دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: تاریخ نیروی زمینی از دوران باستان تا صفویه

  1. #1
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    smilee1 تاریخ نیروی زمینی از دوران باستان تا صفویه



    تاریخ "
    نیروی زمینی" از دوران باستان تا صفویه


    1-دوره ی هخامنشی
    سپاه پیاده

    بنا به گفته گزنفون، تاریخنگار یونانی، موقعی که کورش بزرگ فرماندهی ارتش پارس را به عهده گرفت، رستهی اصلی ارتش پیاده بود که بیشتر برای رزم از دور بار آمده و به تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود. کورش برای ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق اصول تربیت کشور پارس دارای خصایل سپاهیگری برجستهایی بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل کنند و به مبارزه از نزدیک و رزم تن به تن خو بگیرند.

    آن رسته را «پیادگان سنگین اسلحه» می خواندند و سلاح اصلی ایشان عبارت از یک نیزه بلند، یک شمشیر یا تبرزین بود که با دست راست به کار می بردند و یک سپر کوچک که از ترکهی محکم بافته شده بود و در دست چپ میگرفتند و به سینه خود هم جوشن میبستند. سایر افراد پیاده به تیر وکمان یا فلاخن و زوبین مسلح بودند که در میدان رزم به عنوان دسته های امدادی به کار میرفتند.



    سواره نظام

    بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستین برخورد با سوارهای لیدی در نبرد « پتریوم » تشخیص داد که سواران پارس نسبت به سوارهای مادی و به خصوص سوار نظام معروف لیدی خیلی ضعیفاند، به همین جهت تعداد سوارهای پارسی را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانید و برای تشویق و ترغیب جوانان به سواری و سوارکاری، مقرر داشت هر کسی که از دولت اسب می گیرد باید همیشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداری آن از جان و دل بکوشد و برای سوارکاران خوب امتیازها و جوایزی قائل گردید که در مسابقهها به آنان اعطاء میشد.



    ارابههای داسدار

    بنا به روایت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه های جنگی معمول آن دوره را مطابق مرسوم «ترواییها» میساختند و به کار میانداختند و این نوع ارابهها بین مادیها و آشوریها و سایر ملتهای آسیایی معمول شده بود. کورش در ضمن آزمایش آنها دستور داد ارابه های جدیدی بسازند که برای جنگ مناسبتر باشد. چرخهای آن ارابهها را محکم تر و محور آنها را درازتر از ارابههای قدیمی گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخها و واژگون شدن ارابهها بهتر جلوگیری شود.

    کرسی رانندهی ارابه از چوب خیلی محکم و به صورت برجکی ساخته میشد که بلندی آن فقط تا محاذی آرنجهای راننده میرسید تا او در راندن اسبها آزاد باشد. در دو انتهای محور چرخها دو داس آهنی به پهنای دو «ارش» رو به پایین و درست در زیر آنها دو داس دیگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابهها این داسها به هر چیزی که برمیخوردند از هم میشکافتند.



    از ارابههای جدید در زمان کورش سیصد دستگاه تهیه شد و به فرمان او محل این ارابهها در آرایش جنگی، جلو خط اول پیاده نظام بود و مأموریت اصلی آنها تاختن بر روی صفوف دشمن و شکافتن آرایش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سیر پیاده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آسای ارابهها هر گونه مقاومتی را در معبر خود متلاشی میساخت.

    ارابههای داسدار تا اواخر دوره هخامنشیان در ارتش ایران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » یعنی آخرین نبرد داریوش سوم با اسکندر در اردوی ایران دویست ارابه داسدار وجود داشته و در این مورد دیودور می گوید: « حملهی ارابه های داسدار بسیار وحشت آور و برش داسهای آنها به اندازهایی تند و تیز بود که افراد پیاده مقدونی را به دو نیم می کرد». به علاوه، در همین نبرد پنجاه فیل جنگی در اردوی داریوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمهی مقدونیان گردیده است و از قرار معلوم استفاده از فیل در جنگ از موقع تسلط ایران به حبشه و آفریقای شمالی و هندوستان غربی در ارتش ایران معمول شده است.

    گردونهها

    علاوه بر اربههای داسدار، کورش بزرگ به ابتکار خویش دستور داد گردونهها یا برجهای چوبی بلند و چرخداری ساختند که هریک دارای هشت مال بند بود و هشت گاومیش به آنها بسته می شد؛ هر برجی به چند خانه تقسیم و در آن بیست تن کماندار قرار می گرفتند.

    البته حرکت این گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاری پشت سر خطوط پیاده نظام صف می کشیدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پیاده نظام خودی مجبور به عقب نشینی بشود به محض رسیدن به نزدیکی صف این ارابهها، هم مهاجم ناگهان زیر باران تیرکمانداران ارابهها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پیاده نظام خودی در پناه ارابهها قادر به خودآرایی شود و بار دیگر" به حمله مبادرت کند.

    ارتفاع این گردونهها به اندازهای بود که کمانداران از بالای آنها به طور کامل بر دشمن مسلط میشدند و بعضی وقتها نیز فرماندهی برای مشاهدهی اوضاع صحنه نبرد به یکی از این گردونهها سوار میشد و از بالای آن عملیات طرفین را زیر نظر می گرفت.

    آرایش جنگی

    برای این که با شیوهی به کارگیری رستههای مختلف در آن دوره آگاه شویم، آرایش جنگی قوای کورش را در نبرد «تمبره» از روی کتاب گزنفون بررسی میکنیم:

    1. در جلوی جبهه یکصد ارابهی داسدار در یک خط.

    2. در پشت سر ارابهها در خط اول گروه حملهای مرکب از پانزده هزار پیاده سنگین اسلحه پارسی با آرایشی به عمق دوازده صف؛ پهلوهای این خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسی به عمق چهار صف پوشیده شده بود.

    3. زوبین اندازان در خط دوم برای این که زوبینهای خود را از بالای سر خط اول به مسافت نزدیک پرتاب کنند.

    4. کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تیرهای خود را از بالای سر افراد خطوط جلو به مسافت دور می انداختند.

    5. واحدهای احتیاط که عبارت از نصف دیگر پیاده نظام سنگین اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.

    6. در پشت سر این خطوط برجهای متحرک یا گردونهها در یک صف قرار داشته و حصار محکم و متینی را تشکیل میدادند.

    گزنفون در آرایش جنگی کورش از اسواران «جماز» هم ذکری می کند که فقط برای رم دادن اسبهای لیدی مورد استفاده بود. به گفتهی گزنفون علاوه بر پرچمهایی که قسمتهای مختلف هر یک برای خود داشتند، پرچم فرماندهی ایران عبارت از «عقاب زرین» بود که با بالهای افراشته به چوب بلندی نصب کرده بودند. گزنفون اضافه می کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ایران به همین صورت بوده است.

    سازمان نوین

    مورخین یونانی براین عقیده هستند که در زمان داریوش اول ارتش ایران سازمان نوینی پیدا کرد و پادگانهای ثابتی در پایتختهای مختلف و مرکزهای کشورهای تابع ایران و قلعههای مرزی ایجاد شد. داریوش بزرگ ضمن اصلاحاتی در سازمان کشوری ایران از لحاظ سازمان لشکری و گسترش نیروهای انتظامی ، مملکت خود را به پنج منطقهی نظامی تقسیم و فرماندهی هر منطقهایی را به یک سپهسالار تفویض نمود.

    در پایتخت اصلی ایران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصی مرکب از دو هزار سوار و دوهزار پیاده از بزرگزادگان پارسی و مادی و شوشی تشکیل یافته بود که از حیث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از یک نیزه بلند، یک کمان دراز و یک ترکش پر از تیر بود که در مواقع تشریفات، به نوک نیزههای بلند سربازان یک گلوله زرین یا سیمین نصب می شد.

    داریوش سپاه مخصوص دیگری تشکیل داد که عدهی افراد آن به ده هزار نفر می رسید و به ده هنگ تقسیم می شد. این عده را «سپاه جاویدان» میخواندند، زیرا هیچ گاه از تعداد آن کاسته نمی شد و به جای کسانی که میمردند یا در جنگ کشته میشدند، بیدرنگ کسان دیگری را میگماشتند. افراد این سپاه همگی رزم آزموده ودلیر و چالاک و در تیراندازی و سواری سرآمد دیگران بودند.



    در زمان داریوش، در مرکز هر یک از کشورهای تابع ایران پادگانهای ثابتی برای حفظ امنیت و جلوگیری از تجاوز احتمالی همسایگان برقرار شد. عده افراد این پادگانها نسبت وسعت و اهمیت منطقه تغییر میکرد، چنان که هردوت عدهی پادگان ایرانی مأمور مصر را 240 هزارنفر ذکر می کند. در قلعههای سرحدی هم پادگانهای ثابتی وجود داشت که ریاست آن با فرمانده قلعه « دژبان » بود.

    البته این پادگانها غیر از قسمتهای سوار و پیاده یی بود که در موقع جنگ از ولایتها احضار می شدند و این قسمتها اغلب تعلیمهای نظامی مرتبی نداشته و لباسها و سلاحهای گوناگون و زبانها و عادتهای مختلف و به فرماندهی رؤسای محلی خودشان داخل ارتش شاه می شدند. به گفته هردوت، تاریخنگار یونانی، این قبیل افراد گاهی فاقد زره و کلاه خود و جوشن بودند و سپرهایشان از ترکهی بافته شده بود و نیزههایشان کوتاه بود.

    گزنفون در فصل چهارم کتاب خود موسوم به « اکونومیکز » در این باب این طور مینویسد: شاه پارس اهمیت فوق العادهایی به سپاه میدهد. بدین معنی که به والیان هر ایالت یا مردمی که خراج میدهند امر کرده است که عدهایی سوار و تیرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوصگوشزد کرده که تهیهی این قوا برای حفظ امنیت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و ضروری است.

    وی ادامه میدهد: شاه سوای قوای مزبور، پادگانهایی در قلعهها دارد و این قوای مختلف و سپاهیان اجیر را که باید به طور کامل مسلح باشند. شاه همه ساله سان میبیند. در موقع سان غیر از پادگان قلعهها که همیشه باید سر پست خود حاضر باشند قسمتهایی هم در میدانی که برای سان معین شده جمع می شوند، واحدهایی که نزدیک مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه می گذرند. در قسمتهایی که از حیث اسلحه و وسایل وبه خصوص اسبها مرتب باشند به سر کردگانشان درجه و امتیاز می دهند و برعکس به سرکردگانی که قسمت آنان نامرتب و بد باشد، کیفری سخت مقرر می شود و بیشتر این اشخاص را از کار برکنار میکنند و کسان دیگری را به جای آنان می گمارند.

    بر اساس روایت هردوت و سایر مورخان، این گروههای مختلف لشکری هر کدام پرچمی مخصوص به خود داشتهاند ولی چگونگی این پرچمها را شرح ندادهاند و بیشتردربارهی پرچم فرماندهی سخن راندهاند که چنان که ذکر شد به شکل عقاب طلایی با بالهای افراشته بر بالای چوب بلندی نصب می کردند یا روی گردونه شاهی می افراشتند.

    نیروی دریایی

    در زمان داریوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی به فکر ایجاد نیروی دریایی افتاد و ابتدا از کشتیهای مستعمرات یونانی آسیای صغیر و مردم مصر و فینیقیه استفاده کرد. ولی بعد به فرمان شاه در فینیقیه و کاریه و یونیه و سواحل بوسفور کشتیهایی ساخته شد که مطابق نوشتههای هردوت از کشتیهای یونانی بزرگتر و سرعت سیرشان بیشتر بوده است.

    به طور کلی کشتیهای نیروی دریایی هخامنشی بر سه نوع بوده است:

    1- کشتیهای «تری روم» که دارای سه ردیف پارو زن در سه طبقه بوده و کشتی جنگی محسوب می شده است.

    2- کشتیهای دراز مخصوص حمل و نقل اسبها و سوار نظام.

    3- کشتیهای کوچکتر برای بارکشی و حمل آذوقه و وسایل اردویی.



    ملوانان این کشتیها اغلب از فنیقیها و یونانیها و یا مصریها بودند، ولی افسران آنها همیشه از بین پارسیها و مادیها انتخاب میشدند. بطوری که از گفتهی مورخ مذکور بر می آید، بارگیری این کشتیها به وزن امروز 5 تا 15 تن بوده است، تعداد کشتیهای ایران را در زمان خشایارشا چهار هزار فروند ذکر کرده اند.

    از روی اطلاعاتی که مورخین مذکور به ما می دهند معلوم می شود که ایرانیها به امر دریانوردی آشنایی داشتهاند، چنان که در زمان داریوش دو گروه اکتشافی از سواحل بحرالجزایر (دریای اژه) به یونان و ایتالیا و از هند به دریای عمان و بحر احمر و از راه نیل به دریای مغرب فرستاده می شود و در زمان خشایارشا گروهی برای کشف سواحل آفریقا مأمور می شوند.

    در دوران هخامنشیان در بعضی از جنگها دیده می شود از قوای مزدور و اجیر یونانی هم استفاده میکردهاند و همین موضوع بیشتر در سستی انضباط و اختلال ارتش آن دوره ایران دخالت داشته است. چنان که بعدها در جنگهای کورش کوچک با اردشیر یا جنگهای داریوش سوم با اسکندر نتایج این کار به خوبی معلوم شد.

    لباس و تدارکات

    از نوشته های مورخین یونانی بر می آید که لباسهای افراد نظامی مختلف و در هر یک از ملتها و طایفههای تابع ایران به شکل لباس معمول همان ملت یا طایفه بوده است و به طور عموم عبارت از یک قبای دراز که تا پایین زانو میرسیده و روی آن کمربند یا شالی بسته می شده و شلوار که تا ساق پاها را می پوشانیده است. کلاه افراد به طور معمول از نمد مالیده و محکم و به شکل گرد (پارسیها) یا چند ترک (مادیها) یا دراز و نوک تیز ( سکاها ) بوده است.

    در حمله به دشمن نواختن کرنا و سرنا معمول بوده و هنگام هجوم تمام افراد با هم هرای می کشیدند. بنابر آن چه که هردوت از اردو کشی خشایارشا به یونان تعریف می کند t علاوه بر آذوقه و علیق چند روزه که در بنه های جنگی با عدهها همراه بود، در طول راه تشکیل مراکز تدارکاتی و تهیه انبارهای آذوقه و علیق و همچنین ساختن جادههای نظامی و پلهای موقتی و قایقی روی رودخانهها و نیز ریختن درختهای جنگل برای باز کردن راه عبور قشون متداول بوده است.

    بنابراین، عملیات مربوط به « رکن چهارم » در آن دوره با حسن وجوه انجام می یافته چنان که اردوکشی خشایارشا را به یونان بعدها به خصوص از لحاظ امور مربوطه به رکن چهارم مورد مطالعه و تحقیق قرار دادهاند. به طور کلی مورخین و فرماندهانی که از روی گفتههای هردوت پیرامون این قضیه تحقیق و تعمق کرده اند، اردوکشی خشایارشا را به یونان از وقایع مهم تاریخ به شمار آوردهاند و همه بر این عقیده هستند که از لحاظ استراتژی از عملیات نظامی برجسته و بی نظیر عهد قدیم است.

    خبررسانی و ارتباط

    از کارهای دیگر دوران پادشاهان هخامنشی که از نظر نظامی شایان اهمیت است، یکی ساختن جادهها برای برقراری ارتباط بین ایالتها و مرکز و بین خود آنها و همچنین برای سهولت نقل و انتقال نیروهای نظامی از پادگانهای مختلف به جبهه جنگ است که اغلب مورخان یونانی به خصوص هردوت از خوبی این جادهها تعریف میکنند.

    دیگری ایجاد وسایل خبررسانی از جمله چاپارخانههای متعدد شامل تعداد زیادی از اسبهای بادپا و چابکسواران زبردست که حکمها و فرمانهای نظامی را به سرعت و دست به دست به مقصد میرساندند.

    هرودوت دربارهی سرعت حرکت چاپارهای هخامنشی چنین روایت می کند: «هیچ جنبندهایی را نمی توان فرض نمود که چالاکتر و سریعتر از این چاپارها طی طریق بنماید.»

    در زمان هخامنشیان روی خطوط ارتفاعی که چشم اندازی به یکدیگر داشته چهارطاقیها و برجهایی میساختند که اخبار و فرمانهای فوری را با روشن کردن آتش روی آنها با نشانههای مخصوص به یکدیگر مخابره می کردند. چنان که هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره می نکند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طریق جزیرههای سیکلاد به سارد.

    امروز هم در بعضی نقاط ایران و بیشتر در نواحی جنوب، خرابه های این چهارطاقی ها و برجها که به نظر میرسد برای مخابره با آتش بوده، روی ارتفاعات موجود و نمایان است.

    بازرسان شاه

    از جانب پادشاهان هخامنشی برای هر ایالتی دو نفر بازرس معین شده بود که از بین اشخاص اصیل و مجرب و مورد اعتماد انتخاب می شدند و به منزله چشم و گوش شاه بودند و کلیه مشاهدههای خود را دربارهی وضع مأمورین کشوری و لشکری به وسیله چاپار مخصوص و به طور مستقیم برای شاه می فرستادند. وجود همین اشخاص بود که مانع می شد در جریان کارهای لشکری و کشوری کمتر انحرافاتی رخ بدهد و این بازرسان همراه خود قوه اجرایی نیز داشتند.

    انضباط

    راجع به انضباط ارتش در دورهی هخامنشی نهایت مراقبت و سختگیری به عمل میآمد، مجازاتهایی که برای جرمهای نظامی بهخصوص خیانت به شاه و مملکت وضع شده بود به شدت اجرا می شد. در عین حال نسبت به عملیات قضات نیز توجه خاصی داشتند و هر قاضی که بر خلاف عدالت حکم می داد. تحت تعقیب قرار می گرفت. به همین جهت مطابق روایات پلوتارک و دیودور قضات از بین رؤسای خانوادههای درجه اول که در پارس همیشه مورد احترام و ملاحظه بودند، انتخاب می شدند و حتی در شورای نظامی هم از وجود ایشان استفاده می گردد.



    بخش دوم ارتش اشکانی که در ادامه خواهد بود....

  2. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  3. #2
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : تاریخ نیروی زمینی از دوران باستان تا صفویه

    اشکانیان



    نام پاثوره(پارت ها) از لفظ پارتی یا پارتی بن که یکی از ساتراپ نشین های دیرین امپراتوری پارس در شمال بود مشتق شده است. در برخی منابع، پارت ها را مردمی در مرکز ایران میدانند که پس از حمله اسکندر به شمال ایران پناهنده شدند و کلمه پارت نیز به معنی تبعیدی(جنگ زده) در زبان سکایی ها است. شاهنشاهی اشکانی یا امپراتوری پارت نام یکی امپراتوری های ایران پیش از اسلام است. حکومت پارت ها(با امپراتوری پارت ها اشتباه نشود) در سال 250پیش از میلاد به دست ارشک اول بنیان نهاده شد. شروع تلاش پارت ها برای براندازی سلوکیان و قیام بر علیه آنها در سال 256پیش از میلاد و با قیام ارشک اپی فانس(اشک پرشکوه) شروع شد. پس ارشک و در دوران تیرداد یکم، سلوکوس دوم ارتشی برای سرکوبی پارتیان به ساتراپ پارت فرستاد ولی آن لشکر از پارت ها شکست خورده تار و مار شدند. در سال 247پیش از میلاد تیرداد توانست از جنگ سلوکیان با رومیان و اشتغال آنان به آن نبرد استفاده کند، و هیرکانی(گرگان) را به تصرف در آورد، فتح گرگان و مناطق اطراف آن(حوالی گلستان کنونی) را آغاز امپراتوری پارت ها می دانند. پارت ها نیز جلوس تیرداد یکم(اشک دوم) را به عنوان مبدا تاریخ خود قرار دادند. این همان تاریخ پارتی است. ولی پس از اندک زمانی آنتریوکوس با یک تهاجم همه جانبه و شدید به شرق و شمال شرق، تیرداد را شکست داده و او را مطیع خود ساخت. نزدیک به پنجاه سال بعد میتراداد یکم(مهرداد کبیر یا ارشک ششم) تهاجم وسیعی را بر علیه سلوکیان آغاز کرد. در این رشته جنگ ها بسیاری از مناطق غربی ایران به زیر سلطه میتراداد درآمد. میتراداد کبیر به خوزستان قشون کشید و خوزستان را فتح نمود، سپس روی به پارس گذاشت و آنجا را نیز گشود، سپس روی به هند گذاشت و قلمور شاهنشاهی اش را به رود سند رسانید. پس از آن به بابل حمله برد(140پ.م). بابل در آن زمان یکی از مهم ترین شهر های جهان محسوب می شد این بود که سلوکیان از سقوط آن سخت بیمناک بودند به همین دلیل دیمیتروس دوم با لشکری از زبده ترین نیرو های سلوکی به جنگ با میتراداد کبیر برخواست ولی شکست سختی از وی خورده، اسیر شد. میتراداد سپس بابل را محاصره نمود. سلوکیان در این جنگ مقاومت بسیار کردند ولی در نهایت بابل برای دومین بار و پس از419 سال به دست ایرانیان افتاد. در این دوران اهل و مردم اصلی میتراداد کبیر یعنی پارت ها بر علیه او شوریدند که وی با برآوردن خواسته های آنها، شورش را آرام نمود.



    در دوران پادشاهی ارد یکم؟، ارتشی به فرماندهی سردار سپهبد سورنا، آهنگ سلوکیه(ویه اردشیر) نموده آنجا را تسخیر کرد. در این دوران بود که کراسوس، کنسول سوم روم، به میان رودان حمله آورد، ارمنستان قول مساعدت به کراسوس داد، در این توافق بر واگزاری 46هزار سوار و پیاده ارمنی به کراسوس توافق شده بود، زمانی که خبر به ارد رسید، وی با سپاهی متشکل از پیاده نظام، خود را به ارمنستان رساند و آن دیار را اشغال کرده، ارتاواردیاس شاه ارمنستان را شکست داد.

    قشون روم در کاره(حران) به دست سردار سپهبد سورنا شکست سختی خورده، سر فرماندهان و جمیع بیرق های قشون روم به غنیمت به ارد پیشکش شد. این نخستین نبرد رومیان با پارت ها بود که به شکست بسیار سخت رومیان منجر شد و ابهت روم را فرو ریخت. پس از آن جولیوس سزار(گایوس یولیوس کاسیاروس) پادشاه نامدار روم، خواست انتقام شکست رومیان را بگیرد،لکن در مجلس سنا به دست مخلفانش کشته شد. در دوران فرهاد چهارم(ارشک چهاردهم) یکی از سردارانش به نام منزس به وی خیانت نموده به خدمت مارک آنتوان، کنسول سوم روم، یعنی جانشین کراسوس درآمده به مصر ، محل حکومت انتوان رفته،او را ترغیب به حمله به ایران نمود. آنتوان پیش از پیشنهاد منزس نیز در تدارک حمله به خاک ایران بود، به همین جهت پیکی را به دربار اشکانی فرستاد(برخی معتقدند خودش به دربار اشکانی رفت) و از فرهاد شاه خواست که پرچم های روم را که از سپاه کراسوس گرفته شده بود مسترد دارد ولی فرهاد شاه از قبول آن سر باز زد. به همین جهت آنتوان با صد هزار لژیون تا بن دندان مسلح به میان رودان حمله آورد ولی زمانی که به او خبر رسید که سربازان بیشمار پارتی تمام شرق دجله و فرات را محکم دارند و نفوذ به ایران از راه میان رودان، سپاهی بیش از دویست هزار سرباز میخواهد، از این رو ، آنتوان لشکر را به شمال هدایت نموده، وارد ارمنستان کرد. شاه ارمنستان،آرتاواردس قول دوازه هزار سوار و پیاده به آنتوان داد، آنتوان از راه ارمنستان به ، به آذرآبادگان ایران(آذربایجان) تاخت آورد و پراسیا،مرکز آذرآبادگان را محصور ساخت ولی پراسیا به شدت محکم و ساخلو کافی برای جنگ داشت به همین جهت تا رسیدن تجهیزات محاصره منتظر ماند

    در این زمان پارت ها از پراسیا برون شدند و به جنگ با رومیان پرداختند، رومیان با آن سپاه بزرگ و مجهز نتوانستند در برابر پارت ها بایستند، پارت ها، بیش از ده هزار رومی را کشتند و بیش از این مقدار از آنها را مجروح ساختند، رومی ها از وحشت تلفات بیشتر عقب نشینی نموده و پا به فرار گذاشتند، پس از فرار و تار و مار شدن رومی ها، پارت ها قشون آرتاواردس را تارو مار کردند.

    در این بین ارتش اشکانی به کاروان تدارکات رومیان تاخت آورد و از آن غنایم بسیار به دست آوردند. آنتوان ناچار به کوه های آذرآبادگان عقب نشست، پس از مدتی از منطقه کوهستانی گذشته و به جلگه وارد شدند، پس از ورود ارتش روم به جلگه ها و زمین های پست اطراف، پارت ها حمله آغاز کردند و در 19 روز جنگ، بیش از هشت هزار رومی را به خاک و خون کشیدند و خود تلفات اندکی دادند. پس از آن رومی ها از ارس گذشتند و به ارمنستان وارد شدند که پارت ها از تعقیب آنها خودداری کردند ولی سرمای زمستان و کمبود آذوقه باعث تلف شدن هزاران رومی شد(نزدیک به هشت هزار تن) و باقی قشون روم جان به دربرده و به عقب نشینی به روم پرداختند، پلوتارک می نویسد آنتوان مدام میگفت((آی ده هزار نفر)) و منظورش 10هزار یونانی بوده که در دوران هخامنشی و در دوران کوروش کوچک(با اعلیحضرت شاهنشاه کوروش کبیر اشتباه نشود) از این منطقه عقب می نشستند ولی فلاکت رومیان به مراتب بیش از یونانیان بوده چرا که از کوناکسا تا طرابوزان سر جمع ده هزار یونانی بیش نبودند ولی در این دوران بیش از هشتاد هزار رومی با فرار از ایران شکر میکردند که از دست کماندارن ایرانی برستند(39پ.م). دو سال بعد زمانی که پادشاه آذرآبادگان از غنایمی که از شکست روم نصیبش شده بود راضی نبود، ولی از ترس فرهاد شاه سخنی بر زبان نمی آورد تا این که به آنتوان نامه نوشته که می خواهد با او مصالحه کند(به تعبیری به ایران خیانت کند) این بود که آنتوان که در روم آبرویی برایش نمانده بود به سرعت لژیون های سرافکنده و متلاشی خود را جمع کرده به ارمنستان تاخت آورده شاه ارمنستان، آتاواردس را برکنار نموده ارمنستان را به روم ضمیمه نمود ساخلوی بزرگی در ان گذاشته به مصر مراجعت نمود.

    در سال 33پ.م دوباره به ارمنستان بازگشته ولی بخاطر کدوراتی که ما بین او اکتاویوس بود به روم برگشت و ارمنستان آذرآبادگان را به حاکم خیات کار آذرآبادگان سپره تنی چند از لژیون های رومی را به او سپرد. در این زمان فرهاد شاه به آذرآبادگان قشون کشید و آن دیار را به ایران برگرداند سپس از ارس گذشته به ارمنستان تاخت آورد، ستاسانوس فرماندار نظامی ارمنستان خواست با لژیون های رومی جلوی فرهاد را بگیرد ولی به شدت هر چه تمام تر شکست خورد. پس از آن آنتوان به سرعت خود را به ارمنستان رساند ولی وقتی شنید که پارت ها چه شکست هایی بر رومیان و ارمنیان متحمل ساخته اند به سرعت باقی لژیون هایش را از ارمنستان خارج ساخت. در راه پارت ها حملات بسیاری به رومیان کردند و از رومیان چنان بکشتند که آوازه اش تا روم رسید، آنتوان پس از این شکست، به مصر فرار کرد.

    پس از آن فرهاد شاه ، ارتاکسیاس، پسر پادشاه ارمنستان را که وفادار به دربار اشکانی بود را به حکمرانی ارمنستان گمارد. این شکست های پی در پی باعث شد، رومیان برای یک قرن به ایران حمله نکنند. پس از این جنگ ها تیرداد نامی بر فرهاد شورید و چون فرهاد در آسیای میانه بود به جای او بر تخت نشست ولی فرهاد با سپاهی به جنگ تیرداد رفت و تیرداد را فراری داد لکن تیرداد پسر کوچک فرهاد شاه را نزد اوکتاوینوس برد ولی فرهاد با اوکتاویانوس داخل در مذاکره شد و پسر کوچکش را پس گرفت، در این زمان اوکتاویانوس از فرهاد شاه تقاضا نمود که پرچم های روم را پس دهد ولی فرهاد شاه چنین نکرد ولی پس از چندی اوکتاویانوس فردی را با هدایای بسیار و سوگند صلح و آشتی به نزد فرهاد شاه فرستاد، فرهاد شاه نیز پرچم ها را به اوکتاویانوس پس داد.

    هفت سال بعد اوکتاویانوس سزار روم شد که پس گرفتن پرچم ها از عوامل موثر بر آن بود. متاسفانه در سال 2پ.م فرهاد شاه توسط فرزندش مسموم شد و به ملکوت پیوست. امپراتور روم چون روابط حسنه ای با دربار پادشاه پیشین ایران یعنی فرهاد شاه داشت، از پذیرفتن فرهاد پنجم(پسر فرهاد چهارم) امتنا کرد. پس از چندی اشراف بر علیه او شوریدند و او را از سلطنت خلع کرده بکشتند. پس از او ارد دوم به تخت نشست که در شکارگاه به تیر یکی از ملازمانش کشته شد. با وجود تمایل فراوان، لکن شرح تمامی جنگ های ایران اشکانی و روم در این نوشته نمگنجد بنابر از باقی جنگ ها میگذریم و به جنگ های امپراتور تراژان با ایران می پردازیم. در دوران خسرو(ارشک بیست و سوم)، پادشاه ارمنستان یعنی تیرداد فوت کرد و پاکر(برادر تیرداد) به سرعت، پسرش اکزادارس را به تخت نشاند. ای کار باعث تحریک تراژان به جنگ با ایران شد چون این اقدام را از طرف ایران میدانست. به همین دلیل لژیون های خود را جمع آوری کرده به سوی ایران رهسپار شد. تو ضیح آنکه تراژان پیش از رسیدن به امپراتوری فرماندار اسپانیا بود که به امپراتوری رسید و سپس داکیه(رومانی) را فتح کرد در برخی نوشته ها او خود را الکساندر دوم خوانده. زمانی که تراژان به حوالی تراکیه(با ترکیه اشتباه نشود) رسید. پیک هایی از جانب خسرو به نزد تراژان آمدند و با اهدای هدایای بسیار از او خواستن که برگردد و در مقبل خسرو، شاه ایران، حاضر است به جای اکزادارس، پارتامازیر، پسر تیرداد را به تخت بنشاند و خود تراژان تاج بر سر پاتامازیر بگذارد(توضیح آنکه گرفتن تاج از دست شخصی دیگر نشان آن است که شاه، قدرت خود را از او دارد مانند این مورد که در قرون وسطی پاپ و ی در مواردی کاردینال ها، تاج بر سر پادشاهان می گذاشتن که بدین معنی بود که شاه اختیارات و حکومت خود را از خداوند دارد ای رسم در فرانسه و در دوران ناپلئون بناپارت پایان چرا که او اج را از پاپ گرفت و خود، تاج بر سر گذاشت. در ایران پیش از پهلوی نیز آخوند ها تاج بر سر پادشاهان میگذاشتند و شاه را سایه خدا بر روی زمین میدانستند. این رسم با روی کار آمدن رضا شاه پهلوی برچیده شد) ولی تراژان نپذیرفت و به حرکت خود به سوی ایران ادامه داد. تراژان سپس به ارمنستان وارد شد و پاتامازیر را به ارمنستان خواست و به او نوشت که اگر تاج را تراژان بر سر او بگذارد. تراژان او را به عنوان امپراتور می شناسد. زمانی که پارتامازیر به ارمنستان درآمد، تراژان دستور به قتل او داد. پس از کشتن پارتامازیر، تراژان تمامی ارمنستان را گرفته سپس به میان رودان حمله آورده، شهر های ادیابن و الحضر را گرفت سپس بابل را محاصره کرده، آن شهر را فتح کرد، سپس سلوکیه را محاصره و سپس فتح کرد. در کوتاه زمانی به تیسفون حمله برد و آنجا را فتح نمود، خسرو پادشاه ایران که نمی خواست با تراژان روبرو شود مردم شهر های مفتوحه را به شورش همگانی فراخواند، پس از کوتاه زمانی، تمامی شهر هایی که تراژان فتح کرده بود ر به شور گذاشتند و حکومت تراژان را برنتافتند از این رو، تراژان خواست شهر های شورشی را بازپس گیرد که موفق نشد و یک سال بعد در گذشت. پس از او، هادریان(هیدرین-آدریان) به تخت نشست. هادریا چون توان مقابله با رقیب قدرتمند خود یعنی ایران را در خود نمی دید خواست با ایران آشتی کند ایران نیز به شرطی صلح را پذیرفت که ارتش رو میان رودان را ترکن کند، هادریان نیز پذیرفت و صلح برقرار شد و تمامی ممالک مفتوحه به دست تراژان به ایرا برگردانده شد. از باقی جنگ های ایران و روم میگذریم و به دوران اردوان پنجم و جنگ هایش با اردشیر پاپکان میپردازیم. در سال دوران اردوان پنجم، جنگ های پی در پی بر سر تاج و تخت و همچنین شورش های متمادی، ایران را بسیار ضعیف کرده بود. به همین جهت اردشیر بابکان بر اردوان پنجم شورید او را در تنگ آب فیروز آباد شکست داد(به سال224م). اشکانیان به جز جنگ ، کار هایی برای برچیدن آداب و سنن یونانیان در ایران کردند. اسکندر مقدونی پس از فتح ایران بر آن شد که زبان و خط و آداب و سنن یونان را بر ایران حاکم کند به همین خاطر نوشتن به خط میخی پارسی را ممنون ساخته، تمامی جشن ها برچید. پارت ها پس از به قدرت رسیدن، به زنده کردن آداب و سنن ایران هخامنشی پرداختند و در این کار بسیار موفق ظاهر شدند، متاسفانه آثار کمی از دوران اشکانیان بر جا مانده و به همین دلیل از فن معماری در دوران اشکانیان خبر زیادی نیست و احتمالا از معماری یونانی و مخلوط با معماری پارسی استفاده کرده باشند. این مختصری بود از پیدایش و سقوط اشکانیان.



    ارتش اشکانیان، ارتشی با ساختار فئودالی
    در دوره اشکانیان ارتش همیشگی و منظمی وجود نداشت که همواره آماده دفاع از کشور باشد. ارتش اشکانی دارای ساختاری فئودالی بود(ارباب-رعیتی) این ساختاری بود که تا پیش از قیام اردشیر بابکان و در دوره اشکانیان بر ایران حاکم بود. طبق این ساختار در زمان جنگ هر کدام از زمین داران بزرگ میبایست از رعایای خود نیرویی گرآوری کرده و برای حکومت مرکزی میفرستادند. جای بسی شگفتی است که این ساختار در دوران طولانی پادشاهی اشکانیان توانست ارتش های عظیمی را در مقابل رومیان ایجاد کند و به محض آشکار شدن نخستین نشانه های تهاجم از طرف دشمن پیک هایی به تمامی ایلات و اربابان فرستاده می شد و هر ایلات و ارباب به اندازه توان خود ارتشی را برای حکومت مرکزی می فرستاد.

    این ارتش به دلیل سواره بودن توانایی جابجایی سریع را دارا بودند به همین دلیل رسیدن سپاهیان به میدان زیاد طولانی نمی شد. در کنار این ارتش، سپاهی نیز وجود داشت که تعداد کمتری سرباز داشت و وظیفه اش، حفاظت از پایتخت و خانواده سلطنتی و همچنین حفاظت از کاخ های فرماندارن ایلات بود، این ارتش اکثرا از سوارن سنگین اسلحه با زره هایی سنگین تشکیل می شد، این ارتش اساس قدرت حکومت مرکزی بود. قدرت این ارتش بر مبنای قدرت زرهی آن بود و نه جابجایی سریع آن. رمز پیروزی های بزرگ اشکانیان، حملات سریع و بی وقفه سواران سبک اسلحه بود. که اجازه حرکت به نیروهای دشمن را نمی دادند. متاسفانه ارتش اشکانی به دلیل مشغله زیاد در شورش های شرق کشور، نتوانست از بین النهرین پا پیش بگذارد.

    سپاهیان اشکانی به دلیل روش جنگی ویژه ای که داشتند یعنی تیراندازی به روش قنقاج تلفات بسیار اندکی در نبرد ها داشتند. از پیاده نظام در دوران اشکانیان بسیار استفاده کمی می شده است، مگر در جنگ های شهری. سپاهیان اشکانی تابع صد در صد مقررات ارتشی نبودند و در میدان جنگ به نحوی بی نظمی حکمفرما بود. صفوف متراکم ارتشی که در دوره هخامنشیان بود، در ارتش اشکانی وجود نداشت. البته باید متذکر شد که در سال های ابتدایی حکومت اشکانیان، پادشاهان اشکانی به ایجاد سپاهی متشکل از پیاده نظام سنگین اسلحه با نیزه های بلند همت گماشتند، چرا که پیروزی های این نوع پیاده نظام را در نبرد های بزرگ اسکندر در مقابل هخامنشیان دیده بودند ولی پس از چندی این پیاده نظام از زمانی که از آنتریوکوس پادشاه سلوکی شکست خورد، برچیده شد و پارت ها بر روی یک ارتش سواره تمرکز یافتند. داشتن ارتش متشکل از سواره نظام برای پارت ها که مردمی داری گله های بیشمار اسب بودند، کار مشکلی نبود، لازم به ذکر است که در دوران پارتیان، پرورش اسب یکی از کار های رایج در مزارع بوده و مزارع فراوانی برای تربیت اسب اختصاص می یافتند. پارت ها در زمستان نیز مانند تابستان جرارانه از میهن دفاع می نمودند چنانکه در بالا گفته شد، ارتش آنتوان در زمستان شکست سختی از پارت ها خورد.

    به این دلیل که بیشتر نبرد ها در بین النهرین اتفاق می افتاده، زمستان و تابستان فرق چندانی نداشته و در همه حالات، بین النهرین دارای هوای گرم بود است.(توجه شود که آنتوان در شمال آذرآبادگان شکست خورد). در تمامی نبرد های بین رومیان و اشکانیان، اشکانیان تنها در نبرد با تراژان مغلوب شدند و در بقیه نبرد ها فتح با آنان بود. در جنگ با تراژان نیز پس از چندی سپاهیان رومی از ایران فراری شدند چرا که پادشاه اشکانی یعنی خسرو شاه، مردم مناطق فتح شده را بر علیه رومیان شوراند و آنها را از خاک ایران بیرون کرد. در زیر شرحی بر ارتش اشکانی را میخوانید، به دلیل عدم وجود نیروی دریایی قوی و بزرگ در دوران پارت ها از شرح نیروی دریایی صرف نظر شده است و تنها به سواره نظام و پیاده نظام پرداخته می شود.



    سواران سبک اسلحه:
    اسلحه مورد استفاده: یک عدد کمان به علاوه زه یدک و 100تیر(در مواقعی بیش از 200 تیر)- در مواقعی استفاده از یک نیزه کوتاه و یا یک شمشیر
    زره: دارای زرهی چرمی و در برخی مواقع بدون زره ، دارای کلاهخودی فلزی غالبا از آهن و در مواقعی به بستن سربند و یا گذاشتن کلاهی نمدین بسنده می شده است.
    میزان استفاده: از پایه های ارتش اشکانی محسوب می شدند.
    مهم ترین نبرد ها: نبرد کاره- رشته نبرد های اشکانیان با رومیان در زمان فرهاد چهارم و...


    تاکتیک جنگی: سواره نظام سبک اسلحه اشکانی به دلیل چالاکی و مهارت فراوان در تیراندازی شهره بودند. این سواران ابتدا به صورت گروهی به حمله میپرداختند ولی به محض نزدیک شدن دشمن، از مقابل دشمن می گریختند و به صورت قنقاج به تیراندازی میپرداختند، این موضوع یعنی تعقیب سوارن توسط ارتش دشمن باعث خسته شدن سپاهیان دشمن می شد. از آنجا که بیشتر جنگ های پارت ها با رومیان بوده است، رومیان با داشتن زره های سنگین، توانایی تعقیب پارت ها در مسافت های طولانی را نداشتند و پس از اندکی تعقیب بسیار خسته می شدند همین خستگی و نداشتن یک سواره نظام مجهز دلیل بر شکست های رومیان بود چنانکه در نبرد کاره مشاهده می شود که سپاهیان رومی از فرت خستگی نتوانستند پارت ها را تعقیب کنند و به همین دلیل پارت ها برگشتند و به تیرباران لژیون های رومی پرداختند.



    سوار گارد سلطنتی پارتی

    سواران سنگین اسلحه یا کاتافراکت ها
    اسلحه مورد استفاد: در بیشتر مواقع نیزه ایی بلند و آهنین و یا استفاده از یک گرز.


    زره: از انواع زره ها از جمله زره صاف و همچنین زره فلسی استفاده میکردند. در مواقعی از ترکیب سه زرهصاف و فلسی و جوشن استفاده می کردند. استفاده از جوشن در زیر زره اصلی همواره تا دوران ساسانیان مرسوم بود. این سواران از کلاهخودی به شکل مخروط که تمامی سر و همچنین گردن را محافظت میکرد استفاده مینمودند. در مواقعی نیز از یک جوشن منباب حفاظت از صورت استفاده میشده است. این سواران از دسکشی از جنس زره فلسی یا در مواقعی از جنس جوشن استفاره می نمودند.
    میزان استفاده: در برخی از ازمنه پادشاهای اشکانی به وفور استفاده می شده است ولی در برخی دوران ها بسیار کم استفاده می شده است. بنابراین تعداد مشخصی نداته اند و در دوران های مختلف به تعداد مختلف استفاده می شده است اما تعداد دو هزار کاتافراکت همواره به خدمت شاه بودند و از او و خانواده سلطنتی محافظت میکردند.


    مهم ترین نبرد ها: نبرد های امپراتوری ایران با امپراتوری روم از جمله نبرد کاره و نبرد با آنتوان
    تاکتیک جنگی: اگر در لشکر دشمن از سواره نظام استاده می شد، کاتافراکت ها به سواره نظام دشمن حمله برده و آنها را نابود میکردند این تاکتیک در مقابل رومیان که همواره فاصله زیادی بین سواره نظام و پیاده نظامشان وجود داشت موثر بود پس از تمام کردن کار سواره نظام دشمن، به پیاده ها هجوم می برده ، آنها را نابود میکردند. در نبرد کاره، سپاهیان کراسوس از دو بخش تشکیل شده بودند. سواران و پیاده ها. پس از منهدم شدن پیاده نظام کراسوس، پسرش فابیوس که فرمانده سواره نظام بود خواست با سواره نظام خود که شمارشان بیش از دو هزار نفر بود به یاری پیاده نظام بشتابد اما در میانه راه کاتافراکت ها به لشکر او حمله کردند و تمامی سواره نظام روم را نابود کردند، پس از چندی فابیوس اسیر شد که بلافاصله او را گردن زدند و سرش بر نیزه کرده در میدان میچرخاندند. کراسوس نیز در این نبرد اسیر شد که او را نیز گردن زدنه،سرش برای شاه فرستادند.




    جنگ سواره نظام پارتی(سوار داری کلاهخود مخروطی)



    حمله سواره نظام سنگین اسلحه پارتی به لژیون های رومی

    فیل سوارن:
    اسلحه مورد استفاده: با بستن وسایل برنده به عاج فیل، عاج را بسیار خطرناک مینمودند. همچنین بر روی فیل برجکی قرار میدادند که در آن کمانداران جای میگرفتند و به تیراندازی به سپاه دشمن میپراختند.
    زره: اغلب بدون زره مگر در قسمت سر و چشمان
    میزان استفاده: کم
    تاکتیک جنگی: در پیش باقی سپاه قرار میگرفتند، به سوی دشمن حمله میبردند و در صفوف آنها اختلال ایجاد می کردند. همچنین کمانداران از بالای فیل بر دشمن تیر میباریدند. فیل های اشکانی برخلاف فیل های ارتش هخامنشی که آفریقایی بودند. فیل های اشکانی از ممالک هند خریداری شده بودند به همین جهت دارای عاج هایی کوچک تر بودند.



    ظاهر احتمالی فیل های ارتش پارت

    شتر سواران: پس از چندی که اشکانیان بر حاشیه جنوبی خلیج فارس غلبه یافتند، ممالک عرب را آن مناطق را به زیر سلطه خود درآوردند، اعراب نیز موظف شدند در مواقع نبرد، هر چه میتوانند در اختیار حکومت اشکانی بگذارند، اعراب به دلیل داشتن شتر های بلند و قوی هیکل، در مواقع جنگ برای حکومت مرکزی شتر میفرستادند. در برخی موارد سوارنی بر روی شتر ها می نشستند و با نیزه ای بلند به جنگ میپرداختند . در برخی موارد از شتر ها برای حمل و نقل آذوقه و علیق سپاهیان استفاده می نمودند.
    اسلحه مورد استفاده: اغلب یک نیزه بلند
    زره: غالبا بدون زره
    میزان استفاده: متوسط
    تاکتیک جنگی: همانند کاتافراکت ها میجنگیدند.

    پیاده نظام:
    در دوران پارت ها از پیاده نظام بسیار به ندرت استفاده می شد. پیاده نظام را معمولا برای حفاظت از شهر ها و دژ ها به کار میبردند. پیاده نظام اشکانی متشکل از پیاده نظام سبک اسلحه و پیاده نظام تیرانداز بود. پیاده نظام سبک اسلحه ،معمولا از زرهی چرمی و یا در مواقعی خفتان استفاده می کردند. این پیاده نظام اغلب دارای، نیزه ای کوتاه و یا یک شمشیر دو لبه بودند. پیاده نظام تیرانداز نیز از انواع وسایل تیراندازی از جمله کمان و فلاخن استفاده میکردند. زرهی چرمین و یا خفتان میپوشیدند و کلاهی نمدی بر سر میگذاشتند.

    در ادامه ارتش ساسانیان...

  4. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  5. #3
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : تاریخ نیروی زمینی از دوران باستان تا صفویه

    ارتش ساسانیان

    راجع به ارتش ایران در عصر ساسانیان اطلاعات بیشتری به ما رسیده و گذشته ازنوشتههای مورخان معروف رومی، مانند پروکپ، آمیین مارسلن و ژوستن و غیره مورخین ارمنی و یهودی و بالاخره تاریخ نویسان دورهی اسلامی هم در این موضوع مطالب سودمندی برای ما به یادگار گذاشتهاند. از همه بالاتر در شاهنامه فردوسی راجع به جنگها و فتوحات و قلعهگیریهای دوران ساسانی اطلاعات به نسبت مفصلی وجود دارد و با بررسی دقیق آنها معلوم می شود که مدرکهای خوبی در اختیار فردوسی بوده است، زیرا اغلب رویدادها و حتی میدانهای نبرد و عهدنامههایی که فی مابین بسته شده و همچنین اسامی قلعهها و شرح محاصره و فتح آنها و اسامی سرداران و امپراطوران رومی با تفاوت مختصری از حیث املاء و تلفظ آنها در شاهنامه پیدا می شود و شاید این اسامی به همین صورت به فردوسی رسیده یا این که در نسخههای متعددی که بعدها از روی نسخهی اصلی شاهنامه نوشته اند این انحرافهای جزوی حاصل شده باشد.



    نیاز به تحول

    چون رومیها طی تجربههای جنگ با اشکانیان پی برده بودند که ایرانیان در امر محاصره و قلعهگیری مهارتی ندارند و در ضمن از تاخت و تاز و حرکتهای سریع و غافل گیریها و حملههای برق آسای سواران ایران بستوه آمده بودند، از این رو به رزمهای قلعهایی متوسل شدند و از دیر زمانی در داخل بین النهرین و به خصوص قسمت شمالی و شرقی آن نزدیک به ساحل دجله به ایجاد دژها و استحکامهای تدافعی پرداختند. قلعههای معروف آنها در بین النهرین از شمال به جنوب عبارت بود از: امد، دارا، نصیبین، بزآبد، سنگارا و هاترا. به علاوه برای حفاظت خود از زحمت سواره ایران اغلب رشته قلعههای را نزدیک هم میساختند که با نقبها یا راههای زیرزمینی به هم مربوط میشدند و یک نوع خط دفاعی محکمی برای جلوگیری از تجاوز سوارهای ایران به حدود فرات و انطاکیه تشکیل میدادند. دراثر همین عملیات رومیها بود که در سازمان و ترکیبات و اسلحه و وسایل و شیوه های رزمی ارتش ساسانی به ضرورت تحولاتی پیدا شد که شایان ذکر است.

    در آغاز این دوره اردشیر پابکان سرسلسلهس دودمان ساسانی ارتش ایران را از حالت چریکی خارج کرد و به صورت منظم و دایمی درآورد. به گفته مورخان از زمان این پادشاه پادگانهای ثابتی در ایران به وجود آمد که نگاهداری آنها به خرج دولت و جیرهی و مواجب سربازان از خزانهی شاه پرداخت می شد. «ارتشتاران» یا نظامیان ایران در این دوره مقام دوم را بین طبقههای چهارگانهی جامعه داشتند و سازمانهای مربوط به اداره کردن امور ارتش در درجه اول اهمیت شناخته شده است.

    اسپورگان

    نظر به وسعت مملکت و لزوم داشتن نیروی واکنش سریع برای مقابله با ارتشهای رومی در طرف مغرب و جلوگیری از تهاجم طایفههای وحشی آسیای مرکزی در سمت مشرق در زمان ساسانیان، هم مانند دوره اشکانیان، رستهس اصلی ارتش ایران قسمت سواره بود، ولی از لحاظ آموزشها و سازمان و تجهیزات، با سوارهای پارث تفاوت کلی داشته است.

    پادشاهان ساسانی به تعلیم و تربیت سواران توجه خاصی داشتند و متخصصانی به نام «اندرزبد اسپوراگان» مأمور پادگانهای مختلف میکردند که فنون سواری و طرز به کلر گیری اسلحه و شیوههای رزمی این رسته را به افسران و افراد بیاموزند. در تربیت و نگاهداری و طرز پرورش اسبها هم مراقبت بودند و به بهبود نژاد و تخم آنها توجه مخصوصی می شده است. برای معالجهی اسبها بیطاران مجربی بنام «ستور پزشک» وجود داشتند که به همه پادگانها سرکشی می نمودند و اسبهای بیمار را درمان میکردند.

    در موقع جنگ بر میزان علیق اسبها میافزودند تا در اثرسختیهای جنگ بهزودی از پا در نیایند. سواره دورهی ساسانی بیشتر سنگین اسلحه و استعداد تعرضی آن بهحدی بوده که اغلب لژیونهای رومی را به سرعت و به حال سواره مورد حمله قرار میدادند. سوار سنگین اسلحه سراپا غرق آهن و پولاد میشد و اسلحهی هجومی او عبارت از یک نیزه بلند و محکم و گاهی تیروکمان و اغلب شمشیر و تبرزین بود. اسلحهی دفاعی او عبارت از یک سپر کوچک، زره و کلاه خود که صورت و پشت گردن را حفظ میکرد، به علاوه زانوبند و بازوبند آهنین هم داشته است. این سوارها روی اسب خودشان برگستوانی چرمی میکشیدند.



    آمیین مارسلن سوارنظام ایران را در نبرد «مرنگا» که بین ژولین امپراتور روم و شاپور بزرگ ساسانی رخ داده این طور میستاید:
    « ستون معظمی که بهسرکردگی مهران فرمانده کل سواران ایران به طرف ما میآمد یکپارچه از آهن و پولاد بود، قطعات آهن که سراپای آنها را میپوشانید طوری به هم جفت شده بود که نفرات براحتی می توانستند اعضا بدن را به حرکت درآورند. کلاه خود آنها تمام سر و صورت و حتی پشت گردن را حفظ میکرد، فقط در مقابل چشمها و دهان شکافهای کوچکی وجود داشت که برای دیدن و نفس کشیدن بود. به جز این شکافها از جای دیگری سلاح دشمن به این رویینتنان کارگر نمیشد.



    سواران نیزهدار طوری در خانهی زین محکم جا گرفته بودند، مثل اینکه آنها را با زنجیر به پشت اسب بسته باشند. پشت سر آنها صفوف تیراندازان کمانها را به دست گرفته بودند. همین که تیرهای ایشان ازچلهی کمان رها میشد مرگ را تا مسافت دوری با خود میکشانید.

    در عقب سر پیادهها فیلهای جنگی دیده می شد که رؤیت هیمنهی آنها با خرطومهای دراز و دندانهای بلندشان حقیقه وحشت آور بود».

    از سواره سبک اسلحهی دوره پیشین (اشکانی) در این زمان کمتر اسم برده میشود و از روی روایتهای تاریخی این طور معلوم است که انجام کار این قسمت سوار در ارتش ساسانی اغالب" به عهدهی سوارهای چالاک و سبکبار عرب بوده است (اکتشافات، عملیات تأخیری و ایذایی و غافلگیری). قسمت ممتاز سواره در این دوره همان واحدهای گارد سلطنتی است که بنام «جاویدان» و «جان اسپار» معروف بوده است.

    از بین سواران چریکی که سلاطین دست نشاندهی ایران برای خدمت دولت سوق میدادند دیلمیها، چولهای گرگان، گیلکها و به خصوصارامنه در رشادت و سوارکاری شهرت بسزایی داشتهاند.

    پایگان

    نخبهی پیاده ایران در این دوره عبارت از تیراندازانی است که در فن خود سرآمد آن عصر بشمار میآمدند و همواره مایهی هراس و وحشت رومیان بودند.بنا به روایتهای بیشتر مورخان رومی سرعت و مهارت تیراندازان ایران بهحدی بوده که با هر تیری یک سرباز رومی را از پا در میآوردند و کمتر اتفاق می افتاد تیرشان به خطا برود. تیراندازان ایرانی در این دوره سپرهای بزرگ و مشبکی داشتند و این سپرها را مانند دیواری در جلو خود قرار داده با کمال مهارت از میان شبکه آنها تیراندازی میکردند.

    در غالب نبردها دیده می شود که سربازان رشید رومی جرأت مقابله با سربازان ایرانی را داشتهاند که مطمئن می شدند که دیگر تیری در ترکش آنها باقی نمانده است.

    عمل تیراندازان در موقع عقب نشینی بیشتر خطرناک می شد و بین رومیان ضرب المثل شده بود که: «از ایرانیان به خصوص در موقع عقب نشینی آنها باید حذر کرد».

    دیگر واحدهای پیاده، به شمشیر و نیزه و بعضی به زوبین مسلح بودند و اینها را پشت سر تیراندازان قرار می دادند.

    فیل سواران

    رستهی تازهایی که در زمان ساسانیان به وجود آمد، رستهی فیل سواران است که در واقع جانشین گردونههای دورهی هخامنشیان واز اسلاف ارابههای جنگی امروزه محسوب میشوند، به خصوص که مشاهدهی هیمنهی فیلها باعث هراس و واهمهی رومیان میشد. آمیین مارسلن دربند اول کتاب 19 خود آشکارا به این موضوع اشاره میکند: «دیدن فیلهای جنگی ایرانیان قلبها را از کار میانداخت و صدای این حیوان مهیب و بوی او نیزموجب وحشت و رم کردن اسبهای ما میشد». تعداد فیلهایی که ارتش ساسانی در نبرد با رومیان به کار میبرد، بنا به گفته مورخانی که خود در این نبردها شرکت داشتهاند، از دویست تا به هفتصد زنجیر میرسیده است. از قرار معلوم تا اواخر دورهی ساسانیان نیز از وجود فیلها استفاده میشده زیرا در نبرد قادسیه وجود فیلها در اردوی ایران ابتدا باعث هراس و هزیمت اعراب شده است.



    در دورهی ساسانی ارتش ایران به اندازهایی پای بند حضور فیلها بوده که بعضی اوقات در رزمهای کوهستانی هم فیلها را همراه میبردند و برای این منظور قبل از وقت راههای کوهستانی را هموار میکردند. بنا به روایتهای مورخان رومی در موقع محاصرهی شهرها و قلعههای مهم از وجود فیلها استفاده میکردند.

    شغلهای لشکری

    بزرگترین شغل نظامی در دوران ساسانی شغل «اران اسپهبد» است که صاحب این شغل در واقع فرماندهی کل قوا را داشته و از لحاظ سیاست نیز اقدام به مذاکرهی صلح و انعقاد عهدنامههای نظامی به عهده او بوده است. اران اسپهبد عضو اول شورای سلطنتی بوده و بعد از شاه مقام اول را داشته است.

    نکته شایان ذکر این است که چون اغلب سلاطین ساسانی د رموقع جنگ خود عهدهدار فرماندهی می شدند از این رو وظایف این شخص را خودشان به عهده میگرفتند، به طوری که در زمان انوشیروان ضمن اصلاحاتی که درارتش انجام شد شغل «اران سپهبد» ملغی و تمام کشور به چهار منطقهی نظامی تقسیم و برای فرماندهی قوای مقیم هر منطقه یی یک اسپهبد تعیین گردید.

    یکی از امتیازات اسپهبد این بود که درموقع ورود او به اردوگاه به احترام وی طبل و کرنا نواخته میشد. بنا بر گفته بعضی ازمورخان پس از شغل «اران سپهبد» فرماندهی کل سواران مقام دوم را در سلسله مراتب داشته است. شغل ریاست کل ذخایر و تسلیحات ارتش به «انبارک بد» محول بود و این شخص در سلسله مراتب مقام سوم را حائز بوده است. شغل «ارک بد» که نظیر فرماندهی دژبان بوده از مشاغل مهم لشکری محسوب می شده و اغلب به افراد خانواده سلطنتی محول می گردیده است.

    فرماندهی سوار «اسپورگان سالار» و فرماندهی پیاده «پایگان سالار» و فرماندهی تیراندازان را «تیربد» میگفتند.

    ریاست گارد سلطنتی ، به عنوان « پشتیکبان سالار » نیز از مشاغل مهم نظامی بوده است. مورخین رومی به شغل دیگری در ارتش دوره ساسانی اشاره می کنند که عبارت از «سپاه دادور» است و در واقع نظیر شغل «قاضی عسکر» بوده است.



    اسلحه و تجهیزات سپاه ایران در عصر ساسانیان در مخازن مخصوص نگهداری می شده که آنها را به نام «انبارک» و « گنج » میخواندند. مأمورین این مخازن مسئول حسن نگهداری و مرمت آنها بودند و به محض صدور فرمان حرکت یک قسمتی موظف بودند ک اسلحه و تجهیزات ضروری افراد آن قسمت را بدون عیب و نقص تحویل دهند و بعد از خاتمه عملیات پس بگیرند و در انبار قرار بدهند.

    واحدها ی ارتش

    گرچه راجع به سازمان دقیق و قطعی واحدهای ارتش اطلاعات صحیح و اطمینان بخشی در دست نیست، ولی از خبرها و روایتهای مورخان این طور برمیآید که بزرگترین واحد ارتش را «گند» و فرماندهی آن را «گند سالار» میخواندند و هر گندی مرکب از چند «درفش» و هر درفشی شامل چند «وشت» بوده است. چون هر درفشی دارای پرچم مخصوص به خود بوده شاید نظیر فوج قدیم یا هنگ امروزه محسوب می شده است.

    درفش کاویانی

    صرف نظر از پرچمهای گوناکونی که در ارتش دوران ساسانی معمول بوده، بزرگترین پرچم ملی و لشکری ایران در آن دوره درفش کاویانی معروف است که به گفتهی تمام مورخان در نزد ایرانیان احترامی به سزا داشته و آن را شعار ملیت و مبشر فتح و ظفر میدانستند و روی آنرا با دیبا و پرنیان پوشانیده بودند. در نتیجه این تزیینها، عرض وطول پرده این پرچم به قدری زیاد شده بود که در اواخر دوره ساسانیان به 15 پا در 22 پا (5 تا 7 متر) میرسیده ریشههای پرده آن به رنگ سرخ و زرد و بنفش بوده است. فردوسی در توصیف آن می گوید:

    چو آن پوست بر نیزه بردید کی

    به نیکی یکی اختر افکند پی

    بیاراست آنرا به دیبای روم

    زگوهر بر و پیکر از زر بوم

    بزد بر سر خویش چون گرد ماه

    یکی زال فرخ بیفکند شاه

    فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش

    همی خواندینش کاویانی درفش

    از آن پس هر آنکس که بگرفت

    گاه بشاهی بسر بر نهادی کلاه

    بر آن بی بها چرم آهنگران

    بر آویختی نو به نو گوهران

    زدیبای پر مایه و پرنیان

    بر آنگونه گشت اختر کاویان



    در جنگهای بزرگ اغلب دیده میشود که درفش کاویانی را با ارتش حرکت میداده اند چنانکه فردوسی در «شاهنامه» خود چندین مورد باین نکته اشاره می کند.

    شاهنشاهان ساسانی این پرچم را به کسی جز فرماندهی کل قوا نمیسپردند و پس از خاتمه عملیات و بازگشت قسمتها این پرچم به گنجداران مخصوص که عهده دار حفاظت آن بودند تحویل می گردید و در خزانهی سلطنتی نگهداری میشد.

    شورای نظامی

    بر طبق روایتهای مورخان رومی شاهنشاهان ساسانی برای اعلام جنگ و اقدام به لشکرکشی پیشتر شورایی مرکب از فرماندهان و بزرگان کشور تشکیل میدادند و لزوم اقدام به جنگ را در آن شورا مطرح می کردند و با توجه به وضعیت خودی و دشمن و رعایت صلاح مملکت و مقتضیات وقت تصمیم لازم گرفته میشد. جلسه شورا بنا به اهمیت موضوع ممکن بود چند روز به طول انجامد. چنان که در موقع تجاوز ژوستینین امپراطور روم به مرزهای ایران و حملههایی که نسبت به منذرین نعمان، سلطان حیره و تحت الحمایه ایران، شده بود بنا به روایات صریح پروکپ، انوشیروان قبل از اقدام به جنگ امر به تشکیل شورای نظامی داد، چنانکه فردوسی هم به این موضوع اشاره می کند:

    همه موبدان و ردان را بخواند وزان نامه چندی سخنها براند

    سه روز اندر آن بود با رای زن چو با پهلوانان لشکر شکن

    چهارم بدان راست شد رای شد که آرد سوی جنگ قیصر سپاه

    از این رو بهخوبی معلوم میشود که جلسههای شورای نظامی ممکن بود چند روز ادامه داشته باشد.

    قلعه داری و قلعه گیری

    برخلاف تاکتیک دوره اشکانیان که اغلب به صورت مبارزه از مسافت دور و جنگ و گریز و مانورهای احاطهایی پر وسعتی انجام می شد، در دوره ساسانیان بر اثر تجربههای طولانی در جنگهای ایران و روم حمله از نزدیک و رزم تن به تن و اتخاذ آرایشهای جنگی منظمی معمول شده بود که بنا به گفتهی آمیین مارسلن و پروکپ ایرانیان از این حیث با رومیان برابری میکردند و حتی اغلب بر آنها برتری داشتند. از طرف دیگر ارتش ساسانی در قلعهداری و قلعهگیری و فنون محاصره هم مهارت کاملی پیدا کرده بود.

    به طور کلی باید در نظر داشت که در آغاز کار ساسانیان امر مهندسی در ایران رونق زیادی نداشته چنانکه می بینیم در موقع اسارت والرین امپراطور روم به دست شاپور اول شاهنشاه ایران از وی تقاضا کرده که جمعی از مهندسین رومی را به ایران جلب کند و آنها را وادار به ساختن سد (شادروان) شوشتر کند. والرین به خواسته شاپور عمل کرد و سد شوشتر و کانالهای زیر شهر توسط مهندسین رومی ساخته شد و شاید به همین مناسبت بعدها به «بند قیصری» شهرت پیدا کرده است.

    اما بعدها دیده می شود که برای محاصره دژها و استحکامها رومیان، انواع ادوات و اسبابهای معمول آن دوره را مانند منجنیق، برجک متحرک، کله قوچ و غیره به کار میبردند و برای خالی کردن پی حصارها و زیر برجها چوب بست میزدند. در موقع محاصره قلعههای مستحکم رومی که دور آنها خندقهای عمیقی داشته اغلب از راه حفر دالانهای زیرزمینی خود را به نزدیکی خندق می رسانیدند و آن را پر می کردند و همچنین از راه نقب به زیر برجهای قلعه نفوذ مییافتند و برجها را منفجر و خراب میکردند؛ گاهی در پیرامون دژها تپههای مرتفعی برپا میکردند که بر برج و باروی قلعه مشرف میشد و از فراز آن مدافعان را تیرباران می کردند.

    در اغلب وقتها با منجنیق سنگهای بزرگی را به داخل قلعه پرتاب می کردند یا «قاروره» حاوی مواد سوزان میانداختند. ایرانیان در قلعهداری ورزیده و ماهر بودند و با ریختن سرب آب کرده و مواد قیراندود از بالای برجها آلات محاصره دشمن را از کار میانداختند و کله قوچها را با کمند گرفته به بالا می کشیدند یا از حرکت باز میداشتند. دربارهی به کارگیری مواد قیراندود و سوزان آمیین مارسلن می گوید: ژولین تصمیم گرفت که از «نهر ملک» کشتی های خود را از رودخانه فرات به رودخانه دجله بیاورد و قسمتی از پیاده نظام رومی را با کشتیها به ساحل ایران فرستاد که پیاده شده سر پلی تشکیل بدهند. ایرانیان با پرتاب مواد سوزان روی کشتیها آنها را آتش زدند و مانع از پیاده شدن افراد گردیدند. در جای دیگر می گوید ایرانیان برای جلوگیری از سوختن کله قوچهای خودشان به روی آن روپوش چرمی کشیده بودند.

    انضباط

    در ارتش دوره ساسانی انضباط خیلی محکمی برقرار بود و برای جرمهای مهم نظامی: (خیانت به شاه، تمرد از اوامر فرماندهان، سرکشی، فرار) مجازاتهای شدید اعمال میشد. یکی از وظایف مهم افسران حفظ اسرار نظامی بوده است چنان که آمیین مارسلن در بند 23 کتاب 31 خود به آن اشاره میکند:

    « کلیه اطلاعاتی که بهوسیله دیده وران و پناهندگان به اردوی ما می رسید مخالف یکدیگر بود، زیرا در ایران از نقشههای جنگ و نیات فرماندهی جز افسران ارشد احدی اطلاع پیدا نمیکرد و از آنها هم کوچکترین مطلبی نمیتوانستیم به دست آوریم، برای این که حفظ اسرار نظامی را از فرایض مذهبی خود میدانستند و به هیچ قیمتی ابراز نمی داشتند».

    بازدید و پرداخت مواجب

    در موقع پرداخت مواجب هم بایستی لشکریان از سان بگذرند و فقط به کسانی حقوق می دادند که در اسلحه و تجهیزات آنها عیب و نقصی دیده نمیشد. هیچ کس و هیچ مقامی از این قاعده مستثنی نبود. چنان که بابک موقع پرداخت حقوق افسران به شخص شاه مواجب نداد، برای این که هنگام بازدید معلوم شد انوشیروان دو زه یدکی کمان خود را فراموش کرده است و او مجبور شد به قصر سلطنتی برگشته و دو زه یدکی خود را بردارد و بیاورد و پس از آن حقوق دریافت دارد.

    در خورد و خوراک سربازان هم کمال مراقبت می شده و غذای زمان جنگ آنان مقوی تر از زمان صلح و مرکب از نان و گوشت و شیر بوده و برای کسانی که از غذای سرباز میدزدیدند شدیدترین مجازات را به کار می بردند.

    به علاوه از انتشار اخبار و پارهایی اظهارات که ممکن بود باعث بدبینی و تولید یأس و تزلزل روحیه سربازان بشود به شدت جلوگیری می کردند و در موقع جنگ این موضوع از وظایف حتمی فرماندهان بود.

    خلاصه در پرتو رشادت و فداکاری و انضباط محکم همین ارتش بود که شاهنشاهان ساسانی توانستند امپراطوران معروف رومی را با قشونهای معظم آنها شکست بدهند، از جمله: امپراطور والرین در زمان شاپور اول و امپراطور کنستانتین و ژولین در زمان شاپور بزرگ و امپراطور آنتاستاسیوس در زمان قباد و امپراطور ژوستینین در زمان انوشیروان .



    در ادامه ارتش های حکومت های نیمه مستقل ....

    - - - Updated - - -

    طاهریان
    سلسله طاهریان، بر شمال شرقی امپراتوری ایران و در منقه خراسان حکومت میکرد (به قسمتهایی از ایران، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان). بنابراین سومین پایتخت ایران نیشابور بود.

    هرچند نیشابور تحت خلافت عباسیان از بغداد بود اما فرمانروایی طاهریان یک حکومت خود مختار و کاری بود. این سلسله به وسیله طاهر ذوالیمینین که سردار برجسته مأمون بود، بنیان گذاری شد. پیروزیهای نظامی طاهر در شرق ایران باعث قدردانی از او و هدیه دادن به وی، توسط پادشاهان منطقه میشد. در نتیجه این پیروزیها، جانشینان طاهر موفق شدند که تا هند نیز نفوذ کنند.

    سلسله طاهریان تلاش میکرد که اولین سلسله مستقل از سلسله عباسی باشد که در خراسان تاسیس میشود. این سلسله به وسیله سلسله صفاریان برانداخته شد و خراسان به امپراتوری صفاریان در شرق ایران پیوست.
    علویان
    علویان طبرستان، یک قوم شیعه بودند که در مازندران (طبرستان) ایران قرار داشتند. علویان از نسل امام دوم شیعیان-حسن بن علی-بودند که دین اسلام را به مناطق جنوبی دریای خزر آورده بودند. حکومت آنها در سال ۹۲۸ میلادی و پس از شکست خوردن از حکومت سامانیان، منقرض شد. بعد از شکست علویان، بسیاری از سربازان و سرداران علوی به سلسله سامانیان پیوستند. مرداویج زیاری-پسر زیار-یکی از سردارانی بود که به سلسله سامانیان پیوست. او بعدها سلسله زیاریان را تاسیس کرد. همچنین علی، حسن و احمد، پسران بویه، نیز در بین سرداران ملحق شده به ارتش سامانیان بودند.

    صفاریان
    سلسله صفاریان، یک سلسله کم عمر واقع در منطقه سیستان (منطقهای تاریخی در جنوب خاوری ایران) بود.

    پایتخت صفاریان شهر زرنج (که هم اکنون در افغانستان است)، بود. بنیانگذار حکومت صفاریان، شخصی بنام یعقوب لیث بود. او در اول یک مسگر (صفار) بود و در کنار پدرش کار میکرد. هنگامی که به سن رشد رسید از طرف دیگر عیاران به سرداری انتخاب شد. او کنترل منطقه سیستان را بدست گرفت و بعد از آن کل کشور افغانستان و قسمتهایی از پاکستان (کنونی) را به تصرف خود در آورد. صفاریان، پایتخت خود (زرنج) را، به عنوان پایگاهی برای حمله به مناطق شرقی و غربی مورد استفاده قرار میدادند. آنها خراسان را به تصرف خود درآورند و سلسله طاهریان را در سال ۸۷۳ میلادی تصرف کنند. هنگام مرگ یعقوب، سلسله صفاریان توانسته بود مناطق کابلستان، استان سند، باختر (بلخ)، مکران، بلوچستان، کرمان، استان فارس، خراسان را تا بغداد، به تصرف خود در آورد.

    حکومت صفاری پس از مرگ یعقوب عمر زیادی نکرد. برادر و جانشین یعقوب که عمرو لیث نام داشت، در جنگ با سامانیان (در سال ۹۰۰ میلادی)، شکست خورد و بیشتر قلمروی خود را تقدیم سامانیان کرد. صفاریان دوباره به سیستان محدود شدند و بعد از آن تسلیم سامانیان شدند و به عنوان نماینده آنها، در سیستان حکومت کردند.

    در ادامه ارتش حکومت های ترک...

  6. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  7. #4
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : تاریخ نیروی زمینی از دوران باستان تا صفویه

    غزنویان

    رتش حرفهای غزنویان، ارتشی مزدبگیر بود که میبایست پیوسته موجود و فعال باشد و نمیتوانست در ایام فترت میان سفرهای جنگی اسلحه خود را به زمین گذاشته و به کار دیگری بپردازد. هرچند در پرداخت مستمری سپاهیان درآمد منظم مالیاتگیری دارای اهمیت ویژهای بود، ولی، غنائم جنگی جایگاه و موقعیت خاص خود را داشت. انگیزههای موجود در غنائم جنگی نظیر جنگافزارها، اجناس نفیس و گرانبها، بردگان و چیزهای دیگر که پس از اتمام جنگ بین سپاهیان قسمت میشد هرگز در حقوق و مستمری ثابت مستتر نبود. انگیزه دستیابی به غنائم تنها مختص سپاه ثابت نبود، بلکه آن انگیزه در کنار تعصب مذهبی در غازیان و مطوعه (عنصر داوطلب ارتش) نیز دلیل اصلی برای حضور در مرزهای کفار به حساب میآمد. پیروزیهای فرماندهان و سلاطین دوره اول غزنوی غازیان را از اقصی نقاط جهان اسلام زیر لوای آنان گرد میآورد. آلپتگین زمانی که از سامانیان جدا شد و به طرف غزنه راه افتاد، تنها دو هزار و دویست غلام و هشتصد غازی به گفته سیاستنامه و هفتصد غلام ترک و دو هزار و پانصد مرد تازی به گفته مجمع الانساب بیشتر نداشت، اما، با سفرهای جنگی خویش به دره کابل و هند آن قدر جنگجویان از خراسان و ترک و تاجیک به سوی او کشیده شدند که در پایان حیات، پانزده هزار سوار و پنج هزار پیاده در فرمان داشت. در جنگ سبکتگین با جیپال بیست هزار غازی از ماوراءالنهر به سپاه ایشان پیوسته بودند. همچنین، در سال ۲۹۳ هـ.ق. که سلطان محمود برای نبرد با جیپال به پیشاور و ویهند لشگر کشید ده هزار غازی او را همراهی میکردند، در مورد دیگر بنا به گفته عتبی در لشگرکشی سال ۹۰۴ هـ.ق. محمود به قنوج «قریب بیست هزار مرد از مطوعه اسلام از اقصای ماوراءالنهر آمده بودند» .
    ▬ هر چند حضور غازیان در جنگها، مشروط به دریافت مستمری یا مواجب نبود، ولی، نام غازیان در دیوان عرض ثبت میشد، آنها نیز به پس،ماندههای فراوان غنائمی که از سفرهای جنگی به دست میآمد، امیدوار بودند. سلاطین غزنوی، برای جلوگیری از ازدیاد آنان و بهتر ساختن قابلیت نظامیشان، یک سری فرمانهایی نیز صادر میکردند. مثلاً، سلطان محمود در لشگرکشی به سومنات در سال ۶۱۴ هـ.ق. که غازیان را نیز به همراه خود میبرد دستور داد تا برای سلاح و تجهیزات آنان پنجاه هزار دینار از خزانه داده شود. در دوره مسعود برای غازیان سالار ویژهای وجود داشت که معمولاً، در لاهور اقامت میکرد. با این وجود، او نیز در نبرد دندانقان در خراسان حضور داشت. در این زمان سالار غازیان با غلامی ترک موسوم به عبد الله قراتگین بود. غازیان علاوه بر جنگ در بیشتر کارهای پادگانسازی لاهور و دیگر استحکامات غزنوی در هند انجام وظیفه میکردند. تمرکز آنان در مناطق مذکور عامل بسیار موثری بود در شورش پادگانهای هندی.

    سلجوقیان
    مورخین و تاریخ نگاران تعداد نظامیان و ارتش آن دوران حدود 80000 نفر تخمین زده اند.




    بیشترین وسعت دوران سلاجقه

    از کار های بزرگی که این ارتش 80000 نفری توانست انجام دهد جنگ با عیسویان به فرماندهی آلپ ارسلان است. آلپ ارسلان به قصدگسترش اسلام به ارمنستان حمله کرد و بر آن سرزمین غالب شد. اما بعد از غلبه بر آن سرزمین در سال ۴۶۴ با حملهٔ ارمانیوس دیوجانوس -امپراتور روم- مواجه شد.

    آلپ ارسلان در نبرد ملازگرد، رومیان را به سختی شکست داد و امپراتور ارمانیوس دیوجانوس را دستگیر کرد. مورخان این جنگ را مقدمهٔ تسخیر بیتالمقدس و آغاز جنگهای صلیبی میدانند.

    آلپ ارسلان سرانجام به دست فردی به نام یوسف الخوارزمی که در جنگ آلپ ارسلان با حاکم تاوغاچ دستگیر و زندانی شده بود به سختی مجروح شد و بعد از چهار روز جان سپرد. تاریخنگاران چنین ذکر میکنند که آلپ ارسلان پیش از مرگ چنین گفتهاست:

    «دیروز در روی تپهای بودم و زمین را مینگریستم که زیرپای ارتشم به لرزه درمیآمد. در این هنگام به خود گفتم حاکم این جهان منم، چه کسی است که میتواند با من مقابله کند. خداوند غرور مرا دیده و جان مرا به وسیلهٔ یک اسیر گرفت». مرگ آ<پ ارسلان پایانی بود بر دوران طلایی سلجوقیان.

    خوارزمشاهیان




    بیشترین وسعت ایران در دوران خوارزمشاهیان

    مهم ترین برخورد نظامیان خوارزمشاهی با مغولان بود که به ناودی کامل خوارزمشاهیان انجامید.
    در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش میداد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛

    در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاستهای در حال طلوع بود .

    مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیهای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده میساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد.

    در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده میشد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقیماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز میگشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.

    دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که میتوانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در استبداد مطلق، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهمتر مردم محروم نمود.

    در ادمه ارتش صفویان...

  8. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  9. #5
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : تاریخ نیروی زمینی از دوران باستان تا صفویه

    صفویان


    قوای سپاه ایران در ابتدای به قدرت رسیدن شاه اسماعیل یکم تا زمان سلطنت شاه عباس یکم متشکل از قبایل قزلباش بود.قزلباشان به صورت سواره میجنگیدند و سواران آنها را قورچی مینامیدند. قورچیها مسلح به شمشیرهای هلالی شکل (مناسب برای نبرد سواره)، کمان و تفنگ بودند. از زمان شاه عباس یکم به بعد نیروهای پیاده مسلح به تفنگ از مردم تاجیک (غیر قزلباش) و نیز سپاه غلامان خاصه (متشکل از گرجیها، چرکسها و ارمنیها) تشکیل شد. توپخانه نیز معمولاً در محاصره شهرها از زمان شاه تهماسب یکم به کار گرفته میشد اما به دلیل نوع تاکتیکهای جنگی ایرانیان که مبتنی بر تحرک زیاد در میدان جنگ بود در جنگهای مستقیم نقش زیادی نداشت. بالاترین مقام نظامی از زمان شاه عباس یکم به بعد سپهسالار یا ایران بود.

    این سمت در ابتدا دایمی بود ولی از زمان شاه صفی در زمان جنگ تعیین میشد. مقامات اصلی سپاه ایران در زمان شاه سلیمان (منقول از سفرنامه کمپفر) به شرح زیرند:

    قورچی باشی: فرمانده قورچیان (سواران قزلباش) و بالاترین مقام پس از سپهسالار. قورچیها در زمان شاه سلیمان حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر تخمین زده میشوند و سالانه ۱۰ تا ۱۲ تومان مزد میگرفتند.


    قوللر آقاسی: فرمانده سپاه غلامان. سپاه غلامان از گرجیان، چرکسها، ارمنیان و دیگر غیر ایرانیان تشکیل میشد که به صورت سواره میجنگیدند. تعداد آنها حدود ۱۵ تا ۱۸ هزار نفر تخمین زده میشد و سالانه کمی کمتر از ۱۰ تومان مزد میگرفتند.


    تفنگچی لر آقاسی: فرمانده سپاه تفنگچیان پیاده بود. این تفنگچیان تاجیک (ایرانی غیرترک) بودند و پیاده میجنگیدند. به این صورت از اسب فقط برای نقل انتقال پیش از درگیری استفاده میکردند اما در هنگام جنگ و در نزدیکی دشمن از اسب پیاده شده و میجنگیدند. سلاح آنها نیز تفنگ و شمشیر بوده است. تعداد آنها نزدیک به ۵۰ هزار تخمین زده میشود. مزد سالانه تفنگچیها کمی کمتر از غلامان بود. تفنگچیان مازندرانی از دیگر تفتگچیان مشهورتر بودهاند.


    توپچی باشی: فرمانده توپخانه ایران که در میان مقامات ذکر شده پایین ترین اهمیت را داشت.

    به جز قوای نظامی ذکر شده گروهی متشکل از ۲۰۰۰ سرباز مجهز پیاده موسوم به جزایری وجود داشتند که مواجب آنها را شاه پرداخت میکرد و وظیفه حفاظت از دربار را به عهده داشتند. آنها تحت فرماندهی ایشیک آقاسی بودند.
    واحدهای داخلی در سپاه را افسرانی دارای عنوانهای زیر اداره مینمودند. این عنوانها همگی از اصطلاخات ترکی تشکیل شدهاند:

    مین باشی (فرمانده ۱۰۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۷۰ تومان


    یوز باشی (فرمانده ۱۰۰ سرباز)دارای مزد سالانه ۳۰ تومان


    اون باشی (فرمانده ۱۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۱۵ تومان

    (البته همانطور که امروزه نیز رایج است گاه تعداد سربازان تحت فرماندهی این صاحب منصبان کمتر یا بیشتر از میزان اسمی آن بود) مزد سربازان به صورت حواله پرداخت میشد. این حوالهها برای والیان نواحی مختلف کشور صادر میشد و سربازان معمولاً به دلیل عدم امکان سفر به آن نواحی آنها به دلالان میفروختند. تامین آذوقه در هنگام جنگها به عهده خود سربازان بود به همین دلیل در هنگام جنگها پیشهوران در پی سپاه روان میشدند و اجناس مورد نیاز را به آنها میفروختند.

    شرح یکی از نبرد های صفویان
    چیقال اوغلی سردار عثمانی با ۱۰۰٬۰۰۰ نفر سرباز از رود ارس گذشته و چون شنید شاه عباس در حوالی خوی است به سمت او حرکت کرد. در ۶ اوت ۱۶۰۴ میلادی (۱۵ مرداد ۹۸۳ خورشیدی) دو سپاه به یکدیگر رسیدند.
    نیروهای ایرانی کمتر از قوای عثمانی بودند (۶۲٬۰۰۰ نفر در برابر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر). شاه عباس در این هنگام با یک ترفند جنگی ۵۰٬۰۰۰ سرباز خود را در پشت تپهای پنهان کرد به طوری که از دید دشمن پنهان باشند. پس از آن الله وردی خان سردار سپاه ایران با این تعداد قوا به سمت سپاه عثمانی حرکت کرد.
    سپاه ایرانی به رهبری الله وردی خان با شتاب به طرف عثمانیان و به سوی تفنگچیان و توپهای آنان روانه شدند. چیقال اوغلی با این فرض که سربازان ایرانی به طرزی نادرست به سوی توپهای او میآیند، دستور شلیک داد. ستون رزمندگان ایرانی در این هنگام مبادرت به دور زدن سپاه و رساندن خود به پشت سپاه دشمن کردند. سپاه عثمانی با پنداشت این که سپاه شاه عباس همین تعداد است سر لوله توپها را برگرداند و به افزودن آتش بر روی ارتش ایران ادامه داد. بعد از آن جنگاوران ایرانی که نسبت به لشکر عثمانی، ۱ به ۱۰ بودند اقدام به عقب نشینی کردند.
    سرلشکر کوسه صفر (حکمران ارزروم) به تعقیب سواران ایرانی به حرکت در آمد. در این حین بخش ۵۰٬۰۰۰ نفری سپاه ایران به دستور شاه عباس به بالای تپه آمد سپس یورش سهمگینی به عثمانی کرد به طوریکه سربازان عثمانی مجال استفاده از توپ را به دست نیاوردند. سربازان عمدهای از سپاه عثمانی پس از این حمله کشته شدند.
    از سویی دیگر چون کوسه صفر از پی تعقیب سپاه ایرانی به آنها نرسیده بود بی نتیجه به مرکز جنگ بازگشت و با سپاه قلع و قمع شده عثمانی مواجه شد. قوای به فرماندهی الله وردی خان نیز پس از منصرف شدن کوسه صفر از پی تعقیب سپاه ایرانی به دنبال سپاه عثمانی روان شده بودند، در این حال سپاه عثمانی به حالت محاصره شده در آمد و تعداد زیادی از نیروهایش در جنگ کشته شدند. در خلال جنگ تفنگچیان ینی چری نیز دچار سر در گمی و بی نظمی شده بودند. در حین محاصره، چیقال اوغلی سردار عثمانی موفق شدند خط محاصره شکسته و از آن عبور کنند.
    کوسه صفر در این جنگ اسیر ایرانیان شد. در این نبرد سرلشکر کوسه صفر بسیار حرفهای و مدبرانه جنگید و این باعث شد شاه عباس به او پیشنهاد خدمت در ارتش ایران را بدهد اما چون کوسه صفر پاسخ شاه را با گستاخی داد، سربازان صفوی وی را به قتل رساندند.
    در نتیجه این جنگ ظرف ۳ سال پس از آن، هیچ منطقهای از کشور ایران در دست عثمانی نبود و کردستان، لرستان، آذربایجان، ارمنستان شرقی و گرجستان شرقی به دست ایران افتاد. پیرو این پیروزی پیمان نامهای به نام عهدنامه نصوح پاشا در سال ۱۶۱۲ میلادی بین ایران و عثمانی بسته شد که زیاد دوام نیاورد و در سال ۱۶۱۶ میلادی منجر به فتح تفلیس و نبرد گوگجه گردید.

    پایان

    گردآوری شده توسط violator
    منابع : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%...85%DB%8C%D9%87

    http://forum.cinemacenter.ir/thread535.html

    http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%...B1%D8%A7%D9%86

    http://borhaan.com/topic1230.html

    http://forum.pioneer-life.ir/thread2221.html

    http://kurosh-dariush.blogfa.com/post/59

  10. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منوی استارت ویندوز در سال ۲۰۱۵ بازمی‌گردد
    توسط vahid5835 در انجمن سیستم عامل
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 12th December 2013, 11:36 AM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th November 2013, 10:29 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th September 2012, 09:57 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th August 2012, 01:24 AM
  5. آموزشی: جستجوی اینترنت از نوار استارت ویندوز ۷
    توسط آبجی در انجمن آموزش وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th July 2010, 01:51 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •