دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 60

موضوع: تفکراتي از جنس نور

  1. #21
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    يک مواقعي خودم را مي گذارم جاي خدا !!! (استغفرالله)
    يک کم جا خورديد از اين حرفم ...نه؟
    اشکال ندارد، فرض است ديگه، مي خواهم يک نکته لطيف را نتيجه گيري کنم:

    به خودم مي گويم مثلا" من يک انساني را خلق کردم، ..... همين طور راست راست راه برود و خوش باشد؟
    نه .... بگذار يک کم سر به سرش بگذارم ببينم تحملش چقدر است!
    بعد يک مشکلاتي سر راه اين انسان قرار مي دهم،
    بعد آن انسانهايي که اين مشکلات را حل مي کنند دوباره يک مشکل بزرگتر پيش راهشان مي گذارم ببينم با اون چه کار مي کنند!
    بعد اونهايي که جلوتر مي آيند و مشکلات بيشتري را از پيش خود برمي دارند را انتخاب مي کنم
    يک مشکل وحشتناک جلو راهشان مي گذارم ..... به خودم مي گويم، بگذار ببينم اين بنده ام که تا اينجا پيش آمده از اين به بعد با اين مشکل وحشتناک تا کجا مي تواند پيش برود!
    هر کجا که ديدم دارد کم مي آورد بلافاصله مشکل را بر مي دارم، بنده خوب من است، دوستش دارم! فقط مي خواهم ببينم تا کجا مي تواند پيش برود!
    ==========================
    زحمت به خودتان ندهيد، در نوشته فوق همه جور اشکال و ايراد هست! نمي خواهد زحمت انتقاد به خودتان بدهيد! خودم مي دانم اشکلاتش را!
    ولي يک نکته ظريف در آن است، ناخودآگاه آدم فکر مي کند نکند دنياي واقعي يک جورايي (تاکيد مي کنم: يک جورايي) به مثال فوق شبيه باشد.



    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 7 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  3. #22
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    يک مواقعي خودم را مي گذارم جاي خدا !!! (استغفرالله)
    يک کم جا خورديد از اين حرفم ...نه؟
    اشکال ندارد، فرض است ديگه، مي خواهم يک نکته لطيف را نتيجه گيري کنم:

    به خودم مي گويم مثلا" من يک انساني را خلق کردم، ..... همين طور راست راست راه برود و خوش باشد؟
    نه .... بگذار يک کم سر به سرش بگذارم ببينم تحملش چقدر است!
    بعد يک مشکلاتي سر راه اين انسان قرار مي دهم،
    بعد آن انسانهايي که اين مشکلات را حل مي کنند دوباره يک مشکل بزرگتر پيش راهشان مي گذارم ببينم با اون چه کار مي کنند!
    بعد اونهايي که جلوتر مي آيند و مشکلات بيشتري را از پيش خود برمي دارند را انتخاب مي کنم
    يک مشکل وحشتناک جلو راهشان مي گذارم ..... به خودم مي گويم، بگذار ببينم اين بنده ام که تا اينجا پيش آمده از اين به بعد با اين مشکل وحشتناک تا کجا مي تواند پيش برود!
    هر کجا که ديدم دارد کم مي آورد بلافاصله مشکل را بر مي دارم، بنده خوب من است، دوستش دارم! فقط مي خواهم ببينم تا کجا مي تواند پيش برود!
    ==========================
    زحمت به خودتان ندهيد، در نوشته فوق همه جور اشکال و ايراد هست! نمي خواهد زحمت انتقاد به خودتان بدهيد! خودم مي دانم اشکلاتش را!
    ولي يک نکته ظريف در آن است، ناخودآگاه آدم فکر مي کند نکند دنياي واقعي يک جورايي (تاکيد مي کنم: يک جورايي) به مثال فوق شبيه باشد.



    زندگی مثال تشبیه شماست. همان واقعیتی که انکار نشدنی است زندگی پر از حوادث است هر روز فکر میکنی مشکلات تمامند ولی اینگونه نیست مشکلی و اتفاقی می افتد ولی مشکل ما هستیم خود ما که اینقدر خودمان را اب دیده نکردیم تا بتوانیم تحمل کنیم بعضی وقتها که خسته میشویم گله میکنیم که خدایا دیگر بس است من طاقت ندارم ولی در پس ان مشکل چیزی است که حقیقتش را نمیدانی پس بجنگ این جملات حتی نوشتنشان اسان نیست که بنویسی بجنگ انسان کم می اورد خسته میشود دل میکند و دست میشورد ولی خدا باز گوش میدهد اگر تا اخر خط رفتی و مویی پاره نشد بدان خدا انجا دستت را گرفته و منتظر است تا بفهمی چه چیزی را که خدا برایت مقدر کرده .

  4. 4 کاربر از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند .


  5. #23
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3683
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    اگر هر روز که از خواب پا مي شديم جيب هامون پر پول بود برايمان عادي مي شد! فکر مي کرديم حق ما است! اصلا" فکر مي کرديم دنيا اينطور ساخته شده!
    بعد يک روز که پا مي شديم و مي ديديم پول در جيبمان نيست ناراحت مي شديم! ....فکر مي کرديم مگر من چه گناهي کرده ام که اينطور شده! اين چه عدالتي است؟ممنون عالی بوددقیقا شبیه عقایدمنه پست هاتون خیلی زیباست شاهکاره کاش همه اینجوری فک میکردن منم نزدیک یک ساله تازه این طرزه فکروپیدا کردم وباورکنید اونقدر زندگی برام لذت بخش شده که میخوام هیچوقت نمیرم فقط زندگی بکنم
    .
    .
    حالا من مي گويم بياييم اينطور فکر کنيم:
    هر روز که پا مي شويم سالم هستيم، ..... اگر يک روز مريض شويم ........الي آخر ..... (يعني در اين تفکر جاي پول را با سلامتي عوض کرده ام)
    راستي کي گفته ما هر روز بايد سلامت پاشيم از خواب؟ لابد مي گوييد دنيا اينطور ساخته شده؟
    اگر مثل پول در آوردن مجبور بوديم صبح تا شب کار کنيم و بعد شب به موجب زحماتي که در روز مي کشيديم چند ساعت سلامتي به دست مي آورديم .....اون وقت چي؟
    گرفتيد منظورم چيه؟
    راستي هيچ فکر کرده ايد ارزشمند ترين چيزها چيزهايي است که به راحتي و وفور در اختيار همه هست!!!؟
    سلامتي .... آب ..... نور خورشيد .... و .... و بعد ما اصلا" قدرشان را نمي دانيم......
    زندگی بهتر ازاین ​نمیشه

  6. 2 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


  7. #24
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3683
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    ممنون عالی بود پست هاتون خیلی زیباست کاش همه اینجوری بودن من نزدیک به یک ساله دارم اینجوری فک میکنم وواقعا هرروزم از دیروزم قشنگ تره تازه دارم زیبایی های زندگی رو درک میکنم و واقعا هرروزم بیشتر شاکرهستم وآرزومه اصلا نمیرم
    زندگی بهتر ازاین ​نمیشه

  8. 3 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


  9. #25
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3683
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    يک مواقعي خودم را مي گذارم جاي خدا !!! (استغفرالله)
    يک کم جا خورديد از اين حرفم ...نه؟
    اشکال ندارد، فرض است ديگه، مي خواهم يک نکته لطيف را نتيجه گيري کنم:

























































































    یه جورایی نه دقیقا همینجوری بخدا من این ولمس کردم

    به خودم مي گويم مثلا" من يک انساني را خلق کردم، ..... همين طور راست راست راه برود و خوش باشد؟
    نه .... بگذار يک کم سر به سرش بگذارم ببينم تحملش چقدر است!
    بعد يک مشکلاتي سر راه اين انسان قرار مي دهم،
    بعد آن انسانهايي که اين مشکلات را حل مي کنند دوباره يک مشکل بزرگتر پيش راهشان مي گذارم ببينم با اون چه کار مي کنند!
    بعد اونهايي که جلوتر مي آيند و مشکلات بيشتري را از پيش خود برمي دارند را انتخاب مي کنم
    يک مشکل وحشتناک جلو راهشان مي گذارم ..... به خودم مي گويم، بگذار ببينم اين بنده ام که تا اينجا پيش آمده از اين به بعد با اين مشکل وحشتناک تا کجا مي تواند پيش برود!
    هر کجا که ديدم دارد کم مي آورد بلافاصله مشکل را بر مي دارم، بنده خوب من است، دوستش دارم! فقط مي خواهم ببينم تا کجا مي تواند پيش برود!
    ==========================
    زحمت به خودتان ندهيد، در نوشته فوق همه جور اشکال و ايراد هست! نمي خواهد زحمت انتقاد به خودتان بدهيد! خودم مي دانم اشکلاتش را!
    ولي يک نکته ظريف در آن است، ناخودآگاه آدم فکر مي کند نکند دنياي واقعي يک جورايي (تاکيد مي کنم: يک جورايي) به مثال فوق شبيه باشد.



    - - - به روز رسانی شده - - -

    یه جورایی نهدقیقا همینجوریه ممنون ازیادآوریتون
    زندگی بهتر ازاین ​نمیشه

  10. 2 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


  11. #26
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    روانشناسی عمومی
    نوشته ها
    3,348
    ارسال تشکر
    31,663
    دریافت تشکر: 11,131
    قدرت امتیاز دهی
    29289
    Array
    zoh_reh's: جدید88

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    يک مواقعي خودم را مي گذارم جاي خدا !!! (استغفرالله)
    يک کم جا خورديد از اين حرفم ...نه؟
    اشکال ندارد، فرض است ديگه، مي خواهم يک نکته لطيف را نتيجه گيري کنم:

    به خودم مي گويم مثلا" من يک انساني را خلق کردم، ..... همين طور راست راست راه برود و خوش باشد؟
    نه .... بگذار يک کم سر به سرش بگذارم ببينم تحملش چقدر است!
    بعد يک مشکلاتي سر راه اين انسان قرار مي دهم،
    بعد آن انسانهايي که اين مشکلات را حل مي کنند دوباره يک مشکل بزرگتر پيش راهشان مي گذارم ببينم با اون چه کار مي کنند!
    بعد اونهايي که جلوتر مي آيند و مشکلات بيشتري را از پيش خود برمي دارند را انتخاب مي کنم
    يک مشکل وحشتناک جلو راهشان مي گذارم ..... به خودم مي گويم، بگذار ببينم اين بنده ام که تا اينجا پيش آمده از اين به بعد با اين مشکل وحشتناک تا کجا مي تواند پيش برود!
    هر کجا که ديدم دارد کم مي آورد بلافاصله مشکل را بر مي دارم، بنده خوب من است، دوستش دارم! فقط مي خواهم ببينم تا کجا مي تواند پيش برود!
    ==========================
    زحمت به خودتان ندهيد، در نوشته فوق همه جور اشکال و ايراد هست! نمي خواهد زحمت انتقاد به خودتان بدهيد! خودم مي دانم اشکلاتش را!
    ولي يک نکته ظريف در آن است، ناخودآگاه آدم فکر مي کند نکند دنياي واقعي يک جورايي (تاکيد مي کنم: يک جورايي) به مثال فوق شبيه باشد.
    داستان از هفت اورنگ جامی است که روزی مجنون با کاسه ای به در منزل لیلی میره و باقی ماجرا که ....

    ون یک چندی بر این برآمد --- دودش ز دل حزین برآمد

    بگرفت به کف شکسته‌جامی --- می‌زد به حریم دوست گامی

    آن دلشده چون رسید آنجا، --- صد دلشده بیش دید آنجا

    بر دست گرفته کاسه یا جام --- در یوزه‌گرش ز خوان انعام

    هر کس ز کف چنان حبیبی --- می‌یافت به قدر خود نصیبی

    مجنون از دور چون بدیدش -- عقل از سر و، جان ز تن رمیدش

    چون نوبت وی رسید، بی‌خویش --- آورد او نیز جام خود پیش

    لیلی وی را چو دید و بشناخت --- کارش نه چو کار دیگران ساخت

    ناداده نصیب از آن طعام‌اش --- کفلیز (کفگیر!) زد و شکست جامش

    مجنون چو شکست جام خود دید --- گویا که جهان به کام خود دید

    آهنگ سماع آن شکست‌اش --- چون راه سماع ساخت مستش

    می‌بود بر آن سماع، رقاص --- می‌زد با خود ترانه‌ای خاص

    کالعیش! که کام شد میسر! --- عیشی به تمام شد میسر!

    همچون دگران نداد کامم --- وز سنگ ستم شکست جامم

    با من نظری‌ش هست تنها --- ز آن جام مرا شکست تنها

    صد سر فدی شکست او باد! --- جانها شده مزد دست او باد!
    (بیهوده شکست من بختست --- کارم زشکست او درستست)






    قوانین تالار روانشناسی



    الهی مرا آن ده که مرا آن به...

  12. 3 کاربر از پست مفید zoh_reh سپاس کرده اند .


  13. #27
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    دوستي که تازه از فرنگ برگشته چند روز پيش به ديدارم اومده بود، خيلي وقت بود نديده بودمش، دلم خيلي برايش تنگ شده بود.
    درب را که باز کردم لبخندي زد و اشک جلو چشمهاش را گرفت، بي مقدمه گفت:

    اونجا به محض اينکه اتفاق ناگواري برايت رخ دهد در عرض 5 دقيقه تمام امکانات آمبولانس و دکتر و ... مهيا و بالا سرت اند!
    در عوض تو ايران به محض اينکه اتفاق ناگواري برايت رخ دهد تمام فاميل و دوستان در عرض 5 دقيقه بالاي سرت هستند.

    (معلوم بود خيلي تنهايي کشيده)
    نتوانستم جلو اشکهايم را بگيرم، همديگر را در آغوش گرفتيم و شروع کرديم به گريستن!

    گفتم: کاش مي شد همه اونهايي که عشق فرنگ رفتن دارند را يک مدت فرستاد فرنگ تا قدر خوبي هاي مملکت خودشان را بدانند،
    گفت: آره .... هرجايي بدي ها و خوبي هايي براي خودش دارد، اونجا هم خوبي اش اين است که امکانات رفاهي فراهم است، ولي چه فايده که زندگي ها بي روح و مرده است، تنها و بي کس ... همدمشان سگ ها هستند! خانواده ارزش خودش را از دست داده....
    گفتم: اتفاقا" اينجا تازه به دوران رسيده ها سگ داشتن را نشانه تمدن مي دانند!
    گفت: آره بابا مي دونم از قديم الايام همين بوده که هست! تازگي ندارد که!

    گفتم: کاش مي شد جامعه اي درست کرد که هم خوبي ها و امکانات فرنگ در آن بود و هم خوبي هاي کشور خودمان.
    گفت: بله، ولي يک نکته را هم گوشه ذهنت داشته باش که خيلي از امکانات آنها هم به واسطه استعمار ديگران محقق شده
    بعد اشاره به اين شعر انوري کرد:
    گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کرده‌ای
    آن همه برگ و نوا دانی که آنجا از کجاست؟
    در و مروارید طوقش اشک اطفال منست!
    لعل و یاقوت ستامش خون ایتام شماست!
    (لينک شعر)

    بهش گفتم: تو هم ديگه زياد سياه نمايي مي کني، بالاخره يک عده اي اونجا زحمت کشيده اند تا به اينجا رسيده اند!

    گفت: البته، بر منکرش لعنت، خود من يکي از همانها بودم که زحمت کشيده اند
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. 3 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  15. #28
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    دوستي که تازه از فرنگ برگشته چند روز پيش به ديدارم اومده بود، خيلي وقت بود نديده بودمش، دلم خيلي برايش تنگ شده بود.
    درب را که باز کردم لبخندي زد و اشک جلو چشمهاش را گرفت، بي مقدمه گفت:

    اونجا به محض اينکه اتفاق ناگواري برايت رخ دهد در عرض 5 دقيقه تمام امکانات آمبولانس و دکتر و ... مهيا و بالا سرت اند!
    در عوض تو ايران به محض اينکه اتفاق ناگواري برايت رخ دهد تمام فاميل و دوستان در عرض 5 دقيقه بالاي سرت هستند.

    (معلوم بود خيلي تنهايي کشيده)
    نتوانستم جلو اشکهايم را بگيرم، همديگر را در آغوش گرفتيم و شروع کرديم به گريستن!

    گفتم: کاش مي شد همه اونهايي که عشق فرنگ رفتن دارند را يک مدت فرستاد فرنگ تا قدر خوبي هاي مملکت خودشان را بدانند،
    گفت: آره .... هرجايي بدي ها و خوبي هايي براي خودش دارد، اونجا هم خوبي اش اين است که امکانات رفاهي فراهم است، ولي چه فايده که زندگي ها بي روح و مرده است، تنها و بي کس ... همدمشان سگ ها هستند! خانواده ارزش خودش را از دست داده....
    گفتم: اتفاقا" اينجا تازه به دوران رسيده ها سگ داشتن را نشانه تمدن مي دانند!
    گفت: آره بابا مي دونم از قديم الايام همين بوده که هست! تازگي ندارد که!

    گفتم: کاش مي شد جامعه اي درست کرد که هم خوبي ها و امکانات فرنگ در آن بود و هم خوبي هاي کشور خودمان.
    گفت: بله، ولي يک نکته را هم گوشه ذهنت داشته باش که خيلي از امکانات آنها هم به واسطه استعمار ديگران محقق شده
    بعد اشاره به اين شعر انوري کرد:
    گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کرده‌ای
    آن همه برگ و نوا دانی که آنجا از کجاست؟
    در و مروارید طوقش اشک اطفال منست!
    لعل و یاقوت ستامش خون ایتام شماست!
    (لينک شعر)

    بهش گفتم: تو هم ديگه زياد سياه نمايي مي کني، بالاخره يک عده اي اونجا زحمت کشيده اند تا به اينجا رسيده اند!

    گفت: البته، بر منکرش لعنت، خود من يکي از همانها بودم که زحمت کشيده اند
    سلام کسی منکر حرفهای شما نیست وابستگی که اینجا میبینی در جای زیادی نمیبینی ولی قبول کنید انسانها رفاه میخوان زندگی میخوان دوست دارن با اسایش زندگی کنند نمیگم اونجا همه خوشن نه از افسردگی های سال اول خبر دارم از گریه هاش خبر دارم ولی ادما و من خسته میشیم وقتی میفهمیم بعضی چیزها رو میفهمیم که همین الان میتونه ایران گلستان بشه و نمیشه یکی از استادهامون میگفتن ایران اگه همه دست به دست هم بدن تا 10 سال دیگه گلستان میشه من حاضرم چند نفر دیگه حاضرن امار بگیرید میدونم سختیا انسان رو میسازه ولی قبول کنید سخته وقتی خواهرم داشت برای دوستش از ایام محرم میگفت و از پوشیدن لباس سیاه برای امام حسین اون اروم فقط گوش میداد فقط گوش احترام میزاشت به عقاید خواهر من احترام میزاشت به روزه گرفتنش به اینکه نماز میخونه ولی تو ایران چند نفر اینطورین به راحتی چادر بپوشیم وقتی جایی هستی که پر از ادمهایی است که مثل تو حجاب ندارن معذبی و در جایی هم که همه مثل تو حجاب دارن بازم معذبی این چه رسمیه چه رسمیه حتی یاد نگرفتیم به هم و اعتقادات هم احترام بزاریم بیایید یه گروه تشکیل بدیم از خودمون شروع کنیم کیا حاضرن بیان تو گروه شما هم اقای پارسا به دلیل تجربه زیادتون گروه رو راهنمایی کنید اخلاقهای خوب رو با افکار درست بزارید تا همه یاد بگیرن
    جواب تشکیل گروه رو بدید ممنون

  16. 3 کاربر از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند .


  17. #29
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    کتاب مانند معدن طلا مي ماند.
    منتهي يادمان باشد در معدن طلا چند صد تن خاک را بايد زير و رو کني تا دست آخر به چند گرم طلا برسي.
    خيلي از مطالب کتابها مانند آن چند صد تن خاکند.
    آن طلا بسيار ارزشمند است و مي ارزد که به خاطرش اين همه خاک را جابجا کرد.
    تازه اين به شرطي است که محل معدن را درست برآورد کرده باشيد! اگر در مکان نادرست چند صد تن خاک را جابجا کنيد که ديگر هيچي!
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  18. 4 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  19. #30
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    در مواردي در اسلام شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد است.
    کج فهمان اين امر را دليل بر تضييع حقوق زن مي دانند!
    حال به اين نکته توجه کنيد:
    پس بنا بر دستورات اسلام، شهادت حضرت فاطمه (س) و حضرت مريم
    با همديگر تازه برابر شهادت من يک نفر مرد تنها مي شود!
    خوب! يعني من ارزشم برابر جمع ارزش اين دو بزرگوار است!؟
    منظور اينکه مورد فوق اصلا" از مقوله "حق و حقوق" نيست!
    پس حواسمان جمع باشد که درگير مغالطه هاي افراد معلوم الحال نشويم
    مغالطه هايي از اين قبيل در مورد خيلي از دستورات ديگر اسلام (هر کدام به نحوي) انجام مي شود. از جمله قصاص و ...
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  20. 4 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th August 2012, 01:32 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th January 2010, 07:43 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th January 2010, 07:40 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th August 2009, 11:08 AM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th September 2008, 02:55 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •