دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28

موضوع: اثبات وجود خدا از منظر علم

  1. #21
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23072
    Array

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    نقل قول نوشته اصلی توسط "مهدی" نمایش پست ها
    اگر توانستید خدا را در مقیاس ازمایشگاهی محدود کرده و آن را اندازه گیری کرده و رفتار وی را یش بینی کنید, انگاه می توانید از نظر علم در رابطه با ان صحبت کنید.
    مارلین بوکس کریدر

    فیزیولوژیست دارای رتبه m.sc. و دکتری فلسفه از دانشگاه مریلند دانشمند فیزیولوژیست در بخش حفاظت محیط زیست ایلات متحده و توسعه مرکز تفریحات ماساچوست.استاد زیست شناسی در کالج نازارن شرقی عضو انجمن زیست شناسان آمریکا متخصص در سوخت و ساز و جریان خون:

    من هم به عنوان یک فرد معمولی و هم به عنوان فردی که دائما با مطالعات علمی سروکار دارد در وجود خدا ابدا شکی ندارم مسلما خدا وجود دارد اما وجود او را روش های آزمایشگاهی نمی تواند ثابت کند تجزیه و تحلیل خدا با این روش ها امکان ندارد.


    خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد. بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.

    نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند. نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند. یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.

    به علاوه روش های علمی نمی توانند تمام حقایق را ثابت کنند مثلا علوم نمی توانند عشق را که یکی از عواطف مهم بشری است را تعریف یا تحلیل کنند. همچنین کسی که ذوقی نداشته باشد نمی تواند زیبایی موسیقی را در یابد و یا تعریات علمی نیز نمی توانند این زیبایی را به او بفهمانند. ولی آیا کسی می تواند وجود عشق یا زیبایی موسیقی را منکر شود؟ اثبات وجود خدا نیز مثل معنویات است. یعنی حوادث طبیعی که به وجود خدا دلالت می کند.ولی با روش های علمی نمی توان وجود یا عدم وجود خدا را بطور قطع ثابت کرد.

    نخستین قسمت دلایل ما در مطالعه عالم : وقتی که می بینیم دنیایی با نیروی طبیعت بوجود آمده است با نظم و ترتیبی معینی اداره می شود متوجه می شویم که این دنیا باید تشکیل دهنده و اداره کننده داشته باشد.این نظم و تریتب به اندازه ای مهم و دامنه دار است که می توانیم حرکت سیارات و حتی حرکت ماهواره ها را به شکل دقیق پیش بینی کنیم.

    این دقت و نظم در بارهای الکتریکی و واکنش های شیمیایی کامل است. و به همین جهت است که می توانیم بسیاری از پدیده های طبیعی را با معادلات ریاضی بیان کنیم. این نظم و ترتیب در مطالعات و تجارب بشری مشاهده می شود و نتیجه نظم و ترتیبی است که در عالم حقیقت و معنی وجود دارد. وجود نظم و ترتیب به جای هرج و مرج دلیل بارزی است بر اینکه جریانات تحت کنترل قوه عاقله قرار دارد.

    قسمت دیگری از دلایل در عالم حیات یعنی ساختار وجود حیوانات و نباتات است. یکی از موضوعات جالب برای یک نویسنده یا عالم وظایف الاعضا (فیزیولوژیست) پیچیدگی و ابهام بزرگی است که در ساختار بدن انسان و حیوانات موجود است. آفریدن یا ساختن یک عضو کوچک بدن انسان یا حیوان از قدرت با هوشترین و ماهرترین بشر خارج است. کلیه یا ریه مصنوعی اگر چه کار کلیه یا ریه را انجام می دهند ولی کلیه و ریه نیستند.

    در مورد مغز باید گفت که این عضو خواص و استعداد هایی شگرف و باور نکردنی دارد. دانشمندان به چند خاصیت فیزیکی و شیمیایی آن از قیبل هدایت برق و غیره پی برده اند. ولی اغلب خواص و وظایف آن هنوز مجهول است.

    مغز مسئول تمام حرکات عضلانی است و تمام کارهای اساسی بدن که زندگی به آنها بسته است مثل تنفس و ضربان نبض تحت کنترل مغز انجام می گیرد. مغز محل حافظه است که در آن هزاران صور فکری نقش بسته است. و در هنگام لزوم شخص صورتی را که می خواهد به یاد می آورد. هیچ تفسیر مادی از کارهای مغز مثل حل مسائل و مربوط کردن موضوعات به یکدیگر نمی توان به دست داد. همچنین هیچ یک از حالات مغز از قبیل عشق حس شخصیت و علو همت همگی از وظایف و شئون توده ی کوچکی از پروتوپلاسم است که مغز نامیده می شود.ولی چه کسی می تواند آنها را بر مبنای فیزیکی و مادی توجیه کند؟

    یکی از عجایب بدن انسان هزاران فعل و انفعال شیمیایی است که دائما در بدن به عمل در می آید که وقوع اغلب آنها در خارج از بدن ممکن نیست مثل خنثی شدن اسیدها و هضم غذا و نگاهداری بدن در بهترین شرایط ادامه حیات و تولید مواد ضد سم و ضد میکروب در نتیجه تولید مصونیت شخصی.

    بدن انسان برای مقابله با میکروب های بیماری زا و سموم پادزهر های مخصوصی تولید می کند که مخصوص آن میکروب یا سم است.حتی اگر یک تجذیه دقیق شیمیایی به عمل آوریم خواهیم دید که ترکیب شیمیایی بدن شخصی با شخص دیگر متفاوت است اما این کار به دست چه کسی صورت گرفته است مسلما کار خود آدمی نیست.

    قلب در تمام مدت زندگی حرکت موزون و منظم خود را انجام می دهد و تغذیه اعضای بدن را به وسیله خون تامین می کند و اعصاب آن را قطع کنند بازهم به ضربان ادامه می دهد این کیفیت در حالت وقوع حوادث و تصادفات حائز اهمیت فراوانی استومعنی این اعجاز طبیعی چیست و چگونه می توان این معنی را تفسیر کرد؟

    عجایب خلقت در بدن انسانی و کارهایی که در آن انجام می یابد با معمای زندگی یعنی روح ارتباط نزدیک دارند.

    دانشمندان و فلاسفه سخت کوشیده اند تا این معما را حل کنند ولی هنوز موفق نشده اند.

    بسیاری از خواص فیزیکی و فعل و انفعالات شیمیایی پروتوپلاسم زنده را ما می دانیم و با وجود این انفعالا پیچ در پیچ تعریف درستی از پروتوپلاسم نمی توانیم به دست بدهیم.

    در علوم یک فرضیه وجود دارد که ما آن را فرضیه نیروی حیات می نامیم طبق این فرضیه در موازات نیروی مادی نیروی دیگری نیز به نام نیروی حیات وجود دارد.این نیور باعث انجام فعل و انفعالاتی در بدن حیوانات و نباتات می شود که بدون مداخله آن وقوع آنها امکان ندارد.و طبیعی است که این نیرو در بدن اجسام زنده باید عمل کند.ولی اولا این فرضیه را اغلب دانشمندان قبول ندارند در ثانی وجود یک نیرو به نام نیروی حیات مساله را حل نمی کند چون اگر ما وجود نیروی حیات را قبول کنیم باز نمی توانیم معنی روح را بفهمیم و علت حوادثی را که روی نقشه منظم و حکمت عالیه در بدن انسان یا حیوان صورت می گیرد را کشف کنیم.چه نیرویی باعث می شود که یک سلول کوچک در رحم مادر نمو کرده جنین شود و بعد حیوان بزرگی با بافت های بزرگ و کوچک و اعضای گوناگون را به وجود بیاورد؟

    ما نباید هر چیزی را که کیفیت وقوع آن را نمی دانیم همچون بشرهای اولیه به خدا نسبت دهیم و مثلا بگوییم رعد و برق نتیجه خشم خداوندان است بلکه ما باید با ملاحظه نظم و ترتیب و حکمت بالغه و مشیت عالیه ای که در طرح جهان وجود دارد به نظم جهان پی ببریم.

    حال به قسمت دیگر عالم یعنی کیفیت پیدایش آن توجه می کنیم در این توجه ما شواهد زیاد دیگری از وجود یک نیروی خلاق دیگری که مافوق این جهان است ملاحظه خواهیم کرد.

    سابقا چنین تصور می شد که اولین ماده جامد از فعل و انفعال گازهای گرم و پیچان بوجود آمده استوبدین طرز که نخست گازهای مزبور به حجم بزرگی انبساط یافته سپس به صورت پراکنده ای در آمده و صفوف منظم اجرام سماوی را تشکیل داده است و از آن پس حیات نیز به همین ترتیب پدید آمده است.ولی از زمان پاستور به بعد این اصل مسلم علمی به بوجود آمده است که هیچ جسم زنده ای خود به خود یا از یک جسم بی جان بوجود نمی آید. پس ما می بینیم که بین فرضیه پیشین و کشف پاستور تناقض کامل وجود دارد.

    علاوه بر این آزمایشگاه های مجهز ما با وجود اینکه توانسته اند چندین ترکیب از پروتوپلاسم به دست آورند به ساخت جسم زنده موفق نشده اند.اگر ما احتمال اجتماع اوضاع احوال و وسایلی را که می توانند در صورت وقوع جسم زنده ای را تولید کند حساب کنیم خواهیم دید که مقدار این احتمال از صفر تجاوز نمی کند.

    اگر بر فرض محال موفق به ساختن یک جسم زنده شویم باز هم مبدا نیروی برق و حرارت و عوامل شیمیایی که ما آن را برای تولید جسم زنده استفاده کرده ایم برای ما مجهول خواهد ماند و ما نخواهیم دانست که این نیروها از چه طریق باعث حس و حرکت این موجودات جدید است.-همچنان که طرز عمل این نیروها را در بدن انسان و حیوان نمی دانیم.

    اگر خلقت را با فرضیه ای که گذشت قبول کنیم با اشکالات دیگر مواجه خواهیم شد مثلا اگر زتدگی از یک سلول ساده که از پروتوپلاسم تشکیل یافته به وجود می آید.پس نیروی خاصی لازم است که از یک ماده ی ساده این همه ترکیبات مختلف و اندامهای زنده موجودات کره ارض به وجود آمده باشند.ولی با تجربه های مکرر ثابت شده است که با نیرو های فیزیکی و شیمیایی که علم در اختیار دارد نمی توا ن از یک ماده پرتوپلاستی حیوانی بوجود آورد.

    و آنچه ما را از طرز عمل عوامل فیزیکی و شیمیایی در تولید حیوانات می دانیم برای بوجود آمدن یک موجود زنده کافی نیست.در مرحله اول علم ژنتیک معدودی از دگرگونی ها در ژن ها را نشان می دهد و ثابت شده این تغیرات نمی توانند هرگز جوابگوی پیدایش تغیرات بزرگی در ساختار جانور باشند.

    در مرحله دوم قانون بقای اصلح نشان داده که برخی از تغیرات صورت می گیرد ولی به هیچ وجه نمی تواند چگونگی وجود این همه انواع مختلف را بیان کند.از طرفی قانون آنتروپی می گوید که نیروی قابل استفاده هر جسم هر روز کمتر می شود پس چگونه یک تکه کوچک از یک ماده پرتوپلاستی می تواند یک جانور بزرگ را بوجود آورد.بدین طریق میان قانون طبیعی انتروپی و نمو سلول تضاد وجود دارد و
    مسلما در وضع فعلی علوم هیچکس نمی تواند کیفیت خلقت را در یابد یا بیان کند ولی مشاهدات علمی و تجربیات آزمایشگاهی دلایلی بع دست ما می دهد که احتمال خلقت حیوان را از ماده و نیروهای غیر مادی یرقابل قبول می نماید و باید قائل به این شد که در ایجاد اجسام زنده نیرویی ماورای نیروهای مادی دست داشته است.

    البرت اینشتین که وجود یک خالق را قبول داشته به آن چنین اشاره می کند:قدرت تعقلی متعالی و محدودیت ناپذیر که در جهان غیر قابل فهم و تجلی می کند.

    چنان که در اول مقاله متذکر شدیم من اسم این نیرو را خدا گذاشته ام. من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمی بینم و آفرینش جهان را نتیجه تصادف نمی دانم.به نظر من در آفرینش جهان هیچ عامل مجهول و حتی مرموزی وجود ندارد من در آفرینش جهان مشیت پروردگار قادر متعال را می بینم و بس و عقیده من شاید غیر منطقی نباشد.

    آیا بشری که هوش و استعدادش محدود است می تواند بگوید که فلان موضوع با عقل و حق و فق می کند فلان موضوع دیگر نمی کند؟

    در هر صورت من عقیده خود را ابراز نمودم و همیشه در این عقیده ثابت خواهم بود.

    (منبع کتاب اثبات وجود خدا)
    ویرایش توسط "VICTOR" : 25th January 2015 در ساعت 11:17 AM دلیل: اشتباه تایپی

  2. 4 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


  3. #22
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23072
    Array

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    دونالد هنری پورتر Donald Henry Porter

    فیزیک دان و ریاضی دان

    فارغ التحصیل از کالج ماریون دکتر در فلسفه از دانشگاه ایندیانا و مدرس سابق دانشگاه ایندیانا بوده است استاد فیزیک و ریاضیات در کالج ماریون متخصص تبدیل های تماسی تغیرات اشکال محدود به دو بعد و پیوستگی مطلق:

    اگر شخصی بخواهد وجود خدا را ثابت کند همانگونه ثابت کند که قضیه فیثاغورث را در هندسه ثابت می کند به عقیده من چنین اعتقادی به خدا اجباری خواهد بود. از طرف دیگر باید توجه داشت که علوم پر از قوانین اصولی هستند که هنوز ثابت و محرز نشده است. با وجود این که ثابت نشدن این قواعد و قوانین مانع از آن نیست که در صورت لازم از آنها استفاده شود ولی مسلم است که از این اصول که فهم پدیده های طبیعی نتایج مسلم نمی دهند نمی توان در فهم معانی ما بعد الطبیعه استفاده کرد.

    در علم فیزیک به سوالاتی می توان پاسخ داد که اول آنها لفظ چگونه باید و علم فیزیک به اغلب سوالاتی که در اول آنها لفظ چرا با شد نمی تواند جواب بدهد مثلا جواب سوال «چگونه دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟» را قانون جاذبه نیوتون به خوبی داده ولی جواب سوال «چرا دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟» داده نشده است قانون جاذبه عمومی باعث می شود ما بروی زمین بمانیم و به هوا نپریم و زمین در مدار خود به دور خورشید بچرخد جرت؟ جواب حدسی است.

    یک قانون طبیعی می گوید اگر فاصله میان دو جسم خیلی زیاد باشد این دو جسم همدیگر را دفع می کند چرا؟باز هم جوابی ندارد.

    یک قانون طبیعی دیگر می گوید که اگر علامت بار الکتریکی دو جسم که بار الکتریکی دارند یکی نباشد یعنی علامت یکی مثبت(+) و علامت یکی منفی (-) باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کنند. و اگر علامت بار هر دو مثبت یا منفی باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کند و اگر علامت هر دو منفی یا مثبت باشد همدیگر را دفع می کند در هر دو صورت جذب یا دفع به نسبت مستقیم حاصل ضرب بارهای بری آنها و به نسبت معکوس مربع فاصله است.ما باور داریم که هسته اتم دارای ذره های کوچکی است به نام پروتون که بار مثبت دارند و دراطراف آن ها الکترون ها با بار منفی در حرکتند و لازم بود این الکترون ها به پروتون ها بچسیند در صورتی که آنها همیشه فاصله خود را با پروتون ها حفظ می کنند پس ما می بینیم کخ قوانین طبیعی در فاصله خیلی خیلی زیاد در محیط های بسیار کوچک اجرا نمی شوند و برای این موارد لازم است قانون دیگری برای این جاذبه پیدا کرد.

    به نظر می رسد که اغلب علما مایلند مبانی و پدیده های طبیعت را بدون آنکه خدا را در نظر بگیرند مطالعه کنندومثلا برتراند راسل فیلسوف و ریاضی دان بزرگ انگلیسی منکر وجود خداست.بعلت اینکه او جواب این سوال را نمی تواند بدهد:خدا افریده کیست؟شکی نیست که فکر راسل اصولا وسیع و عمیق است ولی آیا معقول چنان است که در این هنگام که تقریبا هر نظریه و علمی را به طرح پرسش های بدون جواب می کشاند در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش باشیم؟من خود خدا را از آن جهت دخالت می دهم که عقل و منطق چنین اقتضا می کند.

    در مورد سوالاتی که پاسخی به آنها داده نشده است می گوییم برای ادراک و فهم عالم دو نظریه وجود دارد که هر یک را جمعی از دانشمندان قبول کرده اند ولی قبل از آنکه را جع به آنها بحث کنیم بهتر است نکاتی چند را در نظر بگذرانیم.

    جهان شناسی عبارت است از مطالعه وضع عمومی جهان با وسعت آن در فضا و طول و دوام آن در زمان.اگر کسی با تلسکوپ پانصد سانتی متری از بالای کوه پالومار به فضا نگاه کند اجرامی را مشاهده خواهد کرد که فاصله آنها از زمین بیش از یک میلیارد سال نوری است و آن شخص بیش از یک بیلیون کهکشان را مشاهد خواهد کرد .سال نوری فاصله ای است که سرعت نور در هر ثانیه 300000 کیلومتر است در عکسی که از آسمان برداشته شده و ما آن را در دست داریم ستارگانی دیده می شود که نوری که از آنها ساطع شده و فیلم عکاسی را متاثر کرده است.چندین میلیون سال پیش از آن ستارگان حرکت کرده است.

    اندیشه ای که اکنون کاملا ثابت شده است این است که دنیا هر لحظه در حال گسترده شدن است.اگر به نور سفید با یک منشور شیشه ای نگاه کنیم خواهیم دید که نور سفید به هفت رنگ تجذیه می شود که مجموع آنها را طیف شمسی می نامند.هر گاه رنگها مرتبا پهلوی هم قرار داشته باشند آن وقت طیف متصل نامیده می شوند ولی وجود برخی از عناصر در منبع نور باعث می شود که خطوط تاریک در طیف بوجود آید با مطالعه این خطوط نوع عنصری که آنها را به وجود آوره معلوم می شود و علم طیف شناسی عبارت از مطالعه همین خطوط است.

    با مطالعه خطوط می توان عناصر تشکیل دهنده اجرام سماوی را معین کرد مثلا چنی پیش وجود گازی در خورشید کشف شد که آن را هلیوم نامیدند که از لفظ یونای هلیوس که به معنی خورشید است مشتق شده و بعدا دانشمندان به وجود این گاز در زمین پی بردند.

    آن قسمت از طیف سرخ است کنار سرخ طیف می ناند و انتقال به کنار سرخ طیف نشانه آن است که منبع نور را از شخصی که به طیف می نگرد دور می شود کهکشان های دور این نظریه را ایجاد کرده است که جهان پیوسته گستره می شود و کهکشان ها بتدریج از ما دورتر می شوند.

    حال به آن دو فرضیه می پردازیم که در بالا اشاره کردیم و عبارتند از اول فرضیه گسترش جهان آلفر و گاموف و فرضیه دوم حالت ثابا هویل
    طبق فرضیه اول جهان قبلا عبارت از یک توده بخار بوده که در فشار های فوق العاده قرار داشته و درای حرارت بالایی بوده است این هسته منفجر شده و جهان در نتیجه ستارگان و کهکشان ها بوجود آمده و حرکت فعلی کهکشان ها نیز نتیجه همان انفجار است.

    هر دو فرضیه آلفر و گاموف چنین بیان می شود :هنگامی که سن جهان ما چهل و پنج دقیقه بود حرارت آن از یک بیلیون درجه بیشتر بود و در نتیجه این حرارت فقط پروتون نترون و الکترون وجود داشت و عناصر مختلف موجود نبود.بعد از انفجار که آن را باید ابتدای جهان نامید در عرض سی دقیقه تمام عناصر شیمیایی بوجود امده اند و شاید یک بیلیون سال بعد از انفجار کهکشان ها پدیدار شدند علت ایجاد کهکشان ها قوه جاذبه عمومی بوده است.

    قبل از شروع جهان یعنی انفجار هسته اولی اوضاع چگونه بوده است؟بعضی ها تصور می کنند که در زمانی دور اجسام و اجرام مادی خیلی رقیق تر و پراکنده تر وحود داشته است که یکدفعه به هم متصل گردیده و جسم متکاثفی که باید منفجر شود را بوجود آورده اند.

    در هر حال اگر قبول کنیم که جهان از انفجار یک توده اولی با حرارت و فشار فوق العاده به وجود آمده است آن وقت خواهیم گفت که این توده را خدا خلق کرده است و حرارت و نیروی لازم را به آن داده است.نمی توانم در امر خلق خدا صرف نظر کنم خدا تر تصویر حضور دارد.

    اما فرضیه دوم یا فرضیه بوندی-گولد-هویل که فرضیه حالت ثابت یا فرضیه خلقت مداوم نامیده می شود می گوید که جهان در زمان و فضا یکنواخت است ولی راکد نیست.

    طرفداران این فرضیه معتقد اند که جهان هر آن گستره تر می شود و کهکشان ها دائما از زمین دورتر می شوند در جواب این سوال که «چرا پس از مدتی کهکشان ها از منطقه دید تلسکوپ بیرون می روند در آسمان تغیراتی مشاهده نمی شد؟» می گویند خلقت در جهان قطع نمی شود و به جای کهکشان هایی که دور و ناپدید می شوند کهکشان های جدید خلق می شوند و به این ترتیب نقشه آسمان ثابت می ماند.ما اجسام یا اجسام سماوی را توسط نورشان درک می کنیم ولی اگر جسمی با سرعت بیشتر از نور از ما دور شود هیچ وقت رویت آن حتی با قوی ترین تلسکوپ برای ما امکان پذیر نخواهد بود چنان تخمین زده اند که کهکشان هایی که فاصله آنها با ما دو بیلیون سال نوری است سرعتشان بیش از سرعت نور است و هر گز دیده نخواهند شد و این دو برابر دید بزرگترین تلسکوپ جهان است.حال اگر فرض کنیم جهان در مدتی تقریبا به اندازه یک پنجم عمر خورشید گرسترش یابد و ستاره جدید خلق نشود در محیط دید هیچ جرم سماوی وجود نخواهد داشت و میدان دید ما خلا محض خواهد بود.

    هویل بانی فرضیه دوم توسعه مداوم جهان را قبول دارد و برای پر کردن خلا حاصل شده از دور ترین کهکشان به فرضیه جدید متوصل می شود ولی مدعی است که این جرم سماوی از جایی نمی آید و فقط ظاهر می شود!

    اما اگر من فرضیه خلقت مداوم را قبول کنم فورا خواهم گفت که این خلقت بدست خالق یعنی خدا انجام می گیرد.پس بازهم خدا در تصویر حضور دارد.

    فرآیند خلقت به هر نحوی انجام شده است به دست خالق بوده است.وجود خدای متعال پایه اساسی هر فرضیه است و جواب سوالاتی که تا حالا به آنها پاسخی داده نشده است یک کلمه است و آن کلمه خداست.


  4. 3 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


  5. #23
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23072
    Array

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    (چندی پیرامون عقیده ی داروین ګرایان!)

    جهش های اتفاقی، نابود کننده حیات اند و قادر به پدید آوردن اندام های متقابلاً همساز نیستند


    داروین گرایان بر این باورند که موجودات زنده در نتیجه « جهش یا موتاسیون » های اتفاقی تحوّل و تطوّر یافته اند، و اینکه این جهش های کور و کرّ پدیدآورنده این همه تنوّع باشکوه حیات اند که ما امروزه در زمین شاهد آنها هستیم. البته، این ادعا بیانگر تناقض منطقی شدیدی است.


    «جهش یا موتاسیون » شامل شکستگی، خلل و جابجایی هایی است که در نتیجه تابش یا تأثیرات شیمیاییِ موجود در « دی. اِن. اَیِ» واقع در هسته سلول زنده اتفاق می افتد؛ همان « دی. اِن. اَی» ای که حاوی تمامی اطلاعات وراثتی سلول است. نود و نه در صد تمامی جهش ها منجر به تخریب موجود زنده (= اُرگانیسم) می گردد، این در حالی است که یک درصد باقیمانده هم عاری از هرگونه تأثیری است. تاکنون مشاهده نشده است که جهش یا موتاسیون، سودی به حال موجود زنده ای داشته باشد.

    از اینها گذشته:

    1. بر
    اساس ادعاهای داروین گرایان، لازم است جهش یا موتاسیون دربردارنده تغییراتی متناسب بوده و با همه قسمت های بدن متقابلاً سازگار باشد.

    2. به عنوان مثال، بر اساس ادعاهای داروین گرایان، چنانچه در اثر جهش یا موتاسیون (و به همان شکلی که آنان می گویند) گوشی در سمت راست به وجود آید، لازم است که جهش های اتفاقی گوش دیگری را نیز به وجود آورند؛ آن هم گوشی کارآمد و درست و حسابی و با همان ویژگی ها؛ یعنی باید هر دوی این گوش ها دارای سندان، سوراخ و رکاب گوش کامل و بی عیب و نقصی نیز باشند.

    3. علاوه بر این، جهش های اتفاقی می باید در هر دو گوش، دریچه های تاج مانندی را نیز پدیدآورند. بر اساس ادعاهای داروین گرایان، لازم است جهش یا موتاسیون تمام این دریچه ها را به نحو احسن و دقیقاً در محل های مناسب خود، آن هم همزمان و با هماهنگی یکسانی به وجود آورد.

    4. در غیر اینصورت، ناهماهنگی خطیری به بار می آید، و نتیجه کار، موجود عجیب و غریبی خواهد بود با گوشی وارونه یا دندانی عوضی و یا چشمی روی بینی و چشمی بر پیشانی. اما، از آنجایی که چنین ناهماهنگی ای در حیات به چشم نمی خورد، پس، ادعاهای داروین گرایان این را می رساند که جهش یا موتاسیون باید همه چیز را در کمال هماهنگی و تناسبی متقابل خلعت وجود بخشد.

    5. منتها، این حقیقت که جهش ها 99 درصد مخرّب و 1 درصد ناکارآمد هستند، به وجود آمدن اندام هایی منطقی، هماهنگ و متقارن از طریق آنها (آن هم دقیقاً همزمان) امری است غیر ممکن.

    6. تأثیری که جهش یا موتاسیون روی ساختاری منظم بر جای می گذارد، درست مانند به مسلسل بستن آن است. قطعاً، به آتش بستن چیزی سالم، موجب تخریب و نابودی آن می گردد [نه اصلاح و بهبودی آن]. این حقیقت که گلوله ای بدون تأثیر است یا عفونتی را که از قبل وجود داشته است از بین می برَد و لذا آن را درمان می کند، چیزی را تغییر نمی دهد؛ زیرا، علی ایّ حال، 99 گلوله دیگری که بدان برخورد می کند، این موجود زنده را نیست و نابود می نماید.





    موهبتی که آدمیزاد را انسان می کند، روحی است که خداوند سبحان به وی ارزانی داشته است


    داروین گرایان با چنین ادعاهایی در تلاشند تا تفاوت میان انسان و میمون را از اذهان مردم بزدایند. انسان جانداری است که قادر است بگوید: « من هستم »؛ کسی است که از وجود و دلیل آفرینش خود مطلع است، و قادر است در مورد دلیل بودن خویش و حکم و قضاوتی که می کند، بیندیشد. انسان ها دارای روح اند.

    از این رو، انسان جانداری است که با دیگر اشکال حیات کاملاً متفاوت است. تا وقتی که سخن از روح مطرح است، تفاوت های کالبدشناختی و مهارت ها را اصلاً نمی توان جزو خواص شاخص به حساب آورد؛ حتی اگر جانداری از نظر شکل ظاهری شباهتی با انسان نداشته باشد اما دارای روح باشد، آن موجود یک انسان است. بنابراین، خصیصه ای که انسان را می سازد، داشتن روح است.
    در عالم ماده گرایی، هیچ گونه توجیهی برای موجود هوشیاری که نسبت به خود آگاهی داشته باشد – اینکه بگوید: « من هستم » – وجود ندارد. هیچ یک از دلایل ماده گرایان قادر به توجیه تحوّل و تطوّری فرضی از شکلی از حیات که از وجود خویش بی خبر و بی اطلاع باشد به شکلی دیگر از حیات که دارای روح بوده و از هستی خویش مطلع باشد، نیست. این همان چیزی است که داروین گرایان تمایلی به جروبحث در این باره ندارند، و حتی هنگامی که سخن از به اصطلاح «تکامل انسان » به میان می آید، این مطلب آنان را متحمل یأس و نومیدی جانکاهی می گرداند. از این رو، آنان تلاش می کنند تا مجموعه کاملی ازجمجمه های دروغین را به منزله شواهد کار خویش بر دیگران تحمیل نمایند.

    بنابراین، تمامی ادعاهای مربوط به تکامل انسان، که با آن همه کبکبه و دبدبه در نشریات تکامل گرایان مطرح است، دروغی بیش نیست. اول از همه، لازم است داروین گرایان توجیه کنند که چه چیزی انسان را انسان می کند، چگونه انسان تحت تأثیر آنچه می بیند و می شنود قرار می گیرد، چگونه در این باره می اندیشد، عقلش را به کار می بندد، دارای حواسی چون حس احترام، عشق و محبت و وفاداری و صداقت است، و چگونه دارای روحی است که او را قادر به تصمیم گیری و قضاوت می سازد. منتها، آنان در ارائه هر گونه توجیهی در این باره عاجزند، و هرگز هم به این کار موفق نخواهند شد. در حقیقت، منشأ شعور و آگاهی- یعنی همان روحی که انسان را انسان می کند- متعلق به ایزد یکتاست. خداوند، روح را از جانب خویش به انسان ها ارزانی داشته، وبدین ترتیب، آنان را از تمام دیگر اشکال حیات متمایز ساخته است. باری، نیرنگ داروین گرایان در این باره مُهر خاموشی بر لب دارد و سمندش می لنگد.


  6. 2 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


  7. #24
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    نوشته ها
    1,185
    ارسال تشکر
    1,675
    دریافت تشکر: 6,529
    قدرت امتیاز دهی
    24597
    Array
    "مهدی"'s: جدید17

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    نقل قول نوشته اصلی توسط VICTOR";624806][SIZE=3][FONT=tahoma][COLOR=#000000][B]مارلین بوکس کریدر[/B]
    [/COLOR][/FONT]
    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]فیزیولوژیست دارای رتبه m.sc. و دکتری فلسفه از دانشگاه مریلند دانشمند فیزیولوژیست در بخش حفاظت محیط زیست ایلات متحده و توسعه مرکز تفریحات ماساچوست.استاد زیست شناسی در کالج نازارن شرقی عضو انجمن زیست شناسان آمریکا متخصص در سوخت و ساز و جریان خون:[/COLOR][/FONT]
    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]
    من هم به عنوان یک فرد معمولی و هم به عنوان فردی که دائما با مطالعات علمی سروکار دارد در وجود خدا ابدا شکی ندارم [B]مسلما خدا وجود دارد اما وجود او را روش های آزمایشگاهی نمی تواند ثابت کند تجزیه و تحلیل خدا با این روش ها امکان ندارد.[/B][/COLOR][/FONT]

    [B][FONT=tahoma][COLOR=#000000]خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد. بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.[/COLOR][/FONT][/B]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند. نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند. یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.[/COLOR][/FONT]

    [B][FONT=tahoma][COLOR=#000000]به علاوه روش های علمی نمی توانند تمام حقایق را ثابت کنند مثلا علوم نمی توانند عشق را که یکی از عواطف مهم بشری است را تعریف یا تحلیل کنند. همچنین کسی که ذوقی نداشته باشد نمی تواند زیبایی موسیقی را در یابد و یا تعریات علمی نیز نمی توانند این زیبایی را به او بفهمانند. ولی آیا کسی می تواند وجود عشق یا زیبایی موسیقی را منکر شود؟ اثبات وجود خدا نیز مثل معنویات است. یعنی حوادث طبیعی که به وجود خدا دلالت می کند.ولی با روش های علمی نمی توان وجود یا عدم وجود خدا را بطور قطع ثابت کرد.[/COLOR][/FONT][/B]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]نخستین قسمت دلایل ما در مطالعه عالم : وقتی که می بینیم دنیایی با نیروی طبیعت بوجود آمده است با نظم و ترتیبی معینی اداره می شود متوجه می شویم که این دنیا باید تشکیل دهنده و اداره کننده داشته باشد.این نظم و تریتب به اندازه ای مهم و دامنه دار است که می توانیم حرکت سیارات و حتی حرکت ماهواره ها را به شکل دقیق پیش بینی کنیم.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]این دقت و نظم در بارهای الکتریکی و واکنش های شیمیایی کامل است. و به همین جهت است که می توانیم بسیاری از پدیده های طبیعی را با معادلات ریاضی بیان کنیم. این نظم و ترتیب در مطالعات و تجارب بشری مشاهده می شود و نتیجه نظم و ترتیبی است که در عالم حقیقت و معنی وجود دارد. وجود نظم و ترتیب به جای هرج و مرج دلیل بارزی است بر اینکه جریانات تحت کنترل قوه عاقله قرار دارد.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]قسمت دیگری از دلایل در عالم حیات یعنی ساختار وجود حیوانات و نباتات است. یکی از موضوعات جالب برای یک نویسنده یا عالم وظایف الاعضا (فیزیولوژیست) پیچیدگی و ابهام بزرگی است که در ساختار بدن انسان و حیوانات موجود است. آفریدن یا ساختن یک عضو کوچک بدن انسان یا حیوان از قدرت با هوشترین و ماهرترین بشر خارج است. کلیه یا ریه مصنوعی اگر چه کار کلیه یا ریه را انجام می دهند ولی کلیه و ریه نیستند.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]در مورد مغز باید گفت که این عضو خواص و استعداد هایی شگرف و باور نکردنی دارد. دانشمندان به چند خاصیت فیزیکی و شیمیایی آن از قیبل هدایت برق و غیره پی برده اند. ولی اغلب خواص و وظایف آن هنوز مجهول است.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]مغز مسئول تمام حرکات عضلانی است و تمام کارهای اساسی بدن که زندگی به آنها بسته است مثل تنفس و ضربان نبض تحت کنترل مغز انجام می گیرد. مغز محل حافظه است که در آن هزاران صور فکری نقش بسته است. و در هنگام لزوم شخص صورتی را که می خواهد به یاد می آورد. هیچ تفسیر مادی از کارهای مغز مثل حل مسائل و مربوط کردن موضوعات به یکدیگر نمی توان به دست داد. همچنین هیچ یک از حالات مغز از قبیل عشق حس شخصیت و علو همت همگی از وظایف و شئون توده ی کوچکی از پروتوپلاسم است که مغز نامیده می شود.ولی چه کسی می تواند آنها را بر مبنای فیزیکی و مادی توجیه کند؟[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]یکی از عجایب بدن انسان هزاران فعل و انفعال شیمیایی است که دائما در بدن به عمل در می آید که وقوع اغلب آنها در خارج از بدن ممکن نیست مثل خنثی شدن اسیدها و هضم غذا و نگاهداری بدن در بهترین شرایط ادامه حیات و تولید مواد ضد سم و ضد میکروب در نتیجه تولید مصونیت شخصی.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]بدن انسان برای مقابله با میکروب های بیماری زا و سموم پادزهر های مخصوصی تولید می کند که مخصوص آن میکروب یا سم است.حتی اگر یک تجذیه دقیق شیمیایی به عمل آوریم خواهیم دید که ترکیب شیمیایی بدن شخصی با شخص دیگر متفاوت است اما این کار به دست چه کسی صورت گرفته است مسلما کار خود آدمی نیست.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]قلب در تمام مدت زندگی حرکت موزون و منظم خود را انجام می دهد و تغذیه اعضای بدن را به وسیله خون تامین می کند و اعصاب آن را قطع کنند بازهم به ضربان ادامه می دهد این کیفیت در حالت وقوع حوادث و تصادفات حائز اهمیت فراوانی استومعنی این اعجاز طبیعی چیست و چگونه می توان این معنی را تفسیر کرد؟[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]عجایب خلقت در بدن انسانی و کارهایی که در آن انجام می یابد با معمای زندگی یعنی روح ارتباط نزدیک دارند.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]دانشمندان و فلاسفه سخت کوشیده اند تا این معما را حل کنند ولی هنوز موفق نشده اند.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]بسیاری از خواص فیزیکی و فعل و انفعالات شیمیایی پروتوپلاسم زنده را ما می دانیم و با وجود این انفعالا پیچ در پیچ تعریف درستی از پروتوپلاسم نمی توانیم به دست بدهیم.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]در علوم یک فرضیه وجود دارد که ما آن را فرضیه نیروی حیات می نامیم طبق این فرضیه در موازات نیروی مادی نیروی دیگری نیز به نام نیروی حیات وجود دارد.این نیور باعث انجام فعل و انفعالاتی در بدن حیوانات و نباتات می شود که بدون مداخله آن وقوع آنها امکان ندارد.و طبیعی است که این نیرو در بدن اجسام زنده باید عمل کند.ولی اولا این فرضیه را اغلب دانشمندان قبول ندارند در ثانی وجود یک نیرو به نام نیروی حیات مساله را حل نمی کند چون اگر ما وجود نیروی حیات را قبول کنیم باز نمی توانیم معنی روح را بفهمیم و علت حوادثی را که روی نقشه منظم و حکمت عالیه در بدن انسان یا حیوان صورت می گیرد را کشف کنیم.چه نیرویی باعث می شود که یک سلول کوچک در رحم مادر نمو کرده جنین شود و بعد حیوان بزرگی با بافت های بزرگ و کوچک و اعضای گوناگون را به وجود بیاورد؟[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]ما نباید هر چیزی را که کیفیت وقوع آن را نمی دانیم همچون بشرهای اولیه به خدا نسبت دهیم و مثلا بگوییم رعد و برق نتیجه خشم خداوندان است بلکه ما باید با ملاحظه نظم و ترتیب و حکمت بالغه و مشیت عالیه ای که در طرح جهان وجود دارد به نظم جهان پی ببریم.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]حال به قسمت دیگر عالم یعنی کیفیت پیدایش آن توجه می کنیم در این توجه ما شواهد زیاد دیگری از وجود یک نیروی خلاق دیگری که مافوق این جهان است ملاحظه خواهیم کرد.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]سابقا چنین تصور می شد که اولین ماده جامد از فعل و انفعال گازهای گرم و پیچان بوجود آمده استوبدین طرز که نخست گازهای مزبور به حجم بزرگی انبساط یافته سپس به صورت پراکنده ای در آمده و صفوف منظم اجرام سماوی را تشکیل داده است و از آن پس حیات نیز به همین ترتیب پدید آمده است.ولی از زمان پاستور به بعد این اصل مسلم علمی به بوجود آمده است که هیچ جسم زنده ای خود به خود یا از یک جسم بی جان بوجود نمی آید. پس ما می بینیم که بین فرضیه پیشین و کشف پاستور تناقض کامل وجود دارد.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]علاوه بر این آزمایشگاه های مجهز ما با وجود اینکه توانسته اند چندین ترکیب از پروتوپلاسم به دست آورند به ساخت جسم زنده موفق نشده اند.اگر ما احتمال اجتماع اوضاع احوال و وسایلی را که می توانند در صورت وقوع جسم زنده ای را تولید کند حساب کنیم خواهیم دید که مقدار این احتمال از صفر تجاوز نمی کند.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]اگر بر فرض محال موفق به ساختن یک جسم زنده شویم باز هم مبدا نیروی برق و حرارت و عوامل شیمیایی که ما آن را برای تولید جسم زنده استفاده کرده ایم برای ما مجهول خواهد ماند و ما نخواهیم دانست که این نیروها از چه طریق باعث حس و حرکت این موجودات جدید است.-همچنان که طرز عمل این نیروها را در بدن انسان و حیوان نمی دانیم.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]اگر خلقت را با فرضیه ای که گذشت قبول کنیم با اشکالات دیگر مواجه خواهیم شد مثلا اگر زتدگی از یک سلول ساده که از پروتوپلاسم تشکیل یافته به وجود می آید.پس نیروی خاصی لازم است که از یک ماده ی ساده این همه ترکیبات مختلف و اندامهای زنده موجودات کره ارض به وجود آمده باشند.ولی با تجربه های مکرر ثابت شده است که با نیرو های فیزیکی و شیمیایی که علم در اختیار دارد نمی توا ن از یک ماده پرتوپلاستی حیوانی بوجود آورد.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]و آنچه ما را از طرز عمل عوامل فیزیکی و شیمیایی در تولید حیوانات می دانیم برای بوجود آمدن یک موجود زنده کافی نیست.در مرحله اول علم ژنتیک معدودی از دگرگونی ها در ژن ها را نشان می دهد و ثابت شده این تغیرات نمی توانند هرگز جوابگوی پیدایش تغیرات بزرگی در ساختار جانور باشند.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]در مرحله دوم قانون بقای اصلح نشان داده که برخی از تغیرات صورت می گیرد ولی به هیچ وجه نمی تواند چگونگی وجود این همه انواع مختلف را بیان کند.از طرفی قانون آنتروپی می گوید که نیروی قابل استفاده هر جسم هر روز کمتر می شود پس چگونه یک تکه کوچک از یک ماده پرتوپلاستی می تواند یک جانور بزرگ را بوجود آورد.بدین طریق میان قانون طبیعی انتروپی و نمو سلول تضاد وجود دارد و[/COLOR][/FONT]
    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]مسلما در وضع فعلی علوم هیچکس نمی تواند کیفیت خلقت را در یابد یا بیان کند ولی مشاهدات علمی و تجربیات آزمایشگاهی دلایلی بع دست ما می دهد که احتمال خلقت حیوان را از ماده و نیروهای غیر مادی یرقابل قبول می نماید و باید قائل به این شد که در ایجاد اجسام زنده نیرویی ماورای نیروهای مادی دست داشته است.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]البرت اینشتین که وجود یک خالق را قبول داشته به آن چنین اشاره می کند:قدرت تعقلی متعالی و محدودیت ناپذیر که در جهان غیر قابل فهم و تجلی می کند.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]چنان که در اول مقاله متذکر شدیم من اسم این نیرو را خدا گذاشته ام. من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمی بینم و آفرینش جهان را نتیجه تصادف نمی دانم.به نظر من در آفرینش جهان هیچ عامل مجهول و حتی مرموزی وجود ندارد من در آفرینش جهان مشیت پروردگار قادر متعال را می بینم و بس و عقیده من شاید غیر منطقی نباشد.[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]آیا بشری که هوش و استعدادش محدود است می تواند بگوید که فلان موضوع با عقل و حق و فق می کند فلان موضوع دیگر نمی کند؟[/COLOR][/FONT]

    [FONT=tahoma][COLOR=#000000]در هر صورت من عقیده خود را ابراز نمودم و همیشه در این عقیده ثابت خواهم بود.
    [/COLOR][/FONT][SIZE=2]
    [/SIZE][/SIZE][SIZE=2][FONT=tahoma][COLOR=#000000][SIZE=2](منبع کتاب اثبات وجود خدا)[/SIZE][/COLOR][/FONT][/SIZE][/QUOTE]

    [QUOTE="VICTOR";624808][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma][B][RIGHT]دونالد هنری پورتر Donald Henry Porter

    [/RIGHT]
    [/B][/FONT][/SIZE][/COLOR][SIZE=3][FONT=tahoma][B][RIGHT][/RIGHT]
    [/B][/FONT][/SIZE][COLOR=#000000][FONT=tahoma][B][RIGHT][/RIGHT]
    [/B][/FONT][RIGHT][SIZE=3][FONT=tahoma]فیزیک دان و ریاضی دان

    [/FONT][FONT=tahoma]فارغ التحصیل از کالج ماریون دکتر در فلسفه از دانشگاه ایندیانا و مدرس سابق دانشگاه ایندیانا بوده است استاد فیزیک و ریاضیات در کالج ماریون متخصص تبدیل های تماسی تغیرات اشکال محدود به دو بعد و پیوستگی مطلق:[/FONT]

    [/SIZE][/RIGHT]
    [/COLOR][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]اگر شخصی بخواهد وجود خدا را ثابت کند همانگونه ثابت کند که قضیه فیثاغورث را در هندسه ثابت می کند به عقیده من چنین اعتقادی به خدا اجباری خواهد بود. از طرف دیگر باید توجه داشت که علوم پر از قوانین اصولی هستند که هنوز ثابت و محرز نشده است. با وجود این که ثابت نشدن این قواعد و قوانین مانع از آن نیست که در صورت لازم از آنها استفاده شود ولی مسلم است که از این اصول که فهم پدیده های طبیعی نتایج مسلم نمی دهند نمی توان در فهم معانی ما بعد الطبیعه استفاده کرد.[/FONT]

    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]در علم فیزیک به سوالاتی می توان پاسخ داد که اول آنها لفظ چگونه باید و علم فیزیک به اغلب سوالاتی که در اول آنها لفظ چرا با شد نمی تواند جواب بدهد مثلا جواب سوال «چگونه دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟» را قانون جاذبه نیوتون به خوبی داده ولی جواب سوال «چرا دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟» داده نشده است قانون جاذبه عمومی باعث می شود ما بروی زمین بمانیم و به هوا نپریم و زمین در مدار خود به دور خورشید بچرخد جرت؟ جواب حدسی است.[/FONT]

    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]یک قانون طبیعی می گوید اگر فاصله میان دو جسم خیلی زیاد باشد این دو جسم همدیگر را دفع می کند چرا؟باز هم جوابی ندارد.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]یک قانون طبیعی دیگر می گوید که اگر علامت بار الکتریکی دو جسم که بار الکتریکی دارند یکی نباشد یعنی علامت یکی مثبت(+) و علامت یکی منفی (-) باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کنند. و اگر علامت بار هر دو مثبت یا منفی باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کند و اگر علامت هر دو منفی یا مثبت باشد همدیگر را دفع می کند در هر دو صورت جذب یا دفع به نسبت مستقیم حاصل ضرب بارهای بری آنها و به نسبت معکوس مربع فاصله است.ما باور داریم که هسته اتم دارای ذره های کوچکی است به نام پروتون که بار مثبت دارند و دراطراف آن ها الکترون ها با بار منفی در حرکتند و لازم بود این الکترون ها به پروتون ها بچسیند در صورتی که آنها همیشه فاصله خود را با پروتون ها حفظ می کنند پس ما می بینیم کخ قوانین طبیعی در فاصله خیلی خیلی زیاد در محیط های بسیار کوچک اجرا نمی شوند و برای این موارد لازم است قانون دیگری برای این جاذبه پیدا کرد.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]به نظر می رسد که اغلب علما مایلند مبانی و پدیده های طبیعت را بدون آنکه خدا را در نظر بگیرند مطالعه کنندومثلا برتراند راسل فیلسوف و ریاضی دان بزرگ انگلیسی منکر وجود خداست.بعلت اینکه او جواب این سوال را نمی تواند بدهد:خدا افریده کیست؟شکی نیست که فکر راسل اصولا وسیع و عمیق است ولی آیا معقول چنان است که در این هنگام که تقریبا هر نظریه و علمی را به طرح پرسش های بدون جواب می کشاند در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش باشیم؟من خود خدا را از آن جهت دخالت می دهم که عقل و منطق چنین اقتضا می کند.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]در مورد سوالاتی که پاسخی به آنها داده نشده است می گوییم برای ادراک و فهم عالم دو نظریه وجود دارد که هر یک را جمعی از دانشمندان قبول کرده اند ولی قبل از آنکه را جع به آنها بحث کنیم بهتر است نکاتی چند را در نظر بگذرانیم.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]جهان شناسی عبارت است از مطالعه وضع عمومی جهان با وسعت آن در فضا و طول و دوام آن در زمان.اگر کسی با تلسکوپ پانصد سانتی متری از بالای کوه پالومار به فضا نگاه کند اجرامی را مشاهده خواهد کرد که فاصله آنها از زمین بیش از یک میلیارد سال نوری است و آن شخص بیش از یک بیلیون کهکشان را مشاهد خواهد کرد .سال نوری فاصله ای است که سرعت نور در هر ثانیه 300000 کیلومتر است در عکسی که از آسمان برداشته شده و ما آن را در دست داریم ستارگانی دیده می شود که نوری که از آنها ساطع شده و فیلم عکاسی را متاثر کرده است.چندین میلیون سال پیش از آن ستارگان حرکت کرده است.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]اندیشه ای که اکنون کاملا ثابت شده است این است که دنیا هر لحظه در حال گسترده شدن است.اگر به نور سفید با یک منشور شیشه ای نگاه کنیم خواهیم دید که نور سفید به هفت رنگ تجذیه می شود که مجموع آنها را طیف شمسی می نامند.هر گاه رنگها مرتبا پهلوی هم قرار داشته باشند آن وقت طیف متصل نامیده می شوند ولی وجود برخی از عناصر در منبع نور باعث می شود که خطوط تاریک در طیف بوجود آید با مطالعه این خطوط نوع عنصری که آنها را به وجود آوره معلوم می شود و علم طیف شناسی عبارت از مطالعه همین خطوط است.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]با مطالعه خطوط می توان عناصر تشکیل دهنده اجرام سماوی را معین کرد مثلا چنی پیش وجود گازی در خورشید کشف شد که آن را هلیوم نامیدند که از لفظ یونای هلیوس که به معنی خورشید است مشتق شده و بعدا دانشمندان به وجود این گاز در زمین پی بردند.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]آن قسمت از طیف سرخ است کنار سرخ طیف می ناند و انتقال به کنار سرخ طیف نشانه آن است که منبع نور را از شخصی که به طیف می نگرد دور می شود کهکشان های دور این نظریه را ایجاد کرده است که جهان پیوسته گستره می شود و کهکشان ها بتدریج از ما دورتر می شوند.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]حال به آن دو فرضیه می پردازیم که در بالا اشاره کردیم و عبارتند از اول فرضیه گسترش جهان آلفر و گاموف و فرضیه دوم حالت ثابا هویل[/FONT][/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]طبق فرضیه اول جهان قبلا عبارت از یک توده بخار بوده که در فشار های فوق العاده قرار داشته و درای حرارت بالایی بوده است این هسته منفجر شده و جهان در نتیجه ستارگان و کهکشان ها بوجود آمده و حرکت فعلی کهکشان ها نیز نتیجه همان انفجار است.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]هر دو فرضیه آلفر و گاموف چنین بیان می شود :هنگامی که سن جهان ما چهل و پنج دقیقه بود حرارت آن از یک بیلیون درجه بیشتر بود و در نتیجه این حرارت فقط پروتون نترون و الکترون وجود داشت و عناصر مختلف موجود نبود.بعد از انفجار که آن را باید ابتدای جهان نامید در عرض سی دقیقه تمام عناصر شیمیایی بوجود امده اند و شاید یک بیلیون سال بعد از انفجار کهکشان ها پدیدار شدند علت ایجاد کهکشان ها قوه جاذبه عمومی بوده است.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]قبل از شروع جهان یعنی انفجار هسته اولی اوضاع چگونه بوده است؟بعضی ها تصور می کنند که در زمانی دور اجسام و اجرام مادی خیلی رقیق تر و پراکنده تر وحود داشته است که یکدفعه به هم متصل گردیده و جسم متکاثفی که باید منفجر شود را بوجود آورده اند.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]در هر حال اگر قبول کنیم که جهان از انفجار یک توده اولی با حرارت و فشار فوق العاده به وجود آمده است آن وقت خواهیم گفت که این توده را خدا خلق کرده است و حرارت و نیروی لازم را به آن داده است.نمی توانم در امر خلق خدا صرف نظر کنم خدا تر تصویر حضور دارد.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]اما فرضیه دوم یا فرضیه بوندی-گولد-هویل که فرضیه حالت ثابت یا فرضیه خلقت مداوم نامیده می شود می گوید که جهان در زمان و فضا یکنواخت است ولی راکد نیست.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]طرفداران این فرضیه معتقد اند که جهان هر آن گستره تر می شود و کهکشان ها دائما از زمین دورتر می شوند در جواب این سوال که «چرا پس از مدتی کهکشان ها از منطقه دید تلسکوپ بیرون می روند در آسمان تغیراتی مشاهده نمی شد؟» می گویند خلقت در جهان قطع نمی شود و به جای کهکشان هایی که دور و ناپدید می شوند کهکشان های جدید خلق می شوند و به این ترتیب نقشه آسمان ثابت می ماند.ما اجسام یا اجسام سماوی را توسط نورشان درک می کنیم ولی اگر جسمی با سرعت بیشتر از نور از ما دور شود هیچ وقت رویت آن حتی با قوی ترین تلسکوپ برای ما امکان پذیر نخواهد بود چنان تخمین زده اند که کهکشان هایی که فاصله آنها با ما دو بیلیون سال نوری است سرعتشان بیش از سرعت نور است و هر گز دیده نخواهند شد و این دو برابر دید بزرگترین تلسکوپ جهان است.حال اگر فرض کنیم جهان در مدتی تقریبا به اندازه یک پنجم عمر خورشید گرسترش یابد و ستاره جدید خلق نشود در محیط دید هیچ جرم سماوی وجود نخواهد داشت و میدان دید ما خلا محض خواهد بود.[/FONT]

    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]هویل بانی فرضیه دوم توسعه مداوم جهان را قبول دارد و برای پر کردن خلا حاصل شده از دور ترین کهکشان به فرضیه جدید متوصل می شود ولی مدعی است که این جرم سماوی از جایی نمی آید و فقط ظاهر می شود!
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]اما اگر من فرضیه خلقت مداوم را قبول کنم فورا خواهم گفت که این خلقت بدست خالق یعنی خدا انجام می گیرد.پس بازهم خدا در تصویر حضور دارد.
    [/FONT]
    [/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][RIGHT][FONT=tahoma]فرآیند خلقت به هر نحوی انجام شده است به دست خالق بوده است.وجود خدای متعال پایه اساسی هر فرضیه است و جواب سوالاتی که تا حالا به آنها پاسخی داده نشده است یک کلمه است و آن کلمه خداست.
    [/FONT][/RIGHT]
    [/SIZE][/COLOR][SIZE=3][RIGHT][/RIGHT]
    [/SIZE][RIGHT][/RIGHT]
    [COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma]
    [/FONT][/SIZE][/COLOR][/QUOTE]

    [QUOTE="VICTOR";624814][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma][B](چندی پیرامون عقیده ی داروین ګرایان!)

    [/B]جهش های اتفاقی، نابود کننده حیات اند و قادر به پدید آوردن اندام های متقابلاً همساز نیستند[/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][B][FONT=Georgia][FONT=tahoma]
    [/FONT][/FONT][/B] [FONT=Georgia][FONT=tahoma]
    داروین گرایان بر این باورند که موجودات زنده در نتیجه « جهش یا موتاسیون » های اتفاقی تحوّل و تطوّر یافته اند، و اینکه این جهش های کور و کرّ پدیدآورنده این همه تنوّع باشکوه حیات اند که ما امروزه در زمین شاهد آنها هستیم. البته، این ادعا بیانگر تناقض منطقی شدیدی است.[/FONT][/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][FONT=Georgia][SIZE=3][FONT=tahoma]

    «جهش یا موتاسیون » شامل شکستگی، خلل و جابجایی هایی است که در نتیجه تابش یا تأثیرات شیمیاییِ موجود در « دی. اِن. اَیِ» واقع در هسته سلول زنده اتفاق می افتد؛ همان « دی. اِن. اَی» ای که حاوی تمامی اطلاعات وراثتی سلول است. نود و نه در صد تمامی جهش ها منجر به تخریب موجود زنده (= اُرگانیسم) می گردد، این در حالی است که یک درصد باقیمانده هم عاری از هرگونه تأثیری است. تاکنون مشاهده نشده است که جهش یا موتاسیون، سودی به حال موجود زنده ای داشته باشد.

    از اینها گذشته:

    1. بر[/FONT][/SIZE][/FONT][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma] اساس ادعاهای داروین گرایان، لازم است جهش یا موتاسیون دربردارنده تغییراتی متناسب بوده و با همه قسمت های بدن متقابلاً سازگار باشد.

    [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma]2. به عنوان مثال، بر اساس ادعاهای داروین گرایان، چنانچه در اثر جهش یا موتاسیون (و به همان شکلی که آنان می گویند) گوشی در سمت راست به وجود آید، لازم است که جهش های اتفاقی گوش دیگری را نیز به وجود آورند؛ آن هم گوشی کارآمد و درست و حسابی و با همان ویژگی ها؛ یعنی باید هر دوی این گوش ها دارای سندان، سوراخ و رکاب گوش کامل و بی عیب و نقصی نیز باشند.[/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma]

    3. علاوه بر این، جهش های اتفاقی می باید در هر دو گوش، دریچه های تاج مانندی را نیز پدیدآورند. بر اساس ادعاهای داروین گرایان، لازم است جهش یا موتاسیون تمام این دریچه ها را به نحو احسن و دقیقاً در محل های مناسب خود، آن هم همزمان و با هماهنگی یکسانی به وجود آورد.

    [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma]4. در غیر اینصورت، ناهماهنگی خطیری به بار می آید، و نتیجه کار، موجود عجیب و غریبی خواهد بود با گوشی وارونه یا دندانی عوضی و یا چشمی روی بینی و چشمی بر پیشانی. اما، از آنجایی که چنین ناهماهنگی ای در حیات به چشم نمی خورد، پس، ادعاهای داروین گرایان این را می رساند که جهش یا موتاسیون باید همه چیز را در کمال هماهنگی و تناسبی متقابل خلعت وجود بخشد.

    [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma]5. منتها، این حقیقت که جهش ها 99 درصد مخرّب و 1 درصد ناکارآمد هستند، به وجود آمدن اندام هایی منطقی، هماهنگ و متقارن از طریق آنها (آن هم دقیقاً همزمان) امری است غیر ممکن.

    [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#000000][SIZE=3][FONT=tahoma]6. تأثیری که جهش یا موتاسیون روی ساختاری منظم بر جای می گذارد، درست مانند به مسلسل بستن آن است. قطعاً، به آتش بستن چیزی سالم، موجب تخریب و نابودی آن می گردد [نه اصلاح و بهبودی آن]. این حقیقت که گلوله ای بدون تأثیر است یا عفونتی را که از قبل وجود داشته است از بین می برَد و لذا آن را درمان می کند، چیزی را تغییر نمی دهد؛ زیرا، علی ایّ حال، 99 گلوله دیگری که بدان برخورد می کند، این موجود زنده را نیست و نابود می نماید.[/FONT][/SIZE][/COLOR]
    [SIZE=3][FONT=tahoma][COLOR=#000000]
    [/COLOR][/FONT][/SIZE]

    [HR][/HR][SIZE=3][FONT=tahoma][URL="http://esbatha.blogfa.com/post-66.aspx

    موهبتی که آدمیزاد را انسان می کند، روحی است که خداوند سبحان به وی ارزانی داشته است
    [/URL][/FONT][/SIZE]

    داروین گرایان با چنین ادعاهایی در تلاشند تا تفاوت میان انسان و میمون را از اذهان مردم بزدایند. انسان جانداری است که قادر است بگوید: « من هستم »؛ کسی است که از وجود و دلیل آفرینش خود مطلع است، و قادر است در مورد دلیل بودن خویش و حکم و قضاوتی که می کند، بیندیشد. انسان ها دارای روح اند.

    از این رو، انسان جانداری است که با دیگر اشکال حیات کاملاً متفاوت است. تا وقتی که سخن از روح مطرح است، تفاوت های کالبدشناختی و مهارت ها را اصلاً نمی توان جزو خواص شاخص به حساب آورد؛ حتی اگر جانداری از نظر شکل ظاهری شباهتی با انسان نداشته باشد اما دارای روح باشد، آن موجود یک انسان است. بنابراین، خصیصه ای که انسان را می سازد، داشتن روح است.
    در عالم ماده گرایی، هیچ گونه توجیهی برای موجود هوشیاری که نسبت به خود آگاهی داشته باشد – اینکه بگوید: « من هستم » – وجود ندارد. هیچ یک از دلایل ماده گرایان قادر به توجیه تحوّل و تطوّری فرضی از شکلی از حیات که از وجود خویش بی خبر و بی اطلاع باشد به شکلی دیگر از حیات که دارای روح بوده و از هستی خویش مطلع باشد، نیست. این همان چیزی است که داروین گرایان تمایلی به جروبحث در این باره ندارند، و حتی هنگامی که سخن از به اصطلاح «تکامل انسان » به میان می آید، این مطلب آنان را متحمل یأس و نومیدی جانکاهی می گرداند. از این رو، آنان تلاش می کنند تا مجموعه کاملی ازجمجمه های دروغین را به منزله شواهد کار خویش بر دیگران تحمیل نمایند.

    بنابراین، تمامی ادعاهای مربوط به تکامل انسان، که با آن همه کبکبه و دبدبه در نشریات تکامل گرایان مطرح است، دروغی بیش نیست. اول از همه، لازم است داروین گرایان توجیه کنند که چه چیزی انسان را انسان می کند، چگونه انسان تحت تأثیر آنچه می بیند و می شنود قرار می گیرد، چگونه در این باره می اندیشد، عقلش را به کار می بندد، دارای حواسی چون حس احترام، عشق و محبت و وفاداری و صداقت است، و چگونه دارای روحی است که او را قادر به تصمیم گیری و قضاوت می سازد. منتها، آنان در ارائه هر گونه توجیهی در این باره عاجزند، و هرگز هم به این کار موفق نخواهند شد. در حقیقت، منشأ شعور و آگاهی- یعنی همان روحی که انسان را انسان می کند- متعلق به ایزد یکتاست. خداوند، روح را از جانب خویش به انسان ها ارزانی داشته، وبدین ترتیب، آنان را از تمام دیگر اشکال حیات متمایز ساخته است. باری، نیرنگ داروین گرایان در این باره مُهر خاموشی بر لب دارد و سمندش می لنگد.

    علم نمی تواند احساسات انسان رو تحلیل و درک کنه؟ پس علم روانپزشکی و داروهای مربوط به آن چگونه عمل می کنند؟
    اگر مبنا بر نظر دانشمندان باشد که فکر نمیکنم الان معتبر تر از نظریات استیفن هاوکینگ و امثالشون باشه.....که نتیجه مشخص هست و هیچکدوم چیزی رو به عنوان خدا قبول ندارند.
    هر چند که در نظریه فرگشت جهش ها اتفاقی اند ولی باید توجه داشت که فقط گونه هایی باقی خواهند موند که به درستی جهش کرده باشند نه تمام گونه هایی که جهش کرده اند.
    تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای

  8. 2 کاربر از پست مفید "مهدی" سپاس کرده اند .


  9. #25
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    شیمی محض
    نوشته ها
    714
    ارسال تشکر
    1,598
    دریافت تشکر: 2,720
    قدرت امتیاز دهی
    7219
    Array

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    من فقط می دانم امروزه هر کسی که بتواند تکامل را با دلایل علمی قوی رد کند، برنده جایزه نوبل زیست شناسی می شود. مشکل ما این است که اولا فکر می کنیم پذیرش تکامل ناقض وجود خداست و دوما هیچکدام، متخصص ژنتیک نیستیم و از مفاهیمی همچون تلومرها، ژنوتایپ، فنوتایپ، حوای میتوکندریائی، آدم کروموزوم y، نیای مشترک و ... چندان سر در نمی آوریم. دقت کنید که در زمان داروین، هنوز dna کشف نشده بود ولی سخنش آنچنان با واقعیات زیست شناختی، ریخت شناسی، ژنتیک، دیرین شناسی، فسیل شناسی و ... همخوانی داشت که بلافاصله مورد توجه و پذیرش جوامع علمی قرار گرفت. به یاد داشته باشیم که dna همه تاریخچه تطورات و تحولات خود را درونش نگه می دارد.
    من فقط به ذکر یک نکته بسنده می کنم و آن این است که بیش از 90 درصد ژنهای جناب victor با ژنهای یک گل نرگس یکی است و همچنین بیش از 98 درصد ژنهای وی، با ژنهای یک شمپانزه از گونه بونوبو مشابه است.
    ویرایش توسط نو آور : 26th January 2015 در ساعت 09:46 AM
    آئینه چو نقش تو بنمود راست _ بفهم که از ماست که بر ماست!

  10. 3 کاربر از پست مفید نو آور سپاس کرده اند .


  11. #26
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    - خورشید و ماه را مسخر اراده خود ساخت که هر کدام در وقت خاص به گردش آیند (رعد/2)
    - آسمان ها را بی ستون که به حس مشاهده کنند خلق کرده و کوه های بزرگ را در زمین بنهاد (لقمان/10)
    - و ما آسمان دنیا را به چراغهای رخشان زیب و زیور دادیم و به تیر شهاب آن ستارگان شیاطین را راندیم (ملک/5)
    - آیا آدمی در اول قطره آب نطفه نبود؟ و پس از نطفه خون بسته و آنگاه آفریده و آراسته گردید (انسان/ 38)
    - آیا ما شما آدمیان را از آب نطفه بی قدر بدین زیبایی نیافریدیم و آن نطفه را به قرارگاه رحم منتقل نساختیم تا مدتی معین و معلوم (مرسلات/22)
    - و بر فراز انها هفت آسمان محکم بنا کردیم و چراغی رخشان بر افروختیم و از فشار و تراکم ابرها آب باران فرو ریختیم (نبا/ 13و14)
    - و برای ماه منزل گاه هایی قرار دادیم و به هنگامی که این منازل را طی کرد سرانجام بصورت شاخه‌ی کهنه (قوسی شکل و زرد رنگ) خرما در می‌آید (یس/39)



    اگر کسی توانست پاسخ مرا بدهد که چرا تا به حال ادمیزاد نتوانسته است جنین را در آزمایشگاه هایش به عرصه ی زندگی بیاورد آن وقت می تواند بگوید علم راهی برای خداوندگار ندارد .. علم آن وقت می تواند بگوید خدایی نیست که بتواند از همه چیز عبور کند نه برای دست هایش نتوانستن وجود داشته باشد ...


    هر شخص مستقل از دیگری ست و خود باید با استدلال های خویش تفکر کند و نه بخواند سطرهای دست ساز یک آدم شبیه به خود را و رونوشت سازد اندیشه های سایرین را ...
    نیازی به کتاب های پر فروش آقای پرفسور! نیست که کیهان را بدید و سخت ترین معادله ها را حل نمود و نظریه هایش، دشواری از علم باز کرد اما با یک جمله گفت "خدا نیست"! چرا که هر آدمی دید خود نسبت به خدا را با توجه به شرایط و اندیشه های آن دوره ی زندگیش مستقل از علم بازگو می کند ... هر کس با توجه به نگرش و دید خود از دنیا حضور کسی را حس می نماید چرا که فیزیکدان بودن به معنای عالم بودن نیست چرا که گاهی حرف های کسی از علم ناقص او و عدم درک او از مقوله ای ست که در کتاب هایش از ان صحبت به میان می اورد نه چیز دیگر ... خدا نه با ریاضی حل می گردد نه فرآیندی شیمی ست که در مقیاس میکروسکوپی و یا ماکروسکوپی بتوان بدید و بدستش آورد .. قطعا ً آن جسم که در سینه ی هر کسی می تپد جایی ست برای درک خداوندگاری که عشق را بی معنا می سازد ... و قطعاً قطعاً هیچ چیز به اجبار دلنشین نیست ...
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  12. 2 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  13. #27
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    - و او خلق را برای انس با هم نر و ماده آفرید. از نطفه ای که از مردان به رحم زنان می ریزد (نجم/ 45 و 46)
    - و خداست تنها مالک زمین و آسمان ها، هر چه بخواهد می آفریند و به هر که بخواهد فرزند اناث و به هر که بخواهد فرزند ذکور عطا می کند. یا در یک رحم دو فرزند پسر و دختر قرار می دهد و هر که را خواهد عقیم گرداند (شوری/ 49 و50)
    - خداست آنکه می نگارد صورت شما را در رحم مادران هرگونه اراده کند (آل عمران 6 / و کهف/ 37)
    - خدا شما (نوع بشر را) نخست از خاک بیافرید و سپس از نطفه خلق کرد (صبح/ 5)


    و


    آیا ما شما را از آب مختلط نیافریدیم (مرسلات/ 20)
    (منظور از آب مختلط همان ترکیب واحدی است که از لقاح اسپرم و تخمک به وجود می آید. تخم تقسیم شده و مجموعه سلولی دایره ای شکل یا بلاستوسیت تشکیل می شود و بلاستوسیت در دیواره رحم لانه گزینی می کند (محل استراحت))
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  14. 3 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  15. #28
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مامایی
    نوشته ها
    3,947
    ارسال تشکر
    36,060
    دریافت تشکر: 18,520
    قدرت امتیاز دهی
    28276
    Array
    yas-90's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : اثبات وجود خدا از منظر علم

    سلام

    دوستان مطالب قابل تاملی رو ذکر کردن

    من به شخصه اگر روزی خدا در آزمایشگاه و دم و دستگاه های مشابهش اثبات بشه، اون روز من به اون خدای محدود در ماده کافر میشم

    درمورد داروهای روانپزشکی و درک احساسات هم اینکه احساسات و عواطف ما شامل سه بعد تجربیات روانی و اثرات فیزیولوژیک و پاسخ رفتاری است و اون چیزی که درک میشه اثرات فیزیولوژیک هست و اون چیزی که ما باهاش عواطف رو میشناسیم و نامگذاری میکنیم پاسخ های رفتاری ما هستن ولی بخش تجربه روانی چیز قابل لمسی نیست و هر کسی فقط احساسات خودش رو خودش تجربه میکنه و نه هیچ کس دیگه
    داروهای روانپزشکی هم روی اون قسمتی اثر میذارن که قابل درک هستن یعنی فیزیولوژی و موقعی متوجه اثرات داروها میشن که پاسخ رفتاری رو ارزیابی میکنن.....پس واقعا نوع احساس(همون تجربیات روانی) قابل درک نیست

    درمورد رشد جنین در آزمایشگاه.... اگر تا کنون نشده به این معنی نیست که در آینده هم نخواهد شد.... یه زمانی نمیشد نطفه آزمایشگاهی تولید کرد اما الان با روش ivf نطفه تا حدود 32 سلول هم میرسه(در محیط آزمایشگاه) و بعد درون رحم جایگذاری میشه ..... یه زمانی اگر ریه جنین نرسیده بود و نارس بدنیا می اومد زنده نمیموند کم کم اکسیژن دادن به نوزاد نارس و بعد ها زدن آمپول دگزامتازون زودتر از موعد باعث زنده موندن جنین نارس شد....یه زمانی کسی فکر نمیکرد نوزاد زیر 33 هفته درست و حسابی زنده بمونه الان نوزاد 25 هفته رو هم تونستن زنده نگه دارن هر چند به تعداد کم
    طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند

  16. 6 کاربر از پست مفید yas-90 سپاس کرده اند .


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •