mrc
mrc
یکمی سنگینهالهی، به لطفت دنیا را از من گرفتهای، به كرمت آخرت را هم از من بگیر!
ممنون از پست مفیدت
إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَی سَبِیلِ سَخَطِکَ
خدایا! عمرم را در رنج غفلت از تو تباه ساختم، جواني را در سرمستی دوری از تو هدر دادم، خداوندا! آن روزها که به کرم تو مغرور شدم و راه خشم تو را سپردم، از خواب غفلتبیدار نگشتم.
إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ
پروردگارا! من بنده توام و زاده بنده تو. در آستان بزرگیت ایستادهام و کرمت را وسیله تقرب به حضور تو قرار دادهام.
قصه وکالت را زیاد شنیده ام اما قصه وکیلی چون تو را نه... تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی ست. در پرونده ای که تو وکیل باشی قصه اش ستودنی ست. وکیل که تو باشی یک قدم با من است و ده قدم با تو...در قصه وکالت تو، به ازای دادخواهیت عشق و محبت است که هزینه می شود. از لحظه سپردن حالم به تو آرامش مهمان خانه زندگی ام شد؛ از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی و تنها پناهم. کتاب زندگی ام روی میز تو و تو آگاه از تمام خطوطش... کلماتش...من یقین دارم که تو همه جا با منی و عاشقانه حقم را می ستانی. تو در این عشق بازی پرده از رازی بزرگ برداشتی. رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را... رازی به اسم توکل.
توکل قصه ای ست که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی: در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی دستانت در دست من است. نگران نباش و به من اعتماد کن... توکل...توکل...من نفهمیده بودم راز این قصه را. روزها و شبها بر من گذشت. لحظه هایی که شاید با فراموش کردن قصه یا نفهمیدنش سخت گذشت...سخت. روزها و شبها بر من گذشت تا که شیرینی اش را به من چشاندی. قصه ای که در آن خدا وکیل من است...
و چه زیباست که بگویم: «حسبنا الله و نعم الوکیل» (173/آل عمران)
خدای من !
تو خیلی خوب می دانی که با چه تمنایی از عمق وجودم تو را صدا می کنم !
خدایا !
آرامش قلبم را ! خوشحالی عمیق قلبم را خوشبختی ام را خیلی زود تنها از تو و از رحمتت از تو و از قدرتت می طلبم !
الهی آمین !
امید به رحمتت ای منتهای کمال ! ای خدای رحمتها و زیبایی ها ای مهربان من !
تو ! خدای من ! تنها خدای من هستی و من ! تنها امید و تکیه گاه زمین و آسمانم تو هستی !
الهی، آن كه تو را دوست دارد، چگونه با خَلقت مهربان نیست.
الهی، كی شریك دارد تا تو را شریك باشد.
الهی، من واحد بیشریكم، چگونه تو را شریك باشد.
الهی، خوشا آن دم كه در تو گُمم!
الهی، از من و تو گفتن شرم دارم؛ «اَنت اَنت.»
الهی، نه خاموش میتوان بود و نه گویا؛ در خاموشی چه كنیم، در گفتن چه گوییم؟
الهی، تن به سوی كعبه داشتن چه سودی دهد، آن كه را دل به سوی خداوند كعبه ندارد؟
الهی، عبادت ما قُرب نیاورده بُعد آورده است، كه «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّین
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)