واقعيت‌هاي پنهان در هنر گرافیک ایران*

فرهنگ تولید و مصرف ،تعیین کننده روابط انسان ها است. اين حقيقت مخصوصا همزمان با وقوع انقلاب‌هاي صنعتي و نفوذ ناگزير اقتصاد بر تمام شئون و روابط زندگي بيشتر به چشم مي‌آيد.

همزامان با وقوع اين تحولات در بطن اجتماع، دگرگونی‌های شگرفی در"دید" کلی هنرمندان پیدا شد که نتیجه مستقیم و غیر مستقیم این تحولات بود .

هنرمند _و در حالت خاص: نقاش _ از بند مکاشفات ایده آلیستیک درونی، رهایی یافت و به توجیه واقع‌بینانهء مسائل اجتماعی پرداخت و در اوج آن به این مرحله رسید که: به اين برداشت رسيدند كه:

دیگر نمی توان با انسان به عنوان یک عامل خارجی و جدا برخورد کرد.

پس یک اثر هنری پاره ای از زندگی روزانه بشر می شود. با این کیفیت، رفته رفته هنر گرافیک شکل می گیرد و راه باز می کند . به میان مردم عادی می رود و برای اثبات موجودیت خود، به صورت هنری فعال، مثبت، موظف و تا حدودی "مادی" در می آید.

هنرمند گرافیست، در عین رهایی از قید "درونی"، دچار وسوسه ی "بیرونی"، يعنيذوق و سلیقه مردم ، می شود. و در نتیجه او در جوار جستجوهای استتیکی کارش، ناگزير از آن است كه حل این مسئله را نيز از وظايف خود بداند .اگر چه فكر پرداختن به این مسائل، گاه برخي از هنرمندان را که هنوز میراثی از افکار گذشته با خود دارند _ می هراساند و بعضی دیگر را به رد متعصبانه هنر گرافیک و به ویژه هنر "پوبلی سیتر" وا می دارد. ولی مسلم است که امروزه در همه شئون زندگی با این هنر مواجه ایم؛ از جعبه خمیر ریش تراشی که مصرف می کنیم تا جلد کتابی که می خوانیم، و از پوشش صفحه موزیکی که می شنویم تا لفاف نانی که می خوریم ...

هنر گرافیک جدید، تقریبا با شخصیت هایی چون دومیه و لوترک آغاز شد و هم‌گام با سایر رشته‌های پلاستیک رشد كرد و در هنرهای دیگر چون سینما و عکاسی دست اندازی کرد. اکنون علاوه بر هنرمندان برجسته ای چون باس،لوپن، تای سوگ، شوته نوسکی که تنها در این زمینه فعاليت می‌کنند، نقاشانی چون پیکاسو را نيز بر آن داشت تا به تجربه آن بپردازند.

در ايران نيز، پيشتر، هنر گرافیک در شکل محدود و تنها در خدمت تزئین به كار مي‌رفت. اما در عين حال، به دليل ويژگي‌هاي مذهبی و ملی اش، در مردم نفوذ زیادی داشت. در اين مقطع، با حركت‌هايي در این حوزه مواجهیم که صرفا شکل غربی دارد. اين حركت‌هاي غرب‌گرايانه البته موجه است ، چراكه شرايط اقتصادی و اجتماعی ما نیز برگردانی غیر منطقی و تو خالی از غرب است _و از همين رو، در هيات و قواره اصلی خود ظاهر نشده. هنوز پایه های آن در مرکز اجتماع استوار نگشته و گذشته از این، محتوای هنر گرافیک، در این دیار، بیان کننده هیچ چیز نیست جز هرج و مرج که بر همه شئون زندگی ما حکمفرماست.

ولی به عکس، شاهديم که مثلا هنر قاجاریه، در مقابل انحطاط نقاشی طبقه خاص این عصر، قد علم می کند و رسالت تبیین زمانش را به عهده می کیرد. حال آیا در این موقعیت که هستیم،( راه گریزی وجود دارد؟ بدون شک این سوال را هنرمند به تنهایی نمی تواند پاسخ گوید، و شرایط عوامل محیطی بسیاری در آن دخالت دارند که از عهده او خارج است.)

نمایشگاه هایی که در تالار ایران، از آثار گرافیک ترتیب دادیم** بیشتر به منظور اهمیتی است که برای آن قائلیم و معتقدیم که گرافیک در جوامعی نظیر ما، مي‌تواند نقش بسيار تعيين‌كننده‌اي داشته باشد و حتی راه های تجاری را برای نقاشان باز کند. این نمایشگاه ها _ اگرچه جامعیت نداشتند – تا حدي جنبه های متفاوت این هنر را نشان می دادند و اهمیت پدیده ای را مطرح می کردند که روزانه با آن سر و کار داریم ولی ممکن است از آن غافل باشیم.