خوش به حالت
پیش خودت هستی ..
===
خودم را به چیزهایِ بسیاری شبیه کردم
تا در فراقِ تو
شعری تازه بگویم ..
اما برعکس شد
همه یِ آن چیزها شبیه من شدند
و دردِ فراق گرفتند ..
===
من به در ِ خانه ات تکيه داده ام
عابران مي گويند نيست
به خانه ي متروکش نگاه کن
نيست
رفته است
مي گويند و مي روند
سي سال است مي گويند
نيست
رفته است
گفته اند و رفته اند
من اما
به درِ خانه ات تکيه داده ام ..
===
احساس مسافری را دارم
که باید برود
و نمی داند به کجا
بلیت سفر به ناکجا را
من
سالهاست در مشتم می فشرم
کجاست راننده ؟
فریادم بزند
که جا نمانی
کجاست ؟
===
این همه راه که آمدم
کمتر بود
از این یک قدم
که به تو مانده است ..
من مسافت را
با تپش قلبم محاسبه می کنم ..
علاقه مندی ها (Bookmarks)