امروز جمعه ۲۴ بهمن ماه ، سالروزِ درگذشتِ فروغ فرخزاد .
یاد و نامَش گرامی
امروز جمعه ۲۴ بهمن ماه ، سالروزِ درگذشتِ فروغ فرخزاد .
یاد و نامَش گرامی
بعد آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم نماید ک عاقل گشته ام
گوئیا او مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آیینه میپرسم ملول
چیستم دیگر ب چشمت چیستم?
لیک در آیینه میبینم ک وای
سایه ای هم زانچه بودم ' نیستم
ره نمیجویم بسوی شهر روز
بیگمان در قعر گوهری خفته ام
گوهری دارم ولی آن را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
میروم اما نمیپرسم ز خویش
ره کجا ? منزل کجا? مقصود چیست ? ''
آه آری این منم اما چ سود
او ک در من بود دیگر نیست نیست
میخروشم زیر لب دیوانه وار
او ک در من بود آخر کیست ' کیست?
ویرایش توسط Capitan Totti : 13th February 2015 در ساعت 06:19 PM
بر جامعه ی فرهنگی ایران تسلیت
روحش شاد باد
این شعرش رو بسیار دوست دارم
" در آنجا بر فراز قله ی کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
به سوی ابرهای تیره پر زد نگاه روشن امیدوارم ؛
ز دل فریاد کردم که ای خداوند ؛ من او را دوست دارم دوست دارم... "
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
صدايي در شب
نيمه شب در دل دهليز خموش
ضربه پايي افكند طنين
دل من چون دل گلهاي بهار
پر شدم از شبنم لرزان يقين
گفتم اين اوست كه باز آمده
جستم از جا و در آيينه گيج
بر خود افكندم با شوق نگاه
آه لرزيد لبانم از عشق
تار شد چهره آيينه ز آه
شايد او وهمي را مي نگريست
گيسويم در هم و لبهايم خشك
شانه ام عريان در جامه خواب
ليك در ظلمت دهليز خموش
رهگذر هر دم مي كرد شتاب
نفسم نا گه در سينه گرفت
گويي از پنجره ها روح نسيم
ديد اندوه من تنها را
ريخت بر گيسوي آشفته من
عطر سوزان اقاقي ها را
تند و بيتاب دويدم سوي در
ضربه پاها در سينه من
چون طنين ني در سينه دشت
ليك در ظلمت دهليز خموش
ضربه پاها لغزيد و گذشت
باد آواز حزيني سر كرد
فروغ فرخزاد
روحش شاد ویادش گرامی
ویرایش توسط mogan/k : 13th February 2015 در ساعت 07:44 PM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
روحشان شاد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)