دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: لک افتخار ایران

  1. #1
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    2,617
    ارسال تشکر
    3,144
    دریافت تشکر: 2,553
    قدرت امتیاز دهی
    871
    Array

    پیش فرض لک افتخار ایران



    مردم لک از ایرانپرستان هستند. و عشق ژرفی به خاک ایران دارند. تا کور شود هر
    آنکس که نمیتواند این رو ببیند.
    چکیده ای درباره ای سرزمین پهله:
    پهله یا پهلو نام سرزمینی وسیع در غرب ایران بوده‌است که بیشتر شهرها و نواحی زاگرس فعلی را فرا می‌گرفته‌ است.[۱] ایالت پهله در زمان ساسانیان به این نام نهاده شده و پهلوی، به مردم، زبان و خط مربوط به پهله اشاره می‌کند.[۲] نام پهله بعد از ورود عرب‌ها به ایران به «جبال» و بعدها «کوهستان» تغییر یافته‌است.[نیازمند منبع] پهله خود از مناطق کوچک‌تری به نام «مهر» یا «مهرگان» تشکیل می‌شده است مانند «مهرگان کدک» که منظور ایلام بوده‌است.هم اکنون نام یکی از شهرهای تابع شهرستان دهلران پهله میباشد که مرکز بخش زرین آباد است.
    مناطق و نواحی

    ماه نهاوند بخشی از سرزمین بزرگ پهله در غرب و مرکز ایران بوده است که بعدها به ماه بصره نیز شهرت یافته است. ابن الندیم از قول عبداﷲ بن المقفع آورده است که ماه نهاوند یکی از پنج ناحیه پهله (فهله) است (یادداشت های دهخدا [۳]). بروجرد و نهاوند دو قصبه یا نقطه شهری ماه نهاوند بوده اند.

    بن مایه(منابع):

    «جبال (۱) (جمع جَبَل ) یا کورة جَبَل یا قُهِستان یا قوهستان (معرّب کوهستان ) یا بلاد جبال» ‎(فارسی)‎. دانشنامه جهان اسلام. بازبینی‌شده در ۱ ژوئن ۲۰۱۱.
    «پَهلَوی» ‎(فارسی)‎. دانشنامه جهان اسلام. بازبینی‌شده در ۱ ژوئن ۲۰۱۱.
    علی‌اکبر دهخدا و دیگران، سرواژهٔ «ماه نهاوند»، لغت‌نامهٔ دهخدا (بازیابی در ۱۵ شهریور ۱۳۹۱.).
    حزین بروجردی، حسین. ذکره حزین: دورنمایی از شهرستان بروجرد. مجمع متوسلین به آل محمد (ص)، 1380.

    «بروجرد». دانشنامه جهان اسلام (نقل قول از ابن مقفع).
    http://www.risheh.net/thread6099.html

  2. 2 کاربر از پست مفید حسنعلی ابراهیمی سعید سپاس کرده اند .


  3. #2
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    2,617
    ارسال تشکر
    3,144
    دریافت تشکر: 2,553
    قدرت امتیاز دهی
    871
    Array

    پیش فرض پاسخ : لک افتخار ایران


    بررسی واژگان لــــــــــــــــــکی و پهلوی

    ریشه یابی برخی واژگان لکی، کردی و لری خرم آبادی در زبان پهلوی

    حعلی قبادی کوره خسروی:

    جلد نخست نامه ی باستان

    ب1) جان درپهلوی گیان giân . در کردی و لکی همین گونه تلفظ می شود.

    ب4) نشان در پهلوی نیشان niŝân . در لکی و کردی نیز چنین کاربرد دارد.

    ب4)گزیدن: درپهلوی wixtan به معنی چیدن و جدا کردن. در لکی با همین ریخت کاربرد دارد.

    ب3) ماه : در اوستایی ماوه نگه mâwaŋga . در لکی و کردی در ریخت مانگmâŋ با "ن" غنه تلفظ

    می شود.

    ب13)برف: پهلوی wafr . در کردی کاربرد دارد. ریخت لکی آن «وه ر» است.

    ب17) داد : در اوستایی داته در پهلوی دات. در لکی و کردی در ریخت دای با "ی" مجهول تلفظ می شود.

    ب20) تیره : در پهلوی tērak. در لکی (لهجه بیرانوندی و الشتری) در ریخت « تیه ریک»کربرد دارد.

    زمان :از ستاک زم به معنای سرما است. هنوز این ستاک در لکی در واژه ی زِمگه کاربرد دارد.

    ب22) ریش :در پهلوی rēŝ . در لکی با همین تلفظ (ی مجهول) به معنی زخم کاربرد دارد.

    ب27) زبان : در پهلوی زووان zuwân . در کردی و لکی همین گونه رایج است. .

    ب29) گفتن:درپهلوی واختن . در لکی در ریخت وِتنveten و در کردی در ریختwaten کاربرد دارد.

    ب36و37) روزگار : در پهلوی روچگار. در لکی و کردی در ریخت روژگار کاربرد دارد.

    آتش:پهلویâtaxŝ . در لکی و کردی آگِر و در لری در ریخت تَش //

    باد : در پهلوی وات . در لکی، کردی و لری در ریخت وا v(w)â کاربرد دارد.

    ب38) خشکی: پهلویhuŝkih . در لکی ، کردی و لری hōēŝki تلفظ می شود.

    ب40و41) گردن :شکل دیگرآن درپهلوی griw است. ←گریو←گریوه : در لری ریخت اخیر در معنای

    گردنه کاربرد دارد.

    ب43) برج : تازیکانه(معرب) واژه ی burg در پهلوی است. ریخت دیگرآن بَرز به معنی بلنددرلکی

    وکردی رایج است / نیزدر لکی و کردی در ریخت berg نیز به معنی بلندی و ارتفاع کاربرد دارد.

    ب46) راغ: با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است. راغ در لکی در ریخت راخ به معنی شنزار و

    دامنه کوه کاربرد دارد.

    ب48و49) ستاره در پهلوی stârag . در لکی در ریخت آساره و در کردی َاساره کاربرد دارد.

    ب50) هور:در پهلوی hwar یا xwar به معنای خورشید. در لکی در ریخت هوه ر hwar رایج است /

    ریخت کردی آن خور xwar است.

    ب60) گزارش واژه ی مردم:درپهلویmartōm .از دو بخش مرد و توهم (تخم). شکل اخیر در لکی و

    لری هنوز کاربرد دارد.

    کلید: در پهلوی کلیل .در لکی، کردی و لری همین گونه تلفظ می شود.

    ب74) گَرد: در پهلوی gart . در لکی، کردی و لری همین گونه رایج است.

    سرخ: درپهلوی suxr ریخت دیگر"سخر". سهر/ در لکی، کردی و لری در ریخت سُیر sōīr کاربرد

    دارد.

    ب84) خوردن: درپهلوی xwartan . درکردی xwarden و در لکی با شکل hwârden رایج است.

    .

    ب118-119) فراوان: برآمده از فرای و فره freh پهلوی.ریخت فرهfera به معنی بسیار در لکی و کردی کاربرد دارد.

    ب129تا131) خواندن:از خونتن در پهلوی.در لکی در ریخت xwanen کاربرد دارد/ گشاده: در پهلویwiŝatag / در لکی، کردی و لری در ریخت وشا weŝâ کاربرد دارد./بس: درپهلوی was

    .ریخت لکی و لری vas.

    ب132) شیرین : در پهلوی شیرنŝirēn / با همین ریخت در لکی و کردی کاربرد دارد .



    ب135تا137)گزارش بیدار: بیدار←بیراد←بیر(ویر)← ویردار/ ویر در لکی وکردی به معنی یاد و هوش کاربرد دارد. ویردار در لکی به معنی هوشیار است.

    ب160تا164)گزارش بید: در پهلوی wēt وت . در لکی در شکل وی vē رایج است .

    ب 165تا170) کان به معنی معدن وچشمه از ریشه ی کَن و کندن.در کردی با ریخت کانی و در لکی به شکل کَنی رایج است.

    مغز: در پهلوی مَزگ : در لکی کردی ولری با همین ریخت کاربرد دارد.

    ب190-195) بهار: در پهلوی وهار. درلکی وکردی نیز لری همین تلفظ را دارد// هوا:وای درپهلوی.درلکی کردی و لری وا تلفظ می شود.

    225تا228) گزارش واژه نماز:ستاک واژه نِم یا نِمه اوستایی به معنی خم شدن.در لکی واژه نِزم و ِنمِز به معنی کوتاه با این ستاک سنجیدنی است.

    234و235) آگندن: در لکی آخانِن به معنی آگندن است.

    ب236و237) بچه: در پهلوی وچگwaččag . در لکی وَچ به معنی جوانه درخت کاربرد داردنیزآمیغ های «وچ و" وچه زا " به معنی فرزند نوه ونتیجه رایج است.

    ب243) پلید: ریخت کهنتر آن پلیت. این ریخت در لکی رایج است.

    ب292تا 294) آهن: در پهلوی آسَن / در لکی وکردی در ریخت آسِـن رایج است.

    ب297) تخم : درپهلوی ریخت آن توهم بوده است، در لکی ولری در ریخت tōīm رایج است.

    ب332تا334) روزه:درپهلوی روچگ وروزگ. در لکی و کردی در ریخت روژی رایج است.

    ب336و337) زین : در پهلوی زن zēn . درلکی ولری وکردی با همین ریخت پهلوی تلفظ می شود

    ب490تا492) خایه: در معنی تخم مرغ .در لکی خا// مزه: در پهلوی مچگ . در لکی مِژه

    ب512) فرزانه: پهلوی .frazánag ستاک و پیشوند این واژه به صورت فره (بسیار ) و زان یا ذان ( به

    معنای دانستن) در لکی و کردی رایج است.

    ب602) بانگ :درپهلوی wâng.درلکی ،کردی و لری درریخت وان wâŋ با " ن" غنه رایج است.

    ب604و605) خان در پهلوی هان. در لری هنوز در ریخت هانَه hâna کاربرد دارد.

    650و652) دایه: در پهلوی dâyag . در لکی دا و دالکه و در لری دایه به معنی مادر است.

    675و676) داغ: درلکی، کردی و لری داخ تلفظ می شود.

    710تا714)شوهر:ریخت دیگر آن درپهلوی مِرَگmērag . درلکی و لری درریخت میره mēra رایج

    است. گذاشتن: درپهلوی witartan . در متون قدیم لکی در شکل « ویه ردن» کاربرد داشته است.

    715تا 721) بیشه : در پهلوی وشگ wēŝag .درلکی وکردی و لر ی در ریخت وشهwēŝa کاربرد دارد.

    کش: به معنی بر و بغل هنوز در لکی ، کردی و لری کاربرد دارد.

    726) ابرو: در پهلوی brūg . در لکی در ریخت بروberw رایج است.

    949تا951) َلخت:به معنی پاره وبخش، ریخت کوتاه شده آن "لَت" در لکی به معنی پاره و نیمه رایج است.

    1026تا1028) ایدر: در پهلوی ēdar . در لکی در ریخت اِیره(با "ی" مجهول) کاربرد دارد.این واژه با

    here انگلیسی، hier آلمانی هم ریشه است.

    1059تا1063: گزارش واژه شبان:پهلوی شوپان، اوستایی پَسوپان. پسو اوستایی به معنی دام و گوسفنداست. پَس pas به معنی گوسفند در لکی و کردی رایج است.

    1108تا1111)گزارش تمیشه: تم به معنای تاریک. در لکی و کردی هنوز تَم به این معنی کاربرد دارد.(تم و توز)

    1123و1124) خواهر: در پهلویxwahar وخوه xwah . در لکی در ریخت خوهxwa و درلری در ریخت خورxwar کاربرد دارد.

    1131و1132) دختر:ریشه واژه دوخ (دوش – دوشیدن)در لکی در ریخت دِت رایج است.

    1140تا1144) نیز: "در پهلوی انیز-انی " در لری در ریخت هَنی ودر لکی به شکل ani کاربرد دارد.

    1240تا1244)گشن:درپهلوی با همین ریخت . یکی از معانی آن انبوه ودر هم است. در لکی واژه

    گَش gaŝ به معنی شاخه درخت رایج است. ازاین نظر باگشن سنجیدنی است.

    1255تا1259)ساخت دعایی "زه" در لکی و کردی در ریخت " بِژی " کاربرد دارد.

    1271تا1276) داماد:پهلوی dâmât در لکی و کردی ذوما و ذاما// در کردی ذاماوه ن به معنی ازدواج است.

    1324تا1326) تور:با همین ریخت درپهلوی. در اوستایی توره : نام مردمی در شمار دشمنان ایران .در لکی توربه معنای ناآرام ووحشی است و بیشتر ویژگی چارپایان است ؛مثلا:بز تور

    1337تا1340) بهرام : در پهلوی وهرام. در لکی با این تلفظ کاربرد دارد.

    1341تا1345) بخش:با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است. در لکی ،کردی ولری در ریخت بَش به معنی بهره و قسمت کاربرد دارد.

    1384) ویر :باهمین ریخت درپهلوی کاربرد داشته است.درلکی با همین ریخت رایج است . ریخت کردی آن بیر است.

    صفحه 351حاشیه:عصر: درپهلوی اِوارَگ. واژه ایواره در لکی ،کردی و لری رایج است.

    1656تا1662) گونا: در لکی با همین ریخت کاربرد دارد.

    1880تا1885) کابلی:درپهلوی:kawulig . در لکی ،کردی ولری در ریخت کاولیkáweli به معنی مردمان دوره گرد رایج است.

    1918تا1924) میغ: ریخت دیگرآن درپهلوی "میز(با ی مجهول).درلکی و کردی به معنای پیشاب رایج است.

    2025تا2026)غریو:ریشه واژه ،غر است به معنی تندر. ظاهرا واژه «قاره» در لکی به معنی فریاد از همین ریشه است و با غریو هم ریشه است.

    2039تا2044) چرمه:درلکی و کردی در ریخت"چَرمی (با ی مجهول) تلفظ می شود.به معنی سفید.



    2198) مرغ:دراوستایی مرغاودرپهلوی موروmurw در لکی و کردی در ریخت های : مِرخ و ما مِر رایج است.

    2205تا2209) گرسنه:ریخت کهن تر آن درپهلوی wirsag است.در کردی وِرسی در لکی وِسی و وِرسنی (هر سه با ی مجهول) رایج است.

    2211تا2215) کنام: با کُنا در کردی، لری و لکی به معنی سوراخ است هم ریشه است.

    2347تا2350) بیختن:درپهلوی وختن. بن اکنون wēz : در لکی در ریخت ویژ(ی مجهول) wēž رایج است. از همین ستاک واژه ویژن(ن غنه)wēŋ به معنی غربال درلکی رایج است.

    2430تا2434) توز :درپهلویtōč .در لکی ،کردی و لری به معنی گرد وغبار است. واژه ای دیگر "توژ" به معنی لایه نازک روی شیر و ماست است.

    2703تا2706) دار:درپهلوی به همین شکل بوده است. در لکی ،کردی و لری با همین ریخت رایج است

    2757و2758) چمانیدن: در لکی واژه "چَمانِن " به معنی خم کردن رایج است ،با ریشه این واژه سنجیدنی است. // دیزه : در لکی با ی مجهول به معنی دراز گوش سیاه رایج است.

    2946تا2948) اهواز←هوز:معرب هوچ پهلوی . هوز در لکی وکردی به معنی دودمان وخاندان است . مثلا: هوز وه رام: خاندان بهرام. واژه ی هوز با house انگلیسی ممکن است از یک ریشه باشند.

    3107تا3114) ارّه: در پهلوی هرّگ harrag .در لکی ، کردی و لری در ریخت :هرّه harra رایج است.

    3326تا3331) خشک:پهلوی هشک. در لکی ، کردی و لری درریخت هوشک رایج است.

    3369تا3372) گزارش واژه نگار:ستاک واژه نگار «کَر»اوستایی است.درلکی کرkerrّ به معنی خط رایج است.

    3574تا3579) فربی(فربه): در پهلوی فره پیه. به معنی فزون پیه. هردو بخش «فره» و «پی» در لکی رایج هستند.



    جلـــــــــد دوم نامه باستان



    109تا112) خوش: پهلوی xwaŝدر ریخت خوه ش در لکی و کردی تلفظ می شود.

    126تا 131) گزارش دخمه: "واژه دیگر برای داغ در پهلوی دروش است" . در لکی دِروشderwŝ به معنی ابزاری در کفاشی ، با کاربرد ی مانند جوالدوز ، کاربرد دارد.

    159تا163) اشک←درپهلوی ارس. در لکی اَسرasr یاaser به معنی اشک است.

    212تا216) سنگ: ریخت دیگر آن در پهلوی sag . در لکی و کردی در ریخت سان رایج است.

    231تا234) گزارش مار: "واژه دیگر مار پهلوی گرزگ بوده است" در لکی و لری واژه گِرزَه به معنی موش بزرگ رایج است

    271تا 234) گذار: در پهلوی witár . در لکی ریخت ویه ردن به معنی گذشتن و سپری شدن رایج است.

    284تا289) دنب: درپهلوی دوم و دومب : درلکی دوما به معنی پشت ،به دنبال و در پی کاربرد دارد.

    421) تنگ:باهمین ریخت درپهلوی رایج بوده است. در لکی و کردی نیز به معنی بند و تسمه رایج است

    561) غو: در لکی در ریخت قی qi و قوی qwi به معنی بانگ و فریاد و جنگ رایج است.

    645تا)650 کرّه: درپهلوی kurrag .در لکی ،کردی و لری در ریخت کرّی به معنی کرّه اسب و الاغ رایج است . // کرّ kwerr به معنی پسر است.

    669تا675) آهو: در اوستا آسو. در لکی و کردی واژه آسو به معنی یال کوه و بالای تپه است ، ممکن است با آهو پیوندی داشته باشد.

    670) تاو و رگ: تاو در لکی به معنی جرات و توان است. رگ به معنی شهامت وجرات و نژاد.

    725تا731) آهنج: در لکی "هَنجانن به معنی پاره کردن گوشت شکاندن هیزم و خورد کردن سبزی و مانند آن است . می تواند با آهنج سنجیده شود.*

    768تا755) پشه:درپهلوی :paxŝag. در ریخت پشقه ، پشخه در لکی ،کردی و لری رایج است.

    821تا826) کرباس : در لکی ، کردی به معنی پیرهن ، در ریخت کِراس رایج است.

    910تا919) آذز : در لکی و کردی در ریخت آگِرکاربرد دارد.

    1339تا1346) خره : درپهلوی xarragدر لکی در ریخت هَرّ harrē ،لری خَرّه و کردی خَرّگ کاربرد

    دارد.

    1361تا1363) گزارش گرازیدن: برزگر که در پهلوی وَرزیگر بوده است. در لکی در ریخت وه رزیه ر کاربرد دارد.

    2220تا2226) گراز:در اوستایی وَرازه ودرپهلوی وراز. این واژه در در لکی و کردی در ریخت وِراز رایج است.

    ب2259) آز : در لکی با همین ریخت به معنی توان کاربرد دارد. مثلا: آز نیرم : خسته ام : توان ندارم

    جلد سوم نامه باستان

    ب168) تیغ هور : این ترکیب با تلفظ تیخ هور در لکی به همین معنی کاربرد دارد.

    ب187) نعل:درپهلوی نالین. در کردی ،لکی ولری در ریخت نال رایج است.

    ب667) هنرمند: در لکی به معنی قدرتمند و پرتوان کاربرد دارد.

    ب1454) گزارش فریگیس: "فریگیس می باید از گیس فری برآمده باشد" این گزارش با واژه فره گیس

    لکی و کردی ، به معنای کسی که گیسوان انبوه دارد سنجیدنی است.

    ب1466) کدخدایی: در لکی در ریخت کویخای به معنی خواستگاری رایج است.

    ب2124) نهالی: در لکی و کردی ولری در ریخت نالی به معنی تشک رایج است.

    نامه باستان میر جلاالدین کزازی

  4. 2 کاربر از پست مفید حسنعلی ابراهیمی سعید سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •