دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 94 از 104 نخستنخست ... 4484858687888990919293949596979899100101102103 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 931 تا 940 , از مجموع 1035

موضوع: شعرهای و نامه هاي عاشقانه !

  1. #931
    دوست آشنا
    نوشته ها
    854
    ارسال تشکر
    4,223
    دریافت تشکر: 4,799
    قدرت امتیاز دهی
    2454
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    يارم به يک لا پيرهن خوابيده زير نسترن
    ترسم که بوي نسترن مست است و هوشيارش کند

    پيراهني از برگ گل از بهر يارم دوختم
    از بس لطيف است آن بدن ترسم که آزارش کند
    توحرف مفت میزنی و من مفتی حرف میزنم و هر 2 به این تفاهم خود می بالیم !

  2. 2 کاربر از پست مفید Sookoot سپاس کرده اند .


  3. #932
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    PHYSICS
    نوشته ها
    89
    ارسال تشکر
    85
    دریافت تشکر: 222
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    چون دوست دشمن است , شکایت کجا برم؟؟؟؟
    بلاگ من
    ...
    چه اندوه بار است
    بزرگ می شویم
    که بمیریم.....


  4. 4 کاربر از پست مفید خاله سپاس کرده اند .


  5. #933
    دوست جدید
    نوشته ها
    168
    ارسال تشکر
    130
    دریافت تشکر: 518
    قدرت امتیاز دهی
    28
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان
    نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان
    گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند
    نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟
    نه گلی فقط که نوری ، نه که نور بوی باران
    تو صدای پای آبی ،گل آفتابگردان
    نه گلی نه آفتابی ، من و این هوای ابری
    نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان ؟
    تو بتاب و گل بیفشان ، " سر آن ندارد امشب
    که بر آید آفتابی " ، گل آفتابگردان....

  6. 2 کاربر از پست مفید nika6749 سپاس کرده اند .


  7. #934
    دوست جدید
    نوشته ها
    168
    ارسال تشکر
    130
    دریافت تشکر: 518
    قدرت امتیاز دهی
    28
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    دل گرو بستم به یار چین و ماچین
    گوش چینى، گونه چینى، سینه چینى، چانه چینى
    تا گرفتم جام مى از نرگس چشمان مستش
    چشم چینى، مست چینى، نرگس مستانه چینى
    خرقه رهن خمره در سوداى پیمانه نمودم
    خرقه چینى، خمره چینى، باده و پیمانه چینى
    همچو شانه گم شدم در پیچ و تاب چین زلفش
    چین که چینى، زلف چینى، تاب چینى، شانه چینى
    شمع و گل با بلبل و پروانه جمعند و غزلخوان
    گل که چینى، شمع چینى، بلبل و پروانه چینى
    زاهدا باشد قبول درگه حق تا که باشد
    مهر با سجاده چینى، سبحه ى صد دانه چینى
    شیخ اگر چه گفت استقلال و نه شرقى نه غربى
    لیک نعلین و قبا و شال روى شانه چینى
    رفت اعرابى به ترکستان و ما چین جاى کعبه
    قبله چینى، پرده چینى، سنگ هاى خانه چینى
    نه فقط اسباب لوکس زندگى مانند ضبط و
    فرش و فاکس و گاز و میز و پنکه و رایانه چینى
    بلکه شورت و مایو چینى، لنگ چینى، لیف چینى
    نوره و سدر و حنا ، کافور مرده خانه چینى
    گر چه در صنعت ربودیم از اروپا گوى سبقت
    پیچ چینى، مهره چینى، تسمه و دندانه چینى
    پیک چینى، کاسه ى ماست و خیار و بطر چینى
    نشئه چینى، مست چینى، نعره ى مستانه چینى
    منقل و تریاک چینى، انبر و وافور چینى
    من خلاصه مى کنم، هر چیز عشقولانه چینى
    آن چه مى باشد زنانه لیک نتوانم بگویم
    یا چه فرقى مى کند؟ نوع دگر مردانه چینى

    اى خدا ترسم بهشتت نیز باشد چینى از دم
    جوى شیر و شهد چینى، حورى فتانه چینى!!
    پس اگر این است هالو، در جهنم نیز باشد
    قیر چینى، قیف چینى، نیم سوز به این کلفتى و به این درازى با مار و عقرب و گرز آتشین و تازیانه چینى...!!

  8. 2 کاربر از پست مفید nika6749 سپاس کرده اند .


  9. #935
    دوست جدید
    نوشته ها
    168
    ارسال تشکر
    130
    دریافت تشکر: 518
    قدرت امتیاز دهی
    28
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    ماه به من گفت : اگر دوستت به تو پیامی نمی دهد چرا ترکش نمی کنی ؟ به ماه نگاهی کردم و گفتم : آیا آسمان تو را ترک می کند زمانی که نمی درخشی ؟

  10. 2 کاربر از پست مفید nika6749 سپاس کرده اند .


  11. #936
    دوست جدید
    نوشته ها
    168
    ارسال تشکر
    130
    دریافت تشکر: 518
    قدرت امتیاز دهی
    28
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    یه داستان کوتاه غم انگیز ! احساساتم جریحه دار شد !!
    مرد جوانی از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود .
    مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه ی فارغ التحصیلی آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدرش توانایی خرید آن را دارد .
    بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه ی خصوصی اش فرا خواند و به او گفت :
    من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم .
    سپس یک جعبه به دست او داد . پسر کنجکاو ولی نا امید جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا که روی آن نام او طلا کوب شده بود یافت .
    با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی ای که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟
    کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .
    سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد . خانه ی زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده .
    یک روز به این فکر افتاد که پدرش حتما خیلی پیر شده و باید سری به او بزند .
    از روز فارغ التحصیلی دیگراو را ندیده بود .
    اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است .
    بنابراین لازم بود فورا خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .
    هنگامی که به خانه ی پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد . اوراق و کاغذ های مم پدر را گشت و آن ها را بررسی نمود و در آن جا همان انجیل قدیمی را بازیافت .
    در حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد .
    در کنار آن یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت وجود داشت . روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود :
    تمام مبلغ پرداخت شده است .

  12. 4 کاربر از پست مفید nika6749 سپاس کرده اند .


  13. #937
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الكترونيك- بازرگاني
    نوشته ها
    505
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 424
    قدرت امتیاز دهی
    34
    Array

    پیش فرض نامه اي براي تو

    هر روز صبح از يزدان پر مهر خواهانم كه مرا راهنمائي كند و آن گونه آگاهي دهد كه بتواند معجزه هاي او را بينم و تمامي شگفتي هاي او را پاس دارم و چنين است كه هر دم در هديه هاي او غرقه ام ..
    امروز هديه اي از هديه اي , زيزدان گرفتم كه مي دانستم قلبي بي كران مهر بان و روحي سر شار از بي كرانگي مهر دارد و عشق را به تمامي باور دارد
    از او هديه گرفتم تا بار ديگر معجزه هاي يزدان پر مهر را باور كنم
    آري امروز مهر يزدان بار ديگر مرا به گونه اي هدايت كرد تا نور مهر بي كران او را بينم و چنين بود كه بار ديگر هديه اي از مهر بان گرفتم تا باور كنم..
    آري هنوز هم مي توان پر مهر بود و بي بهانه پيوستگي را جشن گرفت در سوري به اندازه مهرگان نياكانمان ياد آوردم كه مهر بايد داد تا مهر را گرفت بايد با هم بودن را همراه هم جشن گرفت تا تنهائي را باور نكرد بايد باور داشت كه هيچكس تنها نيست و هيچ آفريده اي از آفريده هاي يزدان پر مهر در اين روزگار نمي تواند تنها باشد
    آري ياد گرفتم كه بدانم دلي پر مهر حتي در هزاران فرسنگ دور تر مي تواند گرماي خورشيد مهر ورزي را تقديم نمايد و بگويد شايد در بي انتها فاصله زميني ما در هنگامي كه ماه را ميزباني كنم وتو در پناه آفتابي بيانديشيم كه دور ز هم هستيم اما بايد باور كنيم در زير آسمان پر مهر هستي آفتاب مهر هيچگاه غروب نخواهد كردو بايد باور داشته باشيم كه " باهم و براي هم هستيم "
    آري انديشيدم كه هنوز هم مي توان در روزگار پر از دغدغه با عشق و عدالت آشتي كرد لبخندي بي ادعا زد و گريه اي ز شوق را ميزباني كرد و مهر را به همديگر ارزاني داشت و باور كرد مي توان بي بهانه به هم عشق ورزيد
    آري در قلبم نقش تصوير عاشقانه اي زدم بهر باور آن كه ديگري من است و من آن دگري هستم تا همديگري را جشن گيريم و بهر اين با همديگر بودنها است كه قرنها باقي مانده ايم
    آري در اين خاك اهورائي ايران زمين در ميان درسهاي نياكانمان ياد گرفتيم كه سه پند بزرگ را به ياد داشته و از ياد نبريم كه
    گفتار نيك داشته و همديگر را با مهر خطاب كنيم
    كردار نيك داشته و همديگر را بي بهانه در آغوش بفشاريم حتي با لبخند و يا با چند خطي ز مهر ورزي و شايد هم با آرزوئي دلنشين بهر خوشبختي همديگر
    پندار نيك داشته و از ياد نبريم كه بايد براي هم بهترين را بخواهيم بايد ياد گيريم كه بازي انسانيت قصه بردن تو است كه پيروزي من است خوشبختي تو است كه بهروزي من است لبخند تو كه خنده من است و دل شاد تو است كه شادماني دل من است, بايد باشد
    آري در ميانه مرداد در امردادي كه بشارت دهد شجاعت شير و آفتاب بي كران مهر است درسهائي ز هديه هاي آن هديه يزدان به من, را گرفتم دانستم آري مي توان عشق بود مي توان پر مهر شد و بي كران هديه داد آنچنان كه مرا هديه داد و با هم آوازي چنين سر داد
    مي بيني محبوب
    هنوز هم مي توان عاشق شد
    حالم خوب است
    آه كه چقدر حالم خوب است
    آه كه چقدر حالم خوب است كه پيوسته ايم ..
    تورج عاطف
    /WWW.lonelyseamanwordpress.blogfa.com
    / tourajatef@hotmail.com


  14. 3 کاربر از پست مفید touraj atef سپاس کرده اند .


  15. #938
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    125
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    برای تو از باران ستاره می چینم
    شاید باور زیبایی های تو
    همه فانوسهای قندیل بسته چشمانم را پشت سر بگذارد
    و به صدای پر خاطره بودنمان برسد .
    آسمان دلگیر شد وقتی به ستاره گفتم
    (( روی تمام ثانیه ها یم را خط بکش و فقط بگذار سرخی سیبهای امروز من
    همیشگی ترین لحظه هایش باشد))
    ببین چقدر عاشقت شده ام
    به من نگو که بهاریترین ستاره را به من دادی,
    نگو که غریبانترین مراقبه هایم را به اوج دل نشانده ای .
    به من که حس غربت اشکهایم غریبی مهتاب را می سوزاند
    من عاشق یکرنگی توام.
    بیکران باش تا آسمان را در ساعت نگاهت خلاصه کنم.
    تردید دلم ببخش اگر به عشقت خندیدم .
    اگر به غرورت گفتم ارزانی خودت
    بهاری ترین ستاره من! بگذار تنها گله کردن از تو
    نبودنت باشد نه گرفتن نگاهت از من .
    نگو نگاهت هنوز عاشقم نکرده,
    نگو اگر هم عاشق بوده ام حرفهایت دل را سوزانده...
    دلم را که تمام حرفش ,
    تمنای چشمان توست نشکن.
    دیشب دلم برای لمس نگاهت تنگ شده بود
    دیشب همه ستاره هارا برایت فرستادم
    تا یکی یکی فدای تو شوند
    و تو در خیالت به سادگی جشن مرگشان بخندی
    دیشب به خاطر تو عروج لحظه ها را گریستم
    دیشب به وسعت آسمان صدایت کردم.......
    نشنیدی؟





  16. 5 کاربر از پست مفید AreZoO سپاس کرده اند .


  17. #939
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    125
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    بی تو دوباره دل من گرفته بازم

    زندگیم و پای تو دارم می بازم

    تنهایی راه افتادم و رفتم و رفتم
    درد دلامو حتی به خدا نگفتم





  18. 4 کاربر از پست مفید AreZoO سپاس کرده اند .


  19. #940
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    125
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای عاشقانه

    لیلی, خودش را به آتش کشید.


    خدا گفت: زمین سردش است. چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟

    لیلی گفت: من.

    خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.

    سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم.

    خدا گفت شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش.

    لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد.

    لیلی گر می گرفت. خدا حظ می کرد.

    لیلی می ترسید. می ترسید آتش اش تمام شود.

    لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد.

    مجنون سررسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.

    آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد.

    خدا گفت: اگر لیلی نبود, زمین من همیشه سردش بود.





  20. 3 کاربر از پست مفید AreZoO سپاس کرده اند .


صفحه 94 از 104 نخستنخست ... 4484858687888990919293949596979899100101102103 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: ساختار پست هاي فشار قوی
    توسط BEN HOR در انجمن برق صنعتی و قدرت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th April 2011, 05:25 PM
  2. مهندسي صنايع جه تخصصي است؟
    توسط nika6749 در انجمن سایر موضوعات مهندسی صنایع
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st September 2010, 06:54 PM
  3. انرژي هاي پاك و ضرورت توسعه آن
    توسط ریپورتر در انجمن سایر موضوعات مهندسی عمران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd May 2009, 09:27 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •