دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 122

موضوع: نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

  1. #11
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان






    نام:
    عطر ، داستان یک قاتل (Perfume, The Story of a murderer)
    کارگردان:
    تام تایک ور (Tom Tykwer)
    تهیه کننده:
    برنارد آیشینگر (Bernd Eichinger)
    داستان نویس:
    پاتریک سوسکیند (Patrick Suskind)
    فیلم نامه نویس:
    کارولین تامپسون (Caroline Thompson)
    اندرو بیرکین (Andrew Birkin)
    برنارد آیشینگر (Bernd Eichinger)
    تام تایک ور (Tom Tykwer)
    بازیگران:
    بن ویشائو (Ben Wishaw)
    راشل هاردوود (Rachel Hurd-wood)
    آلن ریکمن (Alan Rickman)
    داستین هافمن (Dustin Huffman)
    موسیقی:
    تام تایک ور (Tom Tykwer)
    رینهولد هیل (Reinhold Heil)
    فیلم بردار:
    فرانک گریبه (Frank Griebe)
    ادیتور:
    آلکس برنر (Alex Berner)
    شرکت پخش کننده:
    پارامونت (Paramount)
    تاریخ انتشار:
    27 دسامبر 2006
    زمان فیلم:
    147 دقیقه
    بودجه فیلم:
    65 میلیون دلار
    فروش فیلم:
    132 میلیون دلار


    درباره فیلم:
    فیلم "عطر ، داستان یک قاتل" برگرفته شده از کتاب درام نوشته پاتریک سوسکیند (پرفروشترین کتاب سال 1985) نوشته و ساخته شده است.
    "استنلی کوبریک" ، کارگردان مشهور آمریکایی این کتاب را مطالعه کرد و در نهایت تصمیم گرفت که این فیلم را نسازد و چنین استدلال کرد که : "نمی دانست با قسمت میانی داستان چه بکند و آن شخصیت میانی برای همیشه در آن قار می نشنید و نمی تواند آن را در فیلم تصور کند".
    برچسب فیلم:
    "برای جستجوی زیبایی زندگی کرد. برای مالکیتش آدم کشت."
    “He lived to find beauty. He killed to possess it.”
    نمایی از داستان:
    ماجرای فیلم درباره یک فرانسوی با قدرت استثنایی در بویایی است که در قرن هفدهم زندگی می کرده است. او در یتیم خانه بزرگ می شود و سپس به بردگی گرفته می شود. این فرد پس از شناسایی و تقویت قدرت خود دست به سفری دراز برای تکمیل آرزوی زندگی اش می زند.
    نقد فیلم:
    فیلم "عطر" قطعا یکی از فیلم هایی است که به عنوان فیلم هنری باید از آن یاد کرد. اگر چه این فیلم در گیشه هیاهو به راه نیانداخت ، اما پر خرج ترین فیلم کشور آلمان محسوب می شود. داستان فیلم به سوژه ای جالب اشاره می کند و تخیل وجود آدمی با قدرت بویایی بالا را در محتوای یک داستان جنایی به خوبی می گنجاند.
    نویسنده داستان زندگی را به سه قسمت تقسیم می کند. ابتدا از تولد و محل تولد و رشد شخصیت اصلی داستان در کثیف ترین محله های پاریس ، قسمت دوم داستان رشد شخصیت و کشف استعدادش و بهره گیری از این استعداد. قسمت سوم آزمندی در این قدرت استثنایی برای رسیدن به آرزوی دیرینه شخصیت اصلی داستان و شاید تمام عطر فروشان.
    فیلم بیننده را با عطر از دیدگاه دیگری آشنا می کند. مخصوصا این جزئیات زمانی بهتر نمایان می شود که عطر در زندگی طبقه پایینی مردم قرن هفدهم در اروپا اصلا وجود نداشته و در طبقه میانی فقط آن را از دور می دیدند و در فقط در طبقه فوقانی جامعه ، یعنی اشراف و ثروتمندان معنی پیدا می کرده است.
    قطعا هر کسی تصدیق می کند که فیلم در ترسیم جنبه های مختلف شهر پاریس و مردم طبقه پایین و بالای آن تلاش خوبی کرده است و نتیجه جالبی در ترسیم و همچنین دکوراسیون آن گرفته است.
    اما این سوال در زندگی شخصیت داستان پیش می آیند که آیا او فطرت یک قاتل تمام عیار را داشت؟ یا اینکه یک دانشمند بود که تنها برای انگیزه های علمی یا بویایی تحریک به قتل می شد؟
    به طور کلی درباره کارگردانی فیلم باید گفت اگر کارگردان این فیلم استنلی کوبریک بود ، قطعا باید از او بیشتر از این حرف ها انتظار داشت. اما کارگردان جوان این فیلم که تجربه کم ولی نه محدودی در سینما دارد ، اثری شایسته ارائه کرده است و متاسفانه مثل خیلی از اثرات با ارزش سینما نادیده گرفته شده است.
    نکته های جالب:
    -مارتین اسکورسیزی نیز کارگردانی این پروژه را بررسی کرد ولی در نهایت به همان نتیجه کوبریک رسید.
    -ریدلی اسکات و تیم برتون از سالها قبل از شروع پروژه برای این فیلم در نظر گرفته شده بودند.
    -برنارد آیشینگر (Bernd Eichinger) سالها تمایل به ساختن این فیلم را داشت اما نویسنده حاضر به فروش حقوق فیلمسازی آن نشد که در نهایت در سال 2001 تصمیم به فروش گرفت.
    -ساخت موسیقی فیلم هم زمان با پروژه آغاز شد به طوری که موقع شروع برداشت موسیقی آن حاضر بود و موقع برداشت موسیقی برای بازیگران نواخته می شد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  2. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  3. #12
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان






    نام:
    مالنا (Malena)
    کارگردان:
    جوزپه تورناتوره (Giuseppe Tornatore)
    تهیه کننده:
    کارلو برناسکنی (Carlo Bernasconi)
    فیلم نامه نویس:
    جوزپه تورناتوره
    بازیگران:
    مونیکا بلوچی (Monica Bellucci)

    جوزپه سالفارو (Giuseppe Sulfaro)

    لوسیانو فدریکو (Luciano Federico)

    ماتیلدا پیانا (Matilde Piana)

    پیترو نوتاریانی (Pietro Notarianni)
    موسیقی:
    انیو موریکونه (Ennio Morricone)
    فیلم بردار:
    لاجوس کولتای (Lajos Koltai)
    ادیتور:
    ماسیمو کوالیا (Massimo Quaglia)


    شرکت پخش کننده:
    Medusa Produzione

    تاریخ انتشار:
    27اکتبر 2000

    زمان فیلم:
    در ایتالیا 109 دقیقه در امریکا 92 دقیقه
    ژانر:
    درام، رمانتیک


    درباره فیلم:
    فیلم مالنا محصول سال 2000 است. کارگردان این فیلم جوزپه تورناتوره معروف ایتالیایی (برنده جایزه اسکار برای فیلم سینما پارادیزو) است و بازیگران اصلی این فیلم مونیکا بلوچی و جوزپه سالفارو هستند. این فیلم به بررسی مشکلات زندگی مردم ایتالیا در خلال جنگ جهانی و همچنین به بررسی بحران های دوره نوجوانی یک پسر می پردازد.
    انجمن فیلم سازان امریکا(MPAA) بدلیل وجود تعدادی صحنه های برهنگی به این فیل رده R داده است.


    نمایی از داستان:
    فیلم درباره زندگی مالنا (مونیکا بلوچی) است وی دختر زیبارویی است که به تازگی به هرماهی پدرش- که یک معلم است- به یک شهر کوچک نقل مکان کرده است. زیبایی مالنا به گونه ای است که مردم شهر در مورد وی شایعه پردازی می کنند شایعه هایی که بالاخره باعث می شود که پدرش از او روی گردان شود تا اینکه .....
    از طرف دیگر زندگی یک نوجوان (جوزپه سالفارو) را مشاهده می کنیم که در آستانه بلوغ قرار دارد و با مشکلات خاص این دوره روبرو است و ...



    نقد فیلم:
    فیلم مالنا از زیباترین فیلم هایی است که تا کنون دیده ام. تورناتوره در این فیلم به خوبی به آنچه که در آن تخصص دارد (یعنی نشان دادن زندگی انسان ها) پرداخته. با وجود اینکه در فیلم با دو داستان کاملاً متفاوت روبرو هستیم اما پیوستگی میان حوادث داستان به گونه ای است که به بیننده احساس دوگانگی در داستان دست نمی دهد. مونیکا بلوچی در ایفای شخصیتی که به خاطر فقر به بیراهه کشیده می شود موفق بوده از طرف دیگر جوزپه سالفارو را با آن رویاها و افکار مغشوش داریم که به راحتی می توان ادعا کرد بیشتر نوجوانان ما نیز به مشکل وی (شاید بعلت عدم آموزش مناسب) دچار هستند و به عبارتی می توان گفت این فیلم چیزی مشابه دوران نوجوانی هر فردی است. انیو موریکونه موسیقی متن این فیلم را به گونه ای بسیار زیبا ساخته که صد البته جزو نقاط قوت فیلم محسوب می شود. نکته دیگر که در این فیلم می بینیم نحوه برخورد عموم مردم با یک چالش و مشکل است و آن هم اینکه مردم همواره به فکر پاک کردن صورت مسئله اند و هیچگاه به این فکر نمی کنند که چرا این مشکل پیش آمد یا اینکه چگونه می توان آن را به صورت منطقی حل کرد. و همین مردم می توانند به گونه ای برخورد کنند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و از کنار یک مساله براحتی بگذرند. در فیلم به خوبی تاثیرات فقر و جنگ را بر زندگی مردم را مشاهده می کنیم. در کل تماشای این فیلم را به شما توصیه می کنم چون باعث وسعت دید شما می شود و یک بعدی بودن بپرهیزید.


    نکات حاشیه ای:
    - اول اینکه دوچرخه رناتو در حدود بیست دقیقه فیلم از نوع مدرن است به گونه ای که دنهده هایش عوض می شود در سایر قسمت های فیلم رناتو یک دوچرخه عادی با زنجیر ثابت دارد.
    - در صحنه ای که مالنا وارد توهمات رناتو می شود طول و مدل موهایش در طی این صحنه تغییر می کند. ( البته فقط در نسخه اروپایی فیلم)
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  4. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  5. #13
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان






    نام فیلم :
    همه مردان دلیر ( All the King's Men)
    ژانر :
    درام/ تریلر/تاریخی/سیاسی
    کارگردان :
    استیون زیلان (Steven Zaillian)
    فیلم نامه نویس :
    اسیتون زیلان(Steven Zaillian)
    بر مبنای کتابی نوشته رابرت پن وارن
    تهیه کنندگان :
    کن لمبرگ (Ken Lemberger)
    مایک مداوی(Mike Medavoy)
    آرنولد مسر (Arnold Messer)
    استیون زیلان (Steven Zaillian)
    بازیگران :
    شان پن (Sean Penn)
    آنتونی هاپکینز (Anthony Hopkins)
    جود لاو (Jude Law)
    کیت وینسلت (Kate Winslet)
    موسیقی :
    جیمز هورنر (James Horner)
    تدوین :
    واینه وهرمن Wayne Wahrman ))
    فیلم بردار :
    پاول ادلمن (Pawel Edelman)
    توزیع کننده :
    Columbia Pictures Corporation
    تاریخ انتشار :
    22سپتامبر 2006

    زمان :
    128دقیقه



    درباره فیلم:
    در سال 1949 رابرت راسن کارگردان مشهور فیلمی را با اقتباس از رمان برنده جایزه پولیتزر به نام همه مردان شاه نوشته رابرت پن وارن ساخت که به کاری ممتاز و قابل بحث تبدیل شد. با گذشت زمان بسیار زیادی استیون زیلان به بازسازی این اثر دست زد که خود ریسک بزرگی بود اما با تمام ضعف هایش زیر سایه نسخه اصلی قرار نگرفت.



    نمایی از داستان:
    ویلی استارک (شان پن) مددکار اجتماعی است که زندگی سالمی را در ایالت لوییزیانا می گذارند و هر جایی که احساس کند حقوق مردم پایمال شده است قد علم می کند تا جایی که بعد از حادثه ای در یکی از مدارس به شدت به مسئولین می تازد و این روحیه اش باعث می شود که خیلی زود در دل مردم جا بازکند. انتقادهای از سیاستمداران ایالت به محبوبیتش می افزاید تا جایی که مردم او را به عنوان نماینده انتخاب می کنند. مدتی می گذرد و شعارهای رنگارنگ و عدالت محور ویلی فقط در حد حرف باقی می ماند و به عمل نمی رسد. قدرت به سرعت او را فاسد می کند و نهایتا خود او یکی از افرادی می شود که با عوام فریبی قصد دارد به قدرت بیشتری دست یابد...



    بررسی فیلم :
    استیون زیلان در بازسازی رمان مشهور رابرت پن وارن تا حد زیادی موفق نشان میدهد. همه مردان دلیر کاری است که نه تنها فقط منحصر به زمان خود باقی نمی ماند بلکه تازگی آن هر لحظه بیشتر به چشم می آید. شخصیت ویلی استارک فارغ از آنچه در رمان و فیلم رابرت راسن به نمایش در آمده است، اینجا با توجه به بازی خارق العاده شان پن بی نهایت رئال و قابل لمس است. صحبت درباره استارک البته بسیار سخت و مهم است زیرا که ما با شخصی روبرو هستیم که در طول فیلم به جای طی کردن یک روند مثبت و رو به جلو در واقع قدم هایی به عقب و در راستای خلاف آنچه را که ادعا می کرده است طی می کند. استارک فردی است که به شدت مردم دار و با اخلاق است. او حتی موقع ملاقات با سردمداران از مشروبات الکلی استفاده نمی کند و به جای آن آب پرتقال را استفاده می کند که با تمسخر آنان روبرو می شود. حتی وقتی از او دعوت می شود که وارد کار سیاست شود بسیار معذب و مردد است. با این حال درست بعد از اینکه قدرت را لمس می کند چنان مدهوش فضا و موقعیت سیاسی اش می شود که دیگر تنها آرمان ها و خواست هایی که قبلا به خاطر مردم برایش اهمیت داشته اند حال فقط به خاطر باقی ماندن در فضای قدرت باارزش می شود. او حتی با خیلی از بزرگان این عرصه من جمله قاضی به نام ایروین (با بازی آنتونی هاپکینز) درگیر می شود و حتی از جک می خواهد که از رازی که سالها قاضی مخفی نگه داشته است سر در بیاورد( با این که ایروین پدرخوانده اش محسوب می شود) تا بتواند به عنوان باج گیری استفاده کند که این ماجرا در نهایت با خودکشی ایروین به پایان می رسد. غیر از این مسائل ویلی استارک به جایی می رسد که حتی از آدمهای معتمد و معتبر برای حفظ و مشروعیت بخشیدن به اعمالش استفاده تبلیغاتی می کند. به همین منظور آدام فرزند یکی از سناتور های خوشنام ایالت را که دکتر جوانی است به وعده ایجاد بیمارستانی همراه می سازد. او همچنین با سخنان کوبنده و پوپولیسم افراطی سعی می کند همچنان توده های مردم را پشت سر خویش نگه دارد اما در نهایت به دست آدام که دریافته است قربانی منافع ویلی شده است کشته می شود. با این وجود کارگردان استیون زیلان نمی تواند نیمه مثبت و نیمه منفی شخصیت ویلی را به صورت اصولی نمایان سازد و بیننده نمی داند که چگونه ویلی استارک به یکباره تبدیل به شخصیتی دیگر شد طوری که انگار از اول اینگونه بوده است و فصل مربوط به تغییر رفتار های ویلی استارک خیلی شتابزده به نظر می رسد. زیلان همچنین با اینکه نویسنده و کارگردانی چیره دست و قابل تحسین است اما انگار فراموش کرده است که دارد یک فیلم سینمایی با جلوه های تصویری می سازد و نه یک نمایش رادیویی. فیلم از این بابت بسیار ضربه می خورد به طوری که حتی کسی اگر فقط صداها و دیالوگ های فیلم را بشنود مطمئنا به جز لذت نبردن از بازی زیبای بازیگران(الخصوص شان پن) چیزی دیگری را از دست نمی دهد و تمام ماجرا را می تواند دریابد. از شخصیت ویلی که بگذریم نقش پررنگ جک بردون در پیشبرد حوادث غیرقابل انکار است. جک مدام ویلی را تحسین می کند اما خود او نمی داندکه چقدر می تواند در ادامه بر روی ویلی حساب باز کند. با این حال تا لحظه مرگش در کنارش می ماند و حتی به خاطر درخواست ویلی موجبات خودکشی پدرخوانده اش( که قاضی است که در جوانی قتلی را برای رسیدن به قدرت مرتکب شده است) ناخواسته فراهم می آورد.
    همه مردان دلیر دارای دیالوگ های جالب و قابل تاملی است و این از نکات مثبت اثر است و یک سر این موضوع مطمئنا به حضور استیون زیلان برمی گردد. فیلم پر از استعاره و گوش کنایه است به زمانه امروز و حتی خیلی از منتقدان آمریکایی آنرا فیلمی علیه جرج بوش می پندارند که با همین شیوه استارکی و پوپولیسم ناشی از جلب توجه مردم موفق به حضور در کاخ سفید شد. در واقع یکی دیگر از دلایلی که چنین انگی به فیلم زده می شود این است که سیاستمداران منفی همه مردان دلیر در واقع جمهوری خواهان هستند و کار گرایش هایی به تفکرات دموکرات ها دارد. به هرحال خارج از مسائل سیاسی که کار را کاملا تحت شعاع خویش قرار داده همه مردان دلیر اثری قابل تامل است که می تواند تا مدتها به عنوان یک بازسازی شایسته در یادها بماند.
    قسمتی از صحبت های شان پن در جشنواره تورنتو درباره همه مردان دلیر:
    شان پن در سخنانی در فستیوال فیلم تورنتو در باره این فیلم چنین گفت؛ «در ابتداوسوسه کننده ترین بخش این فیلم ابعاد این شخصیت بود نه صرفاً ابعاد فیزیکی اش که ازدیگر جهات هم. من برای این نقش مطالعات بسیار داشتم. به لوییزیانا سفرکردم تا رویپل ها و در خیابان های آن راه بروم و به همه اماکن عمومی اش از نزدیک سر بزنم.
    با مردمی حرف زدم که هنوز لانگ را رابین هودی می دانند که از ثروتمندان میدزدید و به فقرا کمک می کرد. بسیار از غذاهای این ایالت خوردم تا کم کم به ابعادمورد نظر دست یابم. و یک روز قبل از آغاز فیلمبرداری احساس کردم الان آماده شروعهستم.
    درحالی که شان پن همیشه از بوش به شدت انتقاد کرده، به عراق سفر کرده تاوضعیت جنگ را در آنجا بررسی کند و پس از توفان کاترینا به ماموران امداد کمک کرده وخانه به خانه به دنبال بازماندگان این حادثه گشته و همه او را به خاطر فعالیت هایسیاسی اش می شناسند خودش می گوید هیچ گاه به جرگه بازیگرانی نمی پیوندد که خودشانوارد عرصه سیاست می شوند.«می دانید حقیقت چیست؟ به حد کافی برایم سخت است که درمهمانی های فستیوال های سینمایی حاضر شوم و با صدها نفر دست بدهم و الکی لبخندبزنم.دیگر نمی خواهم این لبخندهای مضحک را گسترش هم بدهم.» استیون زیلیان پس ازپایان نگارش فیلمنامه اولین کسی را که برای بازی در فیلمش انتخاب کرد شان پن بود. پن نیز هر چند به کار در پشت دوربین بیشتر از بازیگری علاقه دارد اما به خاطردستمزدهای بالای بازیگری که می تواند آنها را صرف امور خیریه کند به راحتی به چنینکارگردانی نه نمی گوید.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  6. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  7. #14
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان







    نام:
    عبور از خط (Walk The Line)
    ژانر:
    زندگی نامه (بیوگرافی)، درام ، موزیکال ، رمانس
    کارگردان:
    جیمز منگولد (James Mangold)
    تهیه کنندگان:
    جیمز کیچ (James Keach)

    کتی کانرد (Cathy Konrad)
    نویسندگان:
    جیمز منگولد (James Mangold)

    گیل دنیس (Gill Dennis)
    موسیقی:
    تی بون برنت (T-Bone Burnett)
    فیلم بردار:
    فدن پو پمیشل (Phedon Papamichael)
    تدوین گر:
    مایکل مک کاسکر (Michael McCusker)
    بازیگران:
    خواکین فونیکس (Joaquin Phoenix)
    ریس ویترسپون (Reese Witherspoon)
    جینیفر گودوین (Ginnifer Goodwin)
    رابرت پاتریک (Robert Patrick)
    وی لین پین (Waylon Payne)

    تاریخ انتشار:

    18 نوامبر 2005


    استودیوی پخش کننده:
    فاکس قرن بیستم
    جوایز:
    برنده 1 اسکار ، برنده 28 جایزه دیگر و 24 کاندیداتوری
    زمان:
    دقیقه136

    درباره فیلم: فیلم پر افتخار عبور از خط و منتخب جشنواره معتبر گلدن گلاب به عنوان بهترین فیلم سال ، محصول 2005 آمریکا ، اثری متفاوت و برتر در ژانر بیوگرافی است.فیلم که روایتگر داستان زندگی جانی کش ، یکی از خوانندگان محبوب در سال های متوالی از دهه 50 است ، بر اساس کتاب «مرد سیاه پوش» نوشته خود او بنا شده است.
    جیمز منگولد که در عرصه ی تهیه کنندگی و کارگردانی در تلویزیون کارنامه پرباری دارد توانسته تا به مدد دو بازیگر اصلی خود ، خواکین فونیکس و ریس ویترسپون ، کاری موفق در فیلم گرافی خود ثبت کند. یکی از ویژگی های فیلم که آن را متمایز میکند انتخاب بازیگران توسط دو شخصیت اصلی یعنی جانی و جون حقیقی است.
    خواکین فونیکس که پیش از این در فیلم های مطرحی همچون گلادیاتور و نردبان شماره 49 در سال 2004 حضور داشته است ، این بار نیز به ایفای نقشی متفاوت می پردازد و علاوه بر این که بر تنوع بازی هایش می افزاید بیش از پیش توانایی هایش را به رخ میکشد.
    فیلم موقعیتی را به وجود می آورد تا ریس ویترسپون نیز شایستگی های خود را به نمایش بگذارد و به عنوان بهترین بازیگر زن از طرف آکادمی اوارد انتخاب شود.

    نمایی از داستان:
    فیلم علاوه بر زندگی کش به بررسی تاریخچه سبک country نیز میپردازد.
    جانی نوجوانی است که از همان کودکی به موسیقی علاقه دارد و از رادیو پی گیر آن است. اما مشکلات مالی از همان ابتدا گریبان گیر او و خانواده اش است. بعد از گذشت سال ها که او برای خدمت به نیروی هوایی میرود هم چنان به موسیقی علاقه دارد و با گیتاری که خریده است آوازهایی زمزمه میکند و اولین آهنگ خود را میسازد. پس از پایان خدمتش و تشکیل خانواده ، روزی که به اقتضای شغلش در خیابان ها میگشت به طور تصادفی به استودیو ی ضبط موسیقی می رسد و تصمیم میگیرد که با گروه کوچک و آماتورخود ، متشکل از دوستانش ، به آن جا رفته و آواز هایی که تاکنون ساخته اجرا کند و .....
    نقد فیلم :
    فیلم هایی که در ژانر بیوگرافی هستند ، معمولا فیلم هایی اند با تایمی طولانی ، یکنواخت و نسبتا کسل کننده که طرفداران خاص خود را دارند و اکثرا هم بینندگان صبوری هستند که یکنواختی و تعادل آن را در طول فیلم میپسندند ؛ با کمترین هیجان ممکن و سایر مؤلفه هایی که باعث جذب مخاطب می شوند.
    فیلم هایی که در ژانر بیوگرافی هستند ، معمولا فیلم هایی اند با تایمی طولانی ، یکنواخت و نسبتا کسل کننده که طرفداران خاص خود را دارند و اکثرا هم بینندگان صبوری هستند که یکنواختی و تعادل آن را در طول فیلم میپسندند ؛ با کمترین هیجان ممکن و سایر مؤلفه هایی که باعث جذب مخاطب می شوند. با این حال «عبور از خط» چهره ی دیگری از این گونه فیلم ها را به نمایش میگذارد و ابروی این ژانر را می خرد! اگر با توجه به داستان معروف از هیچ به همه چیز رسیدن و چسباندن مارک کلیشه و ... خود را از قید دیدن این فیلم رها کنید ، به احتمال زیاد شانس دیدن یک فیلم خوب را از خود گرفته اید.
    فیلم شروع هوشمندانه ای را برای خود انتخاب کرده است به گونه ای که پس از پایان فیلم متوجه می شویم صحنه ای که فیلم از آن شروع میشود در واقع جایی است که فصلی نو در زندگی حرفه ای جانی کش به حساب می آید و شروعی دوباره را برای او رقم میزند. فیلم حکایت خود را از دوران کودکی و نوجوانی جانی شروع میکند و تا زمانی که به تعادل واقعی برسد آن را ادامه می دهد.هر چه قدر که فیلم بیش تر پیش می رود ، شما نیز بیش تر جذب آن شده و مشتاق برای دیدن ادامه فیلم.
    فیلم فصلی از زندگی کش که مربوط به قبل از شروع همکاری اش با استودیو ضبط موسیقی است را نسبتا سریع حکایت می کند. اگر این 30 دقیقه آغازین را تحمل کنید فیلم بر روی غلتک می افتد و شما را به دنبال خود میکشد. فیلم پس از این 30 دقیقه مرحله ی جدیدی از زندگی کش را به نمایش میگذارد و خون تازه ای را به رگ های فیلم تزریق میکند.
    جانی که تمام وقتش را با موسیقی میگذراند مورد اعتراض همسرش قرار میگیرد تا آن جا که به او میگوید : گروه تو چند تا مکانیک هستند که حتی به سختی میتوانند بنوازند. و هیچ حمایت و پشتیبانی از او نمیکند.به هر حال جانی با همان گروه ساده اش به استودیو ی سان رکوردز میرود و مسئول آن جا قبول میکند که کار آن ها را بشنود ولی بعد از شنیدن آواز آن ها را رد کرده و به آن ها میگوید که اگر چیز دیگری برای ارایه دادن ندارند بهتر است بروند. در همین لحظه جانی در عین نا امیدی شروع به خواندن آوازی میکند که در زمان خدمتش در نیروی هوایی ساخته بود ، درست مثل یک بازنده اما در پایان است که جانی کش واقعی را میبینیم. او آن شب اولین ضبط خود را انجام میدهد و این برای بیننده ای که از کودکی با او همراه شده است خبر خوبیست.
    پس از این موفقیت فیلم سرشار از موسیقی های زیبا و دل نشینی است که توسط جانی و گروهش اجرا میشود و با ریتم ضرب دار خود که از ویژگی های سبک Country است انرژی و شادابی کافی را به شما میدهد تا با کیفیت لازم فیلم را دنبال کنید.
    عبور از خط میتواند داستان زندگی خیلی از موزیسین ها و خوانندگان ... و حتی عامه ی مردم باشد. اوقاتی در زندگی همه ما هست که از جنبه های مختلف بسیار به هم شباهت دارند ؛ زمان های بدبختی و تیرگی و نا امیدی ، زمان های موفقیت و خوشبختی ، ستاره شدن و درخشیدن ، زمان هایی که انسان افول کرده و در پستی های زندگی سقوط میکند و بعد شروعی دوباره و رسیدن به هدف و عشق واقعی و گاهی هم شهرت و قدرت قبلی. چیز هایی که برای جانی نیز اتفاق میافتد؛ همان طور که پله های موفقیت را یکی پس از دیگری طی می کند ، زندگی خانوادگی او به شدت متزلزل است و مشکلات فراوانی با همسرش پیدا کرده ، از طرفی غرور و سرمست شدن از شهرت باعث شده تا بیش از حد مشروبات الکلی و قرص های مخدر مصرف کند تا جایی که خود را تباه میکند و توسط پلیس باز داشت میشود.
    یکی از عواملی که Walk The Line را سرشار از انرژی کرده است بازی خوب ریس ویترسپون به همراه فونیکس در نقش جون کارتر است. جون فکر می کند چون صدای خوبی ندارد باید برای پوشاندن این عیب بر روی صحنه کمی مضحک رفتار کند و باعث خنده تماشاگران شود. در حالی که در زندگی شخصی و خانوادگی اش شخصیتی محکم ، عاقل و متفکر دارد. جانی از همان ابتدا به موسیقی هایی که توسط خانواده ی کارتر اجرا میشد گوش میداد و با جون آشنا بود. پس از اولین برخوردش با او عشقی نسبت به جون در وجودش شکل میگیرد که به تدریج رشد میکند و محکم تر می شود. ولی جون از ارتباط جانی با خودش جلوگیری میکند ؛ زیرا او را به عنوان یک مرد متاهل می شناسد و معتقد است که او باید با خانواده اش باشد. جانی که نمیتواند عشقش به جون را پنهان کند با همسرش (ویو) درگیر شده و سرانجام ویو به همراه فرزندانش او را ترک میکنند.
    در چنین شرایطی تنها خانواده ی کارتر است که به او کمک میکند و در نهایت عشق جون است که سبب می شود جانی دوباره خودش را پیدا کند و برای رسیدن به او دست از اعتیادش بردارد و بار دیگر تبدیل به جانی کش واقعی شود.
    فیلم بسیار روان و متین پیش میرود و روی هیچ قسمتی از زندگی کش تاکید نمی کند و بیش از اندازه به آن نمیپردازد. درست مثل این که فیلم شما بر روی خودش سوار کرده و در طول زندگی جانی با سرعتی یکنواخت حرکت میکند و به شما زیبایی ها و زشتی ها ، پستی ها و بلندی ها ی زندگی او را نشان میدهد ، اما سعی نمیکند که شما را هم حتما با او بالا و پایین کند!
    هنر نمایی فونیکس و ویترسپون به راحتی شما را جذب میکند و تا حدی نیز شما را شگفت زده خواهد کرد که گروهبان آتش نشان نردبان 49 در نقشی کاملا متفاوت ، شخصیت جانی کش را این چنین باور پذیر ایفا کند و تمامی آوازها را به طرز قابل قبولی به نمایش بگذارد.
    در فیلم دو صحنه وجود دارد که بیش از همه در ذهن تماشاگر نقش میبندد ؛ صحنه اول که شاید دلخراش ترین صحنه فیلم نیز باشد جایی است که جانی بعد از مصرف بیش از اندازه مشروب و قرص های مخدر با لباس هایی نا مرتب و صورتی که آشفتگی اش از آن پیداست برای اجرا به روی صحنه میرود. او به طرز دیوانه واری رفتار میکند و بعد از انداختن میکروفون و لگد زدن به لامپ های لب سن از حال میرود. او واقعاً شیطانی به نظر می رسد.
    صحنه دوم که زیبا ترین صحنه فیلم است ، شما را هم متعجب میکند و هم احساس رضایت را به شما منتقل میکند ؛ در دقایق پایانی فیلم زمانی که جانی به همراه جون در حال اجرای کنسرت هستند جانی خواندن را متوقف کرده و در حضور همه از جون درخواست ازدواج میکند.
    Walk The Line سرشار از انرژی است و شیرینی و مزه ی خاصی دارد که پس از تماشای فیلم آن را حس خواهید کرد. به قول یکی از منتقدین : عبور از خط برخی از مطالب را به ما یادآوری میکند و می آموزد ، و در اصل داستانی است که ما آن را میخواهیم و میپسندیم.
    در پایان ، طبق سنت همیشگی این گونه فیلم ها جملاتی که در مورد شخصیت های حقیقی است را میبینیم که ذکر آنها خالی از لطف نیست :
    - در سال 1968 «در زندان فولسم» تبدیل به یکی از محبوب ترین آواز ها برای همیشه شد. در همان سال جانی و جون با هم ازدواج کردند و در خانه ای کنار دریاچه در هندرسون ویل ساکن شدند. دو سال بعد آنها صاحب پسری به نام جان کارتر کش شدند. و برای 35 سال بعد ، آنها فرزندانشان را پرورش می دادند ، به ضبط موسیقی مشغول بودند ، در سرتاسر جهان با یکدیگر کنسرت برگزار می کردند و به اجرای آهنگ هایشان می پرداختند.
    جون در ماه مه سال 2003 درگذشت و جانی نیز چهار ماه بعد یعنی در تاریخ 12 سپتامبر سال 2003 این دنیا را ترک کرد.
    حال و هوای دهه های 1940 و 1950 در فیلم به خوبی به تصویر کشیده شده است و عوامل متعددی همچون انتخاب خوب بازیگران ، فیلمنامه روان و پرداخت خوب داستان ... باعث شده تا عبور از خط بسیار خوش ساخت و دل چسب از آب در بیاید و تبدیل به یکی از پر افتخار ترین و ماندگارترین فیلم های سال 2005 شود.


    نکات جالب: -خواکین فونیکس و ریس ویترسپون تمام آوازها را خودشان اجرا کردند. بدون این که دوبله شود. علاوه بر این آنها طریقه نواختن سازها شون رو هم یاد گرفتند.
    - جون کارتر کش قبل از شروع شدن تهیه فیلم درگذشت ، بنابراین ریس ویترسپون درباره او از نزدیکان و .. تحقیق کرد تا نقش او را بهتر ایفا کند.
    - جانی کش ، خواکین فونیکس را بر اساس بازی اش در فیلم گلادیاتور برای ایفای شخصیت خودش در فیلم انتخاب کرد.
    - در حالی که در واقعیت جون بزرگتر از جانی است ، ریس ویترسپون(جون) جوان تر از فونیکس است.
    - ریس ویترسپون و خواکین فونیکس ، برای 6 ماه تحت آموزش صدا(خواندن) توسط آهنگ ساز تی بون برنت قرار داشتند.
    - سونی ، یونیورسال ، فوکس فیچرز ، پارامونت ، کلمبیا پیکچرز و کمپانی برادران وارنر همگی پروژه را رد کردند.
    - صحنه ای که در آن جانی دستشویی رو از دیوار میندازد (میکند) از پیش تعیین نشده بود. او واقعا دستشویی را از جا میکند.
    - جانی کش معروف به مرد سیاه پوش ، جمله ای داشت که از همان ابتدا تا همیشه در ابتدای کنسرت هایش آن را میگفت :
    « Hello , I'm Johnny Cash» ؛ سلام ، من جانی کش هستم.

    جوایز فیلم:
    نام شخص بخش جایزه برنده یا نامزد جشنواره مربوطه
    عبور از خط بهترین فیلم سال - موزیکال یا کمدی برنده گلدن گلاب
    عبور از خط 10 فیلم برتر سال برنده انجمن منتقدان فیلم فونیکس
    خواکین فونیکس بهترین بازیگر مرد نامزد آکادمی اوارد و انجمن منتقدان فیلم شیکاگو و ...
    ریس ویترسپون بهترین بازیگر زن برنده آکادمی اوارد و بسیاری جشنواره های دیگر و انجمن های مختلف
    خواکین فونیکس بهترین بازیگر مرد ، موزیکال یا کمدی برنده گلدن گلاب
    ریس ویترسپون بهترین بازیگر زن ، موزیکال یا کمدی برنده گلدن گلاب
    ارین فیلیپس بهترین طراحی لباس نامزد آکادمی اوارد
    مایکل مک کاسکر بهترین تدوین نامزد آکادمی اوارد
    پیتر کورلند بهترین میکس صدا نامزد آکادمی اوارد
    پاءول مسی بهترین میکس صدا نامزد آکادمی اوارد
    داگ همفیل بهترین میکس صدا نامزد آکادمی اوارد
    مایکل مک کاسکر بهترین تدوین - موزیکال یا کمدی نامزد انجمن تدوین گران سینمای آمریکا
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  8. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  9. #15
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان







    نام فیلم :
    فهرست آرزوها (The Bucket List)
    ژانر :
    درام/حادثه ای/کمدی
    کارگردان :
    راب رینر (Rob Reiner )
    فیلم نامه نویس :
    جاستین زاکهم (Justin Zackham)
    تهیه کنندگان :
    الن گریسمن (Alan Greisman)
    نل مرون (Neil Meron)
    راب رینر (Rob Reiner)
    کریج زادن (Craig Zadan)
    بازیگران :
    جک نیکلسون (Jack Nicholson)
    مورگان فریمن (Morgan Freeman)
    شان هایس (Sean Hayes)
    موسیقی :
    مارس شایمن (Marc Shaiman )
    تدوین :
    رابرت لیگتون Robert Leighton ))
    فیلم بردار :
    جان شوارتزمن (John Schwartzman)
    توزیع کننده :
    Storyline Entertainment
    تاریخ انتشار :
    11 ژانویه 2008

    زمان :
    97 دقیقه


    درباره فیلم:
    راب رینر کارگردانی است که کمتر کارگردانی می کند اما اکثر اوقات موفق است. فهرست آرزوها تاکیدی است دوباره تا انسان ها به آرزوهای خویشتن اهمیت داده و برای محقق ساختن آنها تلاش کنند. فیلمی سرشار از امید. گروه کار بسیار حرفه ای و شناخته شده اند و جک نیکلسون - مورگان فریمن برگ برنده اثر هستند.
    نمایی از داستان:
    ادوارد کل(جک نیکلسون) پیرمرد ثروتمندی است که مبتلا به سرطان است و در می یابد که بزودی خواهد مرد. او در بیمارستان با کارتر چمبرز(مورگان فریمن) آشنا می شود که او نیز به دلیل سرطان مدت زیادی زنده نخواهد ماند. بزودی همنشینی این دو باعث می شود که رفاقتی بین آنها پدید بیاید و مدتی بعد ادوارد پیشنهاد می کند که آندو فهرستی از آرزوهایشان را که قبل از مرگ می خواهند تحقق بخشند را بنویسند و عملی کنند....

    بررسی فیلم :
    حضور جک نیکلسون در آستانه هفتاد سالگی در کنار مورگان فریمن کهنه کار با توجه به کارگردانی با سابقه و مجرب به نام راب رینر برای نشستن و تماشای فهرست آرزوها کافی به نظر می رسد اما با این وجود باید سوژه ی دست مایه قرار گرفته شده را عنصر اصلی جذابیت فیلم تلقی کنیم. دو پیرمرد که می خواهند قبل از مرگی که از زمان آن باخبرند از زندگی لذت ببرند. طرز تفکر و تلاقی این دو با هم و دوستی که بین آنها شکل می گیرد شالوده کار را تشکیل می دهد. راب رینر با تسلط کامل بر فیلمنامه ای که زاکهم نوشته است کار را پیش می برد اما خیلی از جاها به نظر روال کار منطقی نمی رسد و این در نهایت به ضرر کار تمام می شود. (مخصوصا قسمت چتربازی این دو پیرمرد کمی دور از واقعیت جلوه می کند با این حال حتی همان سکانس نیز به اندازه کلیت کار جذاب است و شاید فقط بیننده مجبور باشد با دلایلی خود را قانع کند که چنین چیزی ممکن است.)
    نکته دیگر که در کلیت اثر جاری است و قابل لمس است و می شود به راحتی با آن ارتباط برقرار کرد و جود چیزی به نام روح زندگی است. در حالیکه ما شاهد فیلمی درباره مرگ دو شخصیت مسن سرطانی هستیم و این خود به اندازه کافی کسل کننده و دردآور است همین حضور زندگی در دل مرگ است که به نجات کلیت کار می انجامد و از ورطه نچسب بودن به سلامت عبورش می دهد. این شادابی در کار باعث می شود که حتی در مقاطعی یادمان برود که شخصیت های اصلی کار به هر حال در آخر فیلم خواهند مرد و چیزی که مشخص است این است که احتمالا هیچ معجزه ای برای زنده ماندن آنها روی نخواهد داد و با اینکه از قبل می دانیم نباید به آنها دل ببندیم اما ناباورانه در پایان فیلم می فهمیم که دوست داریم باز هم با آندو باشیم و این دلبستگی هنگامی آغاز می شود که همراه ادوارد و کارتر به دیدن اهرام در مصر و تاج محل در هندوستان می رویم و زمانیکه دو پیرمرد از ارتفاعات تبت سردرمی آورند و روی دیوار چین موتور سواری می کنند با خود می گویم چه خوب می شد که پول و سرطان نیز به سراغ ما می آمدند...
    فهرست آرزوها البته کمی میان واقعیت و فانتزی دست و پا می زند و با اینکه سعی می کند یک کار واقع گرا باشد اما هراسی نیز از شعار دادن و موعظه کردن ندارد و حتی گاهی توی ذوق می زند. به هر حال وجود موضوعی به نام مرگ مطمئنا پای موعظه و توبه و گناه و عذاب و جدان و... مسائلی از این دست را نیز همراه خود دارد اما چگونگی استفاده از آن نیز بسیار مهم به نظر می رسد. تاد مک کارتی منتقد ورایتی نیز به شکلی به این موضوع اشاره دارد:« فهرست آرزوها فيلمي است درباره مرگ كه احساس خوبي در تماشاگر به جا مي‌گذارد و در كل كمدي است درباره فناپذيري. اما اين فيلم كه درباره مواجه دو بيمار سرطاني با واقعيت و تصميم‌شان درباره گذران آخرين روزهاي زندگي است؛ متاسفانه به هيچ عنوان رويكرد واقع‌گرايانه‌اي نسبت به اين مضمون ندارد»
    البته شاید بشود با گذاشتن یک عینک خوشبینی راب رینر را در تلفیق مسائل مادی و معنوی در تقابل با حقیقت مهم و گاه ترسناک مرگ موفق دانست. زیرا که از مرگ چهره ای راحت و روشن نشان می دهد و این خود به اندازه کافی برای مخاطبی که می خواهد حتی از تماشای مرگ لذت ببرد جذاب به نظر می رسد. همانطور که اگر به تماشای اثری مثل «دیگران» بنشینید تا مدتها درگیر مساله حقیقت مرگ و زندگی خواهید ماند اینبار به شکلی دیگر و در ژانری دیگر میان مرگ و زندگی به احساسی مشابه خواهید رسید و این خود به تنهایی می تواند برای وقت گذاشتن و دیدن کاری که از برترین عوامل و بازیگران سود می برد توجیه پذیر باشد.
    جمع بندی و در نهایت نتیجه گیری های اخلاقی که در پایان فیلم کارگردان به آن می رسد در عین کلیشه ای بودن بسیار خوب و حساب شده به نظرمی رسد و نوع مرگ های پایان فیلم (که بعد از مرگ شخصیت مورگان فریمن، جک نیکلسون سخنرانی زیبایی را ایراد می کند و او نیز مدتی بعد می میرد) از صحنه های به یاد ماندنی اثر و قابل تحسین است.
    فهرست آرزوها فارغ از تمامی اشکالات و ضعف های فیلمنامه ای و حتی کارگردانی، یکدست و گویا جلوه می کند. ساختن فیلمی درباره مرگ در حالیکه به خواهد خیلی ساده و همراه با طنز و شوخی مخاطبش را روبرو کند خود هنری است که از عهده هر فیلمسازی بر نمی آید و شاید صحبت های کایل اسمیت منتقد نیویورک پست در این باره جالب به نظر برسد: «بازيگرها به ما مي‌گويند فیلم ساختن درباره مرگ راحت است و كمدي دشوار. اما كمدي‌هايي كه درباره مرگ هستند از همه دشوارترند.»
    با این حال بعضی از منتقدین نیز با فیلم به مشکل برخورده اند و فهرست آرزوها برای آنها زیاد راضی کننده نبوده است. هر چند نقد فیلم یک امر سلیقه ای است اما خوب معیارهای مشخصی وجود دارد که یک کار خوب را از کار بد جدا می کند. با این حال دیدگاه های منفی درباره یک اثری که خیلی ها از آن به نیکی یاد می کنند نیز در نوع خود جذاب است درست مثل صحبت های استفن هولدن از نيويورك تايمز:« متاسفانه اين فيلم ستارگانش را به بدترين شيوه ممكن ناتوان كرده است. جك نيكلسون قبلا هم در نقش آدم‌هاي ثروتمندِ پست‌فطرت و حقه‌باز بازي كرده است ولي در اين‌جا اين شخصيت خوشگذران واقعا و به‌‌تمام‌معنا زننده و منزجركننده است»

    دیالوگی از فهرست آرزوها:
    دستیار ادوارد: قربان قصد ناراحت کردنتون رو ندارم اما می خوام بدونم که مراسم م..ر..گ
    ادوارد: که بعد از مراسم مرگم پولامو چی کار کنی. خوب، فکر کن مراسم مرگ خودته.
    دستیار ادوارد: یعنی تمام پولامو به دستیارم بدم؟


    نکات حاشیه ای:
    - زاکهام نویسنده این فیلم فیلم نامه را طی مدت دو هفته تمام کرده است.
    - پسر مورگان فریمن «آلفونسو فریمن» در این فیلم در نقش پسر کارتر (پدرش) حضور داشت.
    - نیکلسون برای بازی در این فیلم، سرش را تراشید تا بیشتر شبیه بیماران سرطانی به نظر بیاید.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  10. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  11. #16
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان




    نام:
    خانه ای از شن ومه (House of Sand and Fog)

    کارگردان:
    ودیم پرلمن (Vadim Perelman)

    تهیه کننده:
    میشل لاندن (Michael London)

    موسیقی:
    جیمز هرنر (James Horner)

    فیلنامه نویس:
    ودیم پرلمن

    تدوین:
    لیزا زنو چرگین (Lisa zeno Churgin)

    بازیگران:
    بن کینگزلی (Ben Kingsley)
    جنیفر کانلی (Jennifer Connelly)
    شهره آغداشلو (Shohreh Agdashloo)
    سمیرا دماوندی (Samira Damavandi)
    جاناتان اهدوت (Jonathan Ahdout)

    سبک:درام،خانوادگی

    استودیوی سازنده:
    DreamWorks

    تاریخ انشار:
    26 دسامبر 2003

    زمان فیلم:
    123 دقیقه

    درباره فیلم:
    فیلم خانه ای از شن و مه ، که از روی کتاب آندره دوباس با همین عنوان ساخته شده است زندگی یک خانواده ایرانی ، که در زمان پیروزی انقلاب ایران به آمریکا مهاجرت کرده اند را به نمایش میگذارد.
    شاید این فیلم بارزترین فیلم سینمای هالیوود باشد که به ایرانیان و مخصوصا ایرانیان مقیم آمریکا تکیه می کند.
    شهره آغداشلو ، یکی از بازیگران این فیلم ، که نام واقعی او شهره وزیری تبار است در سال 1952 در تهران متولد شد و پس از بازی در چند فیلم در سال 1972 ایران را به قصد انگلستان ترک کرد و در رشته روابط بین الملل به تحصیل مشغول شد.
    او پس از راهیابی به هالیوود و بازی در چند فیلم نه چندان مشهور موفق شد تا نقش نادی را در خانه ای از شن ومه از آن خود کند و در کنار هنرپیشگان توانمندی هم چون بن کینگزلی (برنده جایزه اسکار برای فیلم گاندی) و جنبفر کانلی (برنده جایزه اسکار برای فیلم یک ذهن زیبا) به ایفای نقش بپردازد و پس از چندی خود را در میان نامزدهای جایزه اسکار بیابد که برای او افتخار بزرگی بود و باعث شد تا به طور جدی به سینمای هالیوود و جهان معرفی شود و بعدها در فیلم های مشهوری نظیر مردان x و خانه کنار دریاچه شاهد حضور او باشیم .
    اواخر هم آخرین فیلم او به نام داستان میلاد به روی پرده رفت که در آن نقش دختر عموی مریم قدیس را بر عهده داشت.

    نمایی از داستان:
    فیلم به حوادث زندگی خانواده یک ژنرال ارتش شاهنشاهی میپردازد که در زمان پیروزی انقلاب ایران به آمریکا مهاجرت کرده اند.
    کلنل بهرانی که اکنون برای تامین معاش زندگی خانواده اش در چند شیفت و جای مختلف(حتی کارگری) کار میکند،مجبور میشوند که خانه نسبتا مجلل خود را بفروشند و خانه دختری افسرده که به دلیل عدم پرداخت مالیات به مناقصه گذاشته شده است(با وجود نارضایتی او) را بخرند.

    نقد فیلم:
    فیلم خانه ای از شن ومه فیلمنامه ای بدون پیچیدگی و تکلف ، و بسیار روان دارد. حوادث فیلم به زیبایی چیده شده اند و به دنبال هم با ضرباهنگی ملایم به وقوع می پیوندند.
    یکی از نقاط قوت فیلم نسبت به سایر فیلم های هم نوع آن ، نداشتن هیچ صحنه و سکانس اضافی در حاشیه داستان برای جذب مخاطب و برانگیختن افراطی احساسات او است.
    یکی از ویژگی های بارز دیگر فیلم که در کمتر درامی دیده میشود کشاندن بیننده دنبال خود به نحوی جالب است؛فیلم آن قدر به سادگی و هنرمندی داستان را حکایت میکند و به پیش می برد که وقتی به پایان میرسد، بیننده نه تنها متوجه گذر زمان نشده بلکه در عین ناباوری به حال خود رها میشود و شاید تا ساعتها به فیلم فکر کند.
    می توان گفت که نویسنده بسیار کم به اتفاقات و احتمالات برای پیش برد داستان تکیه کرده است.(چیزی رایج در این گونه فیلم ها،به طوری که همه مصیبت ها متوجه یک فرد خاص میشود)به همین دلیل فیلم کاملا واقع گرایانه به نظر میرسد و برای بیننده قابل قبول است و به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار می کند.
    کارگردان در به تصویر کشیدن یک خانواده ایرانی و خلق صحنه های تاثیر گذار موفق بوده است؛
    از عکس ها و موسیقی وسینی قلمکار ساخت اصفهان گرفته، تا شامی کاملا ایرانی و روابط اعضای خانواده با یکدیگر و با دیگران(مهمان نوازی)، همه و همه ویژگی های یک خانواده ایرانی را به خوبی بیان میکند.
    بن کینگزلی نیز ،استادانه به شخصیت و کاراکتر یک ژنرال بازنشسسته و یک پدر ایرانی جامه عمل پوشانده و آن را ایفا کرده است.
    فیلم کاملا بی طرفانه به داستان نگاه میکند وجز حقایق موجود به چیز دیگری نمی پردازد و در انتها نتیجه گیری را به عهده مخاطب می گذارد.
    یکی از بهترین و برترین سکانس های فیلم ، سکانسی است که در آن کلنل بهرانی پس از حوادثی که ناخواسته برای او و پسرش اتفاق می افتد در یکی از اتاق های بیمارستان زانو زده و برای زنده ماندن پسرش به خداوند التماس کرده و برای نجات او از مرگ نذر میکند.
    خانواده بهرانی که جز پدر(Ben Kinsgley)تمام بازیگران آن ایرانی هستند در صحنه های زیادی به زبان فارسی صحبت میکنند،این در حالی است که پدر خانواده در طول فیلم تنها دو بار به زبان فارسی صحبت میکند که یک بار آن فقط کلمه «پسرم» است.در صحنه هایی هم که نادی (شهره آغداشلو) با او به زبان فارسی صحبت میکند،بهرانی با زبان انگلیسی پاسخ او را میدهد.
    با این حال همین هم برای یک هنرپیشه آمریکایی جای تقدیر دارد.
    The house of sand and fog فیلمی متفاوت در نوع خود است و توانایی جذب کسانی را که علاقه چندانی به این ژانر ندارند را خواهد داشت.


    نکته های جالب:
    - آندره دوباس ، نویسنده کتاب ،بیش از 100 پیشنهاد از استودیو های مختلف فیلم سازی که میخواستند این کتاب را به فیلم تبدیل کنند دریافت کرد.
    - در یکی از صحنه ها در پایان فیلم کانلی ماشین را اشتباهی پارک میکند. به همین دلیل آسیب جدی به موقعیت دوربین در درب ماشین میزند. او ضمن عذر خواهی از کارگردان میخواهد که صحنه را ادامه بدهند که در پایان یکی از بهترین صحنه ها میشود.
    - قبل از اینکه بن کینگزلی حتی فکرش بکنه که به ایفای نقش اصلی در فیلم میپردازد ، یک نسخه از کتاب توسط همسر دوباس به او داده شده بود.
    - خانه مورد نظر در شماره 34 خیابان بیسگروو در منطقه افسانه ای پاسفیک کالیفرنیا واقع شده است.
    - در صحنه داخل بالکن تیرهای کابل های برق و تلفن کاملا مشهود هستند.این ها توسط عوامل فیلم اضافه شد تا منطقه ای که در آن فیلمبرداری میشد ، به منطقه ای با کلاس متوسط تبدیل شود.


    جوایز فیلم:


    بن کینگزلی
    نامزد
    بهترین بازیگر مرد نقش اصلی
    آکادمی اوارد و گلدن گلاب
    شهره آغداشلو
    نامزد
    بهترین بازیگر زن نقش مکمل
    اکادمی اوارد
    جیمز هرنر
    نامزد
    بهترین موسیقی
    اکادمی اوارد
    شهره آغداشلو
    برنده
    بهترین بازیگر نقش مکمل
    انجمن منتقدان فیلم لس آنجلس،انجمن منتقدان فیلم نیو یورک،
    جنیفر کانلی
    برنده
    بهترین بازیگر
    انجمن منتقدان فیلم کانزاس سیتی
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  12. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  13. #17
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    نام فیلم : قطار سه و ده به یوما (3:10 To Yuma)


    ژانر : جنایی /درام /وسترن


    کارگردان : جیمز منگولد (James Mangold)


    فیلم نامه نویسان :مایکل براندت (Michael Brandt) هالستد ولز (Halsted Welles)


    تهیه کنندگان :کتی کونراد (Cathy Konrad)


    بازیگران :

    راسل کرو (Russell Crowe)

    کریستین بیل (Christian Bale)

    لوگان لرمان (Logan Lerman)

    بن فاستر (Ben Foster)

    پیتر فوندا (Peter Fonda)

    دالاس رابرتز (Dallas Roberts)


    موسیقی : مارکو بلترامی (Marco Beltrami)


    تدوین : مایکل مک کاسکر (Michael McCusker)


    فیلم بردار : فیدون پاپامایکل (Phedon Papamichael)


    محصول : ‏Universal


    تاریخ انتشار : 15 نوامبر 2007


    زمان : 122 دقیقه


    درباره فیلم:
    جیمز منگولد که سابقه تجربه کردن ژانرهای فراوانی را دارد اینبار دست بر روی گونه ای می گذارد که خیلی از دوران اوجش دور شده و تقریبا فراموش شده است. ژانر وسترن و شاید بهترین گزینه برای او بازسازی وسترنی کلاسیک به نام قطار سه و ده دقیقه به یوما باشد.

    جزییات داستان:
    دن اوانس (کریستین بیل) گاوچرانی است که بعد از از دست دادن یکی از پاهایش در جنگ های داخلی آمریکا، حالا همراه همسر و فرزندانش به کار مزرعه داری و گله داری مشغول است. خشکسالی مدتی است که به او خسارت های فراوانی را وارد کرده است و او در تنگنای شدیدی قرار گرفته است. برای همین وقتی متوجه دستگیری تبهکاری بی رحم به نام بن وید ( راسل کرو) توسط کلانتر و عده ای از دوستانش می شود، تصمیم می گیرد که همراه آنها برای تحویل دادن مجرم عازم شود تا شاید بتواند از پاداش و مزایای این کار بهره مند شود. هدف این است که بن وید با قطار سه و ده دقیقه به یوما رهسپار زندان شود ولی گروهش که آدمهای بسیار خطرناکی هستند برای نجات رئیسشان به دنبال آنها می افتند. در راه بن وید تصمیم به فرار می گیرد اما حضور به موقع پسر دن اوانس یعنی ویلیام که برای کمک به پدرش به آنها پیوسته نقشه او را ناکام می گذارد. در ادامه راه رابطه میان بن و دن بهتر می شود اما دیگر تا رسیدن به قطار تمام افراد کلانتر به شکلهای گوناگون کشته شده اند و خود کلانتر هم از ادامه کار منصرف شده است و حالا دن با پیشنهاد رشوه بن روبرو شده و از طرفی هم گروه تبهکار هم منتظر یک اشتباه از او هستند تا به زندگی اش خاتمه دهند. با این حال بن وید به او قول می دهد که اگه او را آزاد کند با کلی پول روانه خانه اش کند بدون اینکه آسیبی ببیند. دن نمی پذیرد و می گوید که می خواهد ثابت کند توانسته است خطرناکترین مجرم منطقه را به قطار راهی زندان تحویل دهد. با این حال بن موفق می شود که از دست دن فرار کند اما متوجه می شود که علت اصرار دن برای ادامه ماجرا دلیلی است ورای پول و آنهم ترسش هنگام جنگ های داخلی سال ها قبل است که با فرارش از سپاه افراد خودی به او شلیک کرده اند و به این ترتیب یکی از پاهایش را از دست داده است و حالا فرصتی پیش آمده تا شجاعتش را نشان دهد. بن به دن کمک می کند که تا قطار او را تحت الحفظ ببرد اما درست در لحظه پایانی افراد بن، دن اوانس را به گلوله می بندند و او کشته می شود. بن وید نیز که به شدت سر خشم آمده تمامی افراد گروهش را از بین می برد و خود با اختیار خود سوار قطار سه و ده دقیقه به یوما می شود.


    بررسی فیلم :
    قطار سه و ده دقیقه به یوما در واقع بازسازی وسترن قدیمی است به همین نام که در 1957 در سینماهای آمریکا اکران شد. اما چیزی که این فیلم را از یک بازسازی ساده تفکیک می کند این است که کار به شدت امروزی است و در واقع تمام تجهیزات و فناوری پیشرفته در جهت ارائه کاری در سبک و حال و هوای غرب وحشی است. فضایی که مدتها در فراموشی محض سینماگران و سینمادوستان به سر می برد و امیدی چندانی به دیدن دوباره اش نبود. با این حال پس از دهه 70 که اوج سینمای وسترن در آمریکا و در اروپا ( به خصوص وسترنهای معروف به وسترن اسپاگتی در ایتالیا) سپری شده بود این ژانر یک دهه در سکوت کامل به سر برد تا وقتی که کوین کاستنر «با گرگها می رقصد» را ساخت و پس از آن «نابخشوده» کلینت ایستوود بار دیگر خون تازه ای بر رگهای آن جاری ساخت. امادر سالهای اخیر کمتر شاهد وسترنهای قدرتمند بودیم تا وقتی که سال 2007 فرا رسید و دو فیلم از این گونه که هر دو بازسازی دو کار کلاسیک بودند در فاصله نه چندان زیادی با هم اکران شدند و مورد تحسین بسیار منتقدین و مردم قرار گرفتند. یکی از این دو «ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد ترسو» بود که انصافا کاری بسیار عالی و فوق العاده از کار درآمده بود و حتی به نظر خیلی از منتقدان جزو چندفیلم اول سال بود و فیلم بعدی هم همین قطار سه و ده دقیقه به یوما بود که مورد ستایش اهالی هنر و مخاطبان قرارگرفت و حتی تماشاچیان آنرا جز 50 وسترن برتر تاریخ سینما قرار دادند.
    در کنار حواشی مربوط به فیلم داستان کار که به نظر خیلی ساده و تکراری می آید به قدری جذاب و خوب پرداخت شده است که لحظه ای بیننده را از خود جدا نمی کند .طرح داستانی فیلم که در واقع بازسازی کار اصلی است بسیار جای بحث دارد. آدمها در قطار سه و ده دقیقه به یوما، فراتر از دو دسته خوب و بد هستند. حتی قاتل خطرناکی مثل بن وید در نهایت به جایی می رسد که تمام گروهش را نابود می کند و آدمی مثل دن اوانس که خاطره ترس و فرار از ارتش از او فردی بزدل ساخته است نیز در نهایت بین تثبیت هویتش و پول اولی را بر می گزیند و در اینجاست که کار در نقطه اوج قرار می گیرد. بن وید تبهکاری یک بعدی و صرفا آدمکش نیست. او به شکلی عمل می کند که مخاطب برای نفرت از او دچار تردید می شود. از طرفی او در مقاطع زیادی از فیلم آیه هایی از انجیل را می خواند (که هنگامی که مادرش در کودکی او را ترک کرده به دستش داده است) و این بعد مذهبی بودن همیشه در کنارش است و از طرفی به راحتی می تواند آدمهای مقابلش را از سر راه بردارد بدون اینکه بخواهد کوچکترین ترحمی به آنها داشته باشد. وجود راسل کرو به عنوان بدمن جذاب فیلم برگه برنده قصه است و در کنارش کریستین بیل نیز به خوبی می درخشد با این حال فیلم به شدت مدیون کرو است و اوست که ابهت و اقتدار خاصی را به کار می دهد. (هر چند از بازی فوق العاده بن فاستر در نقش چارلی، معاون خونریز و بی رحم بن وید نباید به راحتی گذشت.) قطار سه و ده دقیقه به یوما علاوه بر خط داستانی جذاب، کارگردانی فوق العاده و گروه بازیگری حرفه ای دارای موسیقی زیبایی نیز هست که حتی نامزدی اسکار را هم برایش به ارمغان آورد.
    بی شک این فیلم جز دیدنی ترین وسترن های حال حاضر جهان محسوب می شود.

    نکات حاشیه ای:
    - ابتدا برای بازی نقش بن وید از تام کروز نام برده شده بود اما در نهایت نقش به راسل کرو رسید.
    - اریک بانا اولین گزینه حضور در نقش دن اوانس بود.
    - نام دیگر فیلم به صورت Three ten to Yuma خوانده شده است.
    - فیلم نامزد دو اسکار و 10 نامزدی از جشنواره های مختلف شد.
    _ کاربران سایت Imdb این فیلم را جز 50 وسترن برتر تاریخ سینما قرار دادند.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  14. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  15. #18
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان




    نام: سیزده یار اوشن (Ocean's Thirteen)


    کارگردان: استیون سودربرگ (Stevene Soderbergh)

    تهیه کننده: بروس برمن(Bruce Berman)

    فیلم نامه نویس:برايان كوپلمن(Brian Koppelman) ديويد ليوين(David Levien)

    بازیگران:
    جورج کلونی (Geroge Clooney )

    براد پیت (Brad Pitt)

    مات دامون (Matt Damon)

    هلیوت گولد (Elliott Gould)

    برنی ماک (Bernie Mac)

    موسیقی: ديويد هلمز(David Holmes)

    فیلم بردار: پيتر اندرو (Peter Andrews)

    ادیتور: استفان مريونه(Stephen Mirrione)

    شرکت پخش کننده: برادران وارنر (Warner Brother)

    تاریخ انتشار:2007

    زمان فیلم: 122 دقیقه

    بودجه فیلم: 85 میلیون دلار

    فروش فیلم: 285 میلیون دلار


    درباره فیلم:
    سیزده یار اوشن (Ocean's Thirteen) در سال 2007 به کارگردانی "استیون سودربرگ" وبازی بازیگران برجسته توليد شد. این فیلم سومین مجموعه دنباله دار از" دوازده یار اوشن" (Ocean's Twelve) و "یازده یار اوشن" (Ocean's Eleven) به کارگردانی "استیون سودربرگ" می باشد. این فیلم از روی فیلم Rat Pack محصول 1965 بازسازي شده بود .در آخر فیلم تاثير و نفوذ بسیارزیاد توسط "ژان پیر ملویل" ((Jean-Pierre Melville's Bob le Flambeur 1955 گرفته شده بود. همه بازیگران نقشهایشان از بخش قبلی بجز "جولیا رابرتز"، "کاترین زتا جونز" ، "آل پاچینو" و "الن بارکین" که تازه ملحق شده بودند ، تکرار شده بود. این فیلم توسط MPAA ، در رده PG-13 قرار دارد. فیلم در 8 ژوئن 2007 اجازه پخش گرفت ، اگرچه در چندین کشور از خاور میانه از تاریخ 6 ژوئن اجازه پخش گرفته بود . تهيه فيلم در جولای 2006 درلاس وگاس و لس آنجلس ، مبنی بر متن نمايشنامه ای که توسط برایان" کوپلمن" و "دیوید لوین" نوشته بودند ، منتشر شد.


    نقد فیلم:
    با توجه به قبل, فيلم سیزده یار اقیانوس (Ocean's Thirteen) برخلاف سه نمایش قبلی كه پایان ضعيفي داشتند، پايانش تغييري داده شده است. اوشن دوازده ، پایان تحقیر آميزي داشت كه يك اشتباه از خالق به حساب مي آمد . آنها دستورالعمل را در فيلم سیزده یار اقیانوس تغییر دادند. کارشناس و شنوندگان کاملا مات و مبهوت شده بودند . من سريع براي بازبينيه ديگر به محل اجراي سیزده یار اقیانوس رفتم . انرا يكباره ديگر ديدم.بهترین نمايش‌ تراژدي‌ سه گانه است. سبک فیلم سرگرم کننده و مبتكرانه و مملو از مدهاي روزمی باشد .
    اين به اين معني نيست كه فیلم سیزده یار اقیانوس بد باشد،نه نه نه.فقط از تحقير حق‌ انتخاب‌ مانند همه فيلمهاي که تاکنون منتشر کرده است، پيروي کرده است . مانند مرد عنکبوتی 3 و شرک 3 و دزدان دریایی 3، يك افسردگی 24 ساعته که ما برای رسيدگي به نيازهاي میلیونها دختر نوجوان نااميد به ان مبتلا خواهيم شد.
    سیزده یاراقیانوس در برگشت داستان، مثل "دوازده یار اقیانوس"، وقت زیادی اتلاف نمي كند. کارگردان بيدرنگ‌ به غلتاندن گوی مي پردازد . زومها و تراكها و دهليزها وگردشهاي دوربين حساس كارگردان ، نشانگر راهي است با فوريت زياد به زندگي"دني اوشن"(Danny Ocean).
    رفیق وهم جرميه زمانهای طولانی ،"روبن تیشکف "مریض و بیمار شده است ،همکار تجاری او، "ویلی بانک"(al pacino ) ، او را می خواهد ورشكست كند و به مرگ بکشاند ."بانک "؛خريد بهترین هتل در وگاس را مطرح كرده است براينكه پاداش پنج الماس را برای ترفیع درجه بدست آورد. بدون كمك خانواده "روبن" از"دني اوشن"و گروهش، كمك مي گيرد.
    این یک اندیشه کینه جویانه می باشد، اما تقريبا انتقامی که به مراسم دفن گرفتار نشود. نه اينکه"سرما بهتربه كار گرفته شده است"همان طوريکه "تارینتینو" استفاده كرده است. "دنی" مي خواهد انتقام خودرا با هوش و مهارت خود بگيرد. نقشه اي كه با شريك سالهاي دور خود "راستی"(Brad Pitt) كشيده ,نابود کردن"با نك"است. آنها مي خواستن ددر اين نقشه يك بازي دروغين تشكيل بدهند و درآن قمارها با نيرنگ، ازاقاي "بانك "نيم بيليون دلار و هتل بزرگش را بگيرند.
    همونطوري كه ميدونيد ، افراد اوشن سرقتهاي سريع خارجي خود را در شهر خودشان لاس وگاس كنارگذاشته اند. آنها كارهايي كه ميدونند بهترين است روانجام ميدهند."استیون سودربرگ "فقط کارهایی را که در بار اول انجام داد رو انجام ميدهد. این خوب است ، اگر هم‌ اجرا ملال آورباشد.همه اجراها به صورت موفقيت آميزانجام شده اند، بجز آن سرقت ، شاید به سبب‌ تسليم بيگانه‌ "آل پاچینو" بود، كه باعث قدري همهمه شد.اگر سرقت خوب از آب درمي آمديانه، این در پایان كار معلوم نميشد.
    آنچه شما ممكن است توجه نكرده باشيد، اما"جولیا رابرتز" و"کاترین زتا جونز"،کسانی که عشق پر حيله نسبت به "روستی" و "دنی" دارند. اينها كل فيلم هستند.اما بازيشان ديده نمي شوند. ما افرادي رامي شناسيم كه درباره پيچيدگي روابط بين طرح دزديشان اظهار تاسف می کردند، یکی همیشه تمام کننده حكم‌ برای ديگري‌ بود ،اما خانم "رابرتز" و "زتا جونز" هرگز چهرهشان را نشان ندادند. اینطوربه نظر میرسید يك نقصي وجود داشت از زماني كه كش وقوس حيله گرانه اي در اوايل فيلم براي راضي نگه داشتن،ساختند. "دني" جايي كه ميگفت"اين مبارزه اونيست" براي درگير نكردن"تسا" است.
    مزاح و جكهاي قديمي ای كه در قسمتهاي قبلي استفاده مي شد، وجودندارد.مثل وفاداري قديمي"دني"و"راستي", يا" لينوس",كه نياز به تحت تاثير قرار گرفتن از دزدي والدينش داشت. و يا رفاقت "ورژیل"و"تراك "و بقي مزاحهاي كه طرفداران اوشن بياد مي آورند. اما زخم بزرگ تازه در طنز,شامل زير مجموعه عجيب و غريب"درگيری سخت دريك كارخانه تاس در مكزيك" بود. پسرها همه در فريبندگي عالي بودند. اما همه بازيگرهاي جديد نيازبه كاربيشتری دارند."جوليا رابرتز"دقيقا مثل"جولیا"در اوشن دوازده با استعداداست.استفاده از طنز بنظر ميرسد در اين قسمت نزديك به صفر است.
    امتياز اين قسمت اوشن,خوشبختانه، قالب داستان آن است. قراردادن"پيت"و"كلوني","دامون "جلوي دوربين براي مدت طولاني،با ارزش است. اين افراد جاذبه هاي هاليوود هستند. وجود اين بازيگران روي پرده باهم يك فيلم كامل را مي سازد. بنابراين واقعيت اين است كه هرگز اين فيلم نمي تواند كاملا بد باشد. من توقع فيلم درخشان تربه تميزي (اوشن دوازده )را داشتم. آنچه ما از اوشن دوازده بدست مي آوريم استاندارد و بنياني بودن آن است.
    ساموئل اوزبورن


    نکات حاشیه ای:
    - "آل پاچینو" هدايت‌ كننده‌" استیون سودربرگ "برای اولین انتخاب در نقش "ویلی بانک "بود. توليد كننده‌ فیلم(Jerry weintraub) دوست "پاچینو" او را برای بازی در این فیلم متقاعد کرده بود.
    - ترجمه فیلم به زبان روسی میشود 13 دوست ازاقیانوس .
    -" اندی گارسیا "و"آل پاچینو"هردودرفیلم پدرخوانده(1990). نقش داشته اند.
    - دو تن از افراد اوشن (The Malloy brothers ) که نامشان ویرژیل وتورک هست.این بر مي گردد به پدر خوانده (1972) که مایکل کورلئون ( Al pacin) در کاراکتری که تفنگ را پائین می آورد بنام "ویرژیل" كه اهل‌ كشور تركيه‌ می باشد.
    - "دنی" به "ویلام بانک" (آل پاچینو) می گوید "من چی می خوام ،چه چیزهایی بیشتر مهم واسه من...." این همان دیالوگی بود که" آل پاچینو "با "ویرژیل"اهل‌ كشور تركيه‌(Sollozzo) در فیلم پدر خوانده (1972) استفاده کرد .
    - بيني مصنوعي "مات دامون"ازبرادران"جیم"گرفته شده بود. درآخرين فيلمش"تری گیلیان"(Terry Gilliam) از یک بازیگر استفاده بيني مصنوعي را تقاضا كرده بود، اما استدیو راي مخالف داده بود.
    - وقتی"رابن"ازخواب بلند شدوصحبت میکردبا"دنی "و"روستی" ، که می گفت"من میشنوم صدای ماشینهایی رو که می آیند و می روند،من میشنوم صدای گریه "لاینوس "رو.من فکر میکنم تو باید بگویی به من که هر کس چی میدونه." این یک تغيير روی ديالوگ است ‌بوسیله "دون کورلئون" به" تام هاگن" در فیلم پدر خوانده محصول 1972 .
    - "اسکات کان"(Scot Caan) دراین فیلم هم بازی با "آل پاچینو"است.پدرش"جیمزکان"، درنقش"سونی کورلئون"در فیلم (1972) پدر خوانده بازی کرده بود.
    - صدای زنگ "راستي "است "تو نمی خواهی منو"،"Don't You Want Me" ،بوسيله The Heuman League .
    - سکانس مخصوصی که" لاینوس "روی گردن او برای گمراه‌ كردن‌ "ابیگل"، گذاشت مورد ملاحظ‌ه‌ هست ،در عنوان‌ کارت"The GiloryT.". این یک طنز هست از "تونی گلوری "کسی که نمايشنامه راديويي وسينمايي را برای فيلم های"هویت بورن"،"توطئه بورن" و "اولتیماتوم بورن" نوشته است.
    - نزديک به پایان فیلم، وقتی که, "دنی "و "روستی" در هواپیما هستند و يكديگر را مسخره می کردند ، "روستی" به "دنی "می گوید که برای نگه داشتن وزن از دست رفته اش ،تلاش کند. این ارجاع‌ داده میشود به"جورج کلونی"کسی که برای نقشش درSyriana وزن ‌اضاقه کردودربرگشت برای انجام دادن بعضی از صحنه ها پشتش مجروح شد. ياجاي ديگر"دنی" به"روستی"میگوید"زندگي كن ودو تا بچه بيار"هرکدام از اینها ارجاع داده میشود به رابطه"براد پیت" و"انجلینا جولی" و فرزندانشان.
    - حرف هاي آخر کاراکتر"مات دامون" دراین فیلم هستند"من خواهم دید وقتی که من میبینم"این عبارتی‌ بود که به دامون گفته شده بود، همان عبارت به وسیله کارکتر"ادوارد نورتون"در فیلم (Rounders 1998) گفته شده بود.
    - در سکانسی که"ویرژیل"و"تورک"V.U.P را از اتاقش خارج کردن،شما میتونی آشكارا ببینی که و"یرژیل" نشاني بنام"Jerry Weintraub" پوشيده است.
    - وقتی که"دنی"و"روستی"جلسه‌"ریوبن" ?ا به خاطر می آوردند، آنها در جلوی "بلاجیو" سرگردان هستند.لحنی که دربازی کردن"کلیرد لئون"هست،همان لحنی است که در فیلم یازده یار اقیانوس بازی شده است، وقتی که همه شخصیتها درجلوی"بلاجیو"ایستاده اند وابفشانها را نگاه می کنند.
    - وقتی بحث کردن درباره "کازین"و" بانک"،"روستی"اشاره می کند که ازميان معمارهای مسئول به طراح طرح"فرانک"،"جری".کسی که در پروژه های متعدد دراستودیو گریس لس انجلس مشاركت شخصی دارد.
    - كپي هاي داده شده به عنوان بدلي" ليسانس سرقت"منتشر شده بود.
    - ديالوگ" دست سیناترا روتکون بده"كه در فیلم زياد تكرار شده است بر مي گردد به "فرانک سیناترا" کسی که نقش دني اوشن را در فیلم اصلی "یازده یار اوشن" محصول 1960 بازی کرد.
    - این آخرين ‌فیلمی است که "جول سیگل" برای"صبح بخیرآمریکا"تجديد نظر کرد .
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  16. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  17. #19
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    جزئیات داستان فیلم:
    بر خلاف دو قسمت گذشته ، آتچه اوشن و همکارانش می دزدیدند تا اوج فیلم مشخص نبود. همکاران دنی اوشن در اطراف بیمارستان جمع شده بودند جایی که "روبن تیشکف" به علت یک بیماری قلبی خوابیده بود . یک نگاه کوتاه در فیلم (flash back) به 4 هفته گذشته نشان می دهد که جلسه روبن با وگاس بیشتر ازهمه، افراد تجاری را ناراحت کرده است. یکی از فعالان تجاری ویلی بانک در بخش ساخت و ساز هتل جدید آنهاست . بعد از اینکه روبن قرارداد مهمی را برای بانک قطعی نمود ، او را به زور وادار به فروختن سهمش در سرمایه گذاری کردند. این شوک باعث حمله قلبی "روبن" شد.
    گروه "اوشن" قسم خورند ، از بانک با تخریب کامل هتل انتقام بگیرند ، آنها تصمیم گرفتند که با طراحی بازیهای مختلف و متنوع در کازینو آنها را فریب بدهند. بانک مجبور شد بعضی از سرمایه گذاران دشمن را در گروه مدیران برای باز گشاهی هتل قرار دهد و اگر آن خانه حداقل 500 میلیون دلار در دور اول ایجاد نکند ، بانک از دور ریاست خودش برکنارمی شود .این گروه همچنان آرزو می کند که هر گونه فرصت برنده شدن بانک را برای کسب جایزه 5 الماس گرانبها تخریب کند ، این جایزه بالاترین قصد گرفتن یک هتل است . تمام هتلهای دیگر بانک این جایزه را برده اند و او گردنبندهای الماس ارزشمندی را برای حفظ خاطره این جایزه و موفقیت خریده است . او همچنان با دید مثبت و خوشبینانه برای هتل جدید خودش هم گردنبند را خریده است .
    مشکل اصلی که آنها با آن روبرو هستند ، سیستم امنیتی مجهز به هوش مصنوعی است "که بی دلیل تصمیم نمی گیرد" . به همان دلیل آنها "رومن نگال" را استخدام کرده اند تا تجربه تکنیکی خود را به آنها قرض دهد. مشکل دیگر آنها این است که چطور همه مشتریهای کازینو بعد از اینکه پول خود را برنده شدند ، قبل ازآنکه بتوانند پول خود را ببازند ، بازی را ترک کنند.
    "رومن" معلوم کرد که این سیستم تنها توسط همکلاسی قبلی او طراحی شده است و این سیستم طراحی شده است برای زیر نظر داشتن واکنشهای فیزیولوژیکی قمار بازان به محض برنده شدن، برای اینکه مطمئن شوند که آنها این انتظار برنده شدن را نداشته اند. تنها راه مانع شدن آن توسط یک ناهنجاری طبیعی یا یک آهن ربا (Magnetron) است. این سیستم هر مشکلی را که حس کند ، بطور خودکار قفل می کند و راه اندازی دوباره آن حدود 3 دقیقه و 21 ثانیه طول میکشد .آنها یک ماشین بزرگ حفر تونل را اجاره کردند تا بتواند یک زمین لرزه مصنوعی زیر هتل به وجود بیاورد .
    "اوشن" و "راستی" آلوده کردن هتل را با مواد شیمیایی وساس شروع می کنند. در محوطه ورودی هتل (پذیرش) "سال" در صف است تا در هتل اقامت بگیرد . اوبطورتصادفی پوشه جایزه 5 الماس را به زمین می اندازد و این موضوع توجه مشاور بانک را به خود جلب می کند ، "ابیگال" به سرعت به طرف "سال" میرود تا به او کمک کند . در صف پشتی آنها منتقد جایزه 5 الماس خالص کسی که به نظر می رسد نام مستعار داشته باشد بطور گستاخانه ای تکان می خورد ، و یک اتاق آلوده به مواد شیمیایی را توسط یک کارمند رشوه گیر تحویل می گیرد. این گروه باید مطمئن شوند که با او مثل یک مهمان ناخوانده در یک هتل تک ستاره رفتار می شود. او قادر نیست در بهترین رستوران غذا بخورد ، بنابراین این گروه می توانند غذای آلوده شده را در یک رستوران چینی که به او غذای سمی می دهد بخوراند. اتاقش هم با بوی مضری پر شده است و در نهایت از هتل با محافظان امنیتی با حالت خشنی اخراج می شود. قبل از اینکه هتل را ترک کند منتقد کننده اصلی ناراحت با "بانک" رو برو میشود ، ولی بدون اینکه کارت شناسایی خود را نشان دهد میگذرد.
    به کارخانه مکزیکی برای درست کردن تجهیزات تاس فرستاده می شود . ناراحت از شرایط وحشتناک کاری در کارخانه ، او رهبری کارخانه را برای انجام یک تظاهرات برای حقوق بهتر بعهده می گیرد . این گروه دوبرادر ، "ویرژیل" و "تورک" را برای مدیریت کارخانه دوباره به کارخانه می فرستد اما بجای مدیریت ، تورک به گروه تظاهرات می پیوندد. این گروه در واقع به کارکنان کارخانه افزایش حقوق در خواستی آنیا را یعنی 36000 دلار برای کل کار که در حدود 3 دلار در هفته است می پردازد و کار خانه دوباره از نو راه اندازی می شود.
    ناهنجاری وقتی شروع می شود که مته می خواهد زمین لرزه را شروع کند. چون مته جایگزین (همانی که تونل کانال را از سمت فرانسه کنده است) تنها مته برای خرید موجود است و از بودجه آنها زیاد تر است ، لذا آنها هیچ انتخاب دیگری ندارند ، غیر از بستن معامله با دشمن قدیمی خودشان به نام "تری بندیک" برای گرفتن پول. ."بن دیک" ادعا می کند که یک رقابتی را با بانک دارد ، چون هتل جدید بانک مانع تابش نور خورشید به داخل استخر او میشود . بن دیک درخواست می کنند که در عوض کمک مالی خود ، سرمایه گذاریش را همراه با دزدی گردنبندهای الماس که در انتظار قطعی شدن 5 الماس خرید بود . "اوشن" ، "راستی" و "لاینوس" با بی میلی موافق بودند. این الماس در یک گلدان شیشه ای در یک خانه قرار دارد و ارزش آن در مجموع 250 میلیون دلار است.
    "ین" که به عنوان آقای "ونگ" معرفی می شود یک تاجر کله گنده و ثروتمند است ، و لاینوس به عنوان معاون تجاری او با آن بینی متفاوتش چندان دلچسب به نظر نمی رسد. "ین" در میله های آسانسور و خنک کننده نفوذ می کند و می فهمد دسترسی الماسها از سقف و زمین غیر ممکن است. وقتی که شب از راه می رسد ، او را به اتاق الماس هدایت می کند تا تنها باشد. درون اتاق بطور نا مشخص مواد منفجره را در اطراف یک ستون حاوی جواهرات قرار می دهد .
    در طبقه پائین F.B.I وارد میشود. "لوینگستون" را دستگیر می کند . یک آژانس به بانک می گوید یک ست جدید از ماشینها به زودی می رسد. "رومن" تجهیزات ماشین قلابی را میاورد و آنها را در جای ماشینهای اصلی قرار می هد. نوشتهای روی ماشین ب"ا لوینگستون" مطابقت می کند. "باشر "بعنوان یک مرد شاهکار روزگار برای مهمانی افتتاحییه هتل آماده می شود و تمرکز بانک را از کار کامپیوتریش از بین می برد و"تورک" اسامی و صورتهای دانلود را تغییر می دهد بطوریکه پوشش گروه حفظ شود . تاس نفوذی از کارخانه مکزیکی" تورک "و "ویرژیل " در کازینو توزیع شده است . وقتی گرو وسایل انها را فعال می کنند ،فندکها ی zippo پنهان می شود این تاس تکان می خورد و متوقف می شود و نتیجه بازی را دست کاری می کند ."راستی" سکه آخر را می گذارد برای کسیکه نفر بعدی است ودر برنده بازی سیر می کند . زمین لرزه ساختگی شروع می شود و بانک به سیستم GRECO حمله می برد . گوشی همراه مداخله کننده او مثل یک آهن ربا عمل می کند GRECO را به 3 دقیقه خاموش میکند. "بانک "در اداره امنیت به دام افتاده است و نفشه ها همکنون به نمایش درمی آیند. اعضای گروه در کازینو شامل "دنی "و"راستی "و" سائول" و" فرانک "،"روبن" ، "ین" همه مطمئن هستند که هر کسی که در کازینو بازی می کند میبرد .،بنابراین در کازینو بیش از ملیونها می پردازد .وقتی این سیستم دوباره فعال میشود ،یک زمین لرزه قوی تر فعال می شود و هر کس را در کازینو به طرف پول نقد کردن در تراشه های خودشان و خالی کردن تشویق می کند و همه پولها را با خود می برند در طبقه بالا .گروه F.B.I "آبیگال" و "لاینوس" را از یکدیگر جدا کرده اند و معلوم کره اند که" لاینوس "از او استفاده کرده است تا الماسها را بدزدد . به جای آنها مدلهای تقلبی جای گزین کند .وقتی آنها می خواهند ترک کنند آنجا را ، "فرانیس" و "آلیس" (روباه شب) خودش را نشان می دهد که از ابتدای شراکت با" بندیکت " بوده است . با داشتن ماشه تفنگ از"توبور" الماسها را به "لاینوس " تحویل می دهد ، "توبور" تفنگ را به سوی او پرت می کند تا معلوم شود خالی است و بعد از آن از سقف کازینو می پرد .هلی کوپتر بلند می شود. این گروه مواد منفجره را منفجر میکنند گلدان الماسها را از زمین خالی می کنند. گلدان چینی حامل الماس واقعی از ساختمان جدا میشود . معلوم می شود "لاینوس "هرگز الماس را عوض نکرده است . "دنی"با "بانک" مواجه می شود،" بانک" کسی است که در مجموع 500 میلیون دلار باخته است که این شامل گردنبندها نمی شود، هنگامی که هلی کوپتر به پرواز درآمد "بست" مبهوت نگاه می کرد و"فانکوئس" شاهد این ماجرا بود و فهمید الماسش تقلبی است وآن را به دور انداخت. گروه اوشن جشن میگیرند به محض اینکه کارکنان آتش نشانی سازمان دهی می شوند که بیرون بروند درهمان شب به" روبن "سند زمین 6/4 متر مربع را درلاس وگاس داده می شود .
    "دنی"اجازه یک ملاقات به" بندیکت "می دهد و او را برای حیله و نیرنگش سرزنش می کند ، به او می گوید که آنها از حضور"تولور" آگاه هستند و به او اطلاع می دهد که 2 میلیون دلار که به" بندیکت" قول داده است اهدا شده است به اسم "بندیکت" به انجمن خیریه کودکان .
    "دنی" و "لاینوس" و "راستی" درفرودگاه همدیگررا ملاقات میکند و "بندیکت" را در نمایش (OPRCH WINFEY) می بینند . این همان صحنه است که "راستی" ، "اوشن "را در ساختمان یافته بود در حالیکه نمایش را تماشا می کرد و گریه می کرد قبل از اینکه به راهاهی جدا بروند . قبل از ترک فرودگاه "راستی" مینشیند تا بازی کند، به احتمال زیاد فریب خورده است با"لینگستون". روز بعد ، بعد از فروش ماشین برای تحویل تمام پولها به شخص برنده ، "راستی "صندلی خود را در ماشین به هتل می دهد "راستی" می خندد همزمان که راه می رود و فریاد مردی را می شنود که 11 میلیون دلار برده است .همه شادی کنان فریاد میزنند .
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  18. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  19. #20
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان







    نام:
    دختران رویایی (dream girls)
    کارگردان:
    بیل کاندون (bill condon)
    موسیقی:
    هنری کریگر (henry Krieger)
    نویسنده:
    بیل کاندون
    بازیگران:


    ادی مورفی (Eddie Murphy)

    جنیفر هادسن (Jennifer Hudson)
    جیمی فاکس (Jamie Fox)
    ژانر:
    موزیکال،درام
    شرکت پخش کننده:
    Paramount Pictures,DreamWorks

    تاریخ انتشار:
    25 دسامبر 2006

    درباره فیلم:
    این فیلم اقتباسی است از روی داستان واقعی زندگی دایانا راس،خواننده سیاهپوست آمریکایی،که به شرح زندگی شخصیوحرفه ای سه دختر اهل شیکاگو می پردازد.
    نویسنده ،که کارگردانی فیلم را نیز بر عهده داشته،این بارهم به سراغ ژانر موزیکال رفته، ژانری که سرشار از تحرک و انرژی است.
    بیل کاندون که در کارنامه اش فیلمنامه موفق شیکاگو مشاهده میشود (بهترین فیلم اسکار 2002)این بار با دل گرمی بیشتری به کار خود پرداخته و سعی در خلق اثری همچون شیکاگو داشته است.
    نمایی از داستان:
    فیلم زندگی سه دختر سیاه پوست را به تصویر میکشد که در شیکاگو یک گروه کوچک موسیقی تشکیل داده اند.اما زمانی که برای شرکت در یک نمایش استعداد یابی به نییورک می روند زندگی حرفه ای آنها وارد مرحله جدیدی می شود.مردی که از گروهشان خوشش آمده به عنوان تهیه کننده پیشنهاد همکاری داده و آنها را وادار به قبول آن مبکند.
    اوضاع به خوبی پیش میرود تا لینکه دینا جایگزین خواننده اصلی(افی)میشود.گروه جدید که نام dreams را بر میگزیند،موفقیت هایی کسب میکند ولی اعضای گروه دچار مشکلاتی هستند واحساس رضایت و شادی گذشته را ندارند.


    نقد فیلم:
    فیلم دختران رویایی از لحاظ بصری عالی از آب در آمده است. طراحی صحنه ها و نور پردازی ها بسیار زیبا هستند و فیلم رقصهای تماشایی و ترانه های دلنشینی را برای شما به نمایش می گذارد و انتخاب خوب بازیگران سبب شده که شاهد بازیهای خوبی باشیم.
    اگر چه یکی از ایرادات جدی از طرف منتقدان ، نپرداختن نویسنده به روند داستان و روابط شخصی شخصیات های داستان در پشت صحنه های کنسرت و زندگی واقعی است. به همین دلیل جنبه دراماتبک فیلم که بار عمده آن بر دوش این قسمت بوده دچار ضعف است و در فیلم بیشتر به موسیقی پرداخته شده است.
    ایراد دیگر فیلم دوگانگی آن است.در واقع همه کارکترهای فیلم به نوعی در حال اجرای نمایش بر روی صحنه کنسرت هستند.(به طور مثال شخصی را می بینیم که در خیابان یا محل کار ناگهان شروع به آواز خواندن می کند، همان طور که در شیکاگو هم شاهد آن بودیم) که اگر به همان صحنه های کنسرت محدود میشد ، فیلم واقع گرایانه تر به نظر میرسید.
    به هر حال فیلم میتواند برای طرفداران این ژانر جالب باشد و رضایت آنها را جلب کند.

    جوایز فیلم:


    نام شخص برنده یا نامزد بخش جایزه جشنواره مربوطه

    جنیفر هادسون برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن آکادمی اوارد و بافتا

    میشل مینکلر،
    باب بیمر،ویلی دی برتون برنده بهترین دستاورد در میکس صدا آکادمی اوارد

    هنری کریگر نامزد بهترین موسیقی آکادمی اوارد و بافتا

    دختران رویایی برنده بهترین فیلم کمدی یا موزیکال سال گلدن گلاب

    ادی مورفی نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اکادمی اوارد

    ادی مورفی برنده بهترین بازیگر نقش مکمل مرد گلدن گلاب

    شارن داویس نامزد بهترین دستاورد در طراحی لباس آکادمی اوارد
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  20. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


صفحه 2 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آموزشی: پورت سریال
    توسط MR_Jentelman در انجمن آموزش سخت افزار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th July 2009, 11:12 AM
  2. فایل: تمامی والپیپر های سریال لاست ” lost “
    توسط Asghar2000 در انجمن عکس های گوناگون
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th April 2009, 03:23 PM
  3. مفهوم دنباله
    توسط nafise sadeghi در انجمن ریاضیات عمومی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 28th November 2008, 11:02 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •