طلاق يا بحران اجتماعي


'با لباس سفيد مي ري، با کفن بيرون مي آيي'، اين جمله اي ماندگار در فرهنگ خانواده هاي ايراني است که وقتي دختر خود را به خانه بخت مي فرستند به او متذکر مي شوند
البته اين موضوع نه به مفهوم سوختن و ساختن با هر شرايطي است اما اين جمله راز زندگي مشترک، موفق و با دوام را که ريشه در فرهنگ ما ايراني ها دارد و در دستورات الهي دين اسلام نيز سفارش هاي زيادي در باره آن شده آشکار مي کند.
زندگي زناشويي بر اساس علائق طبيعي و فطري بنا شده است اما اگر در برخي مواقع اين نوع زندگي دچار مشکلات اساسي شود و زن و مرد دايم با هم اختلاف پيدا کنند اسلام راه را براي پايان دادن به آن پيش بيني کرده است. طلاق گرفتن مانند بسياري از مسايل حقوقي ،داراي قوانين و مقرراتي است و قانونگذار براي کم کردن موارد طلاق و انصراف زوجين از جدايي، قوانين مربوطه را به قدري سخت اعمال مي کند که در بسياري از مواقع زوجين از طلاق گرفتن منصرف شده و به زندگي مشترک باز مي گردند. اما طي سال هاي اخير نوعي از طلاق باب شده که در حال رواج يافتن است و آن' طلاق توافقي ' است. تغيير شيوه هاي همسريابي در سال هاي اخير، افزايش توقعات و خواسته هاي زوجين وتفاوت ديدگاه هاي آنها، شناخت کافي و مناسب نداشتن از اوضاع و احوال فرهنگي و شخصيتي يکديگر از مهم ترين عوامل درخواست طلاق از سوي زوجين است، البته اعتياد و بيکاري را نيز نبايد از نظر دور داشت.

در حالي که زنان و خانواده هاي ايراني اغلب بسيار سازگار و حاضر به سازش به شرط تامين حداقل امکانات و نيازهاي ماديشان هستند؛ اما وقتي در تامين همان حداقل با مشکل مواجه مي شوند و به هر سازماني مراجعه مي کنند نتيجه اي نمي گيرند، چاره اي جز طلاق نمي يابند. طلاق توافقي، طلاقي است که در آن زن و شوهر در تمام زمينه هاي مربوط به زندگي مشترک از جمله مهريه، نفقه، جهيزيه و در صورت داشتن فرزند مشترک، حضانت فرزند توافق مي کنند و دادخواست 'صدور گواهي عدم امکان سازش' را تنظيم و به دادگاه تسليم مي کنند. برخي از کارشناسان با توجه به افزايش آمار طلاق به ويژه طلاق توافقي، معتقدند اين نوع طلاق که در مدت زمان کوتاه صادر مي شود به بنيان خانواده لطمه مي زند و پيشنهاد مي کنند که دادگاه خانواده ابتدا زوجين را به مراکز مشاوره خانواده هدايت کند و پس از آن در صورت حاصل نشدن توافق، گواهي «عدم امکان سازش» را صادر کند.
دشواري هاي دوران پس از جدايي براي زنان به مراتب بيشتر است
انتخاب ميان ادامه دادن به زندگي مشترکي که پر از اختلافات کوچک و بزرگ است و جدا شدن، انتخاب ميان بد و بدتر است. گاه شرايط زندگي مشترک آن قدر دشوار مي شود که همسران ترجيح مي دهند، سختي طلاق را به جان بخرند. بدون شک زندگي پس از طلاق، هم براي مرد و براي زن متفاوت و در بسياري مواقع سخت است. اما دشواري هاي دوران پس از جدايي براي زنان به مراتب بيشتر است. تنگناهاي اقتصادي، کمبودهاي عاطفي، وسواس هاي فکري، حاشيه هاي ناخواسته از برخورد نامناسب اطرافيان و جامعه و مشکلات مربوط به سرپرستي فرزندان از مهم ترين دغدغه هاي زناني است که براساس قانون، مطلقه نام مي گيرند. مقايسه ميان وضع زنان و مردان پس از جدايي و حتي مقايسه ميان زنان مطلقه و بيوه نشان مي دهد، تنگناهاي پيش روي زني که از همسر خود جدا مي شود در مقايسه با دو گروه ديگر بيشتر است. نگاهي گذرا به وضع زنان مجرد در جامعه نشان مي دهد ، شرايط زناني که همسر خود را از دست مي دهند با زناني که از همسر خود جدا مي شوند، متفاوت است. گرچه چالش هايي مانند نيازهاي معيشتي، عاطفي و اجتماعي براي هر دو گروه از زنان وجود دارد، اما نمي توان انکار کرد که زنان مطلقه با واکنش هاي منفي بيشتري از سوي جامعه مواجه مي شوند.
عبور از مرز بحران
يکي از مهم ترين دلايلي که زنان ما نمي توانند بسادگي بحران طلاق را پشت سر بگذارند، به دليل کارکرد انفعالي شان در زندگي مشترک و جامعه است. متاسفانه در جوامع در حال گذار مانند ايران که باورهاي مردسالارانه بر بسياري نگرش هاي جامعه سايه افکنده است، حتي بسياري از زنان شاغل به همسر خود وابسته هستند. به همين دليل وقتي به هر دليل همسر خود را از دست مي دهند، نمي توانند اين خلأ را تا مدت ها پر کنند.
اما از سوي ديگر بسياري زنان در برداشت خود از پاره کردن تار و پودهاي وابستگي تصور مي کنند، وابسته نبودن به معناي تحکم افراطي و انفرادي عمل کردن است و شايد اين رفتارها نيز ناشي از آموزه هاي نادرست فرهنگي باشد. بنابراين يکي از مهم ترين گام ها بايد در درون خانواده ها برداشته شود تا زن و مرد ضمن عشق و علاقه و صميميت، هويت مستقل خود را حفظ کنند. يک زن علاوه بر آن که مي تواند مادر يا همسري خوب باشد، نبايد از تعالي و رشد دروني و توجه به استعدادهاي فردي اش غافل بماند. اما اگر اين رشد فردي اتفاق نيفتد و کارکرد زن همواره بر دو نقش همسري و مادري متمرکز شود، پس از آن که زن به هر دليل همسر خود را از دست بدهد با بحران هاي زيادي مواجه مي شود که به دليل نبود سياست هاي حمايتي در جامعه، احساس بي پناهي به او دست مي دهد.
بحران پس از جدايي
طلاق توافقي طي چند سال اخير در کشور ما زياد شده و بسياري از زن و شوهرها بنا به دلايلي که بيشتر مشکلات مالي و معيشتي است از يکديگر جدا مي شوند. زياد شدن طلاق توافقي را- به هر علتي که باشد- بايد يک بحران اجتماعي توصيف کرد و گفت شايد تعداد اينگونه طلاق ها به مرز هشدار رسيده و حتي در برخي خانواده ها بسيار پذيرفته شده است.