چن شب پیش رفتیم خونه یکی از دوستای
خانوادگی صاحب خونه یه ربات دروغ سنج
خریده بودکه باشنیدن دروغ سیلی میزنه
توگوش طرف خلاصه همگی نشستیم رباته
هم به حرفای ماگوش میکرد من که
اصلاتصمیم گرفتم حرف نزنم صاحب خونه
ازپسرش پرسید:پسرم امروزصبح کجابودی
پسره گفت مدرسه بودم بابایی
یه چیزی گفت شتتتتتترققق
رباته همچین کوبید توصورت پسره.....
سریع خودشوجمع وجورکردوگفت سینمابودم
پدر:کدوم فیلم
پسره که حسابی ترسیده بود چند باررنگ
عوض کرد سرخ سفید قرمز....: داستان عروسکها
روباته یه سیلی دیگه زد تو گوش پسره
پسره که حساب کاراومده بوددستش باتته پته
گفت: یه فیلم عشقی بود
پدر: چی؟ من وقتی همسن تو بودم
نمی دونستم عشق چیه
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پدره
خخخخخخ ما مرده بودیم ازخنده
یهویی مادره گفت ببخشش عزیزم،هرچی
باشه اون پسرته
روبات یه سیلی زد تو گوش مادره
<<<<<<توجه>>>>>>
دوستان این جنبه طنز داره .... !
علاقه مندی ها (Bookmarks)