دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24

موضوع: دوست داشتنی ها

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض دوست داشتنی ها


    اولین روز دبستان بازگرد,
    شادی آن روزهایم بازگرد,
    بازگرد ای خاطرات کودکی,
    بر سوار اسب های چوبکی,
    خاطرات کودکی زیبا ترند,
    یادگاران کهن مانا ترند,
    درس های سال اول ساده بود,
    آب را بابا به سارا داده بود,
    مانده در گوشم صدایی چون تگرگ,
    خشخش جاروی مادر روی برگ,
    همکلاسی های من یادم کنید,
    باز هم در کوچه فریادم کنید,
    کاش هرگز زنگ تفریحی نبود,
    جمع بودن بود و تفریقی نبود,
    ای دبستانی ترین احساس من,
    بازگرد این مشق ها را خط بزن... .

    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  2. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    آب می‌خواهم سرابم می‌دهند
    عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند
    خود نمی‌دانم کجا رفتم به خواب
    از چه بيدارم نکردی آفتاب؟
    خنجری بر قلب بيمارم زدند
    بيگناهی بودم و دارم زدند
    سنگ را بستند و سگ آزاد شد
    يک شب داد آمد و بيداد شد
    عشق آخر تيشه زد بر ريشه‌ام
    تيشه زد بر ريشه انديشه‌ام
    عشق اگر اين است مرتد می شوم
    خوب اگر اين است من بد می شوم
    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم ديگر مسلمانی بس است
    در عيان خلق سر در گم شدم
    عاقبت آلوده ی مردم شدم
    بعد از اين با بی کسی خو می‌کنم
    هر چه در دل داشتم رو می‌کنم
    من نمی‌گويم دگر گفتن بس است
    گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
    روزگارت باد شيرين شاد باش
    دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
    نيستم از مردم خنجر به دست
    بت برستم بت برستم بت برست
    بت برستم بت برستی کار ماست
    چشم مستی تحفه بازار ماست
    درد می‌بارد چون لب تر می‌کنم
    طالعم شوم است باور می‌کنم
    من که با دريا تلاطم کرده‌ام
    راه دريا را چرا گم کرده‌ام
    قفل غم بر درب سلولم مزن
    من خودم خوش باورم گولم مزن
    من نمی‌گويم که خاموشم مکن
    من نمی‌گويم فراموشم مکن
    من نمی‌گويم که با من يار باش
    من نمی‌گويم مرا غمخوار باش
    آه ! در شهر شما ياری نبود
    قصه هايم را خريداری نبود
    وای ! رسم شهرتان بيداد بود
    شهرتان از خون ما آ باد بود
    از در و ديوارتان خون می‌چکد
    خون من فرهاد مجنون می‌چکد
    خسته‌ام از قصه های شومتان
    خسته از همدردی مسمومتان
    اين همه خنجر دل کس خون نشد
    اين همه ليلی کسی مجنون نشد
    آسمان خالی شد از فريادتان
    بيستون در حسرت فرهادتان
    کوه کندن گر نباشد پيشه ام
    گويی از فرهاد دارد ريشه ام
    عشق از من دورو پايم لنگ بود
    قيمتش بسيار و دستم تنگ بود
    گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
    تيشه گر افتاد دستم بسته بود
    هيچ کس فکر ما را کرد؟ نه
    فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه
    هيچ کس از حال ما پرسيد ؟ نه
    هيچ کس اندوه ما را ديد؟ نه
    هيچ کس اشکی برای ما نريخت
    هر که با ما بود از ما می‌گريخت
    چند روزی است که حالم ديدنی است
    حال من از اين و آن پرسيدنی است
    گاه بر روی زمين زل می‌زنم
    گاه بر حافظ تفأل می‌زنم
    حافظ ديوانه فالم را گرفت
    يک غزل آمد که حالم را گرفت
    مازیاران چشم یاری داشتیم
    خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  3. کاربرانی که از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند.


  4. #3
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    آری رفتنت را بی من ببین...

    می روی آرام آرم و رد پایت را بر روی ویرانه های دلم به یادگار می گذاری

    تقصیر من بود

    تقصير من بود که سراغ سايه را از خورشيد ميگرفتم و
    سراغ تو را از وسعت دور درياها
    سراغ قدمهايت را از راههايی ميگرفتم که هرگز تو
    را به خواب عبور هم نديده بودند.
    تقصير من بود که نامت را با عطر ستاره ها بر بالش
    شب مينوشتم تا آسمان خوابهايم بوی تو را داشته باشد.
    تقصير من بود که برای آمدنت فال ميگرفتم .
    نبايد گره خيال و خاطره را از حقيقت روز مرگی باز ميکردم که رويای آفتابی تو برای
    يک عمر عاشق ماندنم کافی بود.
    ديگر کجايی تا ببينی که من برای خريدن پاره ای از
    روياهای زلال تو خوابهای شيرين شبانه ام را فروخته ام.
    کجايی تا ببينی در مرگ آرزوهايمان چندين بار جامه
    سياه بر تن ترانه ها کرده ام و مجلس ترحيم خاطره ها را بر پا کردم و به حسرت
    عبور تو چقدر آيینه شکستم تا حضور تلخ ثانيه ها تکثير نشوند.
    چشمهايم را دلداری ميدادم ميگفتم باران که دليل
    نميخواهد امروز يا فردا چه فرق ميکند ؟
    اگر قرار به باریدن باشد بيا به رسم دلهای شکسته
    برايم از دريا و باران بگو

    خودم کوير و سراب را خوب ميدانم...
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  5. 3 کاربر از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند .


  6. #4
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    سخت افزار کامپیوتر
    نوشته ها
    130
    ارسال تشکر
    508
    دریافت تشکر: 412
    قدرت امتیاز دهی
    207
    Array

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    سلام
    متن بسیار جالب و پر معنی را نوشته ای. درود و سپاس...
    در تکمیل متن شما باید نوشت:
    رفتی و رفتن تو آتش به جانم افکند....از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل...

  7. کاربرانی که از پست مفید فرهاد علیپور سپاس کرده اند.


  8. #5
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهاد علیپور نمایش پست ها
    سلام
    متن بسیار جالب و پر معنی را نوشته ای. درود و سپاس...
    در تکمیل متن شما باید نوشت:
    رفتی و رفتن تو آتش به جانم افکند....از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل...
    باتشکر دوست گرامی اما متاسفانه متن از بنده نیست و منبعی هم برای این دلنوشته ندارم که ذکر کنم
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  9. کاربرانی که از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند.


  10. #6
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    اندوه تنهايي
    پشت شيشه برف مي بارد
    پشت شيشه برف مي بارد
    در سكوت سينه هم دستي
    دانه ي اندوه مي كارد
    مو سپيد آخر شدي اي برف
    تا سرانجامم چنين ديدي
    در دلم باريدي... اي افسوس
    بر سر گورم نباريدي
    چون نهالي سست مي لرزد
    روحم از سرماي تنهايي
    مي خزد در ظلمت قلبم
    وحشت دنياي تنهايي
    ديگرم گرمي نمي بخشي
    عشق،اي خورشيد يخ بسته
    سينه ام صحراي نوميديست
    خسته ام،از عشق هم خسته
    غنچه ي شوق تو هم خشكيد
    شعر،اي شيطان افسونكار
    عاقبت زين خواب دردآلود
    جان من بيدار شد،بيدار
    بعد از او بر هر چه رو كردم
    ديدم افسوس سرابي بود
    آنچه مي گشتم به دنبالش
    واي بر من،نقش خوابي بود

    اي خدا...بر روي من بگشاي
    لحظه اي درهاي دوزخ را.
    تا به كي در دل نهان سازم
    حسرت گرماي دوزخ را؟
    ديدم اي بس آفتابي را
    كو پياپي در غروب افسرد
    آفتاب بي غروب من!
    اي دريغا،در جنوب!افسرد
    بعد از او ديگر چه مي جويم؟
    بعد از او ديگر چه مي پايم؟
    اشك سردي تا بيفشانم
    گور گرمي تا
    بياسايم
    پشت شيشه برف مي بارد
    پشت شيشه برف مي بارد
    در سكوت سينه ام دستي
    دانه ي اندوه مي كارد
    فروغ فرخ زاد
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  11. کاربرانی که از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند.


  12. #7
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    کاش مي دانستم دنيا با همه وسعتش بي تو جايي براي ماندن ندارد.
    اشک چشمانم هر شب سراغت را از کوير گونه هايم مي گيرد.
    اي که ديدگانم از دل تنهايي تو الفباي اشک ريختن را آموخته اند و
    لحظه هاي گريانم با کوچ تو روان گشته اند
    چرا از کوچه دلتنگي هايم گذر نمي کني و براي
    چشمان مانده به راهم دستي تکان نمي دهي؟
    بي تو قناريها خوش آواز نيستند و آسمان چشمانم
    هميشه باراني است
    بي تو من درختي خشکيده در پاييزم
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  13. کاربرانی که از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند.


  14. #8
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها


    تمنا(حمید مصدق)
    کاش آن اینه ای بودم من
    که به هر صبح تو را می دیدم
    می کشیدم همه اندام تو را در آغوش
    سرو اندام تو با آن همه پیچ
    آن همه تاب
    آنگه از باغ تنت می چیدم
    گل صد بوسه ناب
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  15. کاربرانی که از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند.


  16. #9
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    هرگز(حمید مصدق)
    من تمنا کردم
    که تو با من باشی
    تو به من گفتی
    هرگز هرگز
    پاسخی سخت و درشت
    و مراغصه این هرگز کشت
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  17. کاربرانی که از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند.


  18. #10
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : دوست داشتنی ها

    چند گویم من از جدایی ها(حمید مصدق)
    هان چه حاصل از آشنایی ها
    گر پس از آن بود جدایی ها
    من با تو چه مهربانی ها
    تو و بامن چه بیوفایی ها
    من و از عشق راز پوشیدن
    تو و با عشوه خودنمایی ها
    در دل سرد سنگ تو نگرفت
    آتش این سخنسرایی ها
    چشم شوخ تو طرفه تفسری ست
    کارا به بی حیایی ها
    مهر روی تو جلوه کرد و دمید
    در شب تیره روشنایی ها
    گفته بودم که دل به کس ندهم
    تو ربودی به دلربایی ها
    چون در ایینه روی خود نگری
    می شوی گرم خودستایی ها
    موی ما هر دو شد سپید وهنوز
    تویی و عاشق آزمایی ها
    شور عشقت شراب شیرین بود
    ای خوشا شور آشنایی ها
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  19. 3 کاربر از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اینگونه از دوست پسر یا دوست دختر خود ببرید!!!
    توسط negar1372 در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 10th December 2015, 11:59 AM
  2. اینگونه از دوست دختر یا دوست پسرتان ببرید
    توسط mozhgan.s در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th August 2013, 05:04 PM
  3. اگه اسمتودوست نداری.دوست داشتی اسمت چی بود؟
    توسط "golbarg" در انجمن تالار گفتگوی آزاد
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 24th April 2013, 09:20 PM
  4. پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: 16th January 2013, 07:30 AM
  5. دوست پسر ها و دوست دختر ها به روایت تصویر
    توسط ریپورتر در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 28th August 2012, 06:55 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •