دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 4 از 13 نخستنخست 12345678910111213 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 122

موضوع: نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

  1. #31
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    ترک لاس وگاس (Leaving Las Vegas) - 09-06-2008









    نام فیلم :
    ترک لاس وگاس (Leaving Las Vegas)

    ژانر :
    درام ، رمانس

    کارگردان :
    مایک فیگس (Mike Figgis)
    تاریخ اکران :
    27 اکتبر1995

    تهیه کنندگان :
    لی لا کازس (Lila Cazes)
    آنی استوارت Annie Stewart) (
    فیلم نامه نویس :
    مایک فیگس (Mike Figgis)

    بازیگران :
    نیکلاس کیج (Nicolas Cage)
    الیزابت شا ئو (Elisabeth Shue)

    موسیقی :
    مایک فیگس (Mike Figgis)

    تدوینگر :
    جان اسمیت (John Smith)

    استودیوی سازنده :
    Initial Productions

    زمان فیلم :
    111 دقیقه

    درباره فیلم :
    ترک لاس وگاس فیلمی است تلخ بر اساس داستانی از جان ابرین که در پایان بیننده را با شک عیجیبی همراه می کند. مایک فیگس شاید در تمامی دوران کاری اش نتواند دیگر اثری اینچنین تاثیر گذار و البته بی پروا را ساخته و پرداخته کند. ترک لاس وگاس با درون مایه ای تلخ و اروتیک- رمانتیک نگاه های زیادی را به خود جلب کرد.
    بررسی فیلم:
    ترک لاس وگاس جدا از بازیهای بسیار قوی و تاثیر گذار و عوامل حرفه ای اش مدیون داستان بکر خودش است. بوجود آمدن نوعی عشق در دل 2 بازنده که هر دو می دانند قدرت تغییر یکدیگر را ندارند و همانطور که در فیلم بیان می شود هر دو پذیرفته اند که با رفتارهای هم کنار بیایند. مایک فیگس می داند که چگونه حرف هایش را رک و بی پرده به بیننده برساند تا او را در درد دو آدم که هیچ آرمانی را ندارند شریک سازد. درست آن هنگام که مخاطب باور دارد که هردو شخصیت اصلی فیلم می توانند در کنار هم آینده ای نو را بسازند باید بپذیرد که زمان از دست رفته است و هیچ چیزی نمی تواند مانع مرگ تدریجی و جدایی آن ها از هم شود. مرگی که در پایان فیلم برای بن روی می دهد چیزی است که اصلا دلیل سفر او به لاس وگاس است.
    ترک لاس وگاس از لحاظ ساختاری بسیار قوی است و شخصیت پردازی آن در حد برطرف کردن نیازهای قصه و مخاطب خوب به نظر می رسد. فیلمبرداری کیفیت مناسبی دارد و دیالوگ های تاثیرگذار زیادی را در فیلم وجود دارد. کار عالی بازیگران نیز از بهترین قسمت های فیلم است. نقس یک دائم الخمر به قدری بوسیله نیکلاس کیج فوق العاده درآمده است که غیرقابل قبول است که کسی دیگر را در این نقش درنظر بگیریم. بخصوص سکانس هایی که بن از مستی زیاد مزاحم اشخاص دیگر می شود یا عصبانیت ناگهانی او در کازینو. الیزابت شائو متفاوت و با اعتماد به نفس بالا از پس نقش طاقت فرسای سارا بر می آید و این برای فیلمی به این صراحت بیان لازم به نظر می رسد.
    ترک لاس وگاس تلنگری است برای جامعه آمریکایی که با نگاهی تلخ همه چیز را به سخره می گیرد. وجود دلالی به نام یوری که باعث مطرح شدن سارا در بین دیگر رقیبانش شده است و اینکه سارا زندگی و خانه ای فوق العاده دارد اما در حسرت یک نفر که او را دوست داشته باشد است و از وضع زندگی خود رنج می برد یا مرد دائم الخمری که دیگر جایی در نزد دیگران ندارد و در شهری دیگر به بار و کازینو پناه آورده است نمایانگر تنهایی آدم های فیلم که نمادهای جامعه خود هستند می باشد. فیلم با صراحت می گوید که در دل چنین جامعه ای بازنده ها دیگر راه برگشت ندارند و حتی عشق نیز نهایتا می تواند نقش مسکنی را ایفا کند که بالاخره اثرش تمام خواهد شد.
    بن: وجود تو (سارا) مثل پادزهره ای که حال منو متعادل می کنه! ولی این تا ابد نمیتونه ادامه داشته باشه.
    نکات حاشیه ای:
    - نیکلاس کیج برای بازی در این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را از رقیب سرسختی چون شان پن (راه رفتن مرد مرده) ربود. همچنین الیزابت شائو و مایک فیگس نیز نامزدی اسکار را برای خود بدست آوردند.
    فیلم در مجموع 25 جایزه را از جشنواره های مختلف بدست آورد و 17 بار نیز نامزد شد. -
    - در فرانسه فیلم ترک لاس وگاس درجه سنی بالای 12 سال گرفت و این نکته عجیبی بود.


    نمایی از داستان:
    بن ساندرسون(نیکلاس کیج) نویسنده دائم الخمری است که با شکست در زندگی اش تصمیم می گیرد بوسیله مشروبات الکلی به زندگی اش پایان دهد و در تمامی این مدت شهر لاس وگاس را برای اقامت انتخاب می کند. از طرف دیگر سارا (الیزابت شائو) زنی هرزه است که برای دلالی بنام یوری در لاس وگاس کار می کند و بوسیله این نوع زندگی درآمد خوبی را به جیب زده است. این دو وقتی با یکدیگر روبرو می شوند که هر دو هیچ آرمان و هدفی را برای آینده دنبال نمی کنند. بن که در حالت دائمی مستی به سر می برد، سارا را برای یک شب خوشگذرانی با مبلغی سنگین دعوت می کند و سارا نیز می پذیرد.... اما اوضاع طوری دیگر رقم می خورد درست در هنگامی که سارا طبق روال گذشته رابطه ای دیگر را شروع می کند، با کمال تعجب متوجه می شود که بن از او میخواهد که فقط شب را با او صحبت کند و حاضر است بابت ماندن او پول بیشتری نیز بدهد. این همنشینی و هم صحبتی تبدیل به احساس کوچکی بین آنها می شود و سارا تمام شب را بدون آنکه بخواهد مبلغی اضافه تر بگیرد آنجا می ماند زیرا که ماندن در کنار بن به او لذتی جدید را می دهد که تا به حال آنرا حس نکرده است...
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  2. #32
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    امپراطوری بهشت (Kingdom Of Heaven) - 04-05-2008








    نام:
    امپراطوری بهشت (Kingdom Of Heaven)
    کارگردان:
    ريدلي اسكات (Ridley Scott)
    تهیه کننده:
    ريدلي اسكات Ridley Scott))
    فیلم نامه نویس:
    ويليام مونهن (William Monahan)
    بازیگران:
    اورلاندو بلوم (Orlando Bloom)

    اوا گرين (Eva Green)

    ليام نيسون (Liam Neeson)

    جرمي ايرونس (Jeremy Irons)
    ژانر:
    تاريخي / حماسي
    موسیقی:
    هري گرگسون ويليام ((Harry Gregson-Williams
    فیلم بردار:
    مارتين هوم (Martin Hume)
    ادیتور:
    دودي درن (Dody Dorn)
    شرکت پخش کننده:
    فاكس قرن بيستم
    تاریخ انتشار:
    6th May 2005
    زمان فیلم:
    145 Min
    بودجه فیلم:
    110 ميليون دلار


    درباره فیلم:
    اين فيلم محصول سال 2005 است. بازيگران اصلي اين فيلم "اورلاندو بلوم" ، "اوا گرين" و "جرمي آيرونس" هستند.
    "ريدلي اسكات" كارگردان هفتاد ساله ، اين اثر تاريخي/ حماسي را از وقايع جنگ هاي صليبي در قرن دوازدهم ساخته است. اين فيلم مربوط به شهر "اورشليم"(بيت المقدس) ميشود ، كه بخاطر آن بين مسلمانان و مسيحيان جنگ درگرفته ميشود.
    آنچه در سالهاي اخير باعث شده كه نام "ريدلي اسكات" بر سر زبانها بيفتد ، سعي وي براي احياي ژانر مرده تاريخي/ حماسي است، كه با "گلادياتور" آن را آغاز كرده واينك به "امپراتوری بهشت" رسيده است.


    نمایی از داستان:
    آهنگر جوانی به نام "بالیان" که پس از خودکشی همسرش ایمان خود را از دست داده ، با ورود چند جنگجوی صلیبی به دهکده ، با پدرش "گادفری" آشنا می شود.
    "بالیان" که تا آن لحظه از وجود پدرش اطلاع نداشته، پیشنهاد او مبنی بر رفتن به بیت المقدس را رد می کند ، اما پس از مدتی کوتاه به دلیل کشتن راهبی سنگدل ، به دنبال پدرش به راه می افتد. در طول راه شیوه های شمشیرزنی و شوالیه گری را از پدر و همراهانش می آموزد...


    نقد كوتاه:
    فیلم با صحنه تاریک و پر از نگون بختی به خاک سپردن همسر "بالیان" آغاز می شود که نشان دهنده سرنوشت دورانی است که قهرمان فیلم در آن زندگی می کند.
    در همین سکانس آغازین به تم اصلی فیلم اشاره می شود. زنی خودکشی کرده و از این رو طبق رسوم کاتولیک ها تشیع نمی شود. راهبی او را گناهکار و دوزخی اعلام می کند و امر به بریدن سرش و سپس به خاک سپردن او می کند.
    "باليان" ، از طرفی فقدان خانواده و مرگ همسر بر روح و جانش چنگ انداخته و از طرفی دل نگران آخرت همسر است.
    راه نجات از این حرمان توسط پدری ناشناس (تا آن لحظه) به او عرضه می شود : سفر به سرزمین مقدس و در پیش گرفتن زندگی سلحشوری و شوالیه گری.
    نقطه شروع این سفر جغرافیایی که بعد تبدیل به سیر و سلوکی درونی هم می شود ، عذاب است و آن چه قرار است "باليان" به آن برسد ایمان و آرامش روحی و هم چنین نجات روح همسرش از سوختن در میان شعله های آتش دوزخ است.
    "بالدوین چهارم" ، کسی که برای حفظ صلح میان مسلمانان و مسيحيان از هر راهی وارد می شود. او و "صلاح الدین" ؛ سلحشوران با تجربه تری هستند که لزوم همزیستی مسالمت آمیز را دریافته اند و آن گاه که جنگی ناگزیر پیش آید ، باز به اصول انسانی خود در برخورد با جنگجویان و اسرا وفادار می مانند.
    امپراطوری بهشت فیلمی با اهمیت است و بر خلاف نامش که پیش داوری هایی را نیز بر می انگیزد ، درآن تبلیغی برای مسیحیت یا اسلام دیده نمی شود.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  3. #33
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    من سام هستم (I Am Sam) - 05-05-2008







    نام فیلم : من سام هستم (I Am Sam)

    ژانر : درام

    کارگردان : جسی نلسون (Jessie nelson)

    فیلم نامه نویس :
    کریستین جوهانسون (Kristine Johanson)

    جسی نلسون (Jessie nelson)

    تهیه کنندگان :

    مارشال هرسکوویتس (Marshall herskovitz)

    ریچارد سالمن (Richard Solomon)

    ادوارد زوئیک (Edward Zwick)

    جسی نلسون (Jessie nelson)

    بازیگران :

    شان پن (sean peen)

    میشل فایفر (Michelle Pfeiffer)

    لورا درن (laura Dern)

    داکوتا فانینگ (Dakota Fanning)

    موسیقی :جان پوئل (John Powell)

    تدوین : ریچارد چه (Richard chew)

    فیلم بردار : الیوت دیویس (Elliot davis)

    توزیع کننده : ‏New line cinema

    تاریخ انتشار : 29 آپریل 2003

    زمان : 132 دقیقه


    درباره فیلم:
    من سام هستم را باید شاعرانه ای کودکانه نام نهاد. فیلمی که به مسئله معلولیت نگاه شعرگونه و عاطفی دارد و رابطه عمیق پدر و فرزندی را دست مایه این موضوع حساس کرده است. من سام هستم کوچک و دوست داشتنی است و شیرینی خاصی که به بیننده اعطا می کند، مهمترین تفاوت این اثر با آثار مشابه ای است که معمولا با تلخی و سیاهی همراه است.


    نمای داستان :
    سامیک عقب مانده ذهنی است که همسر وی پس از به دنیا آودن فرزندشان او را ترک میکند. سام به ناچار و با کمک دوستانش او را بزرگ می کند و به سن 7 سالگی می رساند. اما در این هنگام به دلیل عدم توانایی او در نگهداری دخترش اقدام به گرفتن بچه از او میکنند.


    جزییات داستان:
    سام (شان پن) عقب مانده ای ذهنی است که همسرش فرزندی را به دنیا می آورد و به یکباره از پیشش می گریزد. سام ناچار می شود که مسئولیت بزرگ کردن بچه را خود به دوش بکشد. او ابتدا نام لوسی را برای دخترش انتخاب می کند و سپس به کمک همسایه اش و دوستان معلول خود بچه را تا سن 7 سالگی بزرگ می کند. همه چیز طبق روال است و مشکلی نیست اما درست در همین اوقات وضعیت بد درسی لوسی (فانینگ) و رشد سنی او و ناهماهنگی ذهنی اش با سام، معلمین مدرسه اش را مجاب می کند که بچه را از پدرش بگیرند. سام به تکاپو برای نگه داشتن فرزندش می افتد و با اینکه عمیقا هر دو همدیگر را دوست دارند اما چاره ای ندارند تا دادگاه رای نهایی را صادر کند. سام به کمک دوستانش آدرس وکیل زبردستی را به نام ریتا هریسون(میشل فایفر) بدست می آورد و در نهایت او را راضی می کند که وکالت او را بدون مزد بپذیرد. ریتا مدتی روی سام کار می کند و حتی به نتایجی هم می رسد اما از طرفی مشکلات شخصی زندگی اش از جمله اختلافات با همسر و پسرش و از طرف دیگر نبود مستندات کافی باعث می شود که او در دادگاه شکست بخورد و لوسی به خانواده ای موقتا سپرده شود. ریتا دوباره تلاش را آغاز می کند و سام را برای آینده امیدوار می سازد با این حال سام خانه ای در نزدیکی خانه جدید لوسی می گیرد و هر روز او را می بیند تا اینکه در نهایت مادر خوانده لوسی( لورا درن) می پذیرد که سام و لوسی به هم تعلق دارند.


    بررسی فیلم:
    من سام هستم به قدری شیرین و عاطفی است که کلا صورت دیگری را به غیر از آن نمی شود برایش درنظر گرفت.یعنی اگر این موضوع به صورت فیلمی سیاه یا به نوعی تلخ ساخته می شد بسیار تاثیر کمتری را بر مخاطبان ایجاد می کرد. مردی معلول ذهنی که به همراه همسایه و دوستانش فرزند سالمش را تا 7 سالگی بزرگ می کند. هرچند اگر بخواهیم از زاویه انتقادی به داستان نگاه کنیم عملا باید آنرا غیرممکن و نادرست تلقی کنیم یا دست کم ایرادهای مضمونی فراوانی از داستان بگیریم(مثل چگونگی ازدواج یک فرد سالم با سام) با این حال جدا از حرفهای بزرگ و ثقیل که منتقدان معمولا درباره خیلی از کارهای اینچنینی می زنند اگر به موضوع جنبه دلی و عاطفی بدهیم خیلی راحت احساس خوشایندی را که در تمامی لحظات فیلم مستتر است درک خواهیم کرد. جدا از وجه مضمونی و داستانی کار، فیلم به شدت مدیون بازیهای یک دست و روان بازیگران خود است. شان پن خارق العاده است و یکی از عجیب ترین اتفاق های اسکار بازیگری آن سال مطمئنا جایزه نبردن اوست.(با احترام به برنده اسکار دنزل واشنگتن) شان پن در واقع به سام هویتی اصیل می دهد. بازی او یکی از بهترین بازیهای دوران کاری خودش نیز هست و الحق که با شایستگی از پس چنین نقشی بر آمده است. میشل فایفر دیدنی و جذاب بازی می کند و در هیبت وکیلی حرفه ای که دارای مشکلات فراوان شخصی است واقعا خوب ظاهر شده است(مخصوصا سکانسی که به شدت از دست حرف های سام عصبانی است و در رابطه با زندگی افراد سالم اطلاعاتی به او می دهد). لوسی کوچولو هم با بازی فانینگ مکمل مناسب و بی نظیری برای شان پن به نظر می رسد و آن دو واقعا در کنار هم ایده آل به نظر می رسند.
    فیلم خیلی ساده و راحت به نظر می رسد. حرفهای تلخ و گزنده بسیار شیرین ادا می شوند و موسیقی نیز کامل در خدمت کار قرار گرفته است. من سام هستم پر از ترانه و شعر و آهنگ است و این خود روح لطیف اثر را بیشتر نمایان می کند.
    کار سکانس های ماندگار زیادی را نیز داشت و حتی در بعضی جاها واقعا مرز میان جدیت و شوخی گم می شد. در لحظه ای از دادگاه زمانی که پن می خواهد به سوالات دادستان پاسخ بدهد از دیالوگ های مربوط به دادگاه فیلم کریمر علیه کریمر (با بازی داستین هافمن) استفاده می کند و همه را در شوکی عجیب قرار می دهد اما درست در لحظه آخر دیالوگ از یادش می رود و دوست معلولش نیز ادامه را با حرف هایی از کریمر علیه کریمر پی می گیرد و اینگونه دیگران پی به حقه سام می برند. چیزی که خیلی در من سام هستم زیبا به آن پرداخته شده است مسئله عشق است. همانطور که تهیه کنندگان و کارگردان اثر به این نکته در کلیت کار اشاره دارند که عشق کافی است و این موضوع در جای جای اثر نیز قابل دسترسی است به شرط اینکه برای نگاه کردن چنین اثری از قبل به دنبال شمردن اشتباهات و گاف های داستانی در آن نباشید.
    در نهایت برای کسانی که دنبال ساختار قوی هستند یا افرادی که می خواهند شخصیت پردازی را در یک فیلم بشناسند من سام هستم فیلم کوچکی است و چیزی به آنها اضافه نمی کند اما مطمئنا آنان که می خواهند با زندگی یک معلول ذهنی خیلی عاطفی و عاشقانه آشنا شوند حتما از آن لذت خواهند برد.


    نکات حاشیه ای:
    - شان پن تنها اسکاری فیلم من سام هستم بود که جایزه را هم نبرد.
    - فیلم از جشنواره مختلف 8 بار برنده و 9 بار دیگر کاندید شده است.
    - شان پن برای بهتر ایفا کردن نقش سام مدتی را با معلولین در آسایشگاهی در لس آنجلس بسر برد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  4. #34
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford - 06-05-2008





    این تصویر تغییر اندازه داده شده. برای نمایش آن به صورت کامل لطفا روی این نوار کلیک نمائید. اندازه اصلی تصویر 800x600 و حجم آن 68KB می باشد.



    نام: قتل جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل
    ژانر: بیوگرافی ، درام ، وسترن
    کارگردان: اندرو دومینیک
    نویسندگان: رون هانسن (رمان) اندرو دومینیک (فیلمنامه)
    تهیه کنندگان: برد پیت ، ریدلی اسکات
    مدیر فیلم برداری: روجر دیکینز
    تدوین: کورتیس کلایتون، دیلان تیکنور
    موسیقی: نیک کیو ، وارن الیس
    بازیگران:
    برد پیت
    کیسی افلک
    ماری لوییز پارکر
    سم راک ول
    جرمی رنر
    گرت دیلاهانت
    پال اشنایدر
    استودیو پخش کننده: وارنر براس
    تاریخ اکران: 21 سپتامبر 2007
    زمان: 160 دقیقه
    بودجه: 30 میلیون دلار






    درباره فیلم:
    "قتل جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل" فیلمی است در ژانر درام / وسترن ، محصول سال 2007 آمریکا به کارگردانی اندرو دومینیک و تهیه کنندگی برد پیت و ریدلی اسکات .
    در سال 2004 استودیوی وارنر یراس و پلن بی اینترتینمنت حق ساخت فیلمی بر اساس رمان سال 1983 رن هانسن را بدست می آورند . برد پیت و کیسی افلک به ترتیب برای ایفای نقش جسی جیمز و رابرت فورد انتخاب می شوند.
    این فیلم در طی 5 ماه (29 آگوست - دسامیر2005) در لوکیشن های مختلف کالگاری ، ادمونتون و وینیپگ کانادا فیلم برداری شده است .
    دست اندرکاران فیلم بر آن بودند تا این فیلم در سپتامیر 2006 به اکران عمومی درآید ولی به دلیل بروز برخی مشکلات ابتدا به فبریه 2007 و در نهایت به 21 سپتامبر 2007 دو سال پس از اتمام فیلمبرداری موکول شد.


    نمایی از داستان :
    "قتل جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل" روایتگر داستان قتل جسی جیمز یاغی بدنام و پرآوازه قرن 19 آمریکا به دست رابرت فورد است کسی که از بچگی جیمز را به شدت ستایش می کرد .
    جیمز که جایزه ی بسیاری برای سر او تعیین شده است با تدارک نقشه ی جدید راهزنی و سرقت به مقابله با دشمنانش میرود. او پی می برد که خطری از داخل گروهش متوجه اوست.
    از سوی دیگر رابرت فورد تلاش بسیاری می کند تا به گروه جیمز بپیوندد.


    بررسی فیلم :
    دومینیک که قبل از این فیلم فقط یک اثر در کارنامه ی حرفه ای خودش داشت ، پس از گذشت هفت سال از اولین تجریه اش (Chopper) این فیلم را نویسندگی و کارگردانی کرده است.
    دومینیک خیلی سعی کرده شبیه به سبک ترنس مالیک کار کند و تاریکی ، تعمق و تقابل میان شهرت و بدنامی فیلم های وسترن را در فیلمش نشان دهد. البته نسخی اولیه فیلم که توسط دومینیک به این شیوه تدوین شده بود چیزی بالغ بر سه ساعت بود که استودیوی سازنده با دومینیکمخالفت می کند و خواهان آن می شود که فیلم بیشتر شبیه به سبک فیلم های کلینت ایستوود بوده و دارای صحنه های اکشن بیشتری باشد.
    علی رقم این میل استودیو ، در تدوین نهایی اثر زیادی از سبک کارهای ایستوود در فیلم دیده نمی شود و بیشتر فیلم ما رو به یاد سبک کارهای فیلمساز شهیر فیلم های وسترن ، میشل آنجلو آنتونیونی می اندازد.
    فیلم به دلیل مدت زمان طولانی اش ضرباهنگ کندی دارد و بیش از اندازه به جزییات تکیه کرده و خیلی تمایل دارد شخصیت های داستان را در دل چشم اندازهای فیلم فرو برد و همچنین به دلیل داشتن صحنه های کم اکشن باعث می شود که بیننده در پاره ای از اوقات کمی احساس خستگی کند.
    از نکات برجسته ی فیلم بازی بسیار خوب برد پیت و کیسی افلک است. پیت بازی زیبا و قابل قبولی را در نقش جسی جیمز به نمایش گذاشته ولی نقطه ی عطف ، بازی عالی افلک در نقش رابرت فورد است که نامزدی بهترین بازیگر مکمل مرد در اسکار و گلدن گلاب و همچنین انتخابش به عنوان بهترین بازیگر مکمل مرد توسط " The San Francisco Film Critics Circle" و
    " National Board of Review of Motion Pictures" در تایید این می باشد.
    با همی این اوصاف " قتل جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل " اثری زیبا و قابل ستایش است و همچنین می توان این فیلم را به عنوان تجریه ای موفق در کارنامه هنری دومینیک دانست .


    نکات حشیه ای :
    - فیلم در تاریخ 21 سپتامبر 2007 فقط در 5 سینما اکران شد و در اولین هفته نمایش تنها 147,812 دلار فروخت ، یعنی به طور متوسط 29,256 دلار در هر سینما . این فیلم با مجموع فروش 4 میلیون دلار و بودجه ی ساخت 30 میلیون دلار ، در گیشه ها شکست خورد.
    - مدل شهر تاریخی کرید در کلورادو با هزینه ی 1 میلیون دلار در نزدیکی Goat Creek واقع در آلبرتای کانادا به عنوان یکی از لوکیشن های فیلمبرداری ساخته شد.
    - برای نقش رابرت فورد دو گزینه وجود داشت ؛ یکی کیسی افلک و دیگری شیا لابیوف (Shia LaBeouf ) . که سازندگان به دلیل اینکه احساس کردند لابیوف خیلی جوان و کم تجربه است ، نقش را به افلک دادند.
    - گرت دیلاهانت به سبب شباهت زیادش با افلک ، به عنوان نقش برادر رابرت فورد (افلک) انتخاب شده بود ولی به دلیل تعهدات تلویزیونی اش ، سم راکول(Sam Rockwell) جایگزینش شد .
    - بر اساس یکی از مفاد قرارداد برد پیت ، استودیو حق تغییر نام فیلم را نداشت.
    - متاکریتیک (Metacritic) بر اسا 31 نقد به این فیلم نمره 68 از 100 داده است.
    - برایان تالاریکو از UGO به فیلم امتیاز A داده و آن را بهترین فیلم وسترن پس از نابخشوده (Unforgiven) تا کنون دانسته است.
    - منتقد بریتانیایی مارک کرمود ، این فیلم را به عنوان بهترین فیلم سال 2007 در نقد پایان سالش در برنامه ای رادیویی از شبکه BBC ، معرفی کرده است.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  5. #35
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان







    نام: مرد آهنی (Iron Man)
    کارگردان:
    جان فاوریو (Jon Favreau)
    تهیه کننده:
    آوی آراد (Avi Arad)
    کوین فیژ (Kevin Fiege)
    فیلم نامه نویس:
    جان آگوست (John August)
    داستان نویس:
    استان لی (Stan Lee)
    لری لیبرت (Larry Lieber)
    جک کیرکبی (Jack Kirby)
    بازیگران:
    رابرت دانی جی آر (Robert Downey)

    ترنس هوارد (Terrence Howard)

    جف بریجز (Jeff Bridges)

    شان توب (Shaun Tob)
    موسیقی:
    رامین جوادی (Ramin Djavadi)
    فیلم بردار:
    متیو لیباتیک (Matthew Libatique)
    ادیتور:
    دن لبنتال (Dan Lebenal)
    شرکت پخش کننده:
    برادران وارنر (Warner Brothers)
    تاریخ انتشار:
    می 2008 (12 اردیبهشت 1387)

    زمان فیلم: 126
    دقیقه
    بودجه فیلم:
    135 میلیون دلار

    ژانره:
    اکشن ، فوق قهرمان ، رباتیک ، آینده نگری



    درباره فیلم:
    فیلم مرد آهنی آخرین فیلم از دسته فیلم های فوق قهرمانی هالیوود است که با بودجه ای بالغ بر صد میلیون دلار برای بهار امسال در هالیوود برگی پولساز خواهد بود.
    مرد آهنی برگرفته شده از کتاب کمیک به همین عنوان است که همانند مرد عنکبوتی و خیلی از این کتاب های معروف توسط شرکت مارول (Marvel Comics) انتشار یافته بود.
    پروژه ساخت این فیلم ابتدا در سال 1990 توسط شرکت "یونیورسال" انجام شد تا شرکت "مارول" که خالق اثر بود حقوق متعلق به آن را دوباره خریداری نمود و به عنوان اولین پروژه ای که در آن سرمایه گذاری می کرد شروع کرد. سپس "فاوریو" را به عنوان کارگردان انتخاب کرد تا حسی واقع گرایانه به فیلم بدهد.


    نمایی از داستان:
    فیلم درباره "تونی استارک" یک نابغه الکترونیک و اسلحه ساز قدر و پولدار آمریکایی است که در آخرین نمایش سلاح های خود در افغانستان در حال بازاریابی اسلحه های خود می باشد. او در موقعیتی قرار می گیرد که مجبور به ساخت نوعی سلاح جدید می شود.


    تحلیل فیلم:
    "مرد آهنی" از آخرین سری های فوق قهرمانان هالیوودی است که با سبکی متفاوت به نسبت به زمان خود عرضه می شود. فیلم بر خلاف طبقه بندی این سبک به محیط های واقع گرایانه و روابط حقیقی از جمله جنگ افغانستان می پردازد.
    در این گونه فیلم های فوق قهرمانانه معمولا زمان اتفاق فیلم چندان مشخص نیست (اگر در دنیای مدرن اتفاق می افتد) یا سیاست مداران و وقایع مهم تاریخی عصر معاصر از قبیل جنگ ها در حال وقوع و رخداد های مهم در این دسته فیلم ها قید نمی شود.
    اما بر خلاف اینگونه فیلم ها مانند مرد عنکبوتی یا سوپرمن یا مردان گمنام ، تمی سیاسی به فیلم می دهد. در عین حال داستان نویسی فیلم به طرزی زیرکانه هیچ حزب ، گروه یا دولتی را هدف نمی گیرد و فقط به شرق و غرب کنایه می زند. برای مثال گروگان گیری های مسلمانان ، مشابه گروگان گیری های امروزی در افغانستان و عراق در داستان اتفاق می افتد یا فروش اسلحه غربی به تروریست ها بخشی مهم در داستان فیلم است.
    اما مشابه دیگر فیلم ها از این دسته ، داستان فیلم به دو قسمت تقسیم می شود. در قسمت اول شخصیت فیلم به قدرت و استعداد خود پی می برد و در زمانی که کاراکتر اصلی داستان در اسارت به سر می برد مجبور به استفاده از این استعداد خود می شود و دستگاهی ویژه با کمترین امکانات طراحی و تولید می کند.
    در قسمت دوم داستان این دستگاه را دوباره از نو می سازد ، اینبار با حداکثر امکانات و با بدست آوردن تجربه کافی در هدایت و کنترل دستگاه مورد نظر که بیننده را به هیجان می آورد.
    در این مرحله داستان به یک شخصیت منفی و یک چالش برای از میان برداشتن نیاز دارد. این چالش با دزدیدن مهم ترین عنصر اختراع وی و به دست فردی شرور افتادن مهیا می شود.
    از موارد قوت خلاصه بودن بخش های ملودرام فیلم در کشته شدن یا عشق و سکس است. همچنین موارد مضحک با زمان بندی های مناسب در فیلم گنجانده شده است تا بیننده در طول زمان دراز اکران فیلم خسته نشود.
    "مرد آهنی" در بخش جلوه های ویژه از بهترین تکنولوژی های موجود استفاده می کند و قوانین فیزیک در صحنه های کامپیوتری فیلم به خوبی اجرا شده است. بعلاوه ترکیب تصاویر دیجیتال با تصاویر حقیقی با بهترین مهارت انجام شده است.
    از نکته های بارز فیلم انتخاب بازیگر فیلم است که از بازیگری مناسب با ویژه گی و مهارت های مناسب در مسائل جدی و کمدی استفاده شده است.
    گفتنی است که رامین جوادی موسیقی دان ایرانی الاصل کار موسیقی متن این فیلم را با ریتمی نوین انجام داده است. رامین جوادی متولد آلمان از پدری ایرانی است.
    جوادی که خود از طرفداران کتاب های کمیک است بعد از تماشای اولین ویرایش فیلم آغاز به کار روی موسیقی متن فیلم نمود. ریتم سنگین گیتار الکترونیک فیلم ریتم و سرعت فیلم را افزایش می دهد و سکانس های اکشن فیلم را قدرت می دهد طوری که بیننده هیجان مضاعفی پیدا کند. شاید این هم یکی از تفاوت های این فیلم با دیگر فیلم های هالیوودی اخیر است که نو آوری جدیدی در موسیقی متن آن نیز اعمال شده است که اغلب موسیقی متن فیلم انیگونه فیلم ها بیننده را باید با خود خرکش کند.
    سید محمد

    نکات حاشیه ای:
    - ابتدا "نیکولاس کیج" و سپس "تام کروز" برای بازی در فیلم اظهار علاقه کردند ولی هیچ کدام برای این فیلم انتخاب نشدند.
    - این اولین قسمت از مجموعه سه گانه مرد آهنی است که داستان آن ابتدا در کتاب های کمیک منتشر شده بود.
    - ابتدا از "کوئنتین تارانتینو" کارگردان و نوسینده فیلم "قصه های کوتاه" (Pulp Fiction) تقاضا شد که فیلمنامه فیلم را از نو بنویسد و کارگردانی فیلم را انجام دهد ولی او قبول نکرد.
    - " فاوریو" فیلم برای جشن گرفتن دریافت قرارداد کارگردانی ، رژیم گرفت و 32 کیلو وزن کم کرد.
    - بازاریابی فیلم با کمک شرکت های بزرگی انجام شد و مبلغ 50 میلیون دلار برای تبلیغ فیلم توسط این شرکت ها صرف شد. برای مثال شرکت آئودی طی قرار دادی توانست ماشین های شخصیت اصلی داستان را با ماشین های خود جایگزین کند. یا شرکت های مانند سگا بازی این فیلم را تولید خواهند کرد.
    - فیلم در بین منتقدین سینما در سایت های مختلف نظر مثبتی را دریافت نمود ، از جمله سایت RottenTomato با 94% نظر مثبت رتبه جالبی برای شروع به جا گذاشت.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  6. #36
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان







    نام:
    شعبده باز ( The Illusionist )
    کارگردان:
    نیل برگر (Neil Burger)
    فیلمنامه
    نویس:

    نیل برگر ( Neil Burger )
    تهیه کنندگان:
    برایان کپلمن ( Brian Koppelman )

    دیوید لوین (David Levien)

    باب یاری (Bob Yari)

    میشل لندن (Micheal London)
    موسیقی:
    فیلیپ گلس (Philip Glass)
    تدوین:
    ناومی گریتی (Naomi Geraghty)
    بازیگران:
    ادوارد نورتون ( Edward Norton )

    جسیکا بیل ( Jessica Biel)

    پال جیاماتی ( Paul Giamatti )

    رافوس سول ( Rufus Sewell )
    تاریخ انتشار:
    1 سپتامبر 2006

    استودیو پخش
    کننده:

    Bull's Eye Entertainment
    ژانر:
    درام - معمایی - عاشقانه - هیجانی
    زمان:
    110 دقیقه
    درباره فیلم: شعبده باز محصول سال 2006 ، کاری مشترک از سینمای آمریکا و جمهوری چک ، دومین تجربه کارگردانی نیل برگر است. این فیلم اقتباسی از روی کتاب " آیزنهایم شعبده باز" نوشته استیون میلهاسر می باشد. نیل برگر با ساخت فیلم "گفتگو با یک قاتل" به طور حرفه ای به دنیای سینما قدم گذاشت ، و با مشارکت در نوشتن فیلمنامه ی هر دو کار خود ، توانایی هایش را در این عرصه نیز به اثبات رساند.
    در این فیلم ادوارد نورتون یکی از هنر پیشگان مطرح هالیوود که در فیلم منتقد پسند " تاریخ مجهول آمریکا " نیز بازی کرده بود به همراه جسیکا بیل به ایفای نقش میپردازند.

    نمایی از داستان:
    فیلم Illusionist روایت گر داستان زندگی شعبده بازی چیره دست به نام آیزنهایم است. او در نوجوانی دلباخته دختر ثروتمند و اشراف زاده ایی می شود. اما تفاوت های طبقاتی و اجتماعی مانع از ارتباط این دو با هم می گردد. اکنون که پس از گذشت سال ها او به قدرت و شهرتی در هنر شعبده دست یافته است بر آن می شود تا به معشوقه ی دوران نوجوانی خود برسد.

    نقد فیلم:
    شعبده باز از نمایشنامه ای بسیار خوب بهره می برد که نقطه قوت فیلم است. نمایشنامه ای که هم از نظر معمایی قوی و پر بار است و هم از نظر عاطفی و هیجانی. فیلمساز توانسته است با هنرمندی کامل ، فیلم را جذاب و دیدنی هدایت کند و با طرح معماهایی در طول داستان ، پایان هیجان انگیز و غیرمنتظرانه ای را رقم بزند.
    این فیلم ترکیب ایده الی است از قصه های عاطفی ، معمایی و درام تاریخی. بازی قدرتمند بازیگران هم از دیگر نقاط قوت فیلم است. ادوارد نورتون ثابت کرده است در ایفای همه نوع نقشی تبحر کافی را دارد. در این فیلم نیز نشان می دهد که می تواند شخصیتی محبوب و دوست داشتنی را خلق کند. جسیکا بیل نیز بازی کاملا متفاوت و زیبایی را در فیلم به نمایش می گذارد که توانسته مکمل بازی نورتون برای خلق فیلمی موفق ، باشد. شعبده باز فیلمی است جذاب و سرگرم کننده که می تواند مورد پسند طیف وسیعی از مخاطبان قرار گیرد. نیل برگر با این فیلم نشان داد که می توان در این زمینه فیلم های موفقی ساخت.
    اگر فیلم حیثیت را دیده باشید ، به هنگام تماشای " شعبده باز " ناخود آگاه ذهن شما به سوی آن منحرف میشود.Prestige که در حدود یک ماه بعد به روی پرده ها رفت ، را می توان از نظر پرداختن به فن شعبده و شعبده بازی و جزییات مربوط به آن موفق تر دانست. ولی"Illusionist" به دلیل گنجاندن داستان و روندی عاطفی در فیلم ، توانسته مخاطبان و بینندگان خاصی را برای خود فراهم کند. هر دو فیلم توانسته اند با ایجاد فضایی خاص در ضمن داستان ، پایان غیر منتظرانه ای را برای بینندگان رقم بزنند. در کل Illusionist وPrestige را می توان فیلم های موفقی در این ژانر به حساب آورد.


    جزييات داستان:
    آیزنهایم پسر بچه ی نوجوانی است از طبقه محروم جامعه که دلباخته دختر اشراف زاده و ثروتمندی به نام سوفی می شود. اما تفاوت های طبقاتی و خانوادگی مانع از ارتباط این دو با هم می گردد. آیزنهایم که به سبب ملاقات با پیرمردی شعبده باز به این کار علاقه پیدا می کند ، برای کسب تجربه راهی کشورهای مختلف می شود. اما 15 سال بعد که آیزنهایم به یک شعبده باز قهار تبدیل شده است ، پس از بازگشت به وین ، شهرت گسترده ای را برای خودش دست و پا می کند. بسیاری از مردم بر این باورند که آیزنهایم دارای قدرت های فوق بشری است. او در نمایش هایش دست به کارهای خارق العاده ای می زند که در تایید این مدعاست.
    به دلیل شهرت نمایش های آیزنهایم ، پرنسس سوفی که حال نامزد شاهزاده لئوپلدی است که قرار است صاحب تاج و تخت امپراطوری شود ، در نمایش او شرکت می کند. شاهزاده لئوپلد ، سوفی را به عنوان داوطلب به روی صحنه می فرستد. موقعی که آیزنهایم با سوفی رو به رو می شود ، او را به یاد می آورد و دوباره آتش عشق میانشان شعله ور می گردد. پس از این ماجرا سوفی به دور از چشم شاهزاده ، شروع به برقراری رابطه با آیزنهایم می کند ولی شاهزاده متوجه این رابطه می شود. او که از قبل بر درستی کارهای آیزنهایم شک داشت ، قصد داشت با استفاده از بازرس یول کارهای او را تحت نظر گرفته و پرده از کارها او بردارد. ولی اکنون با احیای مجدد عشق میان آن دو ، ازدواجش با سوفی و همچنین موقعیتی که می تواند با این ازدواج بدست آورد را در خطر می بیند.
    در همین حین در یکی از شب ها سوفی به شاهزاده می گوید که نمی خواهد با او ازدواج کند که همین امر باعث می شود شاهزاده لئوپلد عصبانی شود سپس سوفی از دست شاهزاده فرار می کند ولی در اسطبل شاهزاده ، سوفی را هنگام سوار شدن بر اسب گیر آورده و با شمشیرش به او ضربه ای میزند و سوفی در همان حال با اسب از کاخ بیرون می رود. فردای آن روز جسد سوفی در کنار رودخانه ای پیدا می شود. بازرس یول مامور رسیدگی به این قتل می شود. این جریان خشم آیزنهایم را بر می انگیزد. در حالی که او می دانست شاهزاده ، سوفی را به قتل رسانده ولی چگونه ادعای خودش را ثابت کند ؟
    حال آیزنهایم با یک نمایش جدید به روی صحنه می آید : احضار ارواح ! او با این کار عده ی زیادی را به سمت سالن نمایش می کشد. در یکی از شب های نمایش ، او دست به کاری می زند که تمام قصد و هدفش برای اجرای برنامه همین بوده است : احضار روح پرنسس سوفی. اما در این احضار آیزنهایم نمی تواند حقیقت قتل سوفی را برای همگان فاش کند و ارتباطش با روح سوفی سریع قطع می گردد. این کار ترس و عصبانیت لئوپلد را به همراه داشت. به همین دلیل از طریق بازرس یول به آیزنهایم اخطار می کند که در صورت تکرار مجدد این کار ، وی را دستگیر خواهند کرد. و همچنین با گماشتن مامورین بسیار در سالن ، آیزنهایم را تحت کنترل می گیرد. اما آیزنهایم پا پس نمی گذارد و در شبی دیگر با احضار روح سوفی و پرسش از نحوه قتل وی ، گمانه زنی ها را به سمت لئوپلد معطوف می کند. اما هنگامی که مامورین در صدد دستگیری وی بر می آیند ، آیزنهایم با عملی غیر منتظره و عجیب خودش را غیب کرده و از دست مامورین فرار می کند.
    صحبت های سوفی شک بازرس یول را برمی انگیزد. وی با بررسی مجدد صحنه ی قتل نگینی را پیدا می کند که متعلق به شمشیر لئوپلد است. یول به صحت حرف های آیزنهایم مبنی بر به قتل رسیدن سوفی به دست لئوپلد پی می برد. وی سریعا مقامات بالا را در جریان قرار می دهد و به سراغ لئوپلد می رود. اما بحث میان آن دو بالا می گیرد و باعث درگیری میانشان می شود که در این درگیری لئوپلد خودش را می کشد. اما این پایان داستان نیست . پس سرنوشت آیزنهایم چه می شود ؟
    در پایان فیلم دو چیز مشخص می شود ؛
    1- مشخص می شود که تمامی اتفاقات مربوط به قتل سوفی ، نقشه ی آیزنهایم و سوفی بوده است. وی با نقشه ای ماهرانه در صدد بر می آید تا سوفی را مال خود کند و بالاخره موفق به این کار می شود. سوفی در شبی که به قتل رسید ، ماده ای خواب آور در نوشیدنی شاهزاده می ریزد. لئوپلد پس از آنکه از سوفی می شنود که او نمی خواهد با وی ازدواج کند ، عصبانی می شود و به دنبال سوفی می رود و در اسطبل به سوفی می رسد ، ولی در همان حین از هوش می رود. سپس سوفی ادامه نقشه را اجرا می کند. نقشه ای که باید در آن نشان دهد با شمشیری ضربه خورده و می میرد. پس از پیدا شدن جسد سوفی ، کنار رودخانه توسط مامورین و پس از بازرسی جسد ، آیزنهایم با دادن دارویی سوفی را به هوش می آورد و پس از تغییر چهره وی ، او را به منطقه ای دوردست می فرستد.
    2- تمامی نمایش های آیزنهایم شعبده و تردستی بوده است نه کارهای ماوراء الطبیعه.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  7. #37
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    نگاهی به Wall-E، انیمیشن جدید مطرح پیکسار - 15-07-2008



    استودیوهای انیمیشن پیکسار، همواره سابقه درخشانی از موفقیت داشته‌اند، 8 انیمیشن اخیر پیکسار، 4.3 میلیارد دلار در جهان فروش داشته است. اما پیکسار در آخرین کارش خود را با چالشی جدید روبرو کرد، شرکتی که پیش از این هیولای دوست‌داشتنی میِ‌ساخت و یک موش دلفریب آشپز را خلق کرده بود، این بار می‌بایست، روبوتی را محبوب می‌کرد.
    انیمیشن مطرح این روزهای پیکسار Wall-E است. فیلمی که هم انعکاس‌دهنده روابط احساسی بین دو روبوت نامتجانس است و هم وجوهی از فیلم «2001، یک اودیسه فضایی» «استنلی کوبریک» را در خود دارد.
    «اندرو استنتون» که پیش از این فیلم برنده جایزه اسکار «در جستجوی نمو» را هم کارگردانی کرده بود، کارگردانی این فیلم را بر عهده داشت. داستان فیلم 800 سال بعد را نشان می‌دهد. در حالی که دوربین پانورامایی از کهکشان را نشان می‌دهد و به تدریج زوم می‌کند تا به زمین برسد، فیلم با این ترانه شروع می‌شود: Out there is a world outside of Yonkers.
    قهرمان انیمیشن ما یک روبوت کوچک مکعبی است با چشمانی شبیه یک دوربین دوچشمی، نام این قهرمان کوچک Wall-E است. Wall-E مخفف عبارت دراز Waste Allocation Load Lifter -- Earth Class است. فیلم، Wall-E را روی زمینی نشان می‌دهد که خالی از هر گونه سکنه و پر از زباله است. اگر سوسک دست‌آموز این روبوت را نادیده بگیریم، او تنها موجود متحرک در پهنه کره خاکی است و کارش این است که روزها زباله‌های به جا مانده از انسان‌ها را در قالب مکعب‌هایی فشرده کند و روی هم قرار دهد.
    ولی Wall-E که با ظاهر خاص چشم‌ها و گردن بلند و باریکش، آدم را ناخودآگاه به یاد E.T می‌اندازد، فقط یک رفتگر مکانیکی بی‌احساس نیست، او از میان زباله‌های زمین گنجینه‌ای خصوصی برای خود فراهم آورده است که در میان آنها مکعب روبیک، لامپ‌ و همچنین نوار ویدئویی یک فیلم موزیکال دیده می‌شود. نوار ویدئویی مربوط به فیلم موزیکالی به نام Hello, Dolly است به کارگردانی جین کلی Gene kelly و با بازی باربارا استرایسند Barbara Streisand و والترماتیو Walter Matthau.
    وقتی روبوت جالب ما با آن چشم‌های زیبایش به فیلم نگاه می‌کند و دو انسان عاشق‌پیشه را می‌بیند که دست در دستان هم نهاده‌اند، احساس می‌کنیم که این رابینسون کروزوئه تنها، به هیچ چیزی به چز در دست گرفتن دستان یک مخلوق دیگر علاقمند نیست، چیزی که در فیلم واقعا اتفاق می‌افتد! چرا که فضاپیمایی بر روی زمین می‌نشیند و یک روبات تخم‌مرغی سفید با چشمان درشت آبی را بر زمین می‌گذارد، روباتی که «ایو» Eve نام دارد و کارش جستجوی گیاه روی زمین است.
    Eve با اینکه تناسبی با Wall-E ندارد و فناوری بسیار بالاتری دارد و مجهز به لیزر است، به زودی مورد توجه Wall-E قرار می‌گیرد. در واقع از سال 1921 که کارل چاپک در نمایشنامه‌ای کلمه روبوت را ابداع کرد و از زمانی که نخستین بار در فیلم متروپولیس به کارگردانی فریتز لانگ، روبوتی به نمایش گذاشته شد، ما شاهد چنین روبوت عاشق‌پیشه‌ای نبودیم، روبوتی که عشق بی‌آلایشش آدم را به یاد عاشقی‌های چاپلین در فیلم‌های سیاه و سفید و صامتش می‌اندازد.
    در نیمه دوم فیلم، بالاخره، سر و کله انسان‌ها هم پیدا می‌شود. اما چه انسان‌هایی! آنها که ساکن یک ایستگاه فضایی هستند، کسانی هستند که تفاوتی با کودکان غول پیکر ندارند، صورتهایی گرد و چاق، بدنهایی چاق و لطیف و ضعیف دارند و همواره از سوی روبوت‌ها مورد مراقبت قرار می‌گیرند. آنها تحت یک نوع رژیم سرمایه داری مصرفی زندگی میکنند که جزئی ترین نیازهای آنها را پیشبینی کرده است و همه چیز را آماده و کامل در اختیارشان میگذارد. این آدم بزرگهای کودک صفت که بر صندلیهای راحتی لمیده‌اند و در حالیکه به مانیتورهای عظیم چشم دوخته‌اند از لیوانهای بزرگ با نی نوشیدنیهای کالری‌زا می‌نوشند، شباهت غیر قابل انکاری به سینما روهای امروزین دارند. این کاراکترها در واقع خود ما هستیم! آنها هم مانند ما نه همه بد هستند و نه همه خوب.
    فیلم Wall-E بیان کننده این تناقض است که تلاش برای ساختن چیزهای تازه و تغییر دادن چیزهای قدیمی، خریدن و فروختن و جمع آوری کردن، می‌تواند هم مصیبت آفرین باشد و هم راههای احتراز از مصیبت و فاجعه را به ما نشان دهد. با نگاهی طنز آمیز به فلسفه نهفته در لایه‌های زیرین Wall-E ، می‌توان گفت که فرهنگ مصرفی و زباله ساز دنیای امروز همانقدر که میتواند جهان را نابود کند، می‌تواند الهام بخش ساختن آثاری هنرمندانه چون Wall-E باشد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  8. #38
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    کارگردان: اندرو سانتان
    نویسنده: اندرو سانتان و جیم راردون
    صدا پیشگان: بن برت، الیسا نایت، فرد ویلیارد، جف گارلین، کیم کوپف و گرت پالمر
    مدت زمان: ۹۷ دقیقه
    درجه بندی: G
    توسط راجر ایبرت
    انیمیشن (WALL-E) موفق به کسب سه چیز در در یک فیلم شده است:
    ۱- انیمیشنی بسیار با نشاط
    ۲- فیلمی بصری حیرت انگیز
    ۳-داستانی علمی تخیلی جذاب.
    بعد از “پاندای رزمی کار” فکر کردم که این فیلمی است که من را به دوران کودکی ام برد و من را در آن به شگفتی وا می دارد، اما اینجا با فیلمی رو به رو هستیم مانند “در جستجوی نمو” که شما حتی اگر هم بزرگسال هستید از آن لذت وافری خواهید برد. حتی بدون دیالوگ هم بسیار تاثیر گذار است و شما را حیرت زده می کند و به راحتی از موانع زبانی می گذرد. بهتر است به خود داستان بپردازیم.
    زمان، هفتصد سال بعد در آینده است. شهر آسمان خراشها از زمین تا اوج رشد کرده اند. نمایی نزدیک تر نشان می دهد که تمام آسمان خراشها از زباله ساخته شده است و به طور آراسته ای در شکل های دایره ای و مربعی یکی روی دیگری ساخته شده اند . در تمام زمین، تنها یه مخلوق تکان میخورد . و آن (Wall-E) است. آخرین نسل ربات های وظیفه شناسی که به وسیله نور خورشید تغذیه می شوند. او (مذکر) – داستان شکی در جنسیت او باقی نمی گذارد – آشغالها را جارو می کند و در شکم خودش آنها را بسته بندی می کد و از راهی که باد در آن می وزد آنها را به بالای آخرین آسمان خراش می برد که آن را در کنار دیگر بسته ها قرار دهد . Wall-E تنهاست. اما آیا او خودش این را می داند؟
    او شب ها به خانه اش میان انباری بزرگ می آید، جایی که او چند تا گنج را که در حال سپوری کردن آشغالها پیدا کرده است، زینت داده و با لامپهای کریسمس آنها را تزئین کرده است. او در موقع استراحت خود به گردش می پردازد، بعد از گردش و بعد از اینکه تایرهایش خسته شدند به خواب عمیقی فرو می رود.
    یک روز کار روزانه Wall-E پا به سن گذاشته به هم میخورد. چیز جدیدی در دنیایش ظاهر می شود که مرکبی است از چیزهای قدیمی ی که در پشت مانده است. این از نظر چشمان ما یک فضا پیمای صاف و صیقلی است. اما از نظر Wall-E کی میدونه؟ Wall-E توسط کشتی فضایی به فضا می رود با تمام کشف های گرانبهای اخیرش به فضاپیمای آکسون باز می گردد. او یک گیاه سبز بی عیب و نقص کوچک هم دارد که آن را در میان سنگ ریزه ها پیدا کرده بود و به داخل یک کفش منتقل کرده.
    تابحال به اندازه کافی شنیده اید که جذب داستان شوید، یا بیشتر میخواهید؟ برای اولین بار صداهایی گفتاری در فیلم شنیده می شود. Wall-E فرهنگ لغت خاص خودش را دارد و یک جفت چشم بسیار زیبا که او را مخلوقی معصوم و محتاج به محبت نشان می دهد. ما با خانواده hoverchair آشنا میشویم. خانواده ای که با کشتی فضایشان روی صندلیهای راحتی، دور فضا می گردند. آنها همه مثل عمه سوسی چاق هستند. در قسمتی ما با جریانی مواجه میشویم که می توان آن را ساخته سر آرتور کلارک نامید. انسانیت بار دیگر باز می گردد. آیا این به ضرر فیلم است؟
    فیلم، دید فوق العاده ای دارد. و همانند بسیاری از کارهای کمپانی پیکسار نوع رنگی دارد که شاداب، تازه و سرحال آور است. اما زیاد تحمیل کننده (pushy) نیست . سبک ترسیم هم مانند کتاب های کمیک است، به عنوان یک حرفه ای در کتاب های طنز کمیک همه چیز یک نگارش سبک شده ای دارد که به فیلم فراست می دهد. و باید فکر های زیادی هم در نوع طراحی Wall-E به کار رفته باشد که مهربانی و عاطفه را در آن تداعی می کند. قرار دادن این فیلم فوق العاده در کنار پاندای رزمی کار برای جذاب شدن از سفارشات ویژه زیادی برخوردار بود. اما در انعکاس آن فکر می کنم که پاندا بسیار چاق بود و دیگر خنده دار نبود. Wall-E اما عبوس، سخت کوش و با شهامت به نظر می رسد و شخصیتش را با زبان بدنی (body language) بیان می دارد. به خصوص با آن دوربینی که به جای چشماش تعبیه شده است. فیلم، برگشتی هم به روزهای اولیه والت دیزنی دارد که سعی بر آن داشته اند از شخصیت های انسانی بکاهند و آن افکار را در قالب های حیوانات و طبیعت و هر چیز دیگری بیان کنند .
    فیلم نامه فیلم هم جای تامل دارد و فیلم نامه ای سرسری و سرگرم کننده نیست و هر بیننده ای که فیلم را ببیند قطعا به آن می اندیشد. داستان در قالب متفاوتی با دیدی واقع گرایانه بیان شده است که می تواند به عنوان یک فیلم بزرگ علمی تخیلی شناخته شود.
    کرک هانیکات / هالیوود ریپورتر
    میشه گفت که رکورد زده شده است. استودیو انیمیشن پیکسار دوباره خودش را در اوج قرار داده. در Wall-E بعد از شاهکار رفیع و زیبای “راتاتوی” پیکسار و کارگردان – نویسنده، اندرو سانتان با نهمین پروژه شان درباره رباتهای هشتصد سال آینده برگشته اند. فیلمی متفکرانه، جذاب، زیبا و رمانس و یکی از بهترین فیلم های صامت . خب، شما که از رباتها انتظار ندارید که حرف بزنند، دارید؟ صدای زمینه فیلم پر از صدای چک چک، انفجارها، موسیقی و حتی رقص است. در اینجا یک دیالوگ کوتاه وجود دارد که کل داستان در آن گفته شده است . سانتان و تیم همکارش دنیایی گفتاری دیداری از زبان بدنی ساخته اند که می توانند رنگین کمانی از احساسات را به بیننده انتقال دهند.
    فیلم بسیار هوشمندانه و مبتکرانه است که شما را نگران خواهد کرد که نکند بینندگان اصلی سینما به خوبی بتوانند با آن رابطه بر قرار کنند اما همانند آن کاری که قهرمان “راتاتوی” با بینندگان انجام داد مطمئنا Wall-E هم آن ارتباط را برقرار می کند. فیلم بسیار شیرین و جذاب است و با فضایی مسحور کننده احاطه شده است.
    طراحی بصری Wall-E را به جرات می توان بهترین کار پیکسار نامید. نکته ای که باعث شده است Wall-E فوق العاده شود، استفاده کردن از شیوه ساخت فیلم های کلاسیک است. فیلم با انیمیشن CG آمیخته است، برای رها کردن Wall-E درون اشتیاقی رمانتیک.
    بعد از کار، Wall-E ویدئویی را که ساخت سال ۱۹۶۹ است، نگاه می کند. ویدئو موزیکال است و دو تا آهنگ دارد که معنی عشق و احساس را به Wall-E می فهماند. او حتی یاد می گیرد که چطور دست کسی را بگیرد.
    بن برات نوعی صدا و موسیقی را برای فیلم نواخته است که شما خاضرید قسم بخورید که آن صداها دارند حرف میزنند. اگر چنین چیزی امکان پذیر باشد در اینجا ما با بهترین نمونه اش طرف هستیم.

    منبع:movieland
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  9. #39
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    نام فبلم: هنکاک (Hancock)
    کارگردان: پیتر برگ
    نویسنده: وینسنت انگو، وینس جیلیگان
    تاریخ اکران: ۲ جولای ۲۰۰۸
    ژانر: اکشن / کمدی / درام / فانتزی
    جمله تبلیغاتی: قهرمانانی هستند. ابرقهرمانانی هستند. و بعد از آنها…
    درجه فیلم: PG-13 برای سکانس‌های اکشن تخیلی، خشونت و زبان فیلم
    زمان فیلم: ۹۲ دقیقه
    بازیگران: ویل اسمیت، جیسون بیتمن، ادی مارسن و چرلایز سرون
    فیلم “هنکاک” بر اساس فیلمنامه‌ای با عنوان “امشب، او می‌آید” ساخته شده است که وینسنت انگو آن را در سال ۱۹۹۶ نوشته بود. ابتدا قرار بود کمپانی وارنر براز آن را تهیه کند که سرانجام سونی این کار را انجام داد.
    خلاصه داستان:
    یک سری فهرمان وجود دارند… یک سری ابرقهرمان وجود دارند… و بعد از آن‌ها هنکاک. قدرت زیاد، مسئولیت زیادی نیز به همراه دارد. همه این را می دانند، همه، به جز هنکاک. شاید قهرمان بازی های هنکاک که مردی زننده، غیرمعقول و نیشدار است با نیت خوب او به انجام برسند و جان‌‌های بیشماری را نجات دهند، اما به نظر می‌رسد همیشه خسارات بحث برانگیزی به دنبال دارند. مردم سرانجام به ستوه آمده اند. شهروندان خوب لس آنجلس، همان طور که قدر داشتن چنین قهرمانی در منطقه خود را می‌دانند، در تعجبند که چه کاری انجام داده‌اند که سزاوار چنین مردی هستند. هنکاک جزو آن کسانی نیست که به طرز تفکر دیگران اهمیتی بدهد… تا این که جان یک مدیر روابط عمومی به نام ری امبری را نجات می‌دهد و از آن جاست که این ابرقهرمان به تدریج می‌فهمد که ممکن است نقطه ضعفی نیز داشته باشد. مواجهه با این موضوع می‌تواند بزرگترین آزمایش هنکاک باشد… و یک مأموریت که می‌تواند ثابت کند که یک شکست خورده نیست، چیزی که مری، همسر ری مرتباً آن را می گوید.
    حاشیه ها:
    - فیلمنامه “هنکاک” بیش از یک دهه از یک کمپانی به کمپانی دیگر و از یک کارگردان به کارگردان دیگر حواله می‌شد تا سرانجام در اکتبر ۲۰۰۶ کمپانی سونی سکان هدایت این فیلم را بر عهده پیتر برگ گذاشت. پس از چندین بازنویسی و تغییر عنوان، فیلمبرداری فیلم “هنکاک” از جولای ۲۰۰۷ آغاز شد.
    - این فیلم یک هفته قبل از اکران عمومی در ایالات متحده، به طور رایگان برای پرسنل پایگاه نظامی آمریکا در خاورمیانه پخش شد.
    - وقتی مری برای خوابیدن آماده می‌شود می‌توان دید که یک تی شرت دانشگاه مک آلستر را پوشیده است. پیتر برگ، کارگردان این فیلم فارغ التحصیل دانشگاه مک آلستر در سنت پاول، ایالت مینسوتای امریکا است.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  10. #40
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    کارگردان : لوئیس لتریر / نویسنده : زک پن و ادوارد نورتن / بازیگران : ادوارد نورتن ، لیو تیلر ، تیم راث ، تیم بلیک نلسون ، ویلیام هارت و لو فریگنو / مدت زمان : ۱۱۴ دقیقه / درجه بندی : PG-13 /
    بدون شک “هالک شگفت انگیز” یک ورژن ایده آل از دوگانه آن است برای کسانی که فیلم “هالک” (۲۰۰۳) آنگ لی را بسیار پر حرف و اندیشناک یافتند. فیلم از پهلوی دسیسه جنبه های اثری هالک دام (

    ) می گذرد و راه بسیار زیادی را در این زمینه طی می کند، یا به جرات می توانم بگویم ، شلوغ و دارای سکانسهای اکشن بدون تفکر است . در این زمان هالک شگفت انگیز مسابقه نهایی هالک در هالک
    را با بلونسکی شگفت انگیز تمام کرده بود .
    تفکر درباره وضعیت غیر قابل باور داستانی درباره هالک، که یکی از کوچکترین مخلوقات کمیک در مارول است. شما در این فیلم با کاراکتر متفاوتی دست و پنجه نرم می کنید، دکتر بروس بنر دانشمند که آدمی به نسبت معتدل تر است و هالک وحشی و ویرانگر که هر وقت به او اطلاع می دهند که تجاوزی رخ داده است، دست به کار می شود و با متجاوزان می جنگد، و خیلی اوقات با سلاحهای خالی ارتش که او را نشانه گرفته اند روبرو می شود. اینجا حتی یک سوال جالب وجود دارد که آیا دکتر بنر واقعا از درون هالک آگاه است؟ در ورژن آنگ لی، او کم یا بیش، به بتی رز اعتراف کرد که “وقتی که این اتفاق می افته، وقتی که من رو احاطه میکنه، وقتی که کاملا کنترلمو از دست می دم، اینو دوست دارم. در این ورژن توسط لوئیس لیتریر، بهترین بنر (ادوارد نورتن) می تواند با هالک بودن، که بخاطر ازدیاد اسید بدنش است، کنار بیاید و تمام چیزیکه او به خاطر دارد، تکه های کوتاهی از لحظه ها است.
    آشکاره که داستان واقعی هالک یک تراژدی است چون بنر با تحریک نوعی ماده در خونش به هالک تبدیل می شود. اما اگر بنر، هیچ وقت به هالک تبدیل نشود، هیچکسی هیچوقت میل ندارد که فیلمی درباره او بسازد. و اگر هالک هرگز بنر نبود، شاید مثل گودزیلا می شد که همه چیز را در هم می درید و آنوقت آن شخصیت تک بعدی می شد.
    ورژن آنگ لی، در نوع روابط والدین و فرزندی اش در مقایسه با داستان اصلی بسیار درخشان تر بود. بتی رز (جنیفر کانلی) از پدرش ژنرال (سم ایلیوت) وحشت دارد و بروس بنر (اریک بانا) در دست پدرش، یک دانشمند که در اصل او ژن های هالک را درست کرده بود و آنها را درون پسر خودش قرار داد، عذاب می کشید. (نیک نوتلی در نقش دکتر بنر پیر صحنه زیبایی را داشت)
    در ورژن جدید، بتی (لیو تیلر) هنوز هم مشکلات بزرگی با پدرش (ویلیام هارت) دارد. او از دست نقشه های پدرش که در پی ساختن ارتشی از سوپر سرباز ها است به تنگ آمده است. در هر دو فیلم، بنر و رز عاشق همدیگر هستند اما خیلی با هم گرم نمی گیرند چون کار هالک بسیار پیچیده می شود هرچند که صحنه ای هوشمندانه در هالک وجود دارد، جایی که بروس بزرگترین شانسش را برای عشق بازی با بتی قطع می کند، بخاطر اینکه وقتی که او خیلی هیجان زده می شود به هالک تبدیل می شود، البته بتی هم دختر شجاعی است ولی نه به آن حد که بتواند جلوی هالک مقاومت کند.
    تامل در صحنه ژن (Gen) و ایده رز برای ساختن سربازان هالک مانند می تواند بدترین کابوس یک فرمانده باشد. وقتی که آنها هالک نبودند چه احتیاجی به تمرین دادن آنها است؟ آیا هزاران ادوارد نورتن را به درون قلمرو دشمن می کشاندید و از سقوط آزاد آنها و تبدیل آنها به هالک ، هیجان زده می شدید؟ (در ضمن این تغییر حالت به طور قطع در این هالک اتفاق می افتد)
    پس چه چیزی باعث دوست داشتن “هالک شگفت انگیز” می شود؟ ما اجرایی صدایی از ادوارد نورتن، به عنوان مردی که نا امیدانه نمی خواهد که به هالک تبدیل شود و نمی خواهد که به برزیل برای یادگیری کنترل تنفس در خشم برود را داریم . و همچنین ما با لیو تیلر در حالتی کاملا هم آهنگ با ادوارد نورتن طرفیم. اقامت بنر در برزیل با برداشتی حیرت انگیز آغاز می شود، ما در سطحی بلند و بلند تر از تپه های ریو پرواز می کنیم و صد ها، هزاران خانه را می بینیم که یکی روی دیگری ساخته شده اند و همه برای هوا چنگ می زنند.
    این محله “شهر خدا” است و تقریبا تا جاییکه می توانم بگویم، ما به چیزی کاملا واقعی نگاه می کنیم نه CGI. کارگردان به برداشت اجازه می دهد که آن صحنه بدون هیچ دلیل منطقی طولانی تر شود، حدس من این است که، او هم مثل من از این صحنه حیرت زده شده است و اجازه داده به آن که ادامه پیدا کند چون بسیار شگفت انگیز و متحیر کننده است. صحنه های برزیل شامل بنر، متقاعد کننده هستند. هرچند وقتی او به طور تصادفی یک بطری نوشیدنی نرم را با خونش آلوده می کند فیلم واقعا با پی آمدی منطقی رو به رو نمی شود همانند جایی که نوشیدنی در آمریکا مصرف می شود. نظامیان ارتش منطقه ای را در بیرون از شهر خدا منفجر می کنند و در تمام فیلم، ژنرال بی پروایانه آتش زنش استفاده می کند و شما تعجب می کنید که چرا، او هیچ وقت یک حامی ندارد و چرا هزاران هزار سرباز که در آنجا کشته می شوند و چرا سعی در کشتن هالک بدون هیچ گونه اثری دارند.
    ورود امیل بلانسکی (تیم راث)، که ژنرال رز او را به خاطر سرسختی اش نسبت به کسان دیگه، به کار میگیرد. بلانسکی تعقیب را در ریو دو ژانیرو رهبری می کند. دکتر ساموئل استرنز (تیم بلاک نیلسون) همکار محقق بنر، تحت فشار قرار گرفته است که آمپولی هالکی را به بلانسکی تزریق کند و او را برای مبارزه ای با هالک آماده سازد. و این مبارزه همانطور که گفتم به طور بیرحمانه ای انجام می پذرید. مرد آهنی در این نوع مبارزه بسیار بهتر عمل کرده است و پایانی قابل باور بین اصلی و مقلد دارد.
    وقتی که شما می نشیند و هالک شگفت انگیز را تماشا می کنید، این مخلوق عجیب به این می ماند که همانند یک لیوان نوشیدنی تلخ محدود شده است. او تا وقتی که چیزی نمی نوشد آدم خوبی است، اما وقتی که در نوشیدن زیاده روی می کند، برای آن مرد احساس تاسف می کنید.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


صفحه 4 از 13 نخستنخست 12345678910111213 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آموزشی: پورت سریال
    توسط MR_Jentelman در انجمن آموزش سخت افزار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th July 2009, 11:12 AM
  2. فایل: تمامی والپیپر های سریال لاست ” lost “
    توسط Asghar2000 در انجمن عکس های گوناگون
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th April 2009, 03:23 PM
  3. مفهوم دنباله
    توسط nafise sadeghi در انجمن ریاضیات عمومی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 28th November 2008, 11:02 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •