دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: خوشا گریه ... نه این گریه !

  1. #1
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض خوشا گریه ... نه این گریه !

    مانده از روضه وُ از هیأت وُ از مجلس وُ از سینه زنی،

    آمده ام کنج اتاقم،

    به دلم پرچم مشکی زده وُ شال عزایم به کف وُ دست به دامان تو گشتم

    که تو اربابی و من بنده ی هر جاییِ جامانده ازین جا و از آن جایم و

    امروز دلم گشته هوایی و

    نشستم به امید کرمی از طرف شاه عزایم که شمایی!

    بگو از عطشُ و از جگر سوخته و از رخ افروخته و از طف صحرا و

    بگو از "علی" و از "علی" وُ از غم لیلا و

    بگو از ید سقا و

    بگو با من دل خسته از اندوه دل زینب کبرا و

    امان از دل زهرا و امان از دل زهرا ...

    بگو با من مجنون،

    به خدا حسرت داغی به دلم مانده که از داغ شما بشکنم امروزُ و

    بسوزم که دگر نشنوم این روضه ی جان سوز که:

    ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...

    و دگر نشنوم امروز که خم گشته قد کوهیُ و

    رودی به لب آورده رشیدی... چه رشیدی! همان راز رشیدی که لبِ رود رسیدُ و نرسید آب به لب هاش...

    همان راز رشیدی که عمودی...

    بگو !

    روضه بخوان شاه غریبم تو بخوان بر من جامانده ازین قافله ی اشک،

    که با نام تو آمیخته این اشک و خوشا اشک!

    خوشا اشک!

    خوشا گریه بر این داغ، خوشا گریه بر این درد

    خوشا گریه، نه این گریه!

    خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت چو روزی پسرش رفت...

    خوشا قصه ی یعقوب!

    که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است...

    خوشا چاه!

    همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و

    نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و

    نه انگشت کسی گم شده آن جا و

    کنارش نه تلی بود نه تپه!

    وَ یعقوب ندیده است دمی یوسفِ در چاه!

    خوشا قصه ی یعقوب!

    که گودال ندارد

    وَ آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که «الشّمر ...»

    عجب مجلس گرمی شده این جا،

    همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب،

    کسی نیست وَ انگار که عالم همه جمعند همین جا!

    و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار،

    گرفتند دمِ حضرت ارباب:


    ح س ی ن جان، ح س ی ن جان...


    یاسمین صباغیان طوسی

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  2. 3 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •