با خـویـش و بـیگانه بى‌اطلاعند و به مقدمات لازم براى فهم معانى قرآن، مثل لغت و ادبیات مجهز نـشـده‌انـد، سـال‌ـها از عمر مفید خود را صرف کشف روابط ریاضى حاکم بر حروف و کلمات قرآن مى‌نمایند و یا توقع دارند راز معراج و قضا و قدر و حروف مقطعه را بفهمند.
    آرى ایـن‌ـگـونـه سـؤالات ناشى از هوس و خامى و تنبلى در عمل است، نه حس کنجکاوى و تحرى حقیقت. ایـن‌گونه افراد بعد از مدتى رویه و استقامت فکرى را از دست مى‌دهند و همچون بدنى که مبتلا به خارش گشته، هرچه بیشتر به آن ناخن بزنند، خارشش بیشتر مى‌شود.
    ایـنـها فکر نمى‌کنند که قرآن و دین، برنامه‌ی عمل است نه سرگرمى ریاضى و هر پرسشى ضرورتاً داراى پاسخ نیست و هر پاسخى همواره مفید نیست. چه بسا امورى که دانستنش مضر باشد. چـنـانکه در قرآن آمده است: «فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المر و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن اللّه».
    «و یـتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم» از این آیه معلوم مى‌شود، فرمول‌هایى براى ایجاد فتنه و تفرقه میان زن و شوهر وجود دارد که هرچند نوعى دانستنى و علم به حساب مى‌آیند، اما مضرند.
    راسـتـى مـا را چـه مى‌شود که با دین و قرآن برخوردى اینگونه داریم! از قرآن توقعاتى غیر معقول داشـته و به جاى عمل به آن به چیزهاى دیگر اهتمام نشان مى‌دهیم! قرآن در جشن و عزا و افتتاح مـراسـم حاضر است، اما در کسب و کار و ادارات و زندگى فردى و اجتماعى ما حضورى کمرنگ دارد و یا به کلى غائب است.
    بـه تـفـسـیر و مفاهیم قرآن بسیار کمتر از صوت و تجوید و مسابقات قرآنى بها مى‌دهیم و خلاصه همواره برخوردى نامعقول با دین داریم.
    بـه تـعـبیر قرآن، مى‌خواهیم از دیوار وارد خانه گردیم در حالى که مأموریم از درب خانه به خانه درآئیم «و آتواالبیوت من ابوابها».
    در خـاتـمـه عـرض مـى‌کنیم که شاید فضاى ذهنى رشاد خلیفه که مملو از فرمول‌هاى زنجیره‌اى مـولـکولى و قواعد ریاضى بوده است، او را به اینگونه تحقیقات سوق داده باشد، اما بعید نیست ایده اولـیـه ایـن تـئورى از ناحیه اشخاص مغرض به جهان اسلام راه یافته باشد و مغرضان بعد از مدتى جنجال و هیاهو بخواهند مسیر راعوض کنند و بگویند: حال که تناسب و توازنى بین واژگان قرآن دیده نمى‌شود، این خود حاکى از آن است که قرآن تحریف شده است.
    اگـر بـخـش‌هایى از قرآن حذف نشده و یا تغییر نکرده بود آمار و ارقام هماهنگى در واژگان قرآن پیدا مى‌شد.
    شـاهـد دیـگـر اسـناد این آمار نادرست به کامپیوتر است و بسیار بعید است در 23 سال قبل برنامه‌ی کامپیوترى از قرآن تهیه شده باشد و کسى غیر از ایشان از آن مطلع نشده باشد.
    در پایان به کسانى که مشتاق کشف اعجاز قرآنند، توصیه مى‌کنیم: اولاً زبان عربى را که زبان قرآن است، فرا بگیرند.
    امـام صـادق (عـلـیه السلام) فرمودند: «تعلموا العربیة فانها کلام اللّه الذى یکلم به خلقه» و ثانیاً: فراوان قرآن بخوانند و ثالثاً: با تأنى و تأمل قرآن بخوانند. بـدون شـک اگـر کسى به این سه توصیه عمل نماید، با تمام وجودش اعجاز قرآن را یافته و شهود خواهد کرد و نیازى به آمارگیرى از واژگان قرآن نیست.
    روحیات انسان دائماً در تغییر است.
    گـذشت روز و ماه و سال، زبان فکر فرهنگ و سخنان آدمیان را دگرگون مى‌سازد؛ اگر با دقت نگاه کنیم هرگز نوشته‌هاى یک نویسنده یکسان نیست. بـلـکـه آغاز و انجام یک کتاب نیز متفاوت است. مخصوصاً اگر کسى در کوران حوادث بزرگ قرار گیرد، حوادثى که پایه‌ی یک انقلاب فکرى و اجتماعى را پى‌ریزى کند، هر قدر بخواهد سخنان خود را یکسان و یکنواخت و عطف به سابق تحویل دهد، قادر نیست.
    به خصوص اگر درس نخوانده و پرورش یافته یک محیط کاملاً عقب افتاده باشد.
    قرآن با این مشخصات، عادتاً ممکن نیست خالى از تضاد و تناقض و نوسانات فاحش باشد، اما با تمام این جهات، همه آیات قرآن هماهنگ و خالى از هرگونه اختلاف و ناموزونى است و همیشه طراوت خود را حفظ کرده و هرچه از آن مى‌خوانیم کهنه نمى‌شود.
    آیـات آن حـاوى اشـارات و لطائف و ظرائفى است که متفکران و اندیشمندان را غرق در اعجاب و تـحـسـین مى‌نماید، به گونه‌اى که هزاران نکته از آنها متولد مى‌شود و هیچ موضوعى نیست، مگر پیرامون آن موضوع مى‌توان به آیه یا آیاتى از قرآن استشهاد نمود و این است وجه اعجاز قرآن.
    بـراى درک و شـهـود این نکته باید به آن توصیه‌ها عمل نمود. درغیر این صورت، از قرآن بهره‌اى نبرده و براى کشف اعجاز آن ناچار به بیراهه کشیده مى‌شویم. بیراهه‌هایى که زیان آن به هیچ وجه قابل جبران نیست؛ زیرا از دست دادن گوهر عمر است. چنانکه گفتیم در این وادى تیه کسانى سى سال عمر صرف کرده‌اند و هیچ نتیجه‌اى نبرده‌اند.
    در حالى که اگر این مقدار عمر را صرف حفظ و فهم و تفسیر قرآن مى‌کردند، به مقامات شامخى نائل مى‌شدند. اخـیـراً شـخـص دیـگرى را دیدم که با شور و شعف خاصى مى‌گفت: در صدد پروژه‌اى هستم که اگر موفق به اتمام آن شوم، چنین و چنان مى‌شود.
    گـفتم: آن پروژه چیست؟
    گفت: درصدد کشف روابط حاکم بین نتهاى موسیقى و حروف قرآن هستم.
    به نظر من اگر هر حرفى را سمبل یک نت خاص از نتهاى موسیقى قرار دهیم، بعد سوره‌هاى قرآن را بر اساس این نتها بنویسیم، به سمفونی‌هاى بسیار بسیار زیبا و دل‌انگیزى دست خواهیم یافت!
    مـلاحـظـه کـنـید! از پیش خود پروژه‌اى تصور نموده و بدون مشورت و گفتگو با صاحبنظران و اندیشمندان علوم قرآنى در گوشه‌اى مى‌نشینند و سال‌ها به جفت و جور کردن تئورى و پروژه خود عـمـر صـرف مـى‌کنند و عاقبت معجونى از آب درمى‌آید که هیچ ارزش علمى نداشته و در هیچ محفلى از محافل اهل نظر قابل طرح نیست.
    بـسـیارى از کسانى که در این وادى مى‌افتند، در روخوانى قرآن هم مشکل دارند چه رسد به فهم آیات و تفسیر و تأویل آن. جداً که باید گفت: «هلک من لیس له حکیم یرشده».
    خـداوند جان ما را به شهد و عطر قرآن معطر گرداند و در میدان عمل به قرآن گوى سبقت را از دیگران بربائیم.
    دریـغ اگـر روز قـیـامت از کسانى باشیم که رسول اکرم از آنها گله نموده و بفرماید: «یارب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا».
    آنچه را در این مقاله آوردیم، با اضافاتى خلاصه مى‌کنیم.
    1ـ مسئله‌ی اعجاز عددى قرآن از سوى رشاد خلیفه مطرح شد و پس از وى بسیارى از علاقمندان به قرآن کار وى را ادامه دادند و با گسترش کامپیوتر سرعت بیشترى گرفت. هرچند رد پاى این فکر به سیوطى مؤلف کتاب «الاتقان فى علوم القرآن» برمى‌گردد.
    2ـ ایـن جـریـان یـک جریان انحرافى و نامبارک بوده و تاکنون هیچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآنى نکرده است.
    خـود شـخـص رشاد خلیفه با طرح مطالب مخربى از جمله تعیین دقیق زمان برپایى قیامت (سال 1709 هجرى قمرى) و ادعاى رسالت و نبوت عاقبت خود را به کشتن داد.
    3 ـ آمار و ارقام اعلام شده از سوى معتقدان به نظم ریاضى قرآن غالباً درست نیست، یعنى صغراى دعاوى آنها تمام نیست.
    4 ـ در شمارش کلمات و حروف، روش واحد و فرمت ثابتى را رعایت نمى‌کنند، بلکه در صدد جور کردن نصاب لازمند.
    5 ـ بـر فـرض که توازن و تناسبى در تکرار واژه‌هاى قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى‌کند.
    زیـرا مـشابه این امور در کارهاى بشرى وجود دارد.
    6ـ بین نتیجه‌گیری‌هاى خاصى که از توازن و تناسب کلمات مى‌شود و این‌گونه توازن و تناسب‌ها، رابطه‌ی منطقى وجود ندارد.
    بـراى مـثـال اگـر تـعـداد لـفـظ شکر و مشتقات آن با تعداد لفظ قلیل و مشتقات آن یکى باشد، نمى‌توانیم نتیجه بگیریم که: پس افراد شاکر کم هستند. (هـرچـنـد واقعاً کم هستند) یا اگر در 72 آیه، واژه‌ی تفرقه آمده است، نمى‌توانیم نتیجه بگیریم که امت پیامبر به 72 فرقه تقسیم مى‌شوند و آن حدیث معروف، حدیثى صحیح است.
    دیگر آنکه این کشفیات بعد از روشن شدن مطلب است، نه قبل از آن تا مفید باشد. ثالثاً: پاره‌اى از این استنتاج‌ها مبتلا به مغالطه «هست و باید» مى‌باشند.
    7ـ ایـن جـریـان انـحـرافـى، جـداى از اتلاف هزاران ساعت از عمر محققان و پژوهشگران قرآنى، دستاویزى است براى معتقدان به تحریف قرآن؛ زیرا بعد از مشاهده چند مورد نظم و توازن اگر در موارد دیگر به نصاب لازم نرسند، به ذهنشان مى‌آید پس باید قرآن تحریف شده باشد.
    8 ـ استفاده شاعرانه، نه برهانى از بعضى از تناسب‌هاى کشف شده اشکالى ندارد.
    چنانکه شعرا مى‌گویند: از اینکه خداوند دو گوش و یک زبان به ما داده، نتیجه مى‌گیریم که باید دو تا بشنویم و یکى بگوئیم.
    اما باید توجه داشته باشیم که این بیان، یک بیان خطابى و شاعرانه است نه علمى و برهانى.
    9ـ در کـتـاب و سنت هیج اشاره و کنایه‌اى به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمى‌شود، برعکس قرآن را کتاب هدایت و عمل معرفى کرده‌اند و از ما خواسته‌اند برخورد ما با قرآن برخورد مریض با نسخه باشد و خود را به اینگونه امور انحرافى مشغول نسازیم.
    10ـ راه پـى‌بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبیات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است، نه سیر انحرافى طى شده از سوى رشاد خلیفه.
    11ـ این‌گونه نقدها را ضرورى مى‌دانیم.


  2. 3 کاربر از پست مفید Mehran.D سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بحث: 'معرفی رشته های شغلی:همه کاربران بیان رشته خودشون رو معرفی کنند'
    توسط Mina_Mehr در انجمن تالار گفتگوی آزاد
    پاسخ ها: 72
    آخرين نوشته: 19th August 2010, 01:22 AM
  2. دینداری ما اشکال دارد که بچه‏ها پس می‏زنند
    توسط kamanabroo در انجمن احادیث و آیات قرآنی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 07:38 AM
  3. سیره قرآنى امام حسین علیه السلام
    توسط kab در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th December 2009, 08:57 PM
  4. مقاله: آب حيات بر تشنگان مبنديد
    توسط Victor007 در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th November 2009, 12:13 AM
  5. معرفی: فهرست سايتهاي ریاضی
    توسط A.L.I در انجمن معرفی سایتها و وبلاگها
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 10th December 2008, 10:05 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •